جمعه, ۱۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 7 March, 2025
فضا در دیدگاه هانری لوفبور (بخش اول)

اكتشافات کتاب تولید فضا کاوشهای یک مارکسیست 73 ساله در مورد متغيری شگفت آور هستند. البته در این کتاب تداول بسیار بیشتری نسبت مارکسیسم از مد افتاده ی ساده وجود دارد : هگل اغلب پدیدار می شود؛ روح نيچه در آن لمس شدني است؛ و دریافت لفبور از شعر رمانتيك، هنر مدرن و معماري قابل شرح است. در اين اثنا او در سرتاسر تاريخ فلسفه ي غرب همچون امری کودکانه می وزد، به گونه ای که هر كسي كنايه هاي بدون مرجع او یا ابهامات بازيگوشانه و قاپوقهاي نيشدار او را در می یابد . امر مهم در اينجا "لحظات" گوناگون در اثر حیاتی خود اوست . لحظه ي فلسفي او ، لحظه ي ادبي او ، لحظات تاريخي و سياسي او ، به علاوه ي لحظه اي كه ما ميتوانيم آن را به عنوان لحظه ي مواجهه (confrontation) توصيف كنيم. كتاب با "برنامه ای از اثر حاضر" آغاز ميشود، شروع یک همدوسی و انسجام استادانه، بحث او با ثبات تحليلي و وضوح مشخصي پيش ميرود. بلافاصله ، ما به شرحي فشرده از مفهوم فضا ميرسيم ، شنیدن اينكه چطور فضا در تفكر غربي درون سنت دکارتی، توسط كانت، برگسون و زبانشناسي ساختاري خدشه دار شده است و درك ارزیابیهای خود لفبور براي گام نهادن در مسير اين منظر لكه دار . همه ي اين صداها بر وجهه ی فضا مثل يك معماي غامض فلسفي بيروح است، دشوار است فردی دنیا را تغییر دهد. اما چنانكه ما لفبور را در سراسر توليد فضا دنبال می کنیم، به زودي به اظهارات راديكالي وی می رسیم.
بعد از مدتي، پیگیری او براي "تئوري واحد از فضا " به گونه اي انتقادي و شعله وار ، آشكار ميشود. طرحی که وی فضا شناسی (spatiology ) می نامد و آن را با امور ديگر درگير ميكند، نوعي دوستي ميان فضاي فيزيكي (طبيعت)، فضاي ذهني (انتزاعات غیر معمول در باره ي فضا) و فضا ي اجتماعي ( فضاي ارتباطات انساني). به عقیده ی لفبور اين شاخه های متفاوت از فضا، در دستان فلاسفه، دانشمندان، و علوم اجتماعي، تلف شده اند، زيرا به عنوان قلمروهایي مجزا مورد ادراک واقع شده اند . تولید فضا در پی از هم شکافتن هر چیزی برای بازخوانی انشقاقات و نورسته ها است؛ لفبور چند پارگي و جدايي ادراكي را به عنوان كمكي واضح براي خاتمه ي نظريات ايدئولوژيكي در نظر می گیرد. جدایی فضاها از یکدیگر حفظ وضعیت موجود است. با آوردن اين وجوه متفاوت فضا در کنار یکدیگر، درون نظريه اي واحد، لفبور قصد افشا كردن و رمز گشايي فضا را داشت، تا انديشه ي ماركس در مورد تولید را امروزین کرده و بسط دهد، تا محيط پر سرو صدا، جائيكه هر چيزي روي نماي ظاهر و در چشم انداز کامل هر کسی اتفاق مي افتد را رها سازد و به منزلگاه مخفی وارد شود که در آستانه ي آن اين اعلان آويخته شده كه: " فقط برای امور تجاری وارد شوید!".
البته تأكيد بر امر توليد تا حد زيادي ماركسيستي است . راديكال بودن براي ماركس به معنای دریافت ریشه ای چیزها است. وسواس فكري او نسبت به توليد به گونه اي طراحي شده بود كه تنها به آن بپردازد: تا ريشه ي جامعه ي سرمايه داري و شي پرستي (fetishism) كه در فراسوي ظاهر قابل رؤيت است را بدست آورد، تا پويايي دروني و تضاد بيروني جامعه ی سرمایه داری را به صورتي كل گرايانه و تاريخي رمز گشايي كند. لفبور به همين صورت فضاي جامعه ي سرمايه داري را از طریق رمز گشايي پويايي درونی و لحظات زاياي آن، راز زدايي ميكند- در تمامی تنوعات فيزيكي و نقابهاي ذهني و در همه ي ابهامات سياسي و مادي آن. آنگونه که لفبور می گوید در اينجا زايا ((generative به معني "فعال" ، "خلاق" ، خلقت و "در حقيقت يك فرايند است". بنابراين دریافت این جنبه ي زاياي فضا كشف اينكه چطور فضا به طور فعال تولید می شود را ناگزیر می سازد. مجددا، همانند ماركس در جستجوي نظري اش براي تبيين، لفبور نیز دريافتهاي سياسي خود را از فرايند تفكر، از درک واقعيت در جنبش سيال و در موجوديت گذرا و طبيعت فاني آن، شکل می دهد.
حالا، فضا نه به عنوان چیز یا شیئی بی روح و مرده بلكه به عنوان امری مؤثر و زنده، باز تفسير می شود: فضا داراي تپش است و مي تپد، جريان مي يابد و با فضاها ي ديگر برخورد پيدا ميكند. استعاره هاي مورد علاقه ي لفبور از علم هيدروديناميك سرچشمه ميگيرند: فضاها همچون " جنبش های عظیم ، نواختهایی گسترده و امواجی نامتناهي، توصيف شده اند- همه ي اينها بايكديگر "مداخله" و برخورد دارند؛ از طرف ديگر نهضتهاي كوچكتر، در هم نفوذ پيدا ميكنند".همه ي اين فضاهایی كه او گرد هم آورده ، " بوسيله ي هزاران جريان منقطع شده اند. فراپيچيدگي فضا بايستي حالا آشكار شود و به عنوان آنچه كه هويت و شخصيت خاص افراد را شكل ميدهد و اهداف، جنبشها ،جريانات و موجها را به نسبت ماندنی می کند، در آغوش کشیده شود. اين رسوخ ها- بسیاری با کم دوامی متفاوت- در فضای حاضر بر یکدیگر افزوده می شوند؛ لايه هاي متفاوت زمان در چشم اندازی ساخته شده نقش بسته اند، لفظ به لفظ بر روي يكديگر اندوخته شده اند، از یکدیگر گذر کرده و دفن شده اند و درون اشكال عيني سه بعدي كه از زبانی مسطح و حقیقتی تک بعدی تكلم ميكنند، ملموس و تحريف شده اند. بنابراين " اين امرهرگز آسان نيست"، لفبور هشدار ميدهد، " که از عينیت بازگشتی به سمت فعاليتي كه آن را توليد و يا خلق کرده، داشته باشیم " همانا، در یک زمان " ساخت كامل شده و داربستها خراب شده اند؛ به همين روی، سرنوشت چك نويس خشن یک نويسنده اين است كه پاره پاره شده و به دور انداخته شود". بازبيني مقر ساختي متروكه، كاوش در سبد كاغذ پاره هاي تاريخ، بازيابي حواله اي خرد شده ، همه از اين پس به مثابه " تجديد ساخت فرآيند تكوين آن و توسعه ي معني آن ، هستند."
در اينجا ما جلوه هايي از روش " برگشت کننده – جلو رونده" ( regressive- progressive ) لفبور و همچنين تعبير فضايي شده ی تحليلهاي مشهور ماركس بر "شي وارگي كالاها" را داريم. از حالا و از مخمصه اي واقعي، رويكرد لفبور به سمت عقب حرکت می کند، گذشته را مي كاود، آن را به گونه اي مفهومي دوباره ردگيري ميكند، درون زمين پوشیده از سبزه ها نقب ميزند و سپس دوباره به پیش می راند، خود را به ميان مرزهاي مجازي، به حال حاضر ، سوق می دهد. آنچنان که او می گوید تولید فضا سطوح زبانشناسانه و مفهومي را کسب می کند، معطوف به گذشته عمل کرده و جنبه ها و لحظات آن را که تا به اكنون مورد كژ فهمي بوده است، فاش می کند. گذشته با وضوح متفاوتي آشكار شده است و از اين رو فرايندي كه بوسيله آن گذشته تبدیل به حال ميشود نیز نمود دیگری را به خود می گیرد". همچنین براي ماركس، كه در خلاف جهت موجودیت "چیز واره" ( thing-like) ،کالا-شکلی (commodity-form) که گسترش آن در نيمه ي قرن 19 انگلستان بسیار مشخص بود، حرکت کرد تا تماميت گذشته ي سرمايه داري و آينده ي ممکن را بازسازی کند.
مارکس اظهار می دارد که كالا تصرف كيفيتي رمز آلود و پيچيده در ابهام است كه او برچسب شي وارگي را بر آن مينهد. در بازارها ، در سطح مبادله – دريك فروشگاه زنجيره اي ، در اتاقکها ی فروش داخل ماشين، در گپ (Gap) - درك فعاليتها و استثمارهايي كه در يك فرايند كار توليدي رخ ميدهد ، غير مكن است. ماركس مي گويد: آن چيزهايي كه به طور پایه ای نسبتهای چند فاعلي هستند، توسط مردم به عنوان امري عيني، به عنوان " رابطه ي اجتماعي معلوم ميان انسانهايي كه در چشمانشان وانمود می کنند، شكل تخيلي از ارتباط ميان چيزها، درک شده اند" . انتقال معرفت شناختي لفبور، از درك چيزها در فضا به توليد واقعي خود فضا، مانند جهش كوآنتومي است که ماركس در اثر عظیم خود خلق کرد، همه ي تحليلهاي به هم پيوسته از شيوه ي توليد سرمايه داري:
به جاي كشف روابط اجتماعي(شامل روابط طبقه اي) كه در فضا پنهان شده اند، به جاي متمركز كردن توجه بر توليدات فضا و روابط اجتماعي ماندگار در آن – روابطي كه تناقضات خاص درون توليد را نشان ميدهند و بنابراین بازتاب کننده ی تناقضات میان مالكيت خصوصي ابزار توليد و منش اجتماعي نیروهای تولیدکننده هستند - ما در دام فضای رفتاری "در خود فضا"، گرفتار می شویم . بياييم به موضوع فضائيت ، بنابراين به فضاي طلسم شده در معبر حافظه ي شي وارگي قديمي كالاها ، بينديشيم، آنجا كه تله در مبادله جای می گیرد و امر اشتباه توجه به اشیاء در انزوا، و در واقع توجه به " اشياء در درون خودشان"، بود.
اكنون، فضا دیگر يك روبناي انفعالي نيست، لوح سپيدي (tabula rasa) كه زمینه را برای روی دادن چیزها و کنشی که خود فضا را در هر جایی پایه گذاری می کند، فراهم می آورد؛ فضا، همچون ديگر كالاها، خود به گونه اي فعال تولید کننده است : فضا صرفا چهارچوب نمايشي زندگي كه به اعضاي كاست حق عضويت ميدهد ، نيست. در واقع، فضا لحظه اي فعال در واقعيت اجتماعي است، چيزي است توليد كننده پيش از آنكه باز توليد شود، بر طبق قوانين مشخصي آفريده شده، توسط" مراحل مشخصي از توسعه ي اجتماعي " مشروط شده (همانگونه كه ماركس در مقدمه ي Grundrisse گفته است). هر روشي از توليد، فضاي خاص خود را داراست، و" انتقال از شيوه ای به شيوه ي ديگر مستلزم توليد فضاي جديدي است"؛ سرمايه داري صنعتي فضاي فئودالي را پياده كرده است ، سرمايه داري اخيري كه اشکال صنعتی و شهری ویژه ی خود را به گونه ای تاریخی توليد کرده -و همچنان توليد می کند -، ادامه اي بر استعمار و فضاي كالايي، براي خريد و فروش آن، خلق كردن و پاره پاره كردن آن ، استفاده و سوء استفاده از آن ، تفكر در باره ی آن و جنگ بر سر آن. تاريخ جغرافياي بورژوايي در واقع يك جغرافياي تاريخي مصادره است، مصادره ی دارایی و مردم که در خرد شدن شیشه و واژگونی عمارت، پژواک می یابد؛ آنچه كه در تاريخچه ي تمدن، درنامه هاي آتش و خون، نوشته شده است.
به نظر مي رسيد سرمايه داري بسیاری از قابليتهای توليدي خود، میزان زیادی از ظرفیت سودآوری در دوران بعد از جنگ، را از دست بدهد : به کدامین سمت متمایل شود، چه كاري انجام دهد، چه كسي را استثمار كند، و چه چیزی را کلاه برداری کند؟ نظام الهام تازه اي در جهت استيلاي فضا پيدا كرد . نه فضاي استراتوسفري بلكه فضاي انساني، جهان هر روزه ي ما، با برنامه هاي جديد باشكوه بر گستره ي خاكي ، در حال دگرگون سازی هسته شهري و نواحي حومه ي شهر، مرز هاي بين كشوري و شالوده ي ارتباطاتي است ؛ شبكه هاي تبادلي بين قاره اي جديدي را درون بازار جهاني پيش رو القا ميكند. آنگونه که لفبور می گوید سرمايه داري به همین منوال زمان را خارج از فضايي كه تسخير كرده، خارج از موقعیتهای ویژه ی جغرافيايي كه خلق کرده و محيط فيزيكي و اجتماعي كه جذب کرده، برای خود خريده است . سرمايه داري تناقضات داخلي خود را به اندازه اي كه آنها را دروني كرده است،حل نكرده بلکه آنها را به جاي ديگري منتقل کرده و منتشر و عميقشان كرده است. تناقضات سرمايه داري از اين پس خود را به عنوان تناقضات فضايي آشكار ميكنند. دانستن اينكه فضا چه چيزي را و چگونه دروني ميكند ياد گرفتن اين است كه چگونه چيزي را بهتر توليد کنیم ، ياد گرفتن اينكه چگونه شهر ديگري و فضاي ديگري را خلق کنیم، فضايي جامعه گرا و براي جامه گرايي . تغيير زندگي تغيير فضا و تغيير فضا تغيير زندگي است. هر دو غير قابل اجتنابند. اين آرزوي تابناك لفبور است ، عينيت مجازي آرمانشهر قرص و محكم او . آرزويي كه تولید فضا را تقويت ميكند.
* * *
دانش انتقادي مجبور به تصرف انديشه ي فرايندهاي واقعي توليد فضا است. اين نتیجه ی پيام لفبور است. نظريه بايد كيفيات معلومي از فضا كه هم قابل ادراک و غیر قابل ادراک از طریق احساس هستند را ارائه دهد. اين امر وظيفه اي است كه هم تحقيقات تجربي و هم نظري را ضروری می سازد و این امر احتمالا دشوار است. آنچه كه بي ترديد كاوش و بازسازي دقيقي را در بر خواهد گرفت؛ تضمين استقرا و استنتاج ، سفري ميان عين و انتزاع ، سفري ميان محلي و جهاني ، ميان خود و جامعه ، ميان آنچه ممكن و آنچه ناممكن است. نظريه بايد پويايي هاي واقعي و فعل و انفعالات پيچيده ي خود فضا را استخراج كند – از ساختمانها گرفته تا مقبره ها ، از همسايه ها و شهرها تا ملتها و قاره ها - فرايندهاي غير قابل مشاهده و گوناگون آنها را رمز گشايي كرده و به نمايش گذارد، همچنانكه شيوه هاي قابل مشاهده ي نيروي بيرحم و بي عدالتي ساختاري را . اما اين امر چگونه امكانپذير است ؟
لفبور از طريق اين مسائل غامض و با ساختن مجموعه اي اكتشافي كار ميكند : او آن را "تثليث فضايي" مينامد و این تثلیث ارکان پديدار شناسانه ي تحمل بار توليد فضا را شكل ميدهد. بدبختانه- يا شاید خوشبختانه- او اين رويه را تنها در روش مقدماتی طرح ميكند، ما را آزاد می گذارد تا بر جسمانیت و محتوای خویش بیفزاییم، تا آن را به عنوان بخشی از فصل کتاب یا فهرست تحقیقاتی خود بازنویسی کنیم. این قضیه زمانی آشکارتر است که لفبور می نویسد تثليث چيزي است كه ما با آن " چندین بار پیاپی" در توليد فضا مواجه خواهيم شد، ظاهر آن در فراسوي فصل آغازين بيشتر تلويحي است تا واضح و آشكار ، و بيشتر فرضي است تا اثباتي . چرا ؟ به دليل اينكه تثليث، چارچوب مكانيكي یا نشانه شناسي که وی توضیح داده نیست، بلكه يك ساده سازی ديالكتيكي، جاري و زنده، با سه لحظه ي خاص است كه در يكديگر محو ميشوند: بازنمايي فضا ، فضاي بازنمايي و شیوههای فضايي .
منبع:
Merrifield, Andy. (2006) Henri Lefebvre: A critical Introduction, Published by routledge, page: 103-114
email: malihedargahi@yahoo.com
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست