جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

راستگوترین آموزگار تاریخ


راستگوترین آموزگار تاریخ
در سالهایی که تنها چند دهه از رحلت بنیانگذار آخرین ریسمان عرش الهی می گذشت، آن قدر فرقه های فکری و نحله های مذهبی متعدد از آسمان توحیدی اسلام سر بر آورده بود، که چونان شاخ و برگ آشفته یک درخت، هیچ نشانه ای از تعلق به یک تنه واحد در آنها دیده نمی شد. در برخی فرق، توحید محمدی با حفظ ظواهر و تغییر بواطن مبدل به ثنویت شده و حتی در بعضی از آنها مفاهیم ابتدایی و لایتغیر اسلام مانند جسمانی نبودن خدا نیز قلب شده و تغییر یافته بود.
در چنین اوضاع و احوالی بود که در سال ۸۳ ه ق جعفر بن محمد (ع) از صلب پاک خاندان علوی و دودمان محمدی پا به عرصه وجود نهاد ؛ لقبش را صادق نهادند و تاریخ گواه خوبی است بر این اسم؛ چرا که به شهادت موافق و مخالف هر آنچه او از دیگران نقل کرده ، از احادیث و غیر احادیث همه صحیح و مطابق با واقع بوده است.
اما در چنین اوضاع پر آشوب و متشنجی، بهترین و ضروری ترین کار برای یک زعیم و کسی که بر مسند خلافت الهی برای حفظ و استدامه مذهب تکیه داده است، رفع تشتتات موجود و باز گرداندن فرق مختلف فکری و عقیدتی به اصل اصیل اسلام و پیروی از مکتب آل الله می باشد.
از همین رو بود که ایشان با توجه به فرصت پیش آمده ناشی از انتقال خلافت از دودمان اموی به خاندان عباسی که تا حدودی اختناق موجود در جامعه و فضای کشور را تلطیف کرده بود، دست به کارهایی اصولی و مبنایی برای حفظ و تثبیت پایه های تشیع و اسلام راستین زد. تربیت ۴۰۰۰ شاگرد و باقی گذاردن هزاران حدیث و روایت که هر کدام در نوع خود، بابی از اسرار پنهان علوم مربوطه را برای طالبان و پژوهشگران باز کرده، از زمره مهمترین این کارها است.
اما باید توجه داشت که با توجه به شرایط ناهمگون جامعه که از طرفی نهاهای سیاسی و حکومتی اوضاع متغیری را تجربه می کردند و از طرف دیگر، به خاطر دسته ها و گروه ها ی اعتقادی رنگارنگ، ثبات روانی و عقیدتی نیز تا حدود زیادی از جامعه رخت بربسته بود، صرف اکتفا به تبیین اصول و تشریح فروع، چندان کارساز و مشکل گشا نبود. به همین خاطر، امام صادق (ع) علاوه بر مبانی فکری و تئوریکی که در مجالس درس و محافل خصوصی خود تعلیم می دادند، دست به نوعی تعلیمات عملی و کارهای زیربنایی برای آشنایی بیشتر و ملموس تر مردم با اصول راستین اسلام زده بودند.
بنابر آنچه معلی بن خنیس روایت کرده که: امام صادق (ع) با انبانی (کیسه) از نان بیرن آمد و من همراه او بودم. به اقامتگاه بنی ساعده رسیدیم. در آن جا گروهی خوابیده بودند. آن حضرت یک یا دو نان بر بالین هر کدام نهادند. به آخرین فرد که رسیدند، برگشتیم. پرسیدم: من به فدایت! آیا اینها حق را می شناسند( یعنی شیعه هستند)؟ از پاسخ امام بر می آید که آنان شیعه نبودند ولی نسبت به آنها نیز رافت داشتند.
به راحتی پیداست برای مردمی که فقر و تنگدستی را با تمام وجود چشیده و از طرفی برخی مدعیان و متظاهران را مشاهده می کردند که با نزدیکی به حکومت و تحصیل اموال نامشروع، درعین تظاهر به دینداری، بویی از دیانت و تدین نبرده بودند، تمییز صدق و صحت سخنان کسی که قول و فعلش یکی بود، از کسانی که در ظاهر چیزی گفته و در باطن چیز دیگری انجام می دادند، کار سخت و دشواری نبوده است.
با مطالعه احوالات پیروان حضرت رسول در تاریخ صدر اسلام، بسیاری دیده می شوند که حتی بهشت – طبق گفته پیامبر- بر آنها واجب شده بود، اما قرابت ویژه ای با حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم پیدا نکردند. ولی امیر المومنین و اولاد پس از وی، به مانند نور واحدی که در نهایت همان نفس رسول خدا باشند لقب گرفتند. فلسفه چنین تعبیری و در مکتب شیعه، چنین اعتقادی با تاملی هر چند سطحی در احوالات امامان معصوم شیعه علیهم السلام هویدا می شود.
در روایتی آمده است که امام صادق علیه السلام شکر را صدقه می دادند. از آن حضرت سوال شد: آیا شما شکر را صدقه می دهید؟ فرمود: بلی. هیچ نیز نزد من دوست داشتنی تر از شکر نیست. من دوست دارم که محبوب ترین چیز را صدقه دهم.
حال آیا کنار هم نهادن این واقعه با آیه کریمه " لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون" نتیجه ای جز صداقت عمل را برای پیروان اهل بیت و یا شاهدان و اطرافیان ایشان به ارمغان می آورد؟
صفحات تاریخ مملو از واقعه های این چنین در شرح کرامات و بزرگواری های مردان این خاندان، برای مردم و جامعه است که با مطالعه سطر به سطر آنها این مضمون واضحتر و منصفانه تر می شود که " شهد الله و رسوله و ملائکته هم الصادقون قولا و فعلا". خداوند و رسول و ملائکه اش شاهدند که آنها -امام صادق و پدرانشان- هم در گفته هایشان صداقت به خرج می دادند و هم در کردارشان، که به آنچه می گفتند جامه عمل پوشانیده و هیچ فرو گذار نمی کردند.


همچنین مشاهده کنید