جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


وقتی‌ مرده‌شورها به ‌سرشان‌ ژل‌ می‌زنند


وقتی‌ مرده‌شورها به ‌سرشان‌ ژل‌ می‌زنند
به‌نظر من‌ مردم‌ باید در هر كاری‌ صرفه‌جویی‌ كنند، اما مادر من‌ می‌گوید:«در كارهای‌ خوب‌ نباید صرفه‌جویی‌ كرد!» ولی‌ من‌ می‌گویم‌، این‌حرف‌ درست‌ نیست‌. برای‌ این‌كه‌ مثلاً حمام‌ رفتن‌ هم‌ یك‌ كار خوب‌ است‌، ولی‌ آیا این ‌درست‌ است‌ كه‌ ما در این‌ كمبود آب‌ هر شب‌ به‌ حمام‌ برویم‌، یا كمك ‌كردن‌ به‌ فقرا خیلی‌ خوب‌ است‌، ولی‌ اگر ما در این‌ كار صرفه‌جویی‌ نكنیم‌، خُب‌ روزی‌خودمان‌ هم‌ فقیر می‌شویم‌. ولی‌ من‌ وقتی‌ این‌حرف‌ها را به‌ مادرم‌ می‌زنم‌ او می‌گوید: تو خیلی‌ بحث‌ می‌كنی‌ و پرچانه‌ هستی‌!
خانم‌ رحمانی‌! می‌دانم‌ كه‌ به‌ نظر شما هم‌ من‌ شاگرد پُرچانه‌ای‌ هستم‌! به‌خصوص‌ دیروز سر كلاس‌ علوم‌ خیلی‌ اذیت‌تان‌ كردم‌ و شما را با دهان ‌روزه‌ خیلی‌ ناراحت‌ كردم‌. اما چون‌ می‌خواستم‌ فردا روزه‌ بگیرم‌ و امروز روزه‌ نبودم‌ و خانم‌ فلكی‌ سر صف‌ گفتند هر كسی‌ كه‌ روزه‌ می‌گیرد نباید دیگران‌ را اذیت‌ كند و من‌ می‌دانستم‌ كه‌ شما روزه‌ هستید و من‌ را دعوا نمی‌كنید و خودم‌ هم‌ روزه‌ نیستم‌، بنابراین‌ اشكال‌ ندارد امروز كمی‌ اذیت‌ كنم‌. برای‌ همین‌ كمی‌ پسر بدی‌ شدم‌. اما حالا شما به‌آن‌ كار من‌ فكر نكنید. چون‌ من ‌می‌خواهم‌ موضوعی‌ را تعریف‌ كنم‌ و دلم‌ نمی‌خواهد شما از دست‌ من ‌ناراحت‌ باشید، چون‌ درست‌ است‌ كه‌ من‌ خانم‌ جلالی‌ را خیلی‌ دوست‌ دارم‌ اما تازگی‌ها شما را هم‌ خیلی‌ خیلی‌ دوست‌ دارم‌.
وقتی‌ تابستان‌ بود عموی‌ مادرِ من‌ كه‌ خیلی‌ پیر بودند فوت‌ كردند. آن‌روز صبح‌ من‌ و مادرم‌ و پدرم‌ به‌ بهشت‌ زهرا رفتیم‌. در آن‌جا من‌ چیزهای‌ عجیبی‌ دیدم‌! همهٔ‌ آن‌ چیزها اسراف‌ بود. عموی‌ مادرم‌ را به‌ مرده‌شورخانه‌ بردند. همه‌به‌ آن‌جا رفتند. اول‌ قرار شد من‌ بیرون‌ پیش‌ مادرم‌ بمانم‌، اما آن‌قدر گیر دادم‌ كه‌ آن‌تو چه‌ خبر است‌ تا بالاخره‌ مادرم‌ گفت‌: باشد برو تو، ولی‌ به‌ شرط‌ این‌ كه ‌هروقت‌ ناراحت‌ شدی‌ بیرون‌ بیایی‌!
من‌ وقتی‌ داخل‌ آن‌جا شدم‌ بیش‌تر خنده‌ام‌ گرفت‌ تا ناراحت‌ بشوم‌! چون‌اولاً مرده‌ها را همچین‌ محكم‌ می‌بستند كه‌ انگار بنده‌خداها می‌خواهند فرار كنند. آن‌قدر پارچه‌ تكه‌تكه‌ می‌كردند و حرام‌ می‌كردند كه‌ من‌ از تعجب‌ شاخ ‌درآورده‌ بودم‌. پارسال‌ كه‌ من‌ زمین‌ خوردم‌ و شلوارم‌ پاره‌ شد، مادرم‌ یك‌ داستان‌ طولانی‌ و بلند و گریه‌دار از زندگی‌ یك‌ غوزهٔ‌ پنبه‌ گفت‌ كه‌ كُلی‌ من‌ اشكم‌ درآمد، و به‌ خودم‌ قول‌ دادم‌ كه‌ از این‌ به‌بعد از لباس‌هایم‌ مراقبت‌ كنم‌. اما در آن‌جا، همان‌طور كه‌ گفتم‌ تمام‌ پارچه‌ها را حرام‌ می‌كردند و آن‌قدر سر و شكم‌ و پای‌ مردهٔ‌ بی‌چاره‌ را با پارچه‌هایی‌ كه‌ به‌ شكل‌ طناب‌ درآورده‌ بودند می‌بستند كه‌ من‌ فكر كردم‌ مردم‌ دروغكی‌ گریه‌ می‌كنند تا مخصوصاً دست‌ و پای‌ مرده‌شان‌ را محكم‌ ببندند كه‌ اگر یك‌وقت‌ آن‌ بی‌چاره‌ زنده‌ شد نتواند دربرود و سریع‌ او را در خاك‌ بگذارند و از دستش‌ خلاص‌ شوند.
من‌ كه‌ آدم‌ زنده‌ای‌ هستم‌ وقتی‌ به‌ حمام‌ می‌روم‌ مادرم‌ می‌گوید: وقتی‌ مشغول‌ شستن‌ خودت‌ هستی‌ شیر آب‌ را ببند تا آب‌ هدر نرود. اما برای‌ شستن‌ مرده‌ها از اول‌ تا آخر شیر آب‌ باز بود و تمام‌ آب‌ها مرده‌ای‌ می‌شد و در چاه‌ می‌رفت‌. البته‌ یك‌چیز خنده‌دار دیگر هم‌ بود و آن‌ این‌كه‌ مرده‌شورها سرشان ‌را ژل‌ زده‌ بودند، و خلاصه‌ در دلم‌ قاه‌ قاه‌ خندیدم‌. یك‌ چیز دیگری‌ كه‌ دربارهٔ‌ صرفه‌جویی‌ است‌ این‌ بود كه‌ می‌دیدم‌ مرده‌ها را در قبرهای‌ دوطبقه‌ می‌خوابانند. اما آن‌ها را می‌شود در قبرهای‌ چهارطبقه‌ یا پنج‌طبقه‌ هم‌گذاشت‌. چون‌ آن‌ها هیچ‌وقت‌ تكان‌ نمی‌خورند و دست‌شان‌ خط‌ نمی‌خورد و جامدادی‌شان‌ روی‌ زمین‌ نمی‌افتد و از روی‌ دست‌ هم‌ تقلب‌ هم‌ نمی‌كنند. اما ما بی‌چاره‌ها كه‌ زنده‌ هستیم‌ و این‌ چیزها و خیلی‌ چیزهای‌ دیگر برای‌ ما اتفاق ‌می‌افتد و هر كدام‌مان‌ هم‌ كلی‌ وول‌ می‌خوریم‌ در یك‌ میز كوچك‌ سه‌ نفری‌ باید بنشینیم‌، بله‌. ما باید در همه‌كاری‌ صرفه‌جویی‌ كنیم‌ تا خدا نعمت‌هایش‌ را از ما نگیرد.
خانم‌ رحمانی‌! من‌ دلم‌ نمی‌خواهد از مرده‌ها و این‌جور چیزها حرف‌ بزنم ‌و شما را كه‌ یك‌ زن‌ هستید ناراحت‌ كنم‌. اما وقتی‌ از مادرم‌ پرسیدم‌ راجع‌ به ‌صرفه‌جویی‌ چه‌ بنویسم‌؟ او گفت‌: هر چه‌ می‌خواهی‌ بنویس‌، فقط‌ دربارهٔ‌ معلم‌هایت‌ نباشد. من‌ هم‌ راجع‌ به‌ مرده‌ها نوشتم‌ كه‌ دیگر كسی‌ از دست‌ من‌ ناراحت‌ نشود. شما هم‌ اگر مرده‌ای‌ دارید من‌ به‌ خدا منظورم‌ به‌ مردهٔ‌ شما نبود كه‌ پارچه‌ و آب‌ را هدر می‌دهد، من‌ مرده‌های‌ فامیل‌ خودمان‌ را گفتم‌!
علی‌رضا صوتی‌
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه


همچنین مشاهده کنید