یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

موسیقی اقوام در شهر



      موسیقی اقوام در شهر
حامد جلیلوند

انسان شناسان برای فرهنگ ها عناصر و ویژگی هایی قائل هستند: لباس، زبان، آداب و رسوم، اعتقادات، ... و موسیقی. همین عناصر، ویژگی ها و روابط میان آنهاست که فرهنگ های گوناگون را از یکدیگر متمایز می کند. پیش از گسترش شهر نشینی، هر فرهنگ، سرزمین و قلمرو ویژه ای داشت اما با گسترش شهر نشینی و مهاجرت اقوام مختلف به شهرها این ویژگی کمرنگ شده است. شهرهای امروز، مجموعه متنوعی از فرهنگ های انسانی را در خود جای داده اند. مطلوبیت زندگی در شهرها و خصوصا شهرهای بزرگ، مهاجرانی را از گوشه گوشه ایران به سمت خود جذب می کند؛ مهاجرانی که همراه خود، فرهنگ و جلوه های فرهنگی خود را نیز می آورند. اما شهرها نیز ویژگی های خود را دارند و کمتر پذیرای یک فرهنگ با تمامی عناصر و ویژگی هایش هستند. در این جریان مهاجرت و استقرار، مهاجران بخشی از فرهنگ خود را کنار می گذارند و شهر نیز بخشی از ویژگیهای فرهنگ مهاجر را می پذیرد. موسیقی اقوام نیز یکی از عناصر فرهنگی آنهاست که طی مهاجرت اقوام مختلف از سرزمین اصلی خود، به شهرها راه یافته است. در این مقاله، گذری خواهیم داشت بر وضعیت موسیقی اقوام در شهرها.
 آیا هرآنچه به عنوان موسیقی ترکی، کردی و غیره می شنویم را می توان موسیقی اقوام دانست؟ حقیقت آن است که بسیاری از موسیقی های امروزی، تنها ویژگی ای که از اقوام، همراه خود دارند، عنصر زبان است. به بیان دیگر، امروز به واسطه رسانه ها انواع موسیقی های پاپ، راک، جاز و سایر گونه های موسیقی غربی در میان فرهنگ های مختلف رواج یافته اند. متن شعر این گروه از انواع موسیقی، به هر زبانی که باشد آن را به موسیقی قومی تبدیل نمی کند، مثلا موسیقی پاپ با هر زبانی که خوانده شود باز هم موسیقی پاپ است و نه موسیقی کردی یا لری و... موسیقی اقوام، آن دسته از موسیقی هایی هستند که اقوام مختلف در ساختار سنتی خود آن را به کار می گرفته و می گیرند. عامل زبان، تنها یکی از عواملی است که هویت یک موسیقی را تعیین می کند و در کنار آن، عوامل دیگری مانند ویژگی های موسیقایی، سازها و حتی چگونگی به کارگیری زبان و ... نیز دخالت دارند. موسیقی قومی، مانند سایر جنبه های فرهنگ قومی، در هماهنگی با کلیت فرهنگ یک قوم و اجزای مختلف آن قرار دارد. موسیقی اقوام، با زبان و آداب و رسوم هر قوم، پیوندی ناگسستنی دارد. موسیقی های کار، لالایی ها، ترانه های بازی های کودکانه و نیز مراسم تولد و عروسی و مرگ، همه و همه با موسیقی آغاز شده و با موسیقی گام به گام پیش می رفته اند. این موسیقی ها را گاه مردم عادی، در زمان انجام فعالیت های روزمره یا در جریان مناسبت های خاص اجرا کرده و گاه برای اجرای آن از نوازندگان حرفه ای دعوت می کرده اند. اما امروز و در سبک زندگی شهری، ما در بیمارستانهایی که سعی دارند از استانداردهای جهانی تبعیت کنند متولد می شویم، مادران ما لالایی ها و قصه ها، و ما بازی های کودکی را فراموش کرده ایم. در این شهرهای بزرگ، دیگر جایی برای موسیقی در زمان کار نیست. در جشن های عروسی هرچند می توان موسیقی هایی از تمامی اقوام شنید اما دیگر نه موسیقی ها، نه شنوندگان و نه متن اجتماعی شان مانند قبل است؛ تا آنجا که حتی گاهی زبان مشترک که اولین ابزار برقراری ارتباط با کلام خواننده و موسیقی است هم وجود ندارد. با این حال و با آنکه امروز رسانه ها نوع خاصی از موسیقی را ترویج می دهند و بستر اجتماعی لازم برای تداوم بسیاری از انواع موسیقی اقوام هر روز کم رنگ تر می شود اما جالب اینجاست که در همین شهرهای بزرگ می توان نمونه هایی از تداوم موسیقی اقوام را مشاهده کرد. برخی از آموزشگاه های موسیقی و نیز نوازندگان موسیقی اقوام که به شهرها مهاجرت کرده اند به آموزش این نوع از موسیقی پرداخته اند. بدون شک این امر، گویای تقاضایی است که از جانب شهرنشینان برای یادگیری این نوع از موسیقی وجود دارد و این موضوع خود می تواند سئوالات متعددی را به همراه داشته باشد. یکی از مهمترین این سوالات این است که چرا موسیقی اقوام مورد استقبال شهرنشینان قرار گرفته اند؟ مهاجرت، یعنی همان عاملی که باعث تضعیف فرهنگ های اقوام در سرزمین اصلی شان شده در شهرها به گونه ای دیگر عمل کرده است. مهاجران در شهرها و با دور شدن از محیط فرهنگی خود با مسائل و تنش های تازه ای روبه رو شده اند که یکی از مهمترین آنها مسئله «هویت» است. دور شدن از بستر فرهنگی آشنای مهاجران و قرار گرفتن در محیط ناآشنای شهری، احساس غریبگی و فشارهای ویژه ای را به همراه دارد. این فشارها عموما تازه واردان را به سمت فرهنگ اصلی شان متمایل می کنند. شکل گیری گروه های قومی و محلی در شهرهای بزرگ، نمونه ای از این اتفاق است. توجه و نمایش هویت قومی و محلی به واسطه عناصر فرهنگی ممکن است، عناصری مانند لباس، زبان و البته موسیقی. این استدلال کوتاه، می تواند بخشی از سوال اول ما را پاسخگو باشد. به این ترتیب، تمایل به بازتعریف و نمایش هویت خود، یکی از دلایل اقبال مهاجران به موسیقی قومی خودشان است، اما هنوز بخشی از این سوال بی پاسخ است و آن اینکه چرا سایر شهرنشینان به موسیقی اقوام روی می آورند؟ شهرها با تنوع فرهنگی ای که ویژگی آنهاست، زمینه مناسبی را برای آشنایی شهرنشینان با فرهنگ های گوناگون ایجاد می کنند، شهرها مانند نمایشگاه هایی دائمی عمل می کنند که ویژگی ها و قابلیت های فرهنگ های متنوع را در معرض دید شهرنشینان قرار می دهند. حضور نوازندگان و خوانندگان چیره دست موسیقی اقوام در میان خیل مهاجران به شهر، بسترساز جریان جدیدی است. در کنار موسیقی دانان قومی، پژوهشگران موسیقی اقوام، شرکت های تولیدکننده کاست ها و سی دی های موسیقی و سایر رسانه ها در شناسایی موسیقی اقوام و توانایی هایش به اهالی شهرها نقش اصلی را بازی می کنند. این آشنایی، فرصتی را فراهم می آورد تا گروهی از علاقمندان موسیقی، از میان گزینه های ممکن، موسیقی اقوام را برگزینند. این گزینش نیز علت های متفاوتی دارد. برای نمونه، گرایش های عرفانی، در انتخاب سازهایی چون دف و تنبور، نقش تعیین کننده ای دارد درحالی که در مورد سازی مانند قیچک، بیشتر می توان به شباهت های اجرایی این ساز با کمانچه و نیز تمایل نوازندگان کمانچه به در اختیار گرفتن سازی با ویژگی های صوتی متمایز از کمانچه اشاره کرد. درهرحال، این اقبال از موسیقی اقوام، چه از سوی مهاجران و فرزندانشان باشد و چه از سوی سایر شهروندان، بدون شک، نتایجی را برای موسیقی اقوام به همراه دارد.
در شهرهای امروز، دیگر کارکردهای پیشین موسیقی اقوام چندان مدنظر نیست و به همین علت، بسیاری از گونه های موسیقی اقوام از بین می روند. در این بین تنها آن دسته از موسیقی اقوام، فرصت بقا و تداوم دارند که اولا، نوازندگانی حرفه ای داشته باشند و دوما، جنبه هنری شان بتواند بر جنبه کارکردی شان غالب شود. همین دسته از موسیقی اقوام هستند که مورد اقبال شهرنشینان قرار گرفته و فرصت تعامل با موسیقی غالب را نیز پیدا می کنند، با این حال این گونه موسیقی نیز در بستری کاملا متفاوت تداوم می یابد. امروز تعداد انگشت شماری از راویان اصلی موسیقی های قومی در میان ما هستند، بیشتر نوازندگان امروزی این موسیقی ها، جوانانی هستند که دوره کوتاهی از زندگی خود را در فرهنگ های اصلی شان گذرانده اند. دیگران نیز یا تجربه مستقیمی از فرهنگ خود ندارند یا آنکه از علاقمندان غیربومی این موسیقی ها هستند. شنوندگان و مخاطبان موسیقی اقوام هم دیگر اهالی یک قوم نیستند بلکه تکثیر و تولید این موسیقی ها، مخاطبانشان را جهانی کرده است. تعدادی از این انواع موسیقی و سازهای آنها توانسته اند با موسیقی های غالب، مانند موسیقی دستگاهی وارد تعامل شوند، آنچنان که می توان سازهایی مانند دف، دوتار، تنبور و قیچک را در کنار تار، سنتور و تنبک در یک اجرای موسیقی دید. به علاوه آنکه چرایی اجرا و کارکردهای موسیقی اقوام نیز تغییر کرده است. در شهرها این موسیقی را در کنسرت های رسمی و به عنوان یک اثر هنری می شنویم، همه این شرایط در کنار تغییرات ناگزیر ذهن نوازندگان و درک آنها از زیبایی شناسی، افق های متفاوتی را در مقابل این نوع از موسیقی در شهرها می گشاید.

این مطلب ابتدا در ماهنامه سپیده دانایی منتشر شده و برای تجدید انتشار به صفحه  صدا  و موسیقی  سایت انسان شناسی و فرهنگ ارائه شده است.