پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
نقدی بر مقاله آخرین تیر «بررسی تطبیقی اسطوره آرش و فیلوکتتس»

در مقاله آخرین تیر «بررسی تطبیقی اسطوره آرش و فیلوکتتس» چاپ شده در فصلنامه پژوهش های زبان و ادبیات تطبیقی در پاییز 1389 ، نویسنده روش را بر مبنای «اسطوره شناسی تطبیقی» معرفی میکند و مساله اصلی را یافتن تفاوت ها و شباهت های مابین اسطورها میداند.فرضیه پروهش را نیز چنین توصیف مینماید: پژوهش بر این اساس استوار است که با علم به خویشاوندی اقوام هندو اروپایی، یافتن شباهتهای بنیادین در اسطوره های ایران و یونان، در مقام دو ملت کهن آریایی، کاملاً علمی است (با عنایت به اصول مکتب امریکایی) و نیازی به آوردن اسناد دیگر، از جمله اطلاع آفرینندگان دو اسطوره از یکدیگر یا وجود ترجمه از این دو اسطوره در دو زبان (با عنایت به اصول مکتب فرانسوی)، احساس نمیشود. هدف از نوشتن این مقاله نقدی مختصر از برداشت نویسنده مقاله تیر آخر از روش اسطوره شناسی تطبیقی و نظریه ساختار گرایی لوی استروس است(خدایار و امامی، 64:1389).
مساله اصلی درنقد مقاله بررسی تطبیقی اسطوره آرش و فیلو کتتس این است که:
- آیا این مقاله روشمند است؟
- آیا این مقاله توانسته تعریفی شایسته از اسطوره بیان کند؟
- آیا این مقاله توانسته به کارکرد و معنای اسطوره دست یابد؟
چارچوب نظری مقاله آخرین تیر:
در ادامه نوسینده تعریف لوی استروس و الیاده را از اسطوره نزدیک به روش مقاله خود می داند و تعاریف را چنین بیان می کند: لوی استروس، اسطوره ها را متشکل از روایات بدل خویش میداند. در تعریف لوی استروس به یکی بودن ساختارهای اصلی اسطوره ها و تکرار آن ها در فرهنگ های مختلف به شکل های دیگر و درنتیجه خویشاوندی بنیادین اساطیر ملل تأکید بیشتری دیده می شود، همانند یونگ. تعریف الیاده، علاوه بر تأکید بر شکل روایی اسطوره، از نظر محتوایی به جنبه های قدسی و مینوی آن، پیوند اسطوره با آغاز آفرینش کیهان، اشیا، نبات و حیوان یا سلوک و کرداری انسانی اشاره شده، و در ادامه، دخالت نیروهای مافوق طبیعی در خلق آن نیز برجسته شده است(خدایار و امامی،1389). ایا تعریف وی ا از اسطوره از دیدگاه لوی استروس کامل است؟آیا تنها بررسی شباهتها و تفاوتها ما را به معنای پنهانی و ساختار اسطوره می رساند؟
نظریه ساختارگرایی لوی استروس :
ساختارگرایی پیش ازهرچیز، نظریه است، نظریه ای که نوع ویژه ای ازنگرش به ادبیات، هنر، متن، مولف، نقد، خلق اثر و حتی انسان و جهان به ویژه معرفت انسانی را ارائه می کند. در ساختارگرایی عناصر متنی دلالتهای خود را اغلب به واسطه عناصر بیرونی، همچون مولف، تاریخ، محیط دریافت می کردند. نزد ساختارگرایان ، معنا به واسطه عناصر درونی و رابطه ای که با هم دارند،کسب می شود. هیچ عنصری به تنهایی دارای معنا و دلالت نیست و ارزش خاصی را در برنمی گیرد بلکه معنا و ارزش در ارتباط درون متنی ممکن می شود. بنابراین ساختارگرایی بیش از اینکه بر روی عناصر متنی به صورت جداگانه تاکید داشته باشد، بر روابط میان آنها تاکید دارد. چنانکه لوی استروس می گوید: "خطای انسان شناسی سنتی ، همچون خطای زبان شناسی شناسی سنتی این بود که به جای روابط میان واژه ها به خود واژه ها توجه می کرد." با چنین دیدگاهی است که لوی استروس خویشاوندی را در میان اقوام بدوی مطالعه کرد و روابط آنها را به طور مثال به روابط تقابلی افراد خویشاوند و غیر خویشاوند تقسیم وبررسی کرد.
بنا برنظریه لوی استروس مظاهر انسانی و فرهنگی بسیار متنوع و غیر قابل احصا هستند، اما این مظاهر و رویدادها بر مبنای ساختارهای عمیق استوار شده اند که نه فقط زیر بنای چنین مظاهری هستند بلکه به طور نسبی محدود و معدود نیز هستند. وحدت و بنیاد هر متنی به دلیل وجود همین ساختارهای عمیق و بنیادین است. لوی استروس به صراحت می گوید:"من در ساختارها در ورای انچه رویداد سطحی و تنوع غیر منسجم قوانین به نظر می رسید به تعداد اندکی از اصول ساده پی بردم که با ان مجموعه بسیار پیچیده ای از عادات و اعمال را که در نگرش اول بی معنا به نظر می رسند می توان به صورت نظامی معنا دار تقلیل داد."(به نقل از استیور،159:1383). نظریه ساختارگرایی لوی استروس در پی کارکرد، موضوع و خاستگاه اسطوره ها ست. در واقع از منظر ساختارگرایی واحدهای حقیقی سازنده ی اسطوره وابسته هایی منفرد و مجزا نیستند بلکه شبکه هایی از وابسته ها هستند و آنها را فقط می توان به صورت شبکه مورد استفاده قرار داد و به گونه ای با هم تلفیق نمود که از ترکیب آنها معنایی صورت بندد. وابسته های متعلق به یک شبکه چه بسا از حیث درزمانی در فواصل نسبتا بعیدی ظاهر شوند؛ اما هنگامی که موفق به تلفیق و دسته بندی آنها گردیم، اسطوره مورد بررسی ما مطابق مرجع زمانی تنظیم می شود که ماهیتی تازه دارد و با ملزومات فرضیه های مقدماتی ما- یعنی مرجع زمانی دو بعدی که درزمانی و همزمانی است و قاعدتا تلفیق کننده ی خصایص «زبان» از یک سو و «گفتار» از سوی دیگر است همخوانی دارد( لوی استروس،141:1374).
از منظر لوی استروس ساختار زیرین مشترکی برای تمام اسطوره ها در همه جا وجود دارد. تحلیل ساختاری اسطوره ها ما را به سمت کوچکترین واحد برسازنده آنها رهنمون می سازد. از این روکوچکترین واحد اسطوره برای استروس میتم است. میتم ها بر مبنای کارکردشان طبقه بندی می شوند. از کارکردهای میتم ها می توان ساختن یک اسطوره را نام برد که از طریق روابط ساختاری میان میتم های متعدد شکل می گیرد. میتم ها از روابط دوگانه در بین روابطی که بازتابی از تفاوتها می باشند، شکل می گیرند. مطالعه اسطوره ها مطالعه متنی نیست بلکه مطالعه بافتی است که از طریق خوانش نیت ممکن می شود(پنرسلوام، ترجمه: میثم یزدی،1999).
هر اسطوره به عنوان یک نشانه کاربرد دارد نه یک سلسله دلالتی، به عبارت دیگر هر اسطوره سر نخی است برای فهم اسطوره های دیگر؛ از این رو اسطوره ها را باید از طریق اسطوره ها فهمید از این رو اسطوره ها ما را به اسطوره دیگری سوق می دهند، و لذا حرکت اسپیرال روشی است برای رمزگشایی از اسطوره ها.
در انسان شناسی ساختارگرایانه لوی استروس ایده اصلی این است که نهادهای اجتماعی ( روابط خویشاوندی و سازمانهای اجتماعی) همچون باورهای اسطوره ای بر پایه مبانی سازماندهی کننده زبانی، ساختارمند شده اند. اسطوره ها برای او معنا بخش شیوه های اندیشیدن به نظم و سازماندهی در زندگی بشری است. همه ی این موارد نشان می دهد که حداقل برای رسیدن به ساختار نیاز به نمونه های زیادی هستیم تا بر اساس تکرار بتوانیم ساختار آن را کشف کنیم که این خود قواعدی دارد.
نقل اسطوره آرش و فیلوکتتس:
نویسنده نقل اسطوره آرش را از کتاب اثارالباقیه بیرونی و کتابهای تاریخی انتخاب کرده واین روایات را کامل تر از سایر روایات میداند و باقی انها را که در اوستا و شاهنامه امده نه تنها نقل نمی کند بلکه آنها را تلویحی و عاری از روح حماسی میداند. در حالی که از منظر لوی استروس تمام روایات از یک اسطوره مورد قبول هستند و برای کشف ساختارها نیاز به روایات گوناگون از یک اسطوره است. در اینجا نویسنده تنها به روایت دو اسطوره ان هم به صرف شباهت صوری اکتفا کرده است. ایشان بسیاری از رخداد های مربوطه را از دیگر کتب تاریخی گرفته است مانند: محل تیراندازی جایگاه افتادن تیر و مردن آرش پس از رها کردن تیر .
شباهتهای ساختاری نقل شده در مقاله آخرین تیر:
- در هر دو نبرد، سلاح قهرمانان کمان است.
- کمان هر دو قهرمان غیرعادی است و ساخت آن با نیروهای مافوق بشری ارتباط دارد.
- هر دو تیر به وسیلة نیروهای غیبی به سوی هدف هدایت می شوند.
- هر دو قهرمان با مکانی اسطوره ای و مقدس ارتباط دارند .
- هر دو قهرمان، مقدس و پاک اند و به فرمان خداوند عمل می کنند .
شباهتهای معنایی نقل شده در مقاله آخرین تیر:
- هر دو شخصیت اسطوره ها، به پایان رسانندة دو جنگ طولانی و فرسایشی هستند.
- در هر دو اسطوره، محاصرة مرکزیت هستی دو ملت، جنگ رابه نقطه پایان نزدیک میکند .
- پایان کار دو قهرمان مینوی است .
- به رغم شهرت و آوازة دو داستان، گزارش آن در حماسه های بزرگ ملی دو قوم به صورت خلاصه و یا تلمیح گونه آمده است، با این همه، هر دواثر بر آثار بعد از خود تأثیر گذاشته اند .
تفاوتهای ساختاری معنایی نقل شده در مقاله آرش و فیلوکتتس:
- مکان روایت .
- زمان روایت .
- قالب روایت .
در اینجا لازم به ذکر است هیچ گاه مکان و زمان روایت جز ساختار اسطوره محسوب نمی شوند.
تفاوتهای معنایی نقل شده در مقاله آخرین تیر:
- انگیزة دو قهرمان.
- تفاوت دو نبرد از منظر ارزشهای ملی .
- تفاوت در پایان کار دو طرف نبرد .
- تفاوت در پایان کار دو قهرمان .
نقد ساختارگرایانه :
هدف اصلی منتقد ساختارگرا یافتن ساختارهای عمیق و محدود از این پدیده های ظاهری و متکثر است. وی باید بتواند از این ظواهر عدول کند و به ساختارهای عمیق دست یابد. هنگامی که یک مجموعه و روابط میان آنها از اهمیت اصلی برخوردار می شود عناصر نه خود به خود بلکه به دلیل نقشی که در رابطه با دیگرعناصر ایفا می کنند دارای اهمیت می شوند به نقل از نویسنده مقاله تیر اخر، در واحدهایی که حقیقتا ا سطوره را می سازند روابط جدا جدا نیستند، بلکه دسته هایی از این روابط اند و این روابط را فقط به شکل دسته ای می توان به کار گرفت و با هم تلفیق کرد تا معنایی را پدیدار سازند، ولی ایشان نتوانسته به روابط میان عناصر دست پیدا کند پس معنا را نیز از دست داده است. همچنین نویسنده یکی از مهمترین بخش های تطبیقی و ساختاری رافرا موش کرده ،که آیا این رها کردن تیر درهر دو اسطوره، باعث تعیین مرز می شود یا نه ؟ که اگر پاسخ منفی است تطبیق این دو اسطوره غلط است. صرفا نمی توان بر شباهتهای صوری اکتفا کرد بدون آنکه ساختارها اصلی را یافت. ایشان نظریه لوی استروس را به درستی نشناخته و نتوانسته به عنوان یک روش علمی بکار گیرد. صرفا به نقل اسطوره و یافتن تفاوتها و شباهتها اکتفا کرده و به هیچ ساختار و معنایی دست نیافته است. ویژگی روایی و داستان وار اسطوره این تصور را ایجاد می کند که فهم معنای آن به سادگی میسر است، اما این داستا ن ها جنبه های نا آشکاری دارند و تنها هنگام تحلیل در برابر پرسشهای چرایی و چگونگی، پیچیدگی خود را آشکار می نمایند. درحوزه اسطوره شناسی ایران، همانند این مقاله، اسطوره و شناخت آن به منابع پیش از اسلام ، یعنی اوستا و متون فارسی میانه و شاهنامه محدود می شود و بسیاری از اسطوره های دیگر را نادیده انگاشته و تکلیف افسانه ها و داستانهای دینی و آیین ها را در ارتباط با اسطوره روشن نمی سازند. تنها به نقل اسطوره ها و یافتن چند شباهت صوری اکتفا کرده که گاهی این شباهتها کاملا بی ارتباط با ساختارها نیز هستند، مانند محسوب کردن زمان و مکان روایت به عنوان ساختار . در هر حال آنچه که نویسنده مقاله به عنوان ساختار از تیر و کمان و مکان مقدس و ... نام می برد در بسیاری از اسطوره ها هست آن چه که باید در بررسی تطبیقی مد نظر گرفته شود که اساسا در همه ی پژوهش های کیفی به کار می رود نه شباهت های صوری بلکه شباهت و تفاوت های ساختاری است و ترکیب مولفه های دیگر در یک داستان و نه تقلیل آنها به شماری عناصر صوری.
در واقع اسطوره فی نفسه ما را به معنایی نمی رساند .اسطوره را نمی توان جدا از زمینه ای که در آن رو ایت می شود تفسیر کرد . چه کسی روایت می کند؟ و برای چه کسانی روایت می کند؟ با چه تمهیداتی اسطوره را توضیح می دهد(مختاریان، 22:1389). یکی از مشکلات اصلی مطالعات ساختارگرایی در کشورهایی همچون ایران بی توجهی به جنبه فکری و فلسفی آن است و این امر موجب می شود تا عمق و مبانی این جریان شناخته نشود. لوی استروس تاکید می کند: اگر در اسطوره معنایی یافت شود، این معنا در عناصر منفرد که در ترکیب اسطوره دخیل اند وجود ندارد، بلکه این معنا باید در شیوه ترکیب این عناصر باز جست(لوی استروس،140:1374). در این مقاله شیوه ترکیب عناصر معنایی اسطوره نا دیده گرفته شده و تنها در پی شباهت های صوری اسطوره ها ست و نه تنها کارکرد و معنای اسطوره مشخص نشده بلکه اسطوره را در حد یک روایت داستانی تقلیل داده است. دید نویسنده به شخصیتهای اسطوره تاریخی است و قهرمان را همان شخصیت واقعی اجتماع می داند که به اسطوره بدل شده اند. الیاده گفته است: اسطوره تاریخ ملی را شکل می دهد و نه بلعکس. هیچ یک از سه پرسش اساسی اسطوره شناسی با رویکرد ساختارگرایی، یعنی خاستگاه، کارکرد و موضوع اسطوره در مقاله آرش به طور جدی مطرح نشده است. در این مقاله موضوع اسطوره با داستان اسطوره یکسان انگاشته شده و توصیف از شاخصهای اسطوره ای جای تفسیر و تحلیل را گرفته است، بافت اجتماعی اسطوره نادیده گرفته شده و بررسی های تاریخی و توصیفی جانشین تجزیه و تحلیل می شود و مسلم است توصیفات بدون شناخت روش چه نتایجی در پی دارد.
دانشکده هنر ادیان و تمدن ها- دانشگاه هنر اصفهان
صفحه نویسنده در انسان شناسی و فرهنگ
http://www.anthropology.ir/node/24943
منابع:
استیور، دان. ساختارگرایی و پسا ساختارگرایی(1383)، حوزه و دانشگاه: تهران.
پنرسلوام.س، اسطوره به مثابه گفتمان(1393)،ترجمه: میثم یزدی، سایت انسانشناسی و فرهنگ.
خدایار. ابراهیم و امامی، آخرین تیر «بررسی تطبیقی اسطوره آرش و فیلوکتتس»، فصلنامه پژوهش های زبان و ادبیات تطبیقی، سال اول، شماره 3. 1389(63-86).
مختاریان، بهار. در آمدی بر ساختار اسطوره ای شاهنامه(1389)، نشر آگه: تهران.
لوی استروس، کلود. بررسی ساختاری اسطوره، ترجمه ف.پاکزاد، ب.مختاریان، ارغنون ، سال اول، شماره 1375.4(135-160).
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست