جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جنبش‌های بی‌زبان عرب



      جنبش‌های بی‌زبان عرب
محمد جواد غلامرضاکاشی

تحلیل آنچه در میان کشورهای عربی می‌گذرد، چندان ساده نیست. به دقت معلوم نیست مردم چه می‌خواهند. از رفع فساد و استبداد سیاسی سخن می‌گویند، اما این خواسته‌ها در هیچ صورت‌بندی خاص مفهومی عرضه نمی‌شود تا مثلا معلوم شود خواسته‌های چپ دارند یا خواسته‌های دموکراتیک. نمادهای روشنی در دست ندارند تا معلوم شود اینها که این‌همه پرانرژی در عرصه عمومی ظاهر می‌شوند، اسلام‌گرا هستند یا چپ، ناسیونالیست هستند یا دموکراسی‌خواه. الگوی رفتاری شناخته‌شده و قابل پیش‌بینی ندارند. گاه مانند مصر همه چیز منحصر به حضور خیابانی است و گاه مانند لیبی سلاح به دست می‌گیرند و می‌جنگند. در مصر به افراد درجه دوم نظام مستقر تا برکناری مبارک اعتماد می‌کنند و تصویری از یک جنبش اصلاحی در چارچوب نظام مستقر از خود بروز می‌دهند. اما بعدها معلوم می‌شود این مسیر ادامه دارد و از افراد رده سوم می‌خواهند تا افراد رده دوم را از صحنه قدرت اخراج کنند بعد یکباره از سفارت اسرائیل سر درمی‌آورند و در و دیوار آن را از جا در می‌آورند.
پیچیدگی آنچه در کشورهای عربی می‌گذرد، در بسیاری از تحلیل‌ها و یادداشت‌های سیاسی انعکاس دارد. بسیاری از ارگان‌های نزدیک به محافل تصمیم‌گیری در کشورهای غربی هشدار می‌دهند که در حمایت از این جنبش‌ها عجله نکنید، معلوم نیست این‌ها آبستن چه رخدادهایی در آینده خواهند بود. اما همین بی تعیُنی جنبش‌های عربی سبب می‌شود که بسیاری از رهبران سیاسی به ویژه در غرب به مصادره این جنبش‌ها چشم طمع بدوزند.
دست‌کم تا‌کنون کانون اصلی این جنبش‌ها در کشورهایی بوده که خود سابقه انقلابی دارند. یا مانند لیبی و سوریه محصول جنبش چپ‌اند و یا مانند مصر محصول جنبش‌های ناسیونالیستی عرب. آنچه در این قبیل موقعیت‌ها از در و دیوار می‌ریزد کلام و سخن و جوانب نمادین و ایدئولوژیک است. این نکته شگفتی ماجرا را دوچندان می‌کند. انتظار می‌رود که جنبش‌های مقاومت در چنین شرایطی با نمادهایی در مقابل نمادهای متعارف و رسمی هویت خود را نمودار کنند و مسیری در مقابل مسیر رسمی پیش بگیرند.
شاید بعدها کسی بیاید و تحت عنوان نظریه جنبش‌های بی‌زبان نسبت به این رخدادها چارچوب قابل درکی ارائه کند. اما در خلاء فعلی در کنار میدان این جنبش‌ها، آنها که با زبان مارکسیسم، ناسیونالیسم و یا اسلام‌گرایی سخن می‌گفتند، حیران به تماشا ایستاده‌اند. گاه تریبونی برای ایراد سخن پیدا می‌کنند اما میدان‌دار عرصه این تنازع نمی‌شوند.
جنبش بی‌زبان و بی‌سازمان و بی‌هویت معین، البته این نقطه ضعف را دارد که می‌تواند به جایی نرسد. می‌تواند مانند آنچه در یمن می‌گذرد به بازی گرفته شود، می‌تواند با سازماندهی و مدیریت کشورهای غربی مصادره شود. اما در عین حال از یک تحول کیفی در صورت‌بندی جنبش‌های اجتماعی خبر می‌دهد. تحولی که برخی بر این باورند که نظم سیاسی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و جنبش‌های جوانان در برخی کشورهای اروپایی را نیز تحت تاثیر آن می‌دانند.
جنبش زبان‌دار و هویت‌دار و واجد سازماندهی متعین، البته نیرومند است و جهت‌گیری روشنی دارد و می‌تواند قدرت خود را متمرکز کند و نتیجه‌ای اخذ کند. اما واقع این است که بسیاری از نظام‌هایی که اینک در معرض این ناآرامی‌ها به سر می‌برند، خود از جنس همان نتیجه‌اند. همان زبان و سخن که نیروی جنبش اجتماعی بوده است، بعدها به سرمایه استقرار یک حزب حاکم بدل شده است. استبداد سیاسی در کشورهای عربی، حاصل همان انر‌ژی‌های تبدیل شده به سرمایه است. جنبش‌های اخیر در کشورهای عربی، از آن دست انرژی‌ها به میان نیاورده‌اند تا بعدها به سرمایه‌ای برای دیگران بدل شود. زبانی که امروز انرژی می‌آفریند، فردا فرمان می‌دهد که به خانه بازگردید. زبانی که امروز تسهیل‌کننده شورش است فردا تبعیت خاموش را ترویج می‌کند.
درست است که این جنبش‌ها می‌توانند تکه تکه شوند و به شیوه‌های گوناگون مصادره. اما در هیچ بغچه‌ای تماماً پیچیده نمی‌شوند. یا هر بغچه‌ای را پاره می‌کنند. نظام‌های مستقر را بی‌ثبات کرده‌اند و احتمالاً اجازه استقرار هیچ نظام با ثبات دیگری را نخواهند داد. این نکته البته بلایی است بر جان توسعه‌نیافتگی و فقر ملت‌های عرب. اما بهای سنگینی است که باید برای رهایی از عادت استبداد دامنگیر در کشورهای عربی پرداخته شود.
واقع این است که همیشه زبان در عرصه سیاست این‌همه قدرت نداشته است. نیروی زبان در عرصه سیاست به شهری‌شدن جوامع و حضور دولت‌ ملت‌های مدرن باز می‌گردد. شهری‌شدن با احساس غربت و بیگانگی توام است. آشنایی‌های خونی و قبیلگی گسیخته شده‌اند و مردم در فردیت خود احساس ناتوانی می‌کنند. در چنین شرایطی قدرت مدرن با مدد گرفتن از رسانه‌ها، از زبان خانه‌های دوست‌داشتنی و آشنا می‌سازد و احساس آشنایی دوران پیشین را بازتولید می‌کند. قدرت سیاسی در قلب مردم جا خوش می‌‌کند و مردم احساس سعادت و خوش‌بختی می‌کنند.
البته در کشورهای دموکراتیک در و پنجره‌ها را باز می‌گذارند تا هوای بیرون به درون بوزد. به علاوه با زبان سوپرمارکت‌ می‌سازند تا انتخابی فراروی مردم باشد. کسی ممکن است خانه غربت‌زدای خود را دوطبقه پپسندد یکی ویلایی. یکی ممکن است با زبان منظره‌ای از طبیعت بر در و دیوار بیاویزد یکی تصویری از یک پدربزرگ دوست‌داشتنی. اما در کشورهای عرب، زبان بیشتر یک اردوگاه بوده. در و پنچره‌ای هم نداشته است. اردوگاهی نیز در همسایگی نساخته‌اند تا برای تنوع جا‌به‌جا شوند. در مقابل خواست اکسیژنی برای تنفس، مردم به تنفس بازدم حاکمیت فراخوان شده‌اند. در شرایط فعلی عواملی دخیل شده‌اند تا جنبش‌های بی زبان خلق شوند:
اول، خو کردن به بیگانگی در فضای شهری است. مردم دیگر نه امیدی به بازگشت به فضای تعلقات گرم جمعی دارند و نه شاید تمایلی. بنابراین خانه‌هایی که از زبان برای تامین آشنایی از‌دست‌رفته ساخته می‌شود بازاری ندارند.
دوم، کثرت رسانه‌هاست که از زبان در عرصه سیاست استحکام‌زدایی کرده است. مفاهیم لغرنده‌اند. بر هم بار نمی‌شوند. به ملاطی برای پیوند تن در نمی‌دهند. چنین است که اصولاً کمتر از آن خانه‌های استوار که روزی آن‌همه امید می‌آفرید ساخته می‌شود.
سوم، پایان دوران زبان‌های زیرزمینی است. رسانه‌های جدید این فرصت را ایجاد کرده‌اند تا هر کس برای بیان هر چه می‌خواهد بگوید جایی در علن داشته باشد. تمایز میان زبان متعارف و رسمی و زبان زیرزمینی از میان رفته است. پیش‌تر در حاشیه گفتارهای رسمی زبان‌های زیرزمینی فرصت داشتند تا امیدهای بزرگ بر افرازند. پشت تابلوی رسمی تابلویی با همان عظمت اما معکوس بسازند. اما تابلوهای امروز همه کولاژی از تصویرهای ناهمسازند.
نظام‌های مستقر عرب حاصل کاخ‌های امیدبخش و تداعی‌گر زبان هستند. امروز جنبش‌های بی‌زبان، شاید دریچه‌ای بر یک وضعیت تازه می‌گشایند. وضعیتی که نظام‌ها به جای نشستن در شاه‌نشین‌های پر افتخار، روی صندلی‌های تواضع بنشینند و حرف مردم را دقیق‌تر گوش کنند. بدانند که خادم مردم‌اند. حکمرانی هزار کار روزمره و کوچک با برنامه‌ریزی و دقت است. نیازمند مردم و خرد جمعی آنها هستند.
البته جنبش‌های عربی جنبش‌های جوانان است و آرزو بر جوانان عیب نیست. امید است که بازی‌های پیچیده قدرت حدی از وصول به این آرزوها را امکان‌پذیر کند.

 محمد جواد غلامرضاکاشی استادیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی است.

این مطلب نخست در ویژه نامه شرق امروز شنبه 16 مهر 1390 منتشر شده است.

پرونده ی «تحولات خاور میانه» در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/10253