یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

باستان شناس به مثابه روشنفکر عمومی



      باستان شناس به مثابه روشنفکر عمومی
سارا تارلو، لیو نیلسون استاتز ترجمه ی آروین مقصودلو

در یک کار مشترک، هفت باستان شناس با پیش زمینه­های گوناگون و تجربه در محیط­های مختلف کاری تلاش کردند تا به این پرسش " آیا یک باستان شناس می­تواند روشنفکری برای عموم مردم باشد؟" پاسخ دهند.
این مناظره توسط مجله Archaeological Dialogues و طی جلسه­ای در کنفرانس سالانه باستان شناسان اروپا 2012 در هلسینکی برگزار شد.
آنا لارسون (Ana Larson) لیلا رنشا (Layla Renshaw) گاتاس سجی (Gattas sajey) آودری هورنینگ (Audrey Horning) و توماس میر (Thomas Meier) شرکت کنندگان در این جلسه بودند. مباحثه منتشر شده با همکاری کورنلیوس هولتروف (Cornelius Holtrof) فردریک اسوانبرگ (Fredrik Svanberg) ناتان اشلانگر (Nathan Schlanger) و جیمی آلمانسا (Jamie Almansa) تکمیل شده است.
واژه " روشنفکر عمومی" واژه­ای لغزنده است و گفته می­شود که عده کمی امروزه حاضرند این عنوان را به خود اطلاق کنند. مردم ایده­های مختلفی در مورد معنی این واژه و یا اساساً حتی معنادار بودن آن دارند. ابتدا چند تعریف را ذکر می­کنیم، اولاً "روشنفکر عمومی" به معنای چیزی بیشتر از یک فرد است که موضوع مورد بحثش را مشهور می­کند و یا دانشی تخصصی را برای مخاطبین عام ترجمه و ساده سازی می­نماید به طوری که این موضوع از سوی مردم عامه مورد توجه قرار بگیرد.
ثانیاً روشنفکر عمومی متفکری بی نظیر است. او تلاش می­کند تا در مورد موضوعاتی گسترده تر با گروهی بزرگتر از دایره محدود استاندارد آکادمیک ارتباط برقرار کنند.  روشنفکران اذهان قدرتمندی دارند، آنها می­توانند ماهرانه استدلال و نقد کنند. اما اینها به تنهایی برای یک روشنفکر عمومی بودن کافی نیست.  مولفه­ای موثر و بیرون نگرانه نیز نیاز است، اشتیاقی برای تاثیر گذاری، برای شکل دادن به وقایع و یا حداقل به چالش کشیدن روشی که جامعه با وقایع برخورد می­کند و معرفی منظرهای جدید برای تاثیرگذاری بر مباحث عمومی جامعه.

یکی از اصلی ترین مشکلات در چارچوب گذاری برای این مناظره تفکیک بین باستانشناسی که روشنفکری عمومی است با فردی بود که "باستانشناس عمومی" اطلاق می­شود.  سردبیران مجله مصمم بودند تا اعضای میزگرد را تشویق کنند تا نه تنها بهترین روش حضور عموم در باستانشناسی یا نقل و انتقال دانش باستانشناسی را کند و کاو کنند بلکه به این مسئله بپردازند که تخصص یک فرد در رشته­ای خاص چگونه می­تواند او را قادر سازد تا در مباحثه­ای عمومی با موضوعاتی گسترده تر شرکت کند.
در ادامه چند تعریف دیگر از روشنفکر ارایه می­گردد:
روشنفکر می­بایست به رشته مستقلی تعلق داشته باشد، کسی که به هیچ نیروی دینی، سیاسی . اقتصادی وابستگی نداشته باشد... همچنین باید توان و تخصص خود را در حیطه روشنفکرانه خاصی با فعالیتی سیاسی خارج از آن، به کار گیرند (Bourdieu 1989,99).

کسی که وظیفه­اش پرسیدن سوال­هایی در برابر عموم است که این سوال­ها با هدف مقابله با عقاید تعصب آمیز و محافظه کارانه (نه تولید این عقاید) پرسیده می­شوند. همچنین او باید کسی باشد که به راحتی دستاویز حکومت­ها و صاحبان قدرت و ثروت قرار نگیرد و وظیفه ذاتی­اش این باشد که همه مردم و معضلاتی را که به طور عادی فراموش شده­اند یا با غرض پنهان شده­اند، نمایندگی کند.(Said 1994, 11)

کسی که وظیفه­اش آگاه کردن دیگران باشد... این وظیفه را با مهارت در به کارگیری زبان و بیان ایده­ها انجام دهد (Skidelsky 2008).

باید واژه­ای برای مردان و زنانی باشد که بر تفکرات خود متکی­اند، کسانی که مشتاقند تا نخبه خوانده شوند ( یا حداقل آن را به عامه بودن ترجیح می­دهند) کسانی که برای زبان ارزشی والا قائلند و رابطه ظریفش با حقیقت را حدس می­زنند، کسانی که آماده­اند تا دروغی را رسوا نمایند. اگر چنین شخصی طبعی برای کنایه و حسی به تاریخ داشته باشد که چه بهتر. یک روشنفکر لازم نیست کسی باشد که حقیقت را به حکومت بگوید ( چامسکی به خوبی به ما یادآوری می­کند که قدرتمندان اغلب به خوبی از حقیقت آگاهند. [Chomsky 1967].) به هر روی، نگرش در برابر قدرت باید شکاکانه باشد، به همان نحوی که این نگرش باید به "ابر شهر" باشد، چه برسد به بهشت و دوزخ. دیگر خصوصیات می­تواند شامل توانایی بررسی زمان حال با نگاه یک تاریخدان، گذشته از منظر حال، فرهنگ و زبان دیگران با ابزار یک محقق بین الملل، باشد (Hitchens 2008, 46).

ما اخیراً به شنیدن دیدگاه­های اقتصاد دانان، جامعه شناسان، سیاست شناسان، فیلسوفان و دانشمندان در تریبون­های عمومی برای تغییر دادن و تاثیرگذاری بر سیاست­ها عادت کرده­ایم، اما آیا باستانشناسان نیز قادرند تا اینچنین مشارکت­هایی را داشته باشند؟ باستانشناسی نمود بارزی در رسانه­ها دارد و از حمایت عموم مردمی که مشتاق موضوعات باستانی هستند برخوردار است. داستان­هایی که باستانشناسی برای مردم بیان می­کند انتظار می­رود عموماً در مورد گذشته باشد. برخی باستانشناسان حتی تصور می­کنند محبوبیت باستانشناسی برای عامه ناشی از عدم مشارکت باستانشناسی در مباحث معاصر می­شود. به دلیل اینکه انتظارات از یک باستانشناس به وضوح در اذهان عمومی و رسانه­ها شکل گرفته است، نیاز به تلاشی مضاعف وجود دارد که این فرضیات از پیش تعیین شده در مورد باستانشناسی را به چالش کشید و فضا را برای مشارکتی فراتر از قلمرو موضوعات گذشته برای باستانشناسی فراهم آورد.
به طور نظری باستانشناس باید قادر باشد تا با دیدی گسترده در مورد نابرابری­ها، قومیت­ نگری­ها و نزاع­های طبیعی و اجتناب ناپذیر پرسش مطرح کند یا بسته به موقعیت سیاسی­اش در صدد تغییر آنها برآید. این وظیفه به نظر آنچنان قدرتمند می­نماید که می­تواند فهم عامه را در مورد وقایع جهان به چالش کشد. اما صدای باستانشناسان در این نوع موضوعات به ندرت شنیده می­شود. مهارت­های باستانشناسی اغلب بی ارتباط با مسایل روز در نظر گرفته می­شوند، این نوع نگاه این واقعیت را مورد توجه قرار نمی­دهد که گذشته ساختار هویت، ایدئولوژی و منظر­های سیاسی امروز را تعیین کرده و نقشی عمده در پایه فکری جریا­ن­های عمده سیاسی امروز بازی کرده است.
آیا ما می­توانیم صدایمان را به گوش دیگران برسانیم؟ آیا ما باید صدایمان را به گوش دیگران برسانیم؟ (تاریخچه باستانشناسانی که وارد حیطه سیاست شدند چندان افتخار آمیز نیست) آیا ما چیز ارزشمندی برای افزودن به مباحثات امروزی در اختیار داریم؟ آیا باستانشناسان قدرت کافی برای حضور و مداخله در حیطه عمومی را دارند؟ و چرا این اتفاق کم رخ داده است؟ در پایان چه خطراتی در این راه وجود دارد؟ آیا می­توان از مداخلات گذشته درس­هایی آموخت حتی اگر این مداخلات زیان آور بودند؟
در ده­های اخیر باستان شناسی عمومی به عنوان جنبشی در داخل این رشته شتابی روزافزون گرفته است، تا جایی که امروزه جریانی را دز باستان شناسی معاصر شکل داده است. اما این شکل از این علم شکلی نیست که ما تصمیم به بحث در مورد آن داریم. موضوعی که ما در اینجا به آن علاقه داریم تنها آگاهی دادن در مورد باستانشناسی به عموم یا مشارکت دادن مردم در تصمیمات میراث فرهنگی نیست، ما به دنبال راه­هایی هستیم که ساختار ذهنی خاص و ایده­های یک باستان شناس بتواند در زندگی سیاسی و فرهنگی محلی، ملی، منطقه­ای و جهانی تاثیر بگذارد.
باستانشناسی عمومی همچنین گرایش دارد تا به طور مشخص با گروههای هدف خاصی ارتباط برقرار کند. ضمن اینکه این تلاش را ارج می­گذاریم و آن را برای بهبود جایگاه باستانشناسی در دنیای معاصر حیاتی می­دانیم، ما به دنبال معنایی جامع­تر از مفهوم واژه عمومی می­باشیم، به این معنا که تاثیر کلی تری بر مباحثات فرهنگی و سیاسی جامعه امروز داشته باشد و همچنین در موضوعات گسترده­تر نیز توانایی حضور داشته باشد، موضوعاتی که فراتر از محدوده مطالعات گذشته انسان هستند. سوال نهایی ما این است که: آیا مهارت­هایی که ما باستانشناسان آموخته­ایم و نوع نگاهمان به پدیده­ها به ما این اجازه را می­دهد تا بر زندگی عادی و عمومی تاثیر گذار باشیم؟ اگر اینچنین است چگونه باید این کار را انجام دهیم؟
مفهوم "روشنفکر" در همه جا به یک معنا نیست. کشورهای مختلف اروپایی تاریخچه­ای گوناگون برای اعتبار بخشیدن به روشنفکران دارند. برای مثال فرانسه سنتی طولانی از روشنفکران عمومی دارد، اشخاص تحصیل کرده­ای که با اشتیاق در زندگی عمومی (برای بهبود) مداخله می­کردند. فرانسوی­های حداقل در چارچوبی که ما از آنها در ذهن داریم از مناظره و بحث پیرامون ایده­های مختلف لذت می­برند. بر خلاف فرانسوی­ها، انگلیسی­ها با روشنفکرانشان با شک و تردید بیشتری برخورد می­کنند، آنها حتی در مواقعی با تمسخر با روشنفکران برخورد می­کنند، آنها روشنفکران را به نوعی از جهان واقعی پاک کرده­اند و آنها را غیر عملگرا، انتزاعی و اشخاصی آرمانی می­دانند. در دیگر مناطق اروپا مثل اسکاندیناوی روشنفکران به دلیل ارتباط نزدیک مردم با هنر­های خلاقانه بهتر درک می­شوند، این در حالی است که تحصیل کردگان به علت نامرتبط بودن مباحثی که در آن درگیر هستند کمتر مجال حضور در مباحثات عمومی را می­یابند. ممکن است و در واقعیت طبیعی است که در جوامع ناهمگون مفهوم روشنفکر دارای دو کاربرد مثبت و منفی باشد.
شرکت کنندگان در این مناظره همگی نظرات گوناگونی در مورد اینکه یک روشنفکر عمومی باید دارای چه خصوصیاتی باشد و آیا یک باستانشناس می­تواند یک روشنفکر عمومی باشد، دارند. مطمئناً باستانشناسان خصوصیات مثبتی برای روشنفکر عمومی خوانده شدن دارند. شاید مهمترین این خصوصیات گستردگی دید باستانشناس است. او به مقدار کافی از مسایل جغرافیایی و سیاسی اطلاع دارد تا دیدگاهی کلی و انتقادی در مورد موضوعات پرطرفدار روز داشته باشد. به قدری دید گسترده تاریخی دارد تا از دامنه احتمالات و مسیری که وقایع ممکن است طی کنند آگاه باشد.
زمانی که مجله پراسپکت در سال 2005 لیستی از 100 روشنفکر عمومی پیشرو جهان منتشر کرد نامی از باستانشناسان در آن به چشم نمی­خورد و تنها عده کمی تاریخدان در آن حضور داشتند.(Prospect, 115, October 2005)
لیستی که سه سال بعد منتشر شد نه باستان شناسی داشت و نه تاریخدانی.
یکی از مباحث مطرح شده در مورد اینگونه نظر سنجی­های اینترنتی این است که به راه انداختن موجی برای تحت تاثیر قرار دادن نظر سنجی اینترنتی ممکن است نشان دهنده این موضوع باشد که تصویر قدیمی روشنفکر عمومی به عنوان شخصی که با کلام و بیان نظرات و ایده­ها سعی در تاثیر گذاری دارد، تصویری از رده خارج شده است. امروزه تاثیر گذاری با استفاده از شبکه­های اجتماعی و اینترنت با سهولت بیشتری انجام می­گیرد تا به وسیله نشریات و موسسه­ها. بنابراین اگر نقش روشنفکر عمومی به جای توجه به کیفیت تفکرات انتقادی بیشتر متمرکز بر به جریان انداختن تاثیرات باشد، آیا می­توان انتظار ظهور روشنفکران عمومی همانند امیل زولا یا الکساندر سولژنیتسین را داشت؟
بی شک می­توان گفت کانالهایی که توسط روشنفکران دهه­های گذشته مورد استفاده قرار می­گرفته است امروزه از اهمیت و کارایی پایینتری برخوردارند. شبکه­های تلویزیونی مباحثات و مناظرات فاخر را کمتر مورد توجه قرار می­دهند و به جای آن ترجیح می­دهند تا برنامه­های سرگرمی تولید کنند. نشریات غیر تخصصی که با مسایل پیچیده فرهنگ، سیاست و اندیشه سر و کار دارند بسیار محدود می­باشند و احتمالاً عموم مردم به درگیری و بحث در مورد مسایل پیچیده، نسبت به گذشته تمایل کمتری دارند. احتمال دارد که چارچوب دید ما نسبت به روشنفکری عمومی باعث ­شود نتوانیم به گونه­های روشنفکران دیگر و در اقلیت توجه نماییم. این واقعیت که در لیست مجله پراسپکت ما کمتر از ده درصد زنان را می­بینیم شاید نشان­دهنده جریان غالب ارتباطات ما باشد، یا دشواری نسبی شنیده شدن صدای زنان، یا اعتبار محدود سیاسی و فرهنگی زنان در جوامع مختلف جهان از جمله اروپا. یا اینکه یک رمان نویس زن، به عنوان مثال، به اندازه یک مرد در همین زمینه روشنفکر به حساب نمی­آید؟ مباحثات در این شماره از مجله تلاش می­کند تا به این سوالات پاسخ دهد.

منابع:
Bourdieu, P., 1989: The corporation of the universal. The role of the intellectual

in the modern world, Telos 81, 99–110.
Hitchens, C., 2008: How to be a public intellectual, Prospect, 24 May, 44–46.
Chomsky, N., 1967: The responsibility of intellectuals, New York times review

of books, 23 February 1967.
Said, E., 1994: Representations of the intellectual, London. The 1993 Reith

Lectures, London.
Skidelsky, E., 2008: Comment on Prospect blog, 29 June 2008, available at

www.prospectmagazine.co.uk/magazine/10194–letters.