دوشنبه, ۱۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 3 March, 2025
مجله ویستا
نقدی بر لالالند: عاشقانه ای که رکوردهای سینما را جا به جا کرد

فردا/ لالالند جداي از داستان به شدت گيرا و يکپارچهاش فيلم لحظات هم هست. لحظاتي که هر کدامشان جرقهاي از شراره عشق دو شخصيت اصلي فيلم است و با اتکا به همين جرقههاست که همراه با آتش عشق اين دو نفر ما را هم شعلهور ميکند.
تا همين دو سال پيش کسي نامي از دمين شَزل نشنيده بود. شَزل با تنها يک فيلم بلند صرفاً جوانک بااستعدادي بود که سعي ميکرد در دنياي پرهياهوي سينما نامي براي خودش دست و پا کند. «ويپلش» بود که همه چيز را تغيير داد. ويپلش تنها يک فيلم عالي از يک کارگردان بااستعداد و جوان نبود، چيزي بيشتر از يک فيلم اول بود. يک روايت درخشان و خردکننده بود از رنج. يک تصوير سياه از جهان هنر و سازنده يک فاوست مدرن روي پرده سينما.
کسي اگر حوصله ميکرد، ميتوانست ردپاي نيچه را در اين فوقشاهکار سينمايي بيابد. فلچر نماد همان ابرمردي بود که نيچه از آن صحبت کرده بود. يک شيطان مجسم و يک الهه سياهي و نکبت. اما همين مرد بود که دست شخصيت جوان فيلم را ميگرفت و به مرحلهاي از هنر ميرساند که نيچه آن را باعث کاتارسيس ميدانست. فيلم انگار از روي اين نقل قول نيچه ساخته شده بود: «من هر کس را که چيزي فراتر از خود بيافريند و سپس نابود شود دوست ميدارم».
شَزل بعد از ساخت چنين شاهکاري بايد چه ميکرد؟ هر فيلمي که ميساخت ناخواسته با شاهکاري چون ويپلش مقايسه ميشد. در يک تصميم هوشمندانه شَزل تصميم گرفت مسير به کل متفاوتي را طي کند و فيلمي بسازد دقيقاً در نقطه مقابل ويپلش. يک موزيکال عاشقانه با نيمنگاهي به موزيکالهاي عصر طلايي. تصميمي خطرناک که اگر درست به سرانجام نميرسيد ميتوانست اعتبار ويپلش را هم زير سوال ببرد. اما لالالند انقدر شورانگيز و اُستادانه ساخته شده که ميتوان آن را هم عرض ويپلش ارزيابي کرد.
لالالند از آن فيلمهاي سهل و ممتنعي است که تفسير هر گوشهاش ميتواند لذت تماشايش را ضايع و زايل کند. اگر ويپلش درباره رنج بود، لالالند درباره عشق است. عشقي ساده و زيبا که هر بينندهاي را مفتون ميکند. تماشاي لالالند مثل غرق شدن در يک خلسه آرامشبخش است. شَزل توانسته عطر کلاسيکهاي ژانر موزيکال را با روايتي مدرن بياميزد و از درون اين در هم آميزي تفسير تازهاي از عشق به دست بدهد. داستان يک نوازنده جاز خردهپا و يک کافهچي عاشق بازيگري به خودي خود اصلاً داستان تازهاي نيست. تمام هنر شَزل اين است که اين داستان ساده و تکراري را چنان مليح و شيرين روايت کرده که تا سالها از ذهن تماشاگران پاک نخواهد شد.
مجله اینترنتی وب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست