پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

بررسی نظام نشانه شناختی محله‌ای در شهر قم



      بررسی نظام نشانه شناختی محله‌ای در شهر قم
معصومه قدیریان

(گزارش کلاسی انسان‌شناسی شهری)
مقدمه: شاید کلمه خانه برای خیلی ها یادآور خاطرات زیادی باشد. مکانی که دوران خوش کودکی را در آن تجربه کرده اند یا فضایی که در آن بزرگ شده اند. خانه کودکی برای من تصاویر مختلفی را به ذهن متواتر می کند. همینطور کلمه اصالت مرا به فکر فرو می برد. خانه کودکی در ذهنم کمرنگ است. من در هندوستان، دهلی نو به دنیا آمده ام. چند سالی را به صورت چرخشی در پونک تهران و خانه ای در دهلی نو سپری کردیم. چهارم دبستان که بودم تهران و دهلی را ترک کردیم و به شهر مذهبی قم آمدیم. پدر و مادرم هم اصالتاً برای شهر انزلی در خطه گیلان هستند. از خانه های کودکیم تصویر زیادی ندارم. از قم آمدنمان هم نمی توانم بگویم. زیرا ده سالی بیشتر نداشتم و تصاویر گنگی در ذهنم مانده است.

بلوار صدوقی، کوچه 34 از معدود فضاهای نزدیک من است که همه چیزش را خوب به خاطر دارم. به همین دلیل برای مونوگرافی درس انسان شناسی شهری، به شرح تجربه زیسته و اطلاعاتم در ارتباط با این خانه و اطرافش می پردازم. با توجه به اینکه مدت زمان زیادی نیست پا به خانه مذکور گذاشته ام، به منظور فهم تأثیر عامل زمان به مصاحبه با مادر خانواده، لیلا صادقی پرداختم. همچنین به کمک نقشه ها و تصاویر سعی در معرفی المان های موجود در محل، تحلیل خوانایی، ناخوانایی آن، بیان نشانه های رسمی و غیر رسمی و تفاوت مکان یابی آن در شب و روز دارم. عکس ها و نقشه ها به همراه مصاحبه انجام شده در CD ضمیمه موجود می باشد. تمام عکس ها توضیحات دارند و زمان صحیح عکس های گرفته شده در قسمت جزئیات عکس قابل رویت است. منتهی از چند عکس و نقشه در متن برای روشن تر شدن مفاهیم و فهم المان ها استفاده کرده ام.

بهمن سال 91 اولین باری بود که رسماً وارد خانه پدری همسرم (م.ج.ج.) شدم. یعنی سال دوم دانشگاه. به این ترتیب به غیر از اتوبان تهران – قم و راه خوابگاه و دانشگاه که رفت و آمد در آن برایم روال عادی به خود گرفته بود، دو مسیر دیگر به مسیر های پر ترددم اضافه شد:

  1. خانه پدری ام تا خانه پدری همسرم
  2. خانه پدری همسرم تا مغازه پدرم در پاساژ خلیج فارس

مکان اصلی مورد بررسی در این مونوگرافی، خانه پدری همسرم در قم، بلوار شهید صدوقی، کوچه 34 است. دو مکان دیگر یعنی مغازه و منزل پدرم، مکمل فهم مشخصات مربوط به این خانه و محل است.

بخش اول: قم و حال و هوایش

 شهر قم یا در اصطلاح شهر مقدس قم در فاصله 180 کیلومتری تهران، پایتخت ایران واقع شده است. با توجه به اهمیت جغرافیای (نزدیکی به تهران) و مذهبی، برنامه رشد و توسعه ی جاده ای و شهری قم با سرعت مناسبی در حال پیشرفت است. سال 80 که ما وارد این شهر شدیم، محیط بسیار کوچک تر و کم سر و صدا تر بود. طی این 14 سال ساخت و ساز ها به گونه ای پیش رفته که شهرکی جدید به نام پردیسان به قم اضافه شده است و روز به روز نیز مجهزتر می شود. حجم ترافیک تا میزانی افزایش یافته  که در برخی ایام و ساعات خاص، تردد در شهر ساعت ها به طول می انجامد.

در قم اعتقادات مذهبی نقش بسیار پر رنگی در تصمیم گیری های شهری و روابط همسایه ها بازی می کند. برای نمونه اکثراً خانه های موجود در کوچه های محله های قدیمی تر به شکل ویلایی است. آپارتمان سازی در این شهر به محله های نوساز و بالاشهری محدود است. زیرا بر اساس آنچه از آنها شنیده ام معتقدند اگر رو به روی منزل ویلایی آپارتمان ساخته شود، ممکن است امنیت داخل خانه ها از لحاظ "دید داشتن" به خطر بیفتد. به همین دلیل اکثراً خانه های دو، نهایتاً سه طبقه در کوچه ها به چشم می خورد. نکته جالب این است که حتی همین خانه های ویلایی موظفند جلوی پنجره های خود مانعی به شکل شیشه های مات نصب کنند.

وقتی ما تصمیم گرفتیم در قم ساکن شویم این مسئله بسیار برایمان عجیب به نظر می رسید. به عنوان یک تازه وارد چهره ی خانه هایی که جلوی پنجره هایشان مانع داشتند، ما را حیرت زده کرده بود. اما با گذشت زمان مجبور شدیم با این مسئله کنار بیاییم زیرا حتی وقتی برای خانه تکانی عید پنجره ها را تمیز می کردیم با اعتراض و تهمت یکی از همسایه ها مبنی بر اینکه به قول خودش در حال "دید زدن خانه یشان هستیم" روبه رو شدیم.

چهره شهر قم یک چهره ی کاملاً مذهبی است. هر چند آرایش خیابان های اصلی در مناسبت ها مانند همه جای ایران، توسط شهرداری انجام می شود اما درون کوچه ها بسته به نوع اعیاد و مناسبت ها توسط خود مردم تجهیز می شود. پرچم یکی از  متداول ترین این تزئینات است که یا رنگی و یا مشکی است. به دیوار بالای هر خانه میله ای تو خالی به عنوان جای پرچم متصل است. حتی اگر مایل به نصب پرچم های مناسکی بالای خانه خود نباشید، همسایه ها به صلاح دید خود آن را نصب می کنند. هرچند در شهرهای دیگر نیز این اتفاق کمابیش پیش می آید اما طبق گفته ی افرادی با تجربه مثل پدر و مادرم و پدر بزرگ و مادربزرگم و خانواده دایی و خاله ام که بنا به دلایل مختلف در قم ساکن شده اند، چنین شرایطی به ندرت و در یکسری اعیاد و مناسبت های ویژه مثل محرم، در شهرهایی مثل تهران یا انزلی(شهر آبا و اجدادیمان) رخ می دهد.

به عنوان نمونه برای شرح نقش اعتقادات در روابط می توان به برگزاری روضه در اکثر کوچه های قم اشاره کرد. ارتباط همسایه ها معمولاً تحت همین عنوان است. روضه فرصت مناسبی را برای گردهم آمدن های زنانه فراهم می کند. به نسبت می توان گفت تعداد مراسم های روضه و عزا خیلی بیشتر از مولودی و شادی است.

این ماجرا صرفاً به گردهم آمدن های زنانه ختم نمی شود. مردان نیز جمع های این چنینی دارند. اما بیشتر  در محرم هنگام پخت و پخش غذای نذری و یا برای ایستگاه های صلواتی که برای هر نوع مناسبتی، خواه عزا و خواه شادی، برپاست، تجمع مردان شکل می گیرد. تجمع های زنانه به کوچه ی خود یا نهایتاً یک کوچه پس و پیش ختم می شود اما دورهمی های مردانه در سطح محلات است. زیرا رخدادی مثل پخت نظری نیاز به همکاری و انرژی بیشتری دارد.

قمی ها لهجه خاصی دارند که بسته به میزان زندگی در قم و اصالت، در افراد متنوع است. ما از سال هشتاد در قم ساکن هستیم و گاهی به صورت غیر ارادی برخی کلمات و جملات را با لهجه قمی بیان می کنیم. خانواده همسرم اصالتاً قمی هستند. پدر خانواده کاملاً لهجه قمی دارد اما سایر افراد خانواده بسیار کم از این لهجه استفاده می کنند. در کل می توان گفت لهجه قمی مانند لهجه بعضی از شهر های ایران که کشش خیلی زیادی دارند همچون یزدی و اصفهانی نیست. ما فامیل هایی در یزد داریم که در عرض دو روز مصاحبت با آنها برخی کلمات را نا خود آگاه مانند آنان ادا می کنیم چه رسد به 14 سال هم نشینی.

بخش دوم: بلوار شهید صدوقی- کوچه 34

 قبل تر به واسطه دوستی برادر بزرگم و همسرم (م.ج.ج.)، با حوالی خانه آنها آشنا بودم. یکی از کوچه های کنار پاساژ خلیج فارس، جایی که پدرم مغازه کیف و کفش چرم داشت. اما بعد از ازدواج باید به درستی مسیر خانه یشان را یاد می گرفتم. بنابراین خلیج فارس به بزرگترین راهنمای خانه آنها بدل شد. چند مرتبه اول بعد از ازدواج به اعتماد اینکه همسرم مسیر را می شناخت توجه زیادی نشان نمی دادم. اما اولین باری که خودم به تنهایی خواستم خانه یشان را پیدا کنم کمی به دشواری برخوردم. کوچه آنها در مکانی واقع شده که از چند خیابان مختلف می توان واردش شد. به همین ترتیب کوچه های منتهی به کوچه یشان نیز زیاد و شبیه به هم است. در ادامه مسیر خانه یشان و دشواری هایم را به طور کامل توضیح خواهم داد.

خانواده ج.ج. متشکل از 5 پسر و 2 دختر است. من عروس پسر دوم خانواده، م. هستم. تمام افراد این خانواده همراه با عموها، دایی ها و سایر بستگان پدری در دو نهایت سه کوچه جمع شده اند. نزدیکی خانواده ها کمی فرهنگ روستایی را تداعی می کند اما این افراد به غیر زمان های خاصی مثل اعیاد با هم دیدار ندارند مگر اینکه به صورت اتفاقی همدیگر را در خیابان ببینند و از سر احترام سری برای هم تکان دهند. زندگی ها کاملاً مستقل از هم است و به هیچ عنوان افراد در کار هم دخالتی ندارند. با اینکه فامیل ج. نسبتاً شلوغ است اما برای مناسبت هایی مثل عید دیدنی لازم نیست سوار بر ماشین بشویم بلکه یک تا نهایتاً پنج دقیقه به خانه هر کسی که بخواهیم می رسیم.

نام کوچه 34 شهید روح الله شکارچی است. من این مطلب را اولین بار وقتی فهمیدم که برای عکس برداری این تحقیق به آن نگاه کردم. تاکنون حتی در آدرس دهی های رسمی نیز نه از آن استفاده کرده بودم و نه دیده بودم کسی از آن استفاده کند. حتی زمانیکه برای صدور گذرنامه آدرس خانه آنها را دادم، از این اسم استفاده نکردم.

آدرس منزل م.ج.ج. بسیار سر راست است. بلوار شهید صدوقی- کوچه 34 – پلاک .... با وجود اینکه اغلب برای رفت و آمد از آژانس یا تاکسی سرویس استفاده می کنم اما تاکنون نه من در آدرس دهی مشکل داشتم نه راننده ها در پیدا کردن مسیر به مشکلی برخورده اند.

در مکانی که خانه حاج حسینی ها واقع شده است، دسترسی مناسبی به بخش های ضروری وجود دارد. در مصاحبه ای که با ل.، همسر م. انجام دادم، او نیز به این موضوع اشاره کرد: "ما اطرافمون پر از مغازست. از میوه فروشی وسبزی فروشی گرفته تا خواروبار و پارچه فروشی و لحاف دوزی. هر مغازه ای که بگی پیدا میشه".  خیابان مهم 20 متری امام حسین که فقط یک کوچه با آنها فاصله دارد، همانطور که خود ل. گفت، مجمع انواع و اقسام مغازه هاست.

قسمت های مهم این خیابان از ابتدا تا انتها به این شرح است: بانک، داروخانه، چندین آرایشگاه زنانه و مردانه، ساختمان پزشکان، میوه فروشی، گل فروشی، لباس فروشی های کودک و بزرگسال که یکی از آنها متعلق به عمه ی همسرم است، چندین لوازم و التحریر فروشی، خرازی، ظروف یکبار مصرف، لوازم ورزشی، قفل و ابزاری ای که صاحبش عموی همسرم است و بسیاری مغازه های دیگر که به راحتی مایحتاج روزانه زندگی را فراهم می کند.

شاید خیلی بی راهه نرفته باشیم اگر بگوییم می توان این ناحیه را شهرک نامید. زیرا تمام مایحتاج روزانه ی افراد به راحتی مهیاست. علاوه بر مکان های ضروری برای نمونه فست فود بزرگ "عطاویچ" که به تازگی شروع به کار کرده است، چند متر جلوتر فست فود "شاورما" و با ده دقیقه فاصله بوستان "نرگس" و استخرش، آتلیه ی اسطوره و پاساژ خیلج فارس از جمله مکان هایی است که امکان گذران اوقات فراغت به نحو احسن را برای مردم این منطقه فراهم کرده است.

هرچند مرکز شهر قم، دو بخش "دورشهر" و "صفائیه" به علت نزدیکی به حرم حضرت معصومه است اما این منطقه ی بلوار صدوقی تبدیل به مکان پر رفت و آمد واستراتژیکی شده است. به یاد دارم هنگام  انتخابات 92 بعد از انتخاب دکتر روحانی به سِمت ریاست جمهوری، مکان گرد همآیی برای شادی عمومی در این قسمت از شهر انتخاب شده بود.

علاوه بر مزایایی که تا به حال درباره این ناحیه ذکر کردم باید اشاره کرد که بلوار صدوقی معایبی هم دارد. یکی از عامل هایی که می توان از آن به عنوان عامل دافعه نام برد، قیمت بالای اجناس در مغازه های بلوار صدوقی و اصطلاحاً بالاشهر بودن این منطقه است. این مطلب باعث شده افراد کم بضاعت تر از رفت و آمد به پاساژ ها و مغازه های این بلوار و به تبع آن سالاریه[1] خودداری کنند یا تنها به عنوان نظاره گر به صورت گذری نگاهی به مغازه ها بیندازند.

علاوه بر مراکز خرید که اجناس گران قیمت تر را نسبت به مرکز و پایین شهر به فروش می گذارند، مراکز تفریحی مثل فست فود ها، رستوران ها، استخر ها و ... نیز خواه ناخواه مختص افراد پردرآمد تر شهر گشته است.

تصور می کنم اگر به یک فردی که در قم زندگی می کند بگویید "بلوار صدوقی کوچه 34 کجاست؟" کمی مکث کند و سپس جواب شما را بدهد. علت این امر تفاوت نام عامیانه و نام رسمی بلوار صدوقی است. بین عامه ی مردم این مکان را با نام "زنبیل آباد" می شناسند. لیلا صادقی در این باره می گوید: " زنبیل آباد برای زمانی بوده که که این جا باغ بوده. باغ های زنبیل آباد وسالاریه. زمین های سالاریه مال مثلا 50 سال پیشه که زمین های زنبیل آباد هم بوده. اینجا به این اسم معروف بوده. بعد حدود 30 سال پیش این 45 متریو کشیدن که من بچه بودم. اسمشو گذاشتن 45 متری صدوق". در مرحله اول که همه این منطقه را با نام زنبیل آباد می شناسند. در مرتبه دوم اگر بخواهند از نام رسمی آن استفاده کنند. صدوق را به شهید صدوقی اکثراً ترجیح می دهند.

بخش سوم: الف) بسیج- هدایی 28

خانه پدری من در بسیج، واقع است. هر چند این نوع آدرس دهی هم برای من و هم برای ساکنین قم دور از ذهن است. نام این منطقه در نزد ما 30 متری هنرستان است. کمتر کسی را ممکن است پیدا کنید که به این ناحیه بسیج بگوید. بنابراین ترجیح می دهم در ادامه مقاله از نام جا افتاده و مرسوم آن یعنی هنرستان استفاده کنم.

30 متری هنرستان از لحاظ تقسیم بندی شهری، سطح متوسط است. نه مثل زنبیل آباد بالای شهر محسوب می شود نه پایین شهر. بلکه متوسط رو به بالا است. رو به بالا هم از وقتی به آن اضافه گشت که اتوبان حرم تا حرم راه اندازی شد. پیامبر اعظم طرحی است که در آن حرم حضرت معصومه (س) به صورت مستقیم به مسجد جمکران (بارگاه امام زمان(عج)) متصل شده است. خانه ی ما دقیقاً در یکی از کوچه های نزدیک به بلوار است.

از زمانی که این مسیر راه اندازی شد علاوه بر بالا رفتن قیمت زمین های اطراف آن، مسیر های منتهی به منزل و خیابان ما نیز بیشتر شده است. قبل از وجود این بلوار برای رسیدن به کوچه ی ما دو راه وجود داشت. 1- از سمت خیابان هنرستان. 2- از سمت خیابان سمیه. مسیر اول مسیر اصلی حساب می شد و از سمت خیابان سمیه، راه فرعی به حساب می آمد. اما اکنون مسیر سومی نیز وجود دارد و آن از سمت بلوار پیامبر اعظم است. این بلوار، خیابان بسیج (هنرستان) و میدان بسیج را که قبلاً در امتداد هم بودند به وسیله یک زیرگذر از هم جدا کرده است. اکنون مردم قبل از زیر گذر را هنرستان و بعد از آن را بسیج می نامند. در حالیکه همانطور که قبل تر اشاره کردم در اصل تمام این مسیر رسماً بسیج نام دارد.

در ابتدای کوچه 28 یک دو راهی وجود دارد که سمت راست آن کوچه انصار و سمت چپش کوچه هدایی است. قبل از این دو راهی آژانس قصر ماشین قرار دارد. هر چند پیدا کردن آدرس خانه چندان دشوار نیست و گفته می شود: هنرستان-هدایی 28- پلاک .... اما گاهی اهالی این کوچه از آژانس قصر ماشین برای آدرس دهی استفاده می کنند. "کوچمون کوچه ی قصر ماشینه". دو راهی مذکور (انصار و هدایی) بزرگترین مشکل و سوءتفاهم هنگام دادن آدرس است. اکثراً افرادی که می خواهند به خانه ی ما بیایند سر این دو راهی کمی سر در گم می شوند.

از وقتی به یاد دارم دور و بر ما تنها یک مغازه خوار بار فروشی بود که همچنان هم هست. "مغازه ...". دومین و آخرین مغازه نزدیک هم در کوچه مقابل ما آن طرف خیابان قرار دارد به نام "سوپر ...". سایر مکان های ضروری مثل داروخانه، درمانگاه، بانک و عابر و ... نیز در نزدیکیمان نداریم. یک پارک به نام "بوستان بهاره"  وجود داشت که آن هم به خاطر بلواری که به آن اشاره کردم خراب شد. به غیر از پارک درست رو به روی درب منزلمان فضای سبزی است که به تازگی توسط شهرداری در محیط مخروبه ی وسط کوچه ایجاد شده است. کارایی این فضای سبز چندان مشخص نیست. زیرا نه می توان گفت جنبه زیبایی شناختی دارد نه وسیله ی به خصوصی دارد که بتوان آن را پارک نامید. استخر ... و آموزگاه زبان ... تنها محل های تفریحی و آموزشگاهی نزدیک در این منطقه هستند.

هرچند محیط زندگی ما کمبود های زیادی دارد اما یکی از نکات مثبت آن دسترسی آسان به ایستگاه اتوبوس است که به وسیله آن به راحتی می توان به مناطق مهم شهر مثل بازار، حرم و مرکز شهر دسترسی پیدا کرد.

ب) بسیج تا بلوار صدوقی

به هر ترتیب بهترین وسیله حمل و نقل برای رفتن به خانه همسرم، غیر از ماشین شخصی که همیشه دسترسی به آن ممکن نیست، ماشین های آژانس سر کوچه است. زیرا این مسیر به صورت مستقیم تاکسی و اتوبوس ندارد. راهی که با تاکسی و اتوبوس به خانه آنها می روم با مسیری که با آژانس می رویم متفاوت است. آژانس از بلوار سی متری قائم مسیر مستقیمی را تا خانه آنها طی می کند. در حالی که با تاکسی و اتوبوس رفتن، یک بار ماشین عوض کردن و کمی هم پیاده روی دارد.

به طور کل از سمت خانه ما تا خانه پدری همسرم دو مسیر وجود دارد.

  1. سی متری قائم
  2. بلوار امین

سی متری قائم سر راست ترین راه موجود تا بلوار صدوقی (زنبیل آباد) است. اما این مسیر تقریباً از وسط بلوار سر در می آورد و از کوچه سی دو به بعد را شامل می شود. در صورتی که مسیرمان کوچه های قبل سی دو باشد بهتر است از همان بلوار امین برویم.

از خانه ما در هنرستان تا منزل پدری همسرم با ماشین 10 دقیقه راه است. عامل ترافیک تغییر چندانی در این زمان ایجاد نمی کند. نهایتاً با وجود ترافیک ممکن است ده دقیقه به یک ربع تبدیل شود. علت این امر، وجود بلوار قائم است که مسیری سر راست و بدن ترافیک را فراهم کرده است. دور برگردانی نزدیک به انتهای سی متری قائم وجود دارد که می توان گفت از هنرستان تا خانه ج. ها کوتاه ترین مسیر را رقم می زند.

چند بار اول چون کوچه 34 را از ورودی قائم نمی توانستم تشخیص دهم ترجیح می دادم فاصله بیشتر را تحمل کنم اما با خاطری آسوده وارد کوچه 34 که از سمت زنبیل آباد تابلو دارد شوم. اما یکبار شجاعت به خرج دادم و از راننده آژانس خواستم از دوربرگردان قائم بپیچد. نشانه ای که برای شناسایی کوچه 34 گذاشته بودم ( از طرف قائم تابلوی نشانگر شماره کوچه وجود ندارد) خانه ی قدیمی است با نمای آجری. با دیدن این خانه به راننده آژانس گفتم به سمت راست بپیچد. به این ترتیب تشخیص کوچه برایم ممکن شد.
شناسایی درب خانه ج. از ابتدا هم برایم دشوار نبود. زیرا روی در پارکینگ دو علامت به شکل حروف انگلیسی ...حک شده است که اولین بار به ذهنم نام فرزندان ساکن این خانه  را متواتر کرد. با این نشانی در خانه را هیچ وقت اشتباه نگرفتم.

پیدا کردن پلاک ما حتی در شب هم به راحتی امکان پذیر است. زیرا درست کنار درب منزلشان چراغی قرار دارد که هم امکان خواندن پلاک را ممکن می کند و هم زیر نور آن چراغ، تشخیص دو حرف انگلیسی ...که روی در حک شده است، امکان پذیر می شود. البته نشانه گذاری ای که من برای شناسایی کوچه (از طرف بلوار قائم) دارم (خانه نما آجری) چندان هم در شب قابل شناسایی نیست. اما اکنون این قضیه اهمیت چندانی ندارد. زیرا با گذشت دو سال و نیم از ورودم به این خانه، نیازم به نشانه خوانی از بین رفته و همه چیز در ناخودآگاهم به ثبت رسیده است.

بخش چهارم: الف) پاساژ خلیج فارس

کمی بعد از ازدواج پاساژ خلیج فارس به پاتوق همیشگی ام تبدیل شد. علاوه بر وجود لوازم اساسی و مناسبی در خلیج فارس، مغازه پدرم نیز در آنجا وجود داشت. رفتن به مغازه او و گپ وگفتی پدر- دخترانه  جزئی از اوقات فراغتم به حساب می آمد و حوصله ام را سر جایش می آورد.

 ب) منزل یکی از اقوام تا خلیج فارس

فاصله کوتاه و 4-5 دقیقه ای پلاک ما تا خلیج فارس به این منجر شده بود که هر لحظه ای اراده کردم، 5 دقیقه بعدش، پیش پدرم در خلیج فارس باشم. در مسیر خانه ج. تا خلیج فارس چند مکان وجود دارد که راه را نشانه گذاری می کند. اولین مکان آرایشگاه "الیسا" ست. به علت اینکه صاحبش با دوربین کوچه را چک می کند، همیشه برایم جلب توجه کننده بوده است. رو به روی آرایشگاه منزل یکی از اقوام قرار دارد و درست کنار منزلشان، پست بانکی است که تاکنون گذارم به آنجا نیفتاده است. ورودی کوچه نمایندگی تشک وگال وجود دارد. مغازه ی تمام شیشه و بسیار بزرگی است که امکان دیدن تمام روتختی ها و تشکچه ها را از بیرون مغازه میسر می کند. سپس خیاطی هدیه و بلافاصله بعد از آن بانک سپه است که در اکثر ساعات افراد جلوی عابر بانکش صف کشیده اند. و بالاخره می رسیم به پاساژ بزرگ خلیج فارس، پاتوق همیشگی من.

بخش پنجم: تفاوت محله زنبیل آباد و هنرستان

کوچه 34 و به طور کل محله زنبیل آباد برعکس کوچه 28 هنرستان از لحاظ دسترسی به مایحتاج زندگی در شرایط بسیار خوبی به سر می برد. ما حتماً باید برای تهیه ضروریات به طور میانگین دو هفته یکبار به فروشگاهی بزرگ برویم و برای این مدت کوتاه خودمان را مجهز کنیم. درحالی که خانواده همسرم شاید دو ماه یکبار به فروشگاه بروند. زیرا معمولاً به محض نیاز به وسیله ای، به مغازه سر کوچه می روند و خرید می کنند.

تفاوت دیگر در مکان یابی در شب هست. اگر از ابتدای کوچه بخواهیم در نظر بگیریم کوچه ما به علت وجود قصر ماشین و فاصله متناسب با کوچه قبل و بعد خودش، راحت تر از کوچه 34 قابل شناسایی است. در شب به علت تاریکی و نزدیکی کوچه ها در زنبیل آباد، تشخیص کوچه ها از هم دشوارتر است.

پیدا کردن درب سبز رنگ ما در شب نیز مانند درب خانه همسرم ساده است. اولاً به دلیل اینکه پلاک واضح نوشته شده است. دوماً دقیقاً رو به روی در خانه مانند منزل همسرم چراغی است که نور آن روی در خانه می افتد.

از لحاظ پراکندگی فضایی خویشاوندی و خانواده در شهر، ما با خانواده ج. بسیار متفاوتیم. به این دلیل که اکثراً فامیل های ما در انزلی و تهران پراکنده اند. خاله، دایی و مادربزرگ تنها فامیل های ما در قم اند که هر کدام به صورت مستقل و با فاصله های نسبتاً زیاد از هم پراکنده شده اند. در حالی که خانواده ج. از طرف فامیل پدری نهایت در دو الی سه کوچه خلاصه شده اند. هر چند از طرف فامیل مادری مانند فامیل ما در سطح شهر پراکنده اند.

بخش ششم: جمع بندی نهایی

قم شهر پیچیده ای نیست. با گذشت سال ها از حضورمان در قم تقریباً به نقاط مهم این شهر اشراف دارم. و به مسیرها و خوب و بدی های شهر عادت کرده ایم. اما هنوز هم هر وقت اقوام به منزل ما می خواهند بیایند با پیدا کردن مسیرها مشکل دارند. به نظر آنها میدان های شهر شباهت های زیادی به یکدیگر دارند که این امر باعث گمراه شدن آنها می شود. همچنان با گذشت سالها و با اینکه خانه ما همچنان در جای اولیه خود است، برای آمدن به منزلمان آدرس را دوباره می پرسند.

آدرس دهی در قم دشوار است. زیرا نام های رسمی و نام های موجود بر تابلو ها با نام هایی که قمی ها می شناسند متفاوت است.

شهر قم در شب و روز تفاوت زیادی ندارد. مغازه ها معمولاً به علت گرمای زیاد هوا در تابستان و سرمای زیاد در زمستان در ساعاتی متفاوت از مغازه های شهر های دیگر شروع به کار می کنند. شب های قم با توجه به مسافران زیادی که به خاطر حرم حضرت معصومه(س) در آن رفت و آمد می کنند، معمولاً شلوغ و صبح های خلوتی دارد.

نماد و نشانه های مذهبی و شمار بزرگ روحانیون قم را از سایر شهر ها متفاوت کرده است. همچنین مردم قم روحیات خاص خود را دارند که بعد از 14 سال زندگی در میان آنها کم و بیش به آن اشراف پیدا کرده ام.

شرایط خاص و اصالت گم شده ام باعث شده به جا و مکانی تعلق نداشته باشم. نه برای بالا شهرم نه پایین شهر. خانه یمان جایی در میانه های شهر است. هم بودن با مردم پایین را تجربه کرده ام هم خصوصیات مردم بالا را می دانم.

خرید از دست فروش های قم که معمولاً در مرکز شهر بیشتر تمرکز دارند برایم لذت بخش است و جاذبه هایی در مرکز شهر برایم موجود است که در بالای شهر نیست. اکنون هم منطقه زنبیل آباد به علت وابستگی هایی که در آن پیدا کرده ام به پر رفت و آمد ترین مکان های زندگی روزانه ام تبدیل شده است.

در کل حس خاصی به شهر قم ندارم. نه چندان بودن در آن برایم لذت بخش است نه می توانم بگویم از آن بیزارم. اما به نظرم می رسد برای افراد مذهبی حضور در قم واقعاً لذت بخش باشد. به هر ترتیب اکنون ریشه هایی در قم پیدا کرده ام که به رغم همه گفته هایم، نمی توانم از آنها بگذرم. کوچه ها و پارک هایی وجود دارد که خاطرات خوبی را در آنها سپری کرده ام و تا به کنون بیشترین زمان ماندگاری را در قم داشته ام. تنها چیزی که مرا پایبند قم می کند خاطراتی است که به مرور زمان در آن تجربه کرده ام. در مجموع با نوشتن این مقاله تنها یک چیز آزارم می دهد. ای کاش من هم به جایی تعلق داشتم. تعلق به یک شهر حس شیرینی است که همیشه دوست دارم آن را تجربه کنم.

 

[1] . منطقه ایست سرسبز و خوش آب وهوا با ساختمان های گران قیمت و شیک که از آن به همراه بلوار صدوقی به عنوان بالاشهر قم یاد می شود.