جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

از بحران موشکی کوبا تا جمهوری چک و لهستان موشک های بحران آفرین


از بحران موشکی کوبا تا جمهوری چک و لهستان موشک های بحران آفرین
اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی پارادایم نزاع سرد بر تعاملات و روابط میان بازیگران به ویژه دو قطب اتحاد جماهیر شوروی و آمریكا سایه افكنده بود. سرویس های اطلاعاتی آمریكا به دنبال پرواز هواپیماهای جاسوسی بدون خلبان «یو ۲» متوجه استقرار موشك هایی در خاك كوبا شدند كه به سمت شمال آمریكا هدف گیری شده بود، «كندی» رئیس جمهور وقت آمریكا از خروشچف نخست وزیر شوروی سابق خواست كه نسبت به جمع آوری سكوهای پرتاب موشك خود از خاك كوبا اقدام كند، این مسئله نقطه آغازین بحران موشكی كوبا در اوایل دهه ۱۹۶۰ بود. آمریكا خواهان جمع آوری موشك های شوروی از خاك كوبا و شوروی نیز متقابلا خواهان جمع آوری موشك های آمریكا از خاك تركیه و ایتالیا بود.
تهدیدات امنیتی دو ابرقدرت، آنها را به جنگ اتمی نزدیك كرد تا اینكه آمریكا اولتیماتوم اتمی خود را هنگام عزیمت كشتی حامل تجهیزات نظامی شوروی به كوبا اعلام كرد و بازی با حاصل جمع صفر در بحران موشكی كوبا با برچیدن موشك های شوروی به نفع آمریكا به پایان رسید. اما امروز در دوران پس از جنگ سرد بار دیگر شاهد بحران مشابهی در جمهوری چك و لهستان هستیم، با این تفاوت كه این بار آمریكا قصد نصب موشك در چك و لهستان را دارد و روسیه مخالف استقرار این موشك ها است، ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه تهدید كرده است كه در صورت استقرار موشك های آمریكایی در چك و لهستان روسیه موشك های خود را به سمت اروپا نشانه گیری می كند.
روسیه هنوز بزرگترین كشور جهان از لحاظ وسعت جغرافیایی محسوب می شود، و خواهان كسب و توسعه حوزه نفوذ در اروپای شرقی است، روسیه سعی می كند كه این اقدام آمریكا را تهدید امنیتی جلوه دهد، اما تفاوت این بحران ها در چیست؟ عاقبت بحران به كجا می انجامد؟ و آیا بازی همچنان با حاصل جمع صفر است؟ و...
اصولا نظام بین الملل در دوران جنگ سرد كه بحران موشكی كوبا شكل گرفت تصمیم سازی ها و تصمیم گیری های مدیران و معماران بین المللی طبق برتری ساختار بر كارگزار (Agency) صورت می پذیرفت، ولی قاعده حاكم در عصر كنونی بالعكس یعنی برتری كارگزار بر ساختار بین المللی است.
بنابراین، بحران كنونی نه بین المللی است و نه سیستم حاكم بر نظام بین الملل تبیین گر این بازی است، بلكه این بحران میان دو بازیگر دولتی عصر حاضر رخ داده است. چرا كه اگر براساس ساختار بین المللی بحران را بررسی كنیم درخواهیم یافت كه اساسا روسیه ظرفیت رقابت با آمریكا را نخواهد داشت، ولی چون قاعده حاكم بر معادلات بین المللی برتری كارگزاران بر ساختار بین المللی است، روسیه نیز می تواند به عنوان یك بازیگر بحران آفرینی كند، از سوی دیگر بازی های بین المللی دوران جنگ سرد به همراه ریسك بالایی برگزار می شد، اما در دنیای فعلی با حاشیه های مهم تر از متنی چون رسانه ها، بازیگران غیررسمی غیردولتی روبه رو هستیم. بازیگران توانایی های یكدیگر را می شناسند و اغلب ظرفیت تشخیص هرگونه اقدامی از سوی حریف را دارند. در عصر جهانی شدن ارتباطات، رانت خبری و اطلاعاتی، هر بازیگر را در نظام بین الملل دچار چالش كرده است.
آمریكا ظرفیت و توانایی روسیه را می شناسد و همه گزینه های مقابله با او را می داند، همچنین روسیه نیز توانایی و ظرفیت و اهداف آمریكا از این اقدام را می فهمد و لذا هیچ كدام از بازیگران اقدام غیرعقلانی را صورت نخواهند داد چرا كه بازی آمریكا و روسیه به عنوان كارگزاران سیستم بین الملل، اكنون خارج از ریسك پذیری نسبت به بحران موشكی كوبا در دهه ۱۹۶۰ است. دلیل این ادعا اقدام نكردن روسیه، در مورد حمله آمریكا به عراق و افغانستان است كه حوزه پراهمیت شوروی سابق بود.
پس بحران كوبا با بحران چك و لهستان دارای تفاوت های ماهیتی هستند، ماهیت بحران موشكی كوبا برگرفته از نظام دو قطبی، ساختار محور، میان دو ابرقدرت بر سر حفظ حوزه نفوذ قدرت بود ولی ماهیت بحران چك و لهستان منشعب از نظام برتری طلبان، كارگزار محور، میان یك ابرقدرت و یك قدرت منطقه ای، بر سر كسب و توسعه حوزه نفوذ قدرت است. حقیقتا شوروی و آمریكا در بحران موشكی كوبا به دنبال حفظ حوزه نفوذ خود بودند، لیكن امروزه آمریكا و روسیه بر سر توسعه حوزه نفوذ خود در اروپای شرقی تلاش می كنند.
از سوی دیگر اروپای شرقی نقطه ابهام سیاست خارجی آمریكا پس از جنگ سرد بوده است، روسیه نیز براساس حقایق تاریخی موجود روابط بین الملل در اروپای شرقی فصل الخطاب نبوده و نیست. اروپای شرقی كه غرق در ارزش ها و الگوهای رفتاری غرب و نظام لیبرال سرمایه داری است و همراه خود حافظه تاریخی شرقی و وابستگی به شرق را یدك می كشد، هیچ گاه نمی تواند نقطه و حوزه نفوذ شرق یا غرب باشد.
و شاید هم از همین روست كه «جرج» بوش در قلعه «پراگ» در كنار رئیس جمهور چك می گوید: «جنگ سرد به پایان رسیده است، مردم چك ناچار نیستند كه فقط دوست دولت آمریكا باشند یا متحد اتحاد جماهیر شوروی. اكنون می توان دوست هر دو بود.» پس با چنین شرایطی بحران موشكی چك و لهستان برخلاف بحران كوبا در قالب بازی با حاصل جمع غیرصفر تئوریزه می گردد و برد آمریكا به معنای باخت روسیه نیست و باخت روسیه نیز به معنای برد آمریكا نیست.
مهدی وحیدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید