سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
جای خالی مستندهای مردمشناسی در قاب تلویزیون

چکیده:
"انسانشناسی بصری" اصطلاحی است که در دهه 1990.م توسط مارگارت مید بوجود آمد. او از بکارگیری اصطلاح "انسانشناسی غیرکلامی" که در آن زمان معمول بود اظهار نارضایتی میکرد از این رو پیشنهاد کرد که عنوانی مثبتتر تحت عنوان "انسانشناسی بصری" یا تصویری جایگزین آن گردد. در این حوزه تمامی مسائل فرهنگی انسان مطرح و مورد بررسی دقیق قرار میگیرد. تصویر کردن زندگی انسان و بازنمایی رابطه وی با خود، خدا و محیط( انسانی- طبیعی) از دسته موضوعاتی است که همواره مورد توجه تمامی انسانشناسان و برنامهسازان فیلمهای مردمشناسی بوده و هست. اینچنین مستندهایی همواره در افزایش سطح آگاهیهای بیننده از فرهنگ، تاریخ، سرزمین، جامعه و شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی افراد آن جامعه، أثیربسزایی داشته است.
امروزه اهمیت،ارزش و کاربرد فیلمهای مستند، به مثابه یک رسانه جذاب، موثر و با نفوذ، در تمامی عرصههای آموزش، ارائه دانش، ارتقای سطح آگاهی انسان نسبت به خود، جامعه، محیط زندگی، طبیعت، توسعه و ترویج فرهنگ و به طورکلی جهانشناسی، برای همگان روشن شده است. در این مقاله تلاش شده است تا ضمن مروری کوتاه بر حوزه مردمشناسی و فیلم مستند، ویژگیها و عناصر قابل توجه در تولید و طراحی مستندسازیهای مردمشناختی و انسانشناسی تصویری به عنوان نیاز امروز مخاطبان و ضرورتی برای وضعیت امروز رسانه ملی مطرح گردد.
کلیدواژهها: مردمنگاری، مستند مردمشناسی، انسانشناسی تصویری، مردمشناسی بصری، مستند قومنگار
مقدمه:
درمیان جنبههای مختلف انسانی، فرهنگ را میتوان فاخرترین و پیچیدهترین جنبه حیات انسانی فرض کرد و انسانشناسی را میتوان فرهنگیترین رشته علوم اجتماعی و بهقول اریک ولف علمیترین رشته علوم انسانی و انسانیترین رشته در میان علوم دانست. برای شناخت این جنبه از حیات انسانی لازم میآید تا از اسلوبها و روشهای خاص این علم استفاده کنیم. یکی از این روشها بهرهگیری از روش «مردمنگاری» است. این روش از جمله روشهای ژرفانگری است که به مطالعه دقیق و همهجانبه جوامع کوچک و محدود، همچون ایل، روستا، و با یک واحد کوچک شهری همچون یک محله یا یک گروه اجتماعی میپردازد.
مردمشناسی و انسانشناسی چیست؟
مردمنگاری یا اتنوگرافی[1] و مردمشناسی یا اتنولوژی[2] از جمله واژگانی هستند که معمولاً در کنار هم میآیند و ارتباط نزدیکی بین آنها وجود دارد. هر چند علوم مردمشناسی و انسانشناسی هر دو، مردمنگاری را نخستین مرحله از پژوهشهای خود به شمار میآورند، ولی این واژه با مردم شناسی قرابت بیشتری دارد.
دکتر روحالامینی با اعتقاد به جنبه توصیفی مردمنگاری، میگوید:
"مردمنگاری معمولاً به طرح فرضیه و نظریه نمیپردازد. زیرا مردمنگاریها به منزله گزارشهای توصیفی برای به دست آوردن اطلاعات است و در نتیجه مقایسه، فرضیه و اظهارنظر در مراحل بعدی قرار دارد."(روحالامینی، 1380: 98)
«کلود لوی اشتروس»[3] مردمنگاری را نخستین مرحله در مطالعه جوامع میداند که به وسیله آن اسناد و مدارک لازم برای مقایسههای مردمشناختی مهیا میگردد و انسانشناسی در مرحله نهایی یا مرحله سوم (مرحله ارائه نظریه) قرار میگیرد:
"مردمنگاری شامل مشاهده و تحلیل گروههای انسانی است که هریک جداگانه و با توجه به ویژگیهای خاص آن را در نظر گرفته شده باشند و هدف از آن انعکاس هر چه درستتر جریان حیات هر یک از آنان است، حال آنکه مردمشناسی اسناد و مدارک حاصل از مردمنگاری را در جهت انجام مقایسهها مورد استفاده قرار میدهد." (بیرو، 1370: 121)
دکتر فکوهی نیز در کتاب انسانشناسی شهری در این باره میگوید:
"روشن است که دیدگاه کلاسیک درباره خنثی بودن مردمنگاری و نبود دید تحلیلی در آن، امروز مورد پذیرش نیست. با وجود این میزان دخالت حوزه نظری بر مردمنگاری و میزان اعتبار نتایج ناشی از پژوهشهای مردمنگاری در سطح تحلیلی، امروز هنوز موضوع بحثهای پرشوری است."(فکوهی، 1383: 421)
در کشورهای آنگلوساکسون نیز، آنتروپولوژی به طور کلی به مجموعهای از مطالعات درباره انسان، اطلاق میشود و در هر یک از زمینهها به صورت اضافه موضوع، تصریح میشود مثل: انسانشناسی جسمانی[4] انسانشناسی اجتماعی[5] انسانشناسی فرهنگی[6]. در زبان فرانسه اصطلاح آنتروپولوژی اغلب، برای مطالعات جسمانی، نژادی و زیستی و اتنولوژی برای زمینههای اجتماعی و فرهنگی به کار میرود. گذشته از تفاوت نظر و سلیقه در کاربرد این دو اصطلاح، تحقیقات و نظریات متخصصان این رشته (در هر دو زبان) نشان داده است که هر جا مطالعه درباره انسان به صورتی کلی و همه جانبه است؛ اصطلاح «آنتروپولوژی»، و هر جا به صورت منطقهای، محدود و مربوط به یک زمینه است، اصطلاح «اتنولوژی» به کار میرود. (روحالامینی، 1380: 37)
شاید بتوان گفت این چندگانگیها ناشی از نوعی سطحینگری و سادهانگاری مترجمانی است که ترجمان خود را از آثار مردمشناسی منتشر ساختهاند. کاربرد واژههایی چون مردمشناسی، قومشناسی، نژادشناسی، بشرشناسی، انسانشناسی و ... نمونههایی از این مورد به شمار میآیند.
و بالاخره در سال1349 شورای وضع و قبول لغات و اصطلاحات اجتماعی با در نظر گرفتن همه جوانب و مراتب، اصطلاح "انسانشناسی" را در مقابل کلمه آنتروپولوژی، به مفهوم وسیع کلمه (مطالعه عمومی انسان، شامل جسمانی، باستانی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی) و اصطلاح "مردمشناسی" را در مقابل کلمه اتنولوژی، به معنی مطالعه هر یک از نهادهای انسانی (اقتصادی، اجتماعی، دینی، سنتی و بالاخره فرهنگی) در محدوده معین برگزید. (روحالامینی، 1380: 39)
هر چند مردمنگاری در روند تاریخی خود تا به امروز دچار تحولات بسیاری شده، اما اصول سنتی خود را تا حدود زیادی حفظ کرده است و تغییرات بنیادینی که اصول و روشهای پژوهش را دگرگون سازد، در آن به وجود نیامده است. (دقتی نجد، 1387: 32)
این اصول اساسی عبارتاند از:
الف: ایجاد خلل در زمینه پژوهش موجب تحریف و تغییر واقعیات میشود.
براساس سنت مردمشناسی، حضور پژوهشگر در میدان پژوهش، نباید موجب ایجاد تغییر در زمینه پژوهش گردد. اگر پژوهشگر به واسطه نوع لباس و پوشش خود، نوع رفتار و منش خود و یا هر عامل دیگر، فضای حاکم بر زمینه پژوهش را برهم بزند، موجب خواهد شد تا رفتارهای فرهنگی افراد جامعه مورد مطالعه تغییر کند و واکنشهای طبیعی و واقعی از جانب آنان مشاهده نشود که نتیجه آن، تغییر و تحریف در واقعیات خواهد بود. در چنین شرایطی، پژوهشگر موفق نخواهد شد تا در فضایی مطمئن به مشاهدات خود ادامه دهد و واقعیات فرهنگی را آنگونه که هست توصیف کند. در کل باید گفت، در مطالعات مردمشناسی، «خلل در میدان تحقیق» مساوی است با «تغییر و تحریف واقعیات فرهنگی».
ب: پژوهشگر باید از هر گونه ذهنیت، پیشفرض و تفسیر شخصی که موجب تغییر و تحریف واقعیات میگردد، خودداری کند.
براساس سنت مردمشناسی، پژوهشگر مردمنگار باید واقعیات را آنگونه که مشاهده میکند یا از زبان بومیان (اطلاعرسانها) میشنود، ثبت و ضبط نماید و از هرگونه تعبیر و تفسیر شخصی خودداری کند. همچنین نباید هیچگونه ذهنیتی نسبت به جامعه مورد مطالعه داشته باشد و یا درباره موضوعات آن، پیشفرضی را ارائه کند. (دقتی نجد، 1387: 32)
به طور کلی، هنگام گردآوری اطلاعات نباید هیچگونه ذهنیت و پیشفرضی نسبت به مورد مطالعه و موضوعات آن داشت و باید از هر گونه تعبیر و تفسیر موضوعات خودداری، تا واقعیات براساس دیدگاههای فردی پژوهشگر تحریف نشوند و تغییر نیابند. واقعیات باید عیناً ثبت و ضبط گردد و در مرحله بعدی، یعنی تحلیل مردمشناسی، مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند.
هدف و روش مردمشناسی
هدف مردمشناسی مطالعه جامعه مخصوص است و این مطالعه اولاً از راه جمعآوری کامل وقایعی صورت میگیرد که در این جامعه قابل مشاهده است. ثانیاً منظور از این مطالعه، شناختن همه جوانب این جامعه است. هر چند این دو صفت عمده در روش مردمشناسی دیده میشود صفت خاص روش مردمشناسی صفتی دیگر است ؛ بدین معنی که مردمشناس برای آنکه به هدفهای خود نائل گردد باید در جامعهای که میخواهد به مطالعه آن بپردازد، نفوذ و با مردم آن از روی شیوه زندگانیای که خاص ایشان است زیست کند و کاری کند که او را به عنوان عضوی از جامعه خود بپذیرند و او عضو آن جامعه گردد. در دست آخر نیز شیوه حیات و روحیات آنها را از آن خود کند.
به طور خلاصه، روش مردمشناسی تنها درباره چهار مورد ذیل ممکن است و به کار میرود.
1. مطالعه یک ایل
2. مطالعه یک دهکده یا یک جامعه روستایی
3. مطالعه یک شهر کوچک (یا قصبه) یا یک محله از محلات یک شهر بزرگ.
4. مطالعه یک قشر اجتماعی معینی ازیک جامعه بزرگ، مثلا مطالعه طبقه حاکمه یک جامعه یا دانشجویان یک دانشگاه
هدف مردمشناس این است که اجتماعی را که میخواهد مطالعه کند به خوبی بشناسد و از آن اطلاع جامع و کاملی بهدست آورد. وسیله نیل به هدف اینست که خود عضوی از این اجتماع گردد به طوریکه مقبول اعضا دیگران باشد. مرحله اول به کار بردن روش مردمشناسی این است که وسائلی فراهم آید تا محقق در آن جامعه وارد شود. همینکه کسی نخستین بار برای دیدن ایل میرود و میخواهد عادات و آداب آن را مورد مطالعه قرار دهد اعضا آن ایل در او چون بیگانهای نگاه میکنند و چون مردمشناس از افراد پرسشهایی میکند و به دقت اعمال آنها را مطالعه مینماید این کار در وهلۀ اول در افراد ایل تولید ترس میکند. پس نحوه معرفی شدن و ورود در ایل قدم اول و از جمله ضروریات است. این کار، افراد ایل را مطمئن میسازد که این شخص برای مطالعه آمده است نه جاسوسی. وانگهی، همین معرفی قبلی سبب میشود که ایل درباره او مراسم مهماننوازی و ادب را بهجا آورد و از او حسن استقبال کند. باری، اینگونه رفتار شرط حتمی ادامه بررسی است.
پس از آنکه مقدمات ورود خود به گروه فراهم شد، مردمشناس باید اقداماتی به عمل آورد تا افراد گروه او را بپذیرند و این مرحلۀ دوم کار است. برای اینکار باید در زندگانی این اجتماع از هر جهت شرکت کند یعنی با آن به سر برد و کار کند و از ایشان بخواهد تا سبب فلان کار و رفتار را برای او توضیح دهند و اگر لازم باشد خود او آن کار به دست خود انجام دهد، در مراسم جشن و سوگواری شرکت کند و برخی از مراسم بهجا آورد. اصولاً بهتر آن است که صبر کند تا او را به شرکت در این مراسم دعوت کنند. هنگامیکه در این مراسم شرکت دارد حتیالمقدور باید از بررسی و مطالعه خودداری کند و فقط به مشاهده دقیق آنچه را میبیند و به خاطر سپردن و یادداشت کردن آن در حافظه اکتفا کند. پیوسته از مردم سوال نکند مگر در مواردی که هر فرد عادی از گروه ممکن است سوال کند.
پس از آنکه مردمشناس مقدمات ورود خود به ایل یا دهکده را فراهم کرد و مردم نیز قبول کردند که او در میان آنان بسر برد آنگاه میتواند تحقیق خود را آغاز کند. از این رو به طور قاطع نمیتوان گفت چه وقت میتوان کار تحقیق را شروع کرد. باید به اوضاع و احوال و مقتضیات توجه داشت. مردمشناس باید با شم مخصوص خود دریابد که چه وقت برای آغاز کردن تحقیق مناسب است. مسئله اساسی قبل از هر چیز این است که مردمشناس موقعشناس باشد و فرصت مناسب را از دست ندهد. مثلاً وقتی بدانیم که هنگام اجرای مراسم معین اگر عکس بگیریم مردم با آن مخالفت نخواهند کرد زیرا میخواهند آن عکس را نگاه دارند. نباید در عکس گرفتن تردید کرد. یا هرگاه میبینیم وقت آن است که صحنهای از مراسم را روی کاغذ بکشیم و درباره وسائلی که در اجرای این مراسم به کار رفته است و از اشخاص صلاحیتدار توضیحاتی بخواهیم، باید هرچه زودتر این کار را انجام بدهیم. (بسنیه، 1343: 1- 5)
رویکردهای اساسی در مردمنگاری
روشهای پژوهش مردمشناسی سنتی، در عرصه مردمنگاری که فاقد دیدگاه تحلیلی و نظری بود و صرفاً به شرح و توصیف پدیدهها بدون دخل و تصرف در آنها میپرداخت، از نیمه اول قرن بیستم مورد انتقاد برخی انسانشناسان قرار گرفت و این انتقادها در دهههای اخیر به اوج خود رسید که هنوز هم جزو مباحث اصلی محافل انسانشناسی است. شاید بتوان طرح دیدگاه «اِمیک»[7] (رهیافت از درون) و دیدگاه «اِتیک»[8] (رهیافت از برون) را در عرصه مردمنگاری، نخستین و مهمترین گام در این راه دانست که تحولات بعدی را تا به امروز در زمینه ورود مسایل نظری و تحلیلی به حوزه مردمنگاری موجب شده است.
امیک (رهیافت از درون):
تحولاتی که در روشهای زبانشناسی کلاسیک از اواخر قرن نوزدهم از سوی «نو دستوریان»[9] ، همچون «اچ. استهوف»[10] و «کی. بروگمان»[11] ، به وقوع پیوست و تا اوایل قرن بیستم نیز همچنان ادامه یافت، قالبهای مرسوم زبانشناختی را که برای تحلیل هم زبانی به کار برده میشد، کنار گذاشت و مدعی شد که هر زبانی، ساختار خاص خود را دارد و باید بر مبنای آن به تحلیل زبان مربوطه پرداخت. (دقتی نجد، 1387: 37)
فرانتس بوآس و شاگرد او «ادوارد ساپیر»[12] تحت تأثیر تحولات روششناختی زبانشناسی، از شیوههای آن در پژوهشهای انسانشناسی بهره جستند و این سرآغاز روشی نوین در مردمنگاری بود که بعدها به دیدگاه امیک یا «مردمنگاری نوین» معروف شد.
بوآس که بر تنوع فرهنگهای بومی تأکید داشت، معتقد بود که هر جامعه ویژگیهای فرهنگی خاص خود را دارد و نمیتوان بر مبنای الگویی خاص همه آنها را بررسی کرد. وی هچنین تأکید داشت که در این راه اطلاعات مورد نیاز را باید از اعضای آن جامعه به دست آورد.
هواداران دیدگاه امیک همچون «چارلز فریک»[13] ، «وارد اچ. گودایناف» [14]و «استور. تیونت»[15] با الهام از زبانشناسی توصیفی معتقد بودند که تنها کار پژوهشگر مردمنگار توصیف فرهنگ یک جامعه از دیدگاه اعضای آن جامعه است و در این راه بر گفتههای اعضای جامعه (اطلاعرسانها) تکیه داشتند. در واقع آنها معتقد بودند همانگونه که زبان یک جامعه از روی گفتار افراد آن براساس شناخت «واج»ها امکانپذیر است، رفتارهای فرهنگی یک جامعه نیز، براساس توضیحاتی که خود اعضای جامعه ارائه میدهند قابل شناخت است نه براساس تعبیر و تفسیرهای ما. در واقع هواداران دیدگاه امیک به «مشاهده» در مردمنگاری چندان اعتقاد نداشتند و معتقد بودند که در این روش دیدگاهها، ذهنیات و تعبیر و تفسیرهای پژوهشگر در واقعیات اثر میگذارد و موجب تحریف و تغییر آنها میشود. (دقتی نجد، 1387: 38)
از دیدگاه آنان، مشاهده نگاهی بیرونی است، نگاهی که به پژوهشگر مربوط است و از زاویه دید پژوهشگر به موضوع مینگرد نه از خود موضوع، و این امر میتواند قالبها و الگوهای مرسوم در مطالعات انسانشناسی را بر موضوع تحمیل نماید و واقعیات را تحریف کند. به هر حال مشاهده یا نگاه بیرونی مصون از تحریف و تغییر واقعیات نیست. در واقع از نظر آنان، باید نگاه از درون باشد، باید اطلاعات مربوط به فرهنگ جامعه، از زبان خود جامعه بیان شود.
اتیک (رهیافت از برون):
در مقابل دیدگاه "امیک"، دیدگاه "اِتیک" قرار دارد که از نظریهپردازان آن میتوان به «ماروین هریس»[16] اشاره کرد. ماروین هریس بزرگترین منتقد دیدگاه امیک است. او معتقد است هواداران دیدگاه امیک با بهرهگیری از روش زبانشناختی، تفاوتی بین «رفتار گفتاری» و «رفتار غیرگفتاری» قایل نیستند. او میگوید نمیتوان با روشی که مربوط به زبان است، رفتارهای انسانی را بازشناخت. برای شناخت اعمال انسانی، پژوهشگر نیاز به مشاهده دارد. در پاسخ، هواداران دیدگاه امیک اظهار میدارند که زبان یک جامعه از گفتار اعضای آن جامعه و اعمال و رفتارهای یک جامعه با توضیحات و توصیفات کنشگران آن قابل شناسایی است.
ماروین هریس در اینباره میگوید:
"نمیتوان از این طریق حل کرد که از کنشگران بخواهیم نظرشان را در اینباره (رفتارهای فرهنگی) اعلام کنند. خود مشاهدهکنندگان باید دربارهاین مسئله تصمیمگیری کنند. تنها آنها هستند که میتوانند این مسئله را طوری حل کنند که به بهترین وجه به سود نظریهسازی تمام شود. وانهادن این مسئله به اطلاعدهندگان، در واقع سپردن علم اجتماعی به دست افراد غیرحرفهای است. اما از سوی دیگر، اگر خواسته باشیم بدانیم کهایا دو پیام به زبان بومی مشابه یا متفاوتند هیچ مرجعی بالاتر از خود کنشگران بومی نمیتوان پیدا کرد." (پلتو، 1375: 119)
در گفتار ماروین هریس، به وضوح جهتگیری نظری در مشاهدات پژوهشگر به هنگام انجام پژوهشهای مردمنگاری آشکار است. وی همچنین جایگاه اطلاعدهندگان را صرفاً در شناخت زبان جامعه به رسمیت میشناسد و در شناخت فرهنگ یا رفتارهای فرهنگی، تکیه بر اطلاعات آنان را شیوهای غیرحرفهای و غیرعلمی میداند.
به طور کلی، هر چند دیدگاه امیک، جایگاه مشاهده را به عنوان روشی اساسی در مردمنگاری نادیده میگیرد و برخی روشهای پیچیده را برای پژوهشهای میدانی ارائه میدهد، اما باید اذعان کرد که جمعآوری اطلاعات بر واقعیات فرهنگی جامعه تکیه دارد و از زبان بومیان (اعضای جامعه) به توصیف آنها میپردازد. اما در دیدگاه اتیک، موضوعات صرفاً از نگاه مشاهدهگر، آنهم با دیدگاه تبیینی و نظری، بررسی میشوند. در واقع وظیفه مردمنگار در دیدگاه اتیک، ثبت گفتههای اطلاعرسانها نیست، بلکه تبیین رفتارهاست که از طریق مشاهده مستقیم صورت میگیرد.
"امروزه اکثریت قاطع انسانشناسان برخی از اصول بنیادی دیدگاه امیک را میپذیرند و به کار میبندند. در واقع، همه پژوهشگران میدانی بر پایهاین فرض عمل میکنند که اطلاعات درباره رفتار فرهنگی را تا آنجا که ممکن است باید از دیدگاه «خودکنشگران» به دست آورد، معانی و تفسیرهایی که خود «بومیان» از رویدادهای فرهنگی میکنند، برای پیدا کردن الگوهای رفتاری بسیار اهمیت دارند." (پلتو، 1375: 128)
فیلم مستند چیست؟
طی سالهای گذشته، بارها و بارها از سوی اندیشمندان و نظریهپردازان حوزه سینما و مستندسازان جهان ، تعاریف خاصی از فیلم مستند ارائه شده است؛ تعاریفی که اگرچه بر بخش محدودی از آن پرتو افکن بوده، لیکن تمامی ابعاد آن را هنوز نکاویده است. پارهای از مهمترین این تعاریف به قرار زیرند:
فیلیپدان[17] فیلمساز و تهیهکننده آمریکایی در تعریف فیلم مستند مینویسد:
«فیلم مستند با طبیعت گوناگونش، سرشار از ابتکار و تجربه است. برخلاف تأکید همگان، ممکن است در فیلم مستند از بازی هنرپیشهها نیز استفاده شود؛ ممکن است از تخیل و فانتزی یا حقیقت در فیلم استفاده کنیم، احتمال دارد از حقههای سینمایی نیز بهره گیریم اما بیشتر فیلمهای مستند در یک چیز مشترکاند؛ هر کدام از آنها تحت فشار نیازهای محدودی قرار دارند،. هر فیلم مستند مجهز به سلاح عقیدهای است که در مغز سازنده آن قرار دارد. در زمینهای وسیعتر، فیلم مستند تقریباً همیشه عاملی در خدمت تبلیغات به شمار میرود.» (میران بارسام، 1362: 14)
اتحادیه جهانی فیلم مستند در سال 1948 تعریف زیر را ارائه کرد:
«تمام روشهایی که برای ثبت هر واقعیت تفسیری بر روی نوار فیلم – چه از صحنههای واقعی و چه به کمک بازسازی صادقانه صحنههای اصلی – به کار میرود. مستندسازی نام دارد. فیلم مستند، متوسل شدن به استدلال و احساسات برای ایجاد تحریک دلخواه، گسترش معلومات انسانی، برخورد واقعگرایانه با مسائل و یافتن راهحل آنها در زمینه اقتصادی،فرهنگی و روابط انسانی است.» (میران بارسام، 1362: 13)
در سادهترین و صریحترین تعریف فیلم مستند، میتوان گفت: فیلم مستند شکلی سینمایی (و به تعبیری نوعی سینمایی) است که زندگی واقعی انسان و یا محیط او را غالباً بدون ساختاری داستانی و بازیگران حرفهای به نمایش میگذارد. این شکل سینمایی از عوامل واقعیت استفاده میکند و البته میتواند در موارد خاصی از داستان برخوردار باشد، البته نه از نوع درامهای معمول و رایج سینمای داستانی تجاری اما در همین حالت نیز شدیداً به واقعیت استناد میکند. در مواردی هم، فیلم مستند و داستانی را نمیتوان قاطعانه از هم جدا کرد. (ضابطی جهرمی، 1387: 240)
در رضایتبخشترین، و شاید جامعترین تعریف کهن فیلم مستند که به جان گریوسن، مستندساز، نظریهپرداز و رهبر جنبش سینمای مستند انگلستان در سالهای (1945- 1943) مربوط میشود، او فیلم مستند را "تفسیر خلاقانه واقعیت" دانسته است.
در کنار این تعریف، تعریف تقریباً مشابهی از "پال روتا" همکار و هموطن جان گریوسن وجود دارد که فیلم مستند را فیلمی دانسته که «زندگی واقعی آدمها را به نحوی خلاق با توجه به شرایط اجتماعی آنها تصویر میکند.» استرشوب (اسفیرشوب) مستندساز و تدوینگر معروف روس (خالق فیلم مستند معروف آرشیوی سقوط خاندان رومانوف، 1928) گفته: «مستندساز صادقانه واقعیت را ضبط میکند و آن را آنگونه که خود احساس میکند به بیان یا توصیف میآورد.» در این تعاریف و در بسیاری از تعاریف دیگر واژههای «تفسیر» و «خلاقیت » در مستندسازی مورد تأکید قرار گرفته است. (ضابطی جهرمی، 1387: 241)
مستندسازی فرایندی از فیلمسازی است که در آن مستندساز واقعیتی را میگیرد (انتخاب میکند) تا آن را از دیدگاه خود «بیان» کند. گرچه در یک اثر سینمایی، داستان و غیرداستان را میتوان در هم آمیخت، اما در هر حال فیلم مستند، بیان کارگردان آن را (به طور شخصی) نشان میدهد. فیلم مستند مستلزم استناد به یک فاکت یا موضوع واقعی است، همراه با ارائه اطلاعات، توضیحات و توصیفاتی در تبیین آن موضوع (ضابطی جهرمی، 1387: 241)
طی دورههای مختلف رشد سینمای مستند، اشکال زیادی تجربه شدند. برخی از این اشکال که از قوت لازم برای تبدیل به یک جریان مستندسازی برخوردار نبودند؛ فراموش شدند. اما تعدادی دیگر ماندند و جریان شدند؛ بالیدند و درسایر کشورها نیز به کار گرفته شدند. بدین ترتیب گونههای مختلف فیلم مستند یکی پس از دیگری شکل گرفتند. گونههای مختلفی که تاکنون در سینمای مستند ابداع شدهاند، عبارتاند از:
مستند واقعنگار، مستند سیاحتی، مستند گزارشی، مستندبازسازی شده، مستند نظیرهسازی شده، مستند آرشیوی، مستند مردمشناسی، مستند تاریخی، مستند اجتماعی، مستند علمی، مستند آموزشی، مستند شکلگرا، مستند تبلیغی، مستند شاعرانه، مستند حیثیتآور (صنعتی)، مستند بیواسطه، مستند تحولگرا (سینما وریته)، مستند جنگی، مستند سیاسی، مستند داستانی، مستند تجربی، مستند ویدئویی، مستند ستیهنده، مستند معترض، مستند محاکمه کننده، مستند شخصیتنگار (بیوگرافیکال) (امامی، 1389: 45)
مستند قوم پژوه(مردمشناسی) چیست؟
مستند قومپژوه[18] ، مستندی است که میکوشد با ثبت آئینها، سنن و مناسک اقوام و عشایر، نخست به ثبت و سپس به تحلیل و بررسی آن اقدام کند. در این خصوص با دو اصطلاح رو به رو هستیم که با یکدیگر تفاوتهایی جدی دارند. این دو اصطلاح عبارتند از: قومنگاری و قومشناسی
مستند قومنگار، مستندی است که سازندهاش در آن فقط به ثبت دقیق مناسک، آئینها، سنن و باورهای خاصی که در اثر شیوههای خاص زندگی شکل گرفتهاند، میپردازد. در مستند قومنگار، هیچگونه تحلیلی درباره چند و چون، ریشهها، خاستگاه و پیشینه پنهان یک آئین یا هر پدیده مورد بحث قومی صورت نمیپذیرد بلکه مستندسازی قومنگار میکوشد موارد موردنیاز یک قومشناس را برای تبیین و تحلیل مردمشناسی در اختیار او بگذارد. بنابراین ما در چنین فیلمهایی شاهد فرضیهای درباره پیشینه و یا صورتهای تطور موضوع فیلم نخواهیم بود.
مستند قومشناس، مستندی است که در آن نظریههای تازه و رهیافتهایی تحلیلی از چند و چون، ریشههاو خاستگاه اجتماعی – تاریخی یک آئین، باور و یا هر موضوع مورد مطالعه قومی دیگر ارائه میشود. صرفنظر از فیلمهای اولیه برادران لومییر و ایدسون که میتوان در برخی از آنها ردپای قومنگاری و گرایش به آن را یافت؛ در خصوص نخستین فیلم قومنگار دنیا، بین صاحبهنظران تفاوت رأی وجود دارد؛ بدین معنی که ژان روش نظریهپرداز و مستندساز قومپژوه مشهور فرانسوی، معتقد است که نخستین مستندساز قومنگار دنیای بالدوین اسپنسر است که در سال 1901 با فیلمبرداری از رقصهای باران و کانگورو بومیان بدوی استرالیا، چنین عنوانی را منحصر به خود کرده است. لیکن دیوید مکدوگالکه او نیز از صاحب نظران و مستندسازان قومپژوه شاخته شده دنیاست، بر این باور است که نخستین فیلم قومشناس تاریخ سینما، فیلمی است از اف.رینول[19] «از فن سفالگری بومیان شمال غربی آفریقا که به پاریس آمده بودند تا در نمایشگاه کولونیال سال 1895 .م شرکت کنند، فیلمبرداری کرده بود.» (امامی، 1389: 114-113)
تاریخچه شکلگیری انسانشناسی تصویری
شواهد مکتوب نشان میدهد اصطلاح "انسانشناسی بصری" توسط مارگارت مید در دهه 1990.م بوجود آمد. او از بکارگیری اصطلاح "انسانشناسی غیرکلامی" در آن زمان ناراضی بود و پیشنهاد کرد که عنوانی مثبتتر تحت عنوان "انسانشناسی بصری" جایگزین گردد. شاید بتوان گفت از آن زمان تا به حال این عنوان همیشه مورد بحث و اختلاف نظر بوده است. برای مثال "جی روبی" هیچگاه طرفدار عنوان "انسانشناسی بصری" نبوده است. وی بر این عقیده بود که "انسانشناسی ارتباطات تصویری" عنوان بهتر و صحیحتری در این مورد میباشد.
درسال 1950.م، وقتی"تیموتی اش" در دانشگاه کلمبیا زیر نظر مارگارت مید[20] مطالعه میکرد، اهمیت فیلم به عنوان رسانهای مهم برای مطالعات مردمشناسی تدریجاً جا میافتاد و بیشتر از گذشته بدان توجه میشد. فیلم، بیش از آن که وسیلهای تلقی شود که به کار ثبت برداشتی سریع و اجمالی از الگوهای کلان اجتماعی میآید، به عنوان ابزاری تلقی میشد که میتواند جزئیات کنشهای مشخص اجتماعی را با شرح و تفصیل بسیار ثبت کند. این کاری بود که هیچ مردمنگاری نمیتوانست از عهده اجرای آن برآید. به علاوه، فیلمهایی که تلویزیون پخش میکرد بهترین ابزار برای دسترسی به مخاطب عمومی بود. نفوذ نسبی تلویزیون در طول دهه 1950.م امکان تأمین هزینههای فیلمهای مردمنگارانه را فراهم آورد و بهاین ترتیب رابطه تلویزیون و مردمشناسی را تنظیم کرد. در این زمان مردمشناسان به عنوان مشاوران طرحهای مستند مردمنگاری در شبکههای تجاری به کار گرفته شدند. (گیویان، 1390: 63)
شاید بتوان گفت انسان شناسی تصویری، منطقا از این عقیده ناشی می شود که فرهنگ از طریق نمادهای قابل رؤیت در اشارهها، مراسم، آئینها ،دست ساختههای موجود در محیط زیست طبیعی یا مصنوع، آشکار می شود.
فرهنگ ، همان مستند نگاشتهایی است انسان در آن مشارکت دارد . اگر آدم می تواند فرهنگ را ببیند ، بنابراین پژوهشگران نیز باید قادر باشند تا فناوریهای سمعی وبصری را برای ثبت آنها به عنوان دادههایی قابل تحلیل و ارائه، در اختیار بگیرند. اندیشة معاصر در بارة ماهیت دانش فرهنگی و آنچه را که فیلم میتواند ثبت کند ، خیلی تجربیتر از تئوری پوزیتیویست است. در دنیای پست مدرن، دوربین، مقید به فرهنگ شخص یا فردی است که در پس دستگاه(دوربین) قرار دارد . یعنی فیلمها و عکس ها همواره به دو چیز توجه نشان میدهند : فرهنگِ افرادی که از آنها، فیلم گرفته میشود و فرهنگ آنهایی که فیلم میگیرند.
با فروریزیِ چهارچوبهای پوزیتیویستی در انسانشناسی و فیلم مستند، امکان آزمون تازهای در بارة خطمشی و ایدئولوژی فیلمهای اتنوگرافیک فراهم آمد. نخستین فیلمهای تک پردهایِ مردمنگاری، عبارت از اپیزودهایی یک برداشته از رفتارهای انسان و متفاوت از گزارشهای تئاتری بودند. شاید فلیکس لوئی رینول ،نخستین انسانشناسی باشد که فیلم های تدوین نشده (فوتیج) پژوهشی، تولید کرد و تمام آن مجموعه راسال 1900 تحت عنوان "دست ساختههای متحرک" از رفتار آدمی، برای مطالعه و نمایش معرفی کرد. قواعد فیلمسازی، سرانجام چنان رشد کرد که به صورت مانع در برابرنیاز های علمی ومفروض، برای اطلاعاتِ پژوهشی در آمد .تعارض بین قواعد زیبایی شناختیِ فیلمسازی و نیاز علمی برای اطلاعات پژوهشی سبب شد تا فیلم به عنوان یک وسیلة تحلیلی (آنالیتیک) از حیز انتفاع بیفتد. فیالمثل، فیلمسازان، علاقه داشتند تا حرکت را تکه تکه و درون فصلهایی ساختگی، بازسازی کنند. که گاهی از نظر ارتباط زمانی ، با واقعة فیلمبرداری شده، تفاوت پیدا میکند . برخی انسان شناسها معتقدندکه از نظر علمی فقط نماهای تدوین نشده (فوتیج شات )، در سطح چشم و با کمترین حرکت دوربین و با زمانی که درست همان اندازة زمان رخداد باشد ، قابل استفاده است. اعتقاد بر این بود که راهبردهایی درخور فیلم داستانی، بین انسانشناسها و فیلمسازان حرفهای مانع، بوجود میآورد. این فرضیات ابتدائی، در بارة تفاوت بین هنر فیلم و علم انسان شناسی، به تدریج جای خود را به مفهوم « فیلم به عنوان یک ارتباط مبتنی بر فرهنگ » میسپارد که در انواع گفتمانها (در هر مبحثی) قابل استفاده است.
در سال 1964 گاردنر ، همکار سابق مارشال در مرکز مطالعة فیلم در دانشگاه هاروارد، "پرندگان مرده" را که مطالعة جنگ آئینی در میان قبایل دنی(ساکن گینة نو) بود را بنمایش درآوردند . فیلم از دل پروژهای درآمد که در آن مردمنگارها ، یک داستاننویس و یک فیلمساز ، هرکدام یک فرهنگ را توصیف میکردند و به مخاطب اجازه میدادند تا کارهای ارائه شده را مقایسه کند . گاردنر بعداً فیلمهایی در آفریقای شرقی، هند و آمریکایجنوبی ساخت و به تاسیس برنامه فیلم اتنوگرافی که بعدا به جامعة ارتباطات تصویریِ انسانشناسی تغییر نام داد و اینک به نام جامعة انسان شناسیِ تصویری ، معروف است، یاری رساند.(تهامینژاد، 1390)
مردمشناسی تصویری چیست؟
فیلمبرداری از زندگی روزمره انسانها مستلزم آن است که سینماگر تا آنجا در این زندگی روزمره ذوب شده باشد که دوربین یا میکروفون او خود به اشیایی پیشپا افتاده بدل شده باشند و توجهی بیش از ساعت دیواری و یا ماشینرختشویی به خود جلب نکنند. اگر این سخن اکهارت را که:«در عشق، انسان بدل به معشوق میشود» بپذیریم، هدف اساسی سینماگر انسانشناس را نیز باید فرورفتن در فضای مورد پژوهش خویش بهاندازهای بدانیم که خود به آن تبدیل شود. برای فیلمبرداری از یک آهنگر، یک ملوان، یک موسیقینواز، اعمال اجتماعی، یا مناسک دینی باید به وجدان و آگاهی هر یک از بازیگران آنها بدل شد، همانگونه که شکارچی برای صید، طعمه خود را در کالبد و ذهن او تصور میکند تا بتواند حرکاتش را پیشبینی کند. (فکوهی، 1387: 149)
سینماگر انسانشناس باید نه فقط یک تکنیسین ماهر و پژوهشگری دقیق باشد، بلکه باید لزوماً قادر باشد در زمان، به شنیدن و ارتباط بپردازد. هرگونه شتابزدگی توازن روابط انسانی را به خطر میاندازد و بعید نیست که از اعتماد متقابل، از همگامی میان کسی که فیلم برمیدارد و کسی که از او فیلم برداشته میشود، احساس یک لحظه، یک نگاه، یک سکوت، یک اعتماد زاده شود تا حادثهای حقیقی در عرصه تصویر رخ دهد. این، چیزی است که از فیلم مردمشناسی انتظار میرود؛ یعنی آنکه فراتر از انعکاس واقعیت از خلال تصاویر، برخی از مرموزترین جنبههای انسانی را آشکار سازد.(فکوهی، 1387: 150)
فیلم اتنوگرافیک بر خلاف متن، میتواند برای کسانی که فیلم درباره آنها ساخته شده است، قابل دسترس باشد. ژانروش میگوید: «من گمان میکنم ما سدی را که بین یک الفبا و الفبایی دیگر وجود دارد پشت سر میگذاریم» زیرا به زبانی مشترک؛ یعنی تصویر میرسیم. زمانی که ما با متون نوشته شده سر و کار داریم، این انسانشناسی مشارکت یافته درباره مردمانی بسیار دوردست و بدون نوشتار عموماً امکانپذیر نیست. این گونه نوشتهها عموماً مدتها پس از پایان پژوهش میدانی در مطبوعاتی تخصصی به چاپ میرسند. اما فیلم نه فقط به مثابه یک محصول تمام شده، بلکه در تمامی طول ساخت آن قابل دسترس است.(فکوهی، 1387: 184-183)
برایان وایس مینویسد: «اگر ما نتوانیم با همه مردم سخن بگوییم پس برای چه مطالعه میکنیم؟ تکنگاریها را عمدتاً فقط متخصصان مطالعه میکنند، در حالی که فیلم را افراد عادی نیز میتوانند ببینند.
به برکت فیلم اتنوگرافیک، میلیونها نفر در غرب توانستهاند با فرهنگهای حاشیهای و دوردست آشنا شوند. "دیوید ترتون" به درستی میگوید که انسانشناس نباید صرفاً به همکاران خود بیندیشد، بلکه باید همچنین «دستیابی به سایر فرهنگها را برای تمامی کسانی که تصور میکنند انسانشناسی یک علم باطنگراست فراهم کند. باید به مخاطبان عام کمک کند تا سفر خود را برای دستیابی به آنچه گابریل مارسل فیلسوف، «خانوادهای با قلبی دوردست ... جایی دیگر کهاین جا نیز هست» مینامد، ممکن سازد. (فکوهی، 1387: 184-185)
در فیلمهای انسانشناختی، نگاه بر دیگری نه نگاهی است تلخ، نه نگاهی است استهزاءآمیز، بلکه نگاهی است تا اندازهای زیاد همدلانه؛ در این حرکت به سوی دیگری، میزان تفاوت با دیگری که به تعریف آن میپردازیم و در عین حال بازشناسی خود در او، ما راه به تعجب میاندازد.
نگاهی برای نزدیک شدن به واقعیتهای انسانی که قرائت آنها عموماً به دلیل پیشداوریهای موجود در نگاه ما به ابهام میگراید. در این راستا انساننگار در پی توصیف موقعیتهای بسیار ویژهای است که در رابطه با انسان میتوان با آنها روبهرو شد نظیر: جنون، جادوگری، شکار، عبادت، و غیره. در این نگاه که در آن واحد هم بسیار دور و هم بسیار نزدیک است، ما نگاهی حقیقتاً مردمشناسانه را میبینیم.(فکوهی، 1387: 188)
پدیدههای انسانی به صورت کلی و در چارچوبهای خود آنها (و یا به گفته زیبای آندره لابارت (بیرون کشیدن گیاه از خاک و از بن آن، اما بدون برهنه کردن ریشههایش)؛ تکیه زدن بر حرکات همدلانه تماشاگر؛ تمرکز دادن به حواس او از طریق مونتاژ و ساخت دراماتیک اثر. زیرا اشغال میدان آگاهی تماشاگر با یک واقعیت انسانشناختی که به نمایش درمیآید، مستقیماً وابسته به «تدقیق»هایی پیدرپی است که از آن خواسته میشود، یعنی اثرات سایه روشنها، پیوستگیها، و گسستهای شخصیتها و موقعیتها. چنین تدقیقهایی این امکان را به تماشاگر میدهند که در بعضی از صحنهها دو یا سه لایه متفاوت را ببیند، یعنی برداشتی «در حجم» داشته باشد. این فیلمهای انسانشناختی نه به گفتمانی کلامی که به گفتمان همساز شده با زبان خاص تصویر و صدا، که زیر نگاه مستقیم تماشاگر به تجربه در میآید، میدان میدهند. (فکوهی، 1387: 194-193)
به طور کلی انسانشناسی، یک نظام نوشتاری است. شاید بدلیل بدگمانی نسبت به عدم قابلیت تصویر ، برای انتقال مفاهیم انتزاعی، تمایلی به نادیده انگاشتن جهان سینمایی ـ تصویری ، وجود داشتهاست. زیرا پژوهشگر، هنگامی که در گیر کارمردمنگاری میشود، باید تجربة پیچیدة کار میدانی خود را به کلمات برگرداند و در دفتری بنویسد، سپس آن کلمات را به کلماتی دیگر برگرداند که بر آمده از شیوهها و رویکردهای تحلیلی و نظری است. این رهیافتِ سخن محور logo- centric برای درک یا فهم ، نافیِ بسیاری از تجربیات چندحسیmulti – sensory برای شناخت یک فرهنگ دیگر است. امید انسانشناسی تصویری این است که شیوهای متفاوت برای درک فرهنگ فراهم آورد، درکی که از طریق لنز دوربین، حاصل شده باشد .
شاید بهترر باشد بگوئیم حوزه انسانشناسی تصویری اصولاً به بیان و تحلیل فرهنگ از طریق تصویر میپردازد، لذا میتوان گفت فیلم اتنوگرافیک هم زمان با سینماتوگراف متولّد شد و از دهه ۱۹۵۰ به عنوان یک ژانر وارد حوزه سینما و مطالعات مردمشناسی شد و تحولات عمدهای را در مردمنگاری و مردمشناسی پدید آورد. عکس مردمنگاری نیز مدتی بعد از اختراع دوربین عکاسی، به خصوص از ۱۹۱۰ به بعد به عنوان یک سند تصویری و فیش مطالعاتی وارد حوزه مطالعات مردمنگاری شد. اما انجام مطالعات فرهنگی بر مبنای تصویر که در مقایسه با فیلم و عکس مردمنگاری رویکردی کاملاً متفاوت دارد، در طی جنگ جهانی دوم در آمریکا شکل گرفت و از دهه ۱۹۷۰ به بعد در سایه انسانشناسی فیلمیک بیشتر مورد توجه انسانشناسان واقع شد. در این شیوه هرگونه فیلم، عکس و طرح و حتی پوستر و به طور کلی هر تصویری که بازتابی از فرهنگ یک جامعه باشد، مورد مطالعه قرار میگیرد. در این حوزه، تصویر بازتابی از فرهنگ جامعه است که بررسی و مطالعه آن در زمان، مکان و موضوع مشخص میتواند به شناخت فرهنگی از آن جامعه در زمان و مکان مشخص بیانجامد.(تهامینژاد، 1390)
شاید بتوان گفت فیلمهای اتنوگرافیک (مردمنگار) در دو دسته کلی قابل طبقهبندی هستند؛ دسته اوّل فیلمهای توصیفی و دسته دوم فیلمهایی تحلیلی. فیلمهای توصیفی، فیلمهایی هستند که بر اساس روشهای مردمنگاری تولید میشوند در حالیکه فیلمهای تحلیلی وارد حوزه مردمشناسی میشوند. آغازگر این دسته از فیلمها ژان روش بود. از آن زمان به بعد دیگر فیلم مردمنگاری ابزارهای مطالعاتی محسوب نمیشدند، بلکه خود نوعی مردمنگاری یا حداقل مکمل مطالعات مردمنگاری بهحساب آمدند. با وجود ژان روش و تغییراتی که در این نوع فیلمها به وجود آمد، دیگر فیلمهای مردمنگاری کلاسیک پاسخگوی مطالعاتی که درباره فرهنگ جوامع انجام میشد، نبودند. وی (ژان روش) شیوههایی را ابداع کرد و با این شیوهها در روشهای مردمشناسی و مردمنگاری نیز بدعتهایی نهاد. هدفی که او دنبال کرد صرفاً مردمنگاری نبود، بلکه تجزیه و تحلیل این فرهنگها را هم مدّ نظر قرار میداد. به طوری که ژان روش در فیلم «روایت یک تابستان» یا «هرم انسانی» کاملاً وارد حوزه مردمشناسی میشود و از روشهایی استفاده میکند که در الگوهای مردمنگاری کلاسیک وجود ندارد و رایج نیست. به همین خاطر شرایطی را میآفریند که نه تنها خودش در فیلم مشارکت میکند و سوژهها را به مشارکت میکشاند، بلکه پیامدها و رفلکسهای یک قسمت از فیلم را نیز به قسمت بعدی منتقل میکند و لایه به لایه فیلم را بازتر میکند و با شیوههایی مثل برانگیختن افراد موجبات بروز احساسات، عواطف، رفتارها و خلقیّات این جامعه و مردم آن را فراهم میآورد و رفلکسهایی را به تصویر میکشد که در شرایط عادی قابل بروز نیست.
ژان روش شرایطی را فراهم کرد که عدهای تحت عنوان انسانشناس تصویری و انسانشناس فیلمیک ظهور کنند. انسانشناسی فیلمیک بر این باور بود که فیلم، بهترین جایگزین مطالعات مردمنگاری است و نیازی نیست دیگر به میدان تحقیق برویم و اطّلاعات مردمنگاری را یادداشت و جمع آوری کنیم، بلکه تصویر میگیریم، فیلم میسازیم و از روی این فیلمها به مطالعه آن فرهنگ میپردازیم. این نوع تحلیل و تفسیر از فیلم که میخواست جایگزین مطالعات میدانی و مردمنگاری شود، رهاورد حوزهای به نام "انسانشناسی تصویری" شد.
بهعبارت دیگر خاستگاه انسانشناسی تصویری انسانشناسی فیلمیک است. انسانشناسی تصویری بعدها حوزه انسانشناسی فیلمیک را بسیطتر و قاعدهمندتر کرد و گفت ما فیلم مردمشناسی میسازیم و تحلیل فرهنگ را از روی فیلم انجام میدهیم ولی در کنار اینها نافی تحقیقات مردمنگاری هم نیستیم.
علی ایحال برای تولید فیلمهای مردمشناسی برخی ملاحظات و ظرایف فیلمسازی وجود دارند که همگی برای دور ماندن فیلمساز از فضای تحریف واقعیت متذکر میگردند. در ادامه بعه برخی از آنها اشاره میشود:
پژوهش:
پژوهش اولین مرحله تولید یک فیلم مردمشناسی است و اولین مرحله تولید فیلم مستند محسوب میشودکه متأسفانه در کشور ما هنوز به خوبی و درستی جا نیفتاده است. پژوهش نیاز به زمان کافی دارد. در مرحله پژوهش نباید هیچ گونه تصویربرداری صورت گیرد مگر اینکه صرفاً به عنوان یک ابزار برای تعیین و تکلیف مرحله بعدی صورت گیرد و پس از اتمام پژوهش میدانی و مردم نگاری، از داخل آن یک طرح فیلم یا فیلم نامه مردمنگارانه استخراج شود. اگر پژوهش ما به روش توصیفی اوّل شخص انجام شده باشد بُعد تصویری آن قویتر است زیرا فضا به صورت رئال و با تمام احساسات و امکاناتش منعکس میشود و به ما میگوید کدام یک از آیینها ، مکانها ، موضوعات و سوژههایی که در پژوهش مطرح است، از لحاظ تصویری جذابیّت و موضوعیت دارد و میتواند به فیلم درآید. پس پژوهش اوّلین مرحله تولید فیلمهای مردمشناسی است. ما به این پژوهش میگوییم مردمنگاری و بعد از مردمنگاری است که سراغ ساخت فیلم میرویم. پژوهش مردمنگاری با اهداف و کاربردهای مختلفی انجام میگیرد که یکی از آنها تولید فیلم است. پژوهشهای مردمنگاری که با هدف ساخت فیلم انجام میگیرند باید به قابلیتهای تصویری موضوعات مورد مطالعه توجه خاصی داشته باشند. اگر مرحله اول که مردمنگاری است خوب انجام نشود، مرحله بعد هم که تولید فیلم است، خوب از آب در نمیآید.
ریختشناسی و مورفولوژی:
در یک فیلم مردمنگاری، وقتی وارد یک فضای جدید میشویم لازم است ابتدا از مطالعه بیرونی آغاز کنیم. ابتدا بایستی فضا را معرفی کنیم و بگوئیم که کجا هستیم و این مردم چه کسانی هستند یعنی ریخت شناسی و معرفی جغرافیای طبیعی و انسانی اولین مرحله ورود به یک مطالعه درست مردمنگاری است. بنابراین در یک فیلم مردمنگاری ابتدا باید سکانس معرفی وضعیت و جغرافیای طبیعی و انسانی وجود داشته باشد.
موضوع و روش:
یک اصل اساسی در تولید فیلمهای مردمشناسی وجود دارد که بایستی مد نظر قرار گیرد که می-تواند مبنا و ملاک تشخیص ما برای بازشناسی فیلمهای مردمشناختی از دیگر فیلمها قرار گیرد این اصل را میتوان « اصل بازشناسی فیلم مردمشناسی» نامید که بر دو پایه اصلی استوار است: یکی موضوع و دیگری روش.
در فیلمهای مردمشناسی موضوع مورد بررسی، محوریّتِ و نگاهی که به موضوع وجود دارد بایستی مردمشناسانه باشد؛ مثلاً اگر بخواهیم روی اتنوموزیکولوژی یعنی جایگاه یک موسیقی در فرهنگ مردم کار کنیم نبایستی آن را از زاویه هنری نگاه کنیم. فیلم اتنوموزیکولوژی تنها یک هنر نیست که در آن فقط نوازندهای را نشان دهیم که چه سازی میزند، سازش چطور است، چه آواهایی میخواند، چگونه مینوازد، در چه دستگاهی مینوازد، بلکه باید ضمن مد نظر داشتن همه این پارامترها به تمامی ابعاد فرهنگی و جایگاه و کارکرد آن در زندگی نیز بپردازیم: این که موسیقی از کجا برخاسته، درون مردم چه جایگاهی دارد، چگونه ایجاد شده، در چه مناسبتهایی استفاده میشود و… که تمامی این مسائل باید در فیلمی که درباره موسیقی محلّی ساخته میشود، مورد توجّه و عنایت ویژه قرار گیرند تا این فیلم مردمشناسانه (اتنوموزیکولوژی) شود. به عبارت دیگر باید پیوند موسیقی با زندگی مردم به تصویر کشیده شود.
از لحاظ روش نیز، باید به اندازه و گونهای از اصول فیلمسازی استفاده کنیم که واقعیت تحریف نشود و متفاوت به نظر نیابد در واقع اساس و مبنای واقعیت حفظ شود. حتّی در شکلهای جدید فیلم مردمنگاری هم واقعیّت نباید تحریف شود. برای مثال یک فیلم داستانی یا حتّی انیمیشن هم میتواند مردمشناسانه باشد به شرطی که محوریّت واقعیّت حفظ شود. مثلاً وقتی خانه یک تالشی یا ترکمن و یا چادر عشایر را نشان میدهیم نباید شکل آن غیر واقعی و متفاوت باشد. شیوهها نباید واقعیّت را تغییر دهند و آن را به نوعی نشان دهند که ما برداشت متفاوتی از موضوع داشته باشیم.
تکنیکهای تصویربرداری:
برای انجام تصویربرداریهای مردمنگارانه بایستی فراموش نکنیم که وقتی از دریچه دوربین به موضوع مینگریم، نباید از تکنیکهای زوماین و زومبک بهطور افراطی استفاده کنیم. بلکه دوربین باید به واقعیّتی که میبینیم و یادداشتبرداری میکنیم، نزذیک و نزدیکتر شود. دوربین در مشاهده محدودیت دارد، لنز و زاویه دوربین محدودیت میآورد. وقتی با چند نفر گفتگو میشود باید مراقب واکنش افراد دیگر حاضر در محل هم بود و بعداً آن را در تحلیلهای بعدی لحاظ کرد در حالیکه ممکن است دوربین به دلیل نزدیکی بیش از حد به موضوع و سوژه این پلان را نگرفته باشد. پس یک فیلمساز مردمنگار اول باید با واقعیّتهای مردمنگاری و تجربه مردمنگاری آشنا باشد و سپس فواصل دوربین، زاویه دید و ... با آن واقعیتها و تجربهها را مد نظر بگیرد.
نورپردازی نیز از مواردی است که بایستی تحت کنترل قرار گیرد. در دیدگاه فیلم مردمنگاری کلاسیک، انجام امور نورپردازی روش قابل قبولی نیست. چرا که نور واقعی محیط را تحت تاثیر قرار میدهد و واقعت موضوع را مخدوش میکند و لذا حس متفاوتی را در بیننده ایجاد میکند یا هنگامی که روی چهرهای بیش از حد متعارف زوم شود (نمای کلوزآپ) و با تکنیکهای نورپردازی چهره دستکاری شود، اصل واقعیّت تحریف میشود. پس در انتخاب نماها، نورپردازی، زاویههای دوربین، استفاده از بازیگر، موسیقی، تدوین و همه این مباحث اولویّت کار و دستور انجام آن با مردمشناس است.
موسیقی و نریشن:
در فیلمهای مردمنگاری (سبک کلاسیک)، اعتقاد بر این است که مردمنگار نمیتواند هیچ موسیقی غیری را به فیلم اضافه کند مگر موسیقی واقعی و رئالی که در آن مکان اتفاق میافتد. مثلاً در یک عروسی نوازندگان محلی موسیقی مینوازند و ما تصویر و صدا را ضبط میکنیم ولی این موسیقی را نمیتوانیم در جایی دیگری استفاده کنیم. این کاری غیر حرفهای است و در واقع نوعی تحریف واقعیّت است. پس موسیقیهایی در فیلم مجاز است که عیناً در صحنه نواخته میشوند و وجود واقعی دارند. در غیر این صورت وقتی ما موسیقی غیری را به فیلم تحمیل میکنیم، در آن صورت ما داریم یک حس غیر واقعی را به بیننده القاء میکنیم حسی که در عالم واقعیت وجود نداشته است. هر چند اخیراً در ژانرهای جدید از موسیقی استفاده میکنند اما باز باید فضای حسی را خیلی متفاوت نکنند. مثلاً موسیقی همان محل را روی تصاویر صنایع دستی همان منطقه اعمالکنیم.
استفاده از نریشن در فیلمهای مردمشناسی کلاسیک آزاد است. اما نریشن نباید رمانتیک، شاعرانه و غیرواقعی باشد. محتوای نریشن باید برگرفته از واقعیّت باشد. یعنی از پژوهشهایی که قبلاً انجام گرفته است. نریشن نباید شاعرانه باشد و القای احساسات دیگری را بکند.
تدوین:
تدوین اصولاً دو مرحله دارد یکی تدوینی که پس از مرحله تصویربرداری انجام میگیرد و دیگری تدوینی است که سر صحنه صورت میگیرد. تصویریرداری که با موضوع آشناست، میداند که از چه موضوعی و ازکجا فیلم بگیرد و کجا هم نگیرد. لذا وی نسبت به شناختی که به موضوع دارد باید یک تدوین اولیه در ذهن صورت دهدکه اصطلاحاً تدوین سرصحنه میگویند. برای مثال مراسمی که بیش از 10 ساعت است به طول میانجامد بایستی از ضبط موارد غیر ضروری آن اجتناب شود، لذا باید روش اختصار رعایت شود و آن بخشهایی را که جامعیت و کلیّت موضوع را میرسانند ضبط کرد.
موضوع دیگری که در تدوین فیلمهای مردمنگاری مهم است، توالی رویدادها است. در یک مراسم دو ساعته آیینی که میخواهیم آن را در نیم ساعت نشان دهیم، باید ترتیب و پیوستگی موضوع را حفظ کنیم. پلانها باید طوری چیده شود که به کلیت مراسم آسیب نرساند و ارتباط و پیوند منطبق با واقعیت بین پلانها بوجود آید.
یک بحث زیباشناختی دیگری هم در تدوین هست مثلاً، در فیلمهای مردمنگار کلاسیک، نمیتوانیم از دیزالو و بعضی جلوهها و افکتهای تصویری و به طور کلی روشهای زیباییشناسی تدوین که واقعیّت را تغییر میدهند و ذهنیت و حس دیگری را به بیننده القاء میکنند، استفاده کنیم.(دقتی نجد، 1390)
رابطه فیلمساز و مردمشناس:
وقتی که یک مردمشناس به جایی دیگر میرود، آنجا برای او محل اجرای "مطالعه میدانی" است. اما این دوره برای فیلمساز مرحله "تولید" خوانده میشود. این دو اصطلاح در واقع تفاوت روششناسی این دو حوزه را منعکس میکند. در فیلمسازی ما یک عمل فیزیکی انجام میدهیم که عبارت است از قراردادن نوار مغناطیسی ویدئو یا نوار نقرهای فیلم در معرض نور، ولی مردمشناسان سنتی به یادداشت برداری مبادرت میکنند. (گیویان، 1390: 225)
مردمشناسان باید برحذر باشند که مبادا مردمشناسی بصری را اساساً ابزاری برای مصورسازی دانش موجود مردمشناختی تلقی کنند. اگر کسی چنین کند، این بدان معنا خواهد بود که او پیش از آن که فیلمی را بسازد میداند چه میخواهد بگوید. بنابراین، فیلم او تنها تکرار امر مکرر و یک تصویرسازی بیش نخواهد بود. (گیویان، 1390: 227)
فیلمها معمولاً بر ساختارهای استعاری متکی هستند، و فیلمساز همیشه در جستجوی استعارهای است که جوهر یک ایده انتزاعی را بیان کند. یکی از مشکلات همکاری این است که اگر مردمشناس از فیلمساز برای کارهایی که میکند توضیح بخواهد او متحیر خواهد ماند چرا که غالباً او نمیداند و نمیتواند بشکلی مدلل چرایی کارهایش را توضیح دهد. برای مثال نمای درشتی که معصومیت و ظرافت چهره یک کودک را در جلوی صحنه دارد و در پسزمینه خشونت یک سگ را نمایش میدهد، نمای مهمی است این نما ممکن است یک استعاره و بخشی از ساختار روایی فیلم باشد، ممکن است بعداً معلوم شود کهاین نما چندان مفید نیست، اما فیلمساز نباید امکان ثبت آن را از دست بدهد. احتمال دارد مردمشناس نتواند با این روش ظاهراً غیرقطعی کنار بیاید. درواقع
"کشفیات" یک فیلمساز ساختار کار نهایی او را تشکیل میدهد، در حالی که یک نویسنده براساس یاددداشتها و تجربیاتش از مطالعه میدانی ساختار تازهای خلق میکند. (گیویان، 1390: 247-246)
اختلاف بین فیلمساز و مردمشناس نمیتواند بهخاطر تفاوت فهم از سینما و فیلم باشد چرا کهاین اختلافات تنها در موقع اخذ تصمیمات بسیار حیاتی رخ مینماید. احتمالاً اگر آنها وظایف خود را بهوضوح روشن کنند اختلافی پیش نیاید چرا که اغلب اختلاف، زمانی بروز پیدا میکند که آنها هر دو بخواهند کار واحدی را انجام دهند. معمولاً برای مردمشناسان خیلی دشوار است که در حضور یک فیلمساز عقیده خود را درباره یک فیلم مردمنگارانه پیاده کنند و معمولاً برای مردمشناسان سخت است که همکاران بومی خود را که در دراز مدت با آنها همکاری کرده است، بدست گروه فیلمبرداری تسلیم کند. از سوی دیگر، فیلمسازان حساس هم ممکن است احساس کنند حضور مردمشناس – که نسبت به فیلم به عنوان یک تجربه ساخت یافته غافل است – دست و پای او را میبندند، شاید آنها بر این باورند که مردمشناس میخواهد همه چیز را با جزئیات دایرهالمعارفی ثبت و ضبط کند. (گیویان، 1390: 252-251)
بهتر است گروهی که برای ساخت فیلم مردمشناسی میروند تمام عواملش هم به علم مردمشناسی مسلط باشند و هم به تکنیکهای تصویربرداری مجهز باشند. چرا که اگر یک فیلمبردار مردمشناس نباشد نمیتواند پلانهای درستی برای انتقال کامل معنا و واقعیت سوژه را بگیرد. برای نشان دادن رابطه بین فضا و موضوع گاهی نمای بسته لازم است و گاهی نمای باز. یک کارگردان نمیتواند دائماً این نکات را به فیلمبردار یادآور شود به خصوص اگر دو یا چند فیلمبردار از زاویههای مختلف در حال فیلمبرداری باشند. ولی اگر فیلمبردار مردمشناس باشد وقتی از یک رقص آئینی فیلم میگیرد، میداند کجا و کدام حالت یا حرکت در آن لحظه اهمیت خاص دارد.
اگر فیلمساز با یک مشاور مردمشناس کار کند در این حالت هنر به عنوان پسزمینه ذهنی فیلمساز در فیلم نمود بیشتری خواهد یافت و اگر مردمشناس با مشاور فیلمسازی کار کند در این حالت واقعیّت نمود بیشتری خواهد داشت و این دو اصلاً جور در نمیآید. فیلمساز مترصد این است که موضوع را آن گونه که زیباتر است جلوه دهد و مردمشنای همواره دغدغه تحریف واقعیت را دارد و میخواهد موضوع را آن گونه که هست بدون تغییر نشان دهد. پس اینها زبان هم را نخواهند فهمید.
در مردمشناسی اصلی وجود دارد با عنوان "نحوه ورود به جامعه مورد بررسی" که با توجه به این اصل مردم شناس وظیفه دارد تا با کمترین برانگیختگی و ایجاد سوال و تحریک در افراد جامعه مورد بررسی به آن جامعه ورود کند برای مثال هنگامی که به عنوان یک مردمنگار وارد میدان تحقیق میشویم از لحاظ پوشش باید سعی کنیم شبیه افراد جامعه مورد نظر باشیم در حالیکه یک گروه فیلمسازی وقتی به جایی میروند فضا را به هم میریزند و لذا واقعیت با آنچه وجود دارد تفاوت میکند.
مثال دیگر نحوه صدابرداری است که این را هم مردمشناس بهتر میداندکدام صدا اولویت دارد. ممکن است صدای خارج از فضای فیلمبرداری مورد نیاز نباشد و در عوض صدای رئال و واقعی در اولویت باشد. همه این ظرافتها معمولاً توسط گروه فیلمبرداری رعایت نمیشود چرا که اینها موارد مردمشناختی است که ممکن است برای فیلمساز خیلی مهم نباشد.(دقتی نجد، 1390)
نتیجهگیری:
شاید بهتر باشد از فیلمهای مردمشناسی با عنوان اسناد فرهنگی یاد کنیم. تصاویری که بر اساس واقعیت و از طریق دوربین خلق شدهاند و دوربینی که زمان و مکان را در قالب یک نوار مغناطیسی یا حافظهای الکترونیک قابل نگهداری و رویت میسازند. ابزارهایی که تاریخ را در خود حفظ و زنده نگه میدارند و قابلیت انتقال آن را به نسلهای بعدی فراهم میسازند. برای مثال در سال ۱۳۲۴ کوچ بختیاری با پانصد هزار دام و پنجاه هزار نفر در فیلمی با عنوان"علف" تولید میشود و صحنههای زیبا و ارزشمندی از تاریخ خلق میشوند و مجدداً همان ایل در فیلم "تاراز" پس از ۶۳ سال به تصویر کشیده میشود و اینجاست که به خوبی میتوان فرایند تغییر و تحولات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی را متوجه شد. اینجاست که یک فیلم مردمشناسی تبدیل به یک سند ارزشمند تاریخی میشود سندی که تغییرات به وجود آمده در کشور را نشان میدهد. اینها بخشی از فرهنگ ماست که برای همگان مفید است هم برای دولتها که میخواهند فرهنگ خود را به جهان معرفی کنند و هم برای جامعه دانشگاهی که میخواهد روی این عناصر فرهنگی مطالعه و برنامهریزی و سپس سیاستگذاری نماید و هم برای مخاطب آگاهی که میخواهد با عناصر فرهنگی اقوام مختلف کشور خود آشنا شود. بدیهی است چنانچه رسانه ملی توجه ویژهای به این امر مبذول دارد ضمن رونق دادن به شبکه مستند و ارتقاء میزان بیننده و رضایت این شبکه، در دراز مدت موجبات انسجام ملی و وحدت اقوام را از طریق نمایش اشتراکات فرهنگی فراهم میآورد.
فکر کنید ما از فرهنگ عشایر و روستاهایمان، شیوههای داد و ستد سنتی و کهن، پوشش، مسکن، و تحولات زندگیمان فیلمهای کمک آموزشی بسازیم و در مدارس به دانش آموزان نشان دهیم و با این کار آنها را به هم معرفی و زمینههای انسجام و وحدت ملی را فراهم آوریم.
در تلویزیونهای کشورهای مختلف مثل انگلیس، اتریش ، سوئیس، فرانسه و آمریکا برای این نوع فیلمها ارزش فوقالعادهای قائلند لذا اینگونه فیلمها را عامدانه و عالمانه تهیه و پخش میکنند. آنها دوست دارند در تلویزیونشان اینگونه فیلمها به نمایش درآید زیرا مردم آنها به این نوع فیلمها علاقهمند هستند. انها دوست دارند ببینند که مردمان دیگر کشورها چگونه زندگی میکنند. در واقع آنها با این کار فاصله خود را از مردمان جهان اندازهگیری میکنند. چنانچه در این خصوص سیاستگذاری صحیحی صورت گیرد فرصتی فراهم میآید که هم برای ما و هم برای آنها مفید است. معرفی فرهنگ والای اسلامی ایرانی در این فضا و سپهر رسانهای موضوع مهمی است که تولید فیلمهای مستند مردمشناسی به خوبی از عهده آن برمیآیند. اینگونه فیلمها ارتباطی بین مردم ایجاد میکنند، که با دیگر ساختارها قابل مقایسه نیست. چنانچه رسانه ملی در این خصوص اقدامی نکند و این جذابیتها را نشان ندهد، ضمن دور شدن مردم از فرهنگ و هویت ملی خود فرصت ثبت و ضبط عناصر مختلف فرهنگی – عناصری که بسیاری از آنها در حال تغییر یا اضمحلال است- را از دست خواهد داد.
منابع:
- امامی، همایون.(1389). جستاری در گونهشناسی سینمای مستند ایران، تهران: اداره کل آموزش و پژوهش سیما، صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران.
- بسنیه پیر. (1343). روش مردم شناسی، ترجمه علیمحمد کاردان، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، چاپ دوم.
- بیرو، آلن.(1370). فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران: موسسه کیهان، چاپ دوم.
- پلتو، پرتیژ.(1375). روش تحقیق در انسانشناسی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی، چاپ اول.
- دقتی نجد، محمد صادق.(1387). قلمرو و موضوعات مردمنگاری، تهران: موسسه فرهنگی و هنری میراث فردا، جلد اول.
- روحالامینی، محمود.(1380). مبانی انسانشناسی، تهران: انتشارات عطار، چاپ هفتم.
- ضابطی جهرمی، احمد.(1387). سی سال سینما، تهران: نشر نی، چاپ اول.
- فکوهی، ناصر.(1383). انسانشناسی شهری، تهران: نشر نی، چاپ اول.
- فکوهی، ناصر.(1387). درآمدی بر انسانشناسی تصویری و فیلم اتنوگرافیک، تهران: نشر نی، چاپ اول.
- گیویان، عبدالله.(1390). مردمشناسی بصری، تهران: دانشگاه امام صادق ع.
- میران بارسام، ریچارد.(1362). سینمای مستند، ترجمه مرتصی پاریزی، فیلمخانه ملی ایران، تهران: اداره کل تحقیقات و روابط سینمایی.
- تهامینژاد، محمد.(1390). انسانشناسی تصویری( قسمت اول و دوم)، موجود در وب سایت انسانشناسی و فرهنگ به آدرس: http://anthropology.ir/node/1306
- دقتی نجد، صادق.(1390). برداشتی آزاد از گفتگوی انجام شده با مدیر سایت میراث فردا با موضوع چالشهای نظری و عملی در فیلم اتنوگرافیک(دردو بخش)موجود در سایت میراث فردا به آدرس: http://mirasfarda.org/?p=3395
[1] . Ethnography
[2] . Ethnology
[3] . Claude Levi Strauss
[4] . physical anthropology
[5] . social anthropology
[6] . cultural anthropology
[7] . Emic
[8]. Etic
[9] . Neo grammarian
[10] . H.Osthoff
[11] . K.Brugmann
[12] . Edward Sapir
[13] . Charles Frake
[14] . Ward H. Goodenough
[15] . Stur tevant
[16] . Marvin Harris
[17] . Philip Dumme
[18] . Ethnography Documentary
[19] . F. Regnauit
[20] . Margaret Mead
پرونده ی «تلویزیون» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/7133
این مقاله در نشریه «افق رسانه» (نشریه علمی ترویجی در زمینه مدیریت رسانه)، شماره 94، ویژه تابستان 1391، صص22 تا 37 به چاپ رسیده و برای باز نشر به سایت «انسان شناسی و فرهنگ» ارسال شده است.
صفحه رضا خاشعی در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/7546

ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست