جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


پادر هوادر باب بازخوانی کانون زیبایی هنر مدرن و...نه خوانشی در قیاس هنر پست مدرن


پادر هوادر باب بازخوانی کانون زیبایی هنر مدرن و...نه خوانشی در قیاس هنر پست مدرن
«... هر كه بخواهد حقیقت را ملك انحصاری خود بداند، از مسیر حقیقی خود به دور می‌افتد و به سوی آنچه خاص خود اوست رانده می‌شود، یعنی از حقیقت به دروغ.»۱
اگر این جمله سنت آگوستین را به مدرنیته اطلاق كنیم، پیش‌آگهی ظهور هنر مدرن خواهد بود. هنر مدرن ویژگیهای جالبی دارد، یعنی بسیاری از ویژگیهای پست‌مدرن به روشنی در آن دیده می‌شود.
در هنر مدرن اصول دیرپای زیبایی كه قدمت آن به ارسطو می‌رسد، در هم می‌شكند. هر هنرمند مدرنیست، زیبایی‌شناسی عاصی و بی‌قرار و مهارناپذیر خاص خود را دارد. از سوی دیگر هنر مدرن با وسواس خاصی مواظب است كه خط ممی‍ّزی بین خود و هنر آكادمیك ترسیم كند. از این روی هنر مدرن با پست‌مدرن متفاوت است. زیرا هنر پست‌مدرن با هیچ مكتب و یا نحله هنری مقابله و مرزبندی ندارد. اما با مسامعه می‌توان گفت كه هنر مدرن، هنر مربوط به كناره‌های فضای مدرنیته است. در كناره‌های فضای مدرنیته نیروی جاذبه كانون زیبایی به شدت تضعیف شده و مناظری رویت می‌شوند كه محال است بتوان آنها را از منطقه كانونی رؤیت كرد. اما نكته قابل تأم‍ّل این است كه انسان هنر مدرن، انسان واقعی است. انسانی است كه فردی‍ّت بی‌بدیل او در كانون توجه هنرمند مدرنیست قرار می‌گیرد او فردی تیپیك نیست. فردی است از جنس افرادی ناقص و ناتمام. موجوداتی كه امروز را ـ كسی چه می‌داند ـ شاید به فردا نرسانند. زمان در این فضا فروكاهنده است. مرگ‌ِ فرد پایان همه چیز است. وقتی فرد تبدیل به كانون هستی گردید، مرگ مطرح‌ترین و مهم‌ترین عامل در این فضای فردی می‌شود. نهایتا‌ً فرد مقهور مرگ خواهد شد و همه چیز توسط این حفره سیاه بلعیده خواهد شد و پوچی و یأس و بی‌معنایی، بر همه جا و همه چیز سایه می‌افكند. آنچه ذكر شد، گوشه‌ای از تحلیل نكات مهم هنر مدرن در برابر پست‌مدرن است كه در رمان «خیابان بوتیكهای تاریك» اثر «پاتریك مودیانو» لحاظ گشته است كه توسط محمد چرمشیر به عنوان نویسنده و كارگردانی محمد عاقبتی به صحنه آورده شده است. در روند بازخوانی و اقتباس و اجرای نمایش مذكور چندین ایراد اساسی وجود دارد كه سبب شده نمایش مذكور در زمرهٔ آثار غیر نمایشی و نه حت‍ّی بازخوانی از یك رمان به حساب آید.
۱ـ محمد چرمشیر به عنوان نویسنده و یا به عبارتی دیگر دراماتورژ، نتوانسته تم و درونمایه رمان خیابان بوتیكهای تاریك اثر پاتریك مودیانو، را كه بر پایه مرگ طراحی شده است در غالب نمایشی تئاتریكال به منصه ظهور برساند. یعنی نه خط داستانی وجود دارد و نه شخصی‍ّتی. نه كانون ثقلی در روش بازخوانی طراحی شده كه در آن تنهایی فردی‍ّت انسان مورد مد‌‍ّ‌اقه قرار گیرد و نه استفاده از عناصری كه به عنوان كلید واژه در بازخوانی و همسازی اثر یاد‌شده بتواند راهگشای سرگشتگی آدمهایی بشود كه نمی‌دانند و نمی‌توانند متصو‌ّر این نكته باشند كه از كجا آمده‌اند و قرار است به كجا بروند. بنابراین چرمشیر به عنوان نویسنده نمایش «من باید برم... خیلی دیرم شده» فقط به دیالوگهایی بسنده كرده كه از دل رمان بیرون آورده و در كنار هم قرار داده است، آن هم بدون داشتن منطقی روایی و تصویری.
۲ـ محمد عاقبتی به عنوان كارگردان با به صحنه آوردن نمایش می‌بوسمت و اشك كه نوشته محمد چرمشیر بود، توانست خود را به عنوان كارگردان به اثبات برساند. اما با دیدی موشكافانه و تجزیه و تحلیل كردن آخرین اثر وی (من باید برم... خیلی دیرم شده) نمی‌توان نمره قابل قبولی به او داد. زیرا علاوه بر آنچه از سوی متن به عنوان عناصر كاركردگرایانهٔ نمایشی به وی داده نشده است، خود نیز كوچك‌ترین تلاشی برای خلق فضایی با داشتن حداقل‌ترین فاكتورهای لازمه برای كارگردانی یك اثر نمایشی نمی‌كند. بنابراین یكی از ایرادهای اساسی این نمایش، این است كه پا در هوا میان بازخوانی و تبدیل آن به یك اثر نمایشی مانده است. یعنی كارگردان نمایش در این اثر، نمی‌داند و نمی‌خواهد كه بداند كه بایستی در صحنه چه چیز را به تصویر درآورد. می‌توان گفت در بازخوانی محمد عاقبتی از رمان خیابان بوتیكهای تاریك فقط چند بازیگر دور هم جمع شده‌اند و كلماتی بر زبان جاری می‌كنند، آن هم به صورت جسته و گریخته راجع به مرگ.
نه كنشی و نه واكنشی بین آنها صورت می‌گیرد و همه كس و همه چیز سردرگم و حیران است و به صورت بلاتكلیف به نظر می‌رسد. این بلاتكلیفی سبب خمودگی و افتادن ریتم و لحاظ نگشتن تمپوی درونی جملات نه‌چندان مرتبط با یكدیگر را برای تماشاگر فراهم می‌آورد.
۳ـ عناصری نمایشی نیز در بازخوانی رمان خیابان بوتیكهای تاریك اثر پاتریك مودیانو از جمله موسیقی، نورپردازی، آواهای صوتی و تكنیكهای تصویری و... به هیچ وجه از سوی كارگردان در كلی‍ّت اثر لحاظ نگشته است. دلیل اصلی چنین ناكامی را نباید فقط در بازی بازیگران جست‌وجو كرد، بلكه در بازخوانی رمان مذكور دو بعد مشخص و مجزای روساخت اثر و ژرف‌ساخت آن لحاظ نگردیده كه البته به واسطه عدم قصه‌پردازی محمد چرمشیر و نیز عقیم ماندن روایت داستان با درونمایه‌های فلسفی پنهان، ساحتی تك‌بعدی و نه دوگانه را در رابطه با جهان متن در ذهن متبادر می‌سازد. با توجه به آنچه كه اشاره شد دیگر از بازیگران نبایستی انتظار بازی تأثیرگذار و پیچیده‌ای داشت. می‌توان گفت فقط و فقط از دید كارگردان حضور آنها در صحنه لازم بوده است(!)
۴ـ تأسیس كارگاه نمایش در سال ۱۳۸۳ به خودی خود با توجه به نداشتن فضای نمایشی در كشور پهناوری چون ایران، بسیار مغتنم است. اما به هیچ وجه نمی‌توان سالن فوق‌ الذكر را سالنی مناسب برای اجرا به حساب آورد. زیرا نه از ابعاد مناسبی برخوردار است و نه حداقل‌ترین‌ِ امكانات صحنه‌ای در آن وجود دارد. بنابراین مناسب است اجراهایی كه قرار است در آینده در این سالن(!) به صحنه آورده شود نام نمایش و نام كار كارگاهی بر آن گذارده نشود. زیرا گروه اجراكننده از هیچ حداقل امكانی نیز نمی‌تواند بهره‌ای در جهت همسو شدن سالن با اجرایش ببرد. مناسب است یادآور شوم كه كارگاه نمایش، م‍َحم‍ِلی است برای دور هم جمع شدن و تمرین گروهی و نه اجرا و گهگاهی، متنی را آن هم با صدای آهسته خواندن. بنابراین اجرای نمایش «من باید برم... خیلی دیرم شده» از این قاعده مستثنی نیست، و در آخر آنچه در ابتدای این نوشتار در باب كانون زیبایی هنر مدرن، در تحلیل رمان خیابان بوتیكهای تاریك اثر پاتریك مودیانو در باب هنر مدرن و قیاس آن با پست‌مدرن آورده‌ام، هرگز در بازخوانی محمد چرمشیر و به كارگردانی محمد عاقبتی لحاظ نگردیده و به آن توج‍ّهی نشده است.

منابع:
۱ـ منسوب به سنت آگوستین، ر.ك. به صص ۴۵ ـ ۴۴ كتاب آگوستین كارل پاسپرس. ترجمه محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی. تهران ۱۳۶۳.
۲ـ پست‌مدرنیسم و زیبایی. ترجمه بهمن بازرگانی، چاپ اول، نشر اختران بهمن. ۱۳۸۱.

روح الله جعفری
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید