جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
مکان سوم (بخش اول)
![مکان سوم (بخش اول)](/web/imgs/21/151/tnil61.png)
درباره مستند من ساکن سفرم، احمد میراحسان، 1390-1387- خلاصه:. روایتی از زندگی احمد میراحسان میان دو شهر لاهیجان و تهران که اولی، خانه، ریشه و آشناییهای عمیق است اما از کمبود فضا و امکانات رنج میبرد در مقابل دومی که به خاطر امکان دستیابی به شغل و حرفهی مناسب، راوی را گاه و بیگاه به خود فرامیخواند.
«سفر» در یک معنای اولیه و دم دستی یعنی تعریف مبدأیی برای عزیمت کردن و مقصدی برای پذیرا شدن و ساکن سفر بودن در این صورت، اشاره به تداوم راوی در موقعیتی اینچنینی دارد؛ کسی که مدام سفر میکند. «من ساکن سفرم» اما بیش از «سفر» دربارهی «سکونت» است. شکلی از سکونت که ساکن نیست و این ساکن نبودن معنایی بیش از سفر کردن مدام میان دو یا چند مبدأ و مقصد دارد. این نوع از ساکن بودن برای من به معنای نوعی متعلق نبودن به یک سکونتگاه همیشگی است. احمد میراحسان که نه متعلق به لاهیجان است و نه تهران در عین اینکه خودش را شهروند هر دو شهر میداند. هم تهران را دوست دارد و هم لاهیجان را و در عین اینکه در هر دو شهر زندگی میکند در هیچ کدام ساکن نمیشود.
به این ترتیب، مستندی که از جاده و پیش از آن از چگونگی طرح مسئلهی خودش در قالب پروژهی بزرگتر «تهران من» شروع شده است، راوی را از جاده و ترمینال به میدان آزادی میکشاند و از لحظات حضورش در این دو شهر برای ما شرح ماجرا میدهد. تهرانی که پرسه زدن، کار، بازیگوشی و اکنون است و لاهیجان که تاریخش به نیاکان میرسد و شهرِ خانه و دوستیهای قدیم است.
زندگی میراحسان در این مستند دو پاره است. پارهای که در محلههای قدیمی لاهیجان قدم میزند، جوانهای اهل هنر و تفکر را همراهی میکند و پای درد دلشان از بیکاری و بسته بودن فضای شهر برای انجام هر حرکت نو و خلاقانه مینشیند؛ تکهای که همه چیز را با مرکزیت یک خانهی قدیمی و محلهای آشنا تعریف میکند و روی تاریخ و صمیمیت تکیههای معنی داری دارد.
«در لاهیجان از خانه که بیرون میآیی گویی به یک میهمانی فامیلی قدم گذاشتهای. پی کاری هستی اما با همهی شهر دیدار میکنی، آنان که دوستشان داری و دوستت دارند.» (دقیقهی 15 و 48 ثانیه تا دقیقهی 16 ام.) و به این ترتیب اگر در لاهیجان، «دیدار» است که قدمزدنهای شهروند را معنی میکند در تهران، «فاصله» برای پرسهزن قابلیتی مشابه دارد. در شهر کوچک، آشنایان را میبینی و دلگرم میشوی و در تهران به اندازهی تمام آن دوستیها، از کنار غریبهها میگذری. عابرانی که در مواردی با آنها خاطرات جمعی مشترکی هم داری: انقلاب، مشروطه خواهی و قهرمانان مشترکی که در از کنار هم گذشتنهای روزمره، کمتر به آنها اشاره میکنی. تهران و لاهیجان در «دیدار و فاصله» به هم نمیرسند و برای همین است که وقتی راوی، عابر منتظر کنار خیابان را دربارهی تاریخ ملی مشترکشان به حرف میگیرد در مرز یک نوع شوخی و بازیگوشی به نظر میرسد.(دقیقهی 22 و 28 ثانیه تا دقیقهی 23 و 33 ثانیه)
لاهیجان علاوه بر «دیدار» برای میراحسان شهر «گذشته» است. «در روی شهر، گذشتهای است که نمیگذرد و تو این را دوست داری...» (دقیقهی 16 و 20 ثانیه) و این درست در مقابل تهرانی است که خودش را با نو شدن و «مدرنیته» تعریف میکند. تهران، پارهی دیگر زندگی میراحسان است. تکهای پیوند خورده با بازارهای خرید و فروش که پول و کار و روابط را در خود جا به جا میکنند، محلی برای آنکه راوی، تمام آنچه را در خلوت و تأمل اتاق کارش در لاهیجان در خود اندوخته است در دفترهای سینمایی و مطبوعاتی به حرفه بدل کند.
در این مستند، تهران و لاهیجان در تجربه و رؤیای راوی با هم نسبت و رابطه دارند. در لاهیجان مدام حرف از تهران است و «همه چیز رو به تهران دارد.»(دقیقهی 43ام) اما تهران دربارهی لاهیجان فکری نمیکند و حرفی نمیزند چون دردهای شهر کوچک که همه از بنبست و فقدان و محدودیت است در شهر بزرگ چاره میشود اما شهر بزرگ به ظاهر بینیاز از آن تکهی صمیمی و گرم به حیاتش ادامه میدهد. گویا این دو شهر در جایی جز ذهن راوی با هم هیچ گونه اتصالی ندارند. میراحسان در بخشی از فیلم میگوید: «...من شهری را دوست دارم که حاصل ادغام تهران و لاهیجان است.» (دقیقهی 43ام) شهری حاصل از ادغام خوشیهای هر دو پارهی کوچک و بزرگ که فرشتهی خِرَد آن را بنا نهاد باشد. (اواخر دقیقهی 9 ام)
خوشی در لاهیجان چیست و در تهران چطور؟ «در لاهیجان، همهی گذشته نگذشته و این شاید چیز خوبی است. در زهدان آجری و بافت کهنسال شهر، فرصت دیگری برای تفکر مییابی. لاهیجان مثل خانهی گرمی پر از دوستی و آشنایی است. همه همدیگر را میشناسند، همه همدیگر را تعقیب میکنند، همه با هم خاطرات مشترکی دارند...» (دقیقهی 43ام) از طرفی«جهان معاصر بدون نمایش یعنی مرگ. شهر کوچک شهر بینمایش یا محدودیت نمایش است. تهران جامعهی بزرگ نمایش است. همهی ما آن را لعن میکنیم، از آن بیزاریم اما در آن تنها امکان حیات خود را بازمییابیم.» (دقیقهی 63 و 45 ثانیه تا 64 و 2 ثانیه) بنابراین آرمان شهر میراحسان در این رؤیا عبارت است از شهری که بتواند این ملزومات را کنار هم گرد آورد.
به نام فیلم برگردیم. به جایی که سکونتگاه راوی و نقطهی اتصال تهران و لاهیجان در شکلی غیرمادی است. سفر که فاصلهی مناسبی است از هر دو شهر نام برده و به همین دلیل در خود امکان انتخاب دارد. گویا احمد میراحسان خودآگاه یا ناخودآگاه به جای فرشتهی خِرَد دست به کار شده و این پهنههای آشتی ناپذیر را علاوه بر فیلم، در سفر نیز به هم پیوند داده است.
مسئلهی من با این مستند اما مسئلهای شخصی است. جدای از آنکه نزدیک به دو سال است که اغلب مستندهای ساخته شده با محوریت تهران و شهر را دنبال کردهام؛ در این فیلم برای من اتفاقی دیگر میافتد. رابطهی من با این روایت از تهران رابطهای سرشار از لذتی همذاتپندارانه است. تجربهی زندگی رفت و آمدیام میان جادههای اراک-تهران با کلمات و تصاویری از این مستند گره میخورد و تمایلم را برای نوشتن از تجربهای مشابه زندگی همیشه در سفر، دو چندان میکند.
تهران برای من هم از خلال تجربهی اراک اتفاق افتاد و از آنجایی که خانه و خانوادهام را در خود نداشت، به طور کامل شهر من نشد. از طرف دیگر، اراک دیگر مثل دوران پیش از دانشگاه به عنوان تنها جایی که خودم را به آن منتسب میکردم شناخته نمیشد چرا که لااقل 9 ماه از سال را در آن زندگی نمیکرده و نبودم. این جور زندگی کردن میان دو شهر و ریشه پیدا کردن میان دو جا و هیچ جا آدم را به شکل ناگزیری به یک مکان سوم گره میزند.
مکان سوم میتواند چیزها، جاها و معناهای بیشماری باشد که در این فیلم به سفر انجامیده است. دورهای از زندگی من هم بود که سفر، بیش از اراک و تهران وطنم بود. سفر با تمام جزئیات رفت و آمدیاش: چمدان یا کوله پشتی مسافرتی، ترمینال، فرآیند بلیط خریدن، اتوبوس، همسفر و جاده که به اشکال مختلفی در ذهنم تکرار میشدند.
مکان سوم آنجایی است که آدم بیوطن، شناسنامهدار میشود و قرار میگیرد. جایی که اغلب در تجربهای غیرمادیتر از کالبد یک فضا و یا حدود و ثغور جغرافیایی یک سرزمین درک میشود و کارکرد اصلی آن، اسکان دادن آدمیان سرگردان است. مکان سوم در خودش از وجود ناموجود مکان اول و دوم حرف میزند. از رمیدن یا درمانده شدن از دو مکان دیگر. مکان سوم، امکان سکونت است و برای مسکن گزیدن آدمی که نه این و نه آن اسکانش میدهد، کجا بهتر از سفر؟
ادامه دارد...
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست