شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

افول ارزش ها در غرب


افول ارزش ها در غرب
«فردریک نیچه» فیلسوف آلمانی، تنها اندیشمندی است که به وضوح اعلام می کند «نیهیلیسم» (هیچ انگاری. پوچ گرایی) برای دنیای غرب در راه است و جوامع غربی را گریزی از آن نیست.پس از نیچه، «جیانی واتیمو»، فیلسوف معاصر ایتالیایی، که شارح آراء و نظریه های نیچه در مورد نیهیلیسم نیز هست، «پایان تاریخ» را در واقع، «پایان مدرنیسم» ارزیابی می کند و دلایل خود را در این مورد و شروع دوره جدید (پست مدرن) بر می شمارد. با هم نگرش های این دو متفکر را از نظر می گذرانیم.
واژه«Postmodernism»مرکب از دو جزء«post» به معنی «پس از» و «مدرنیسم» به معنی «تجددگرایی» است و این ترکیب، مرحله پس از مدرنیسم معنی می دهد.
«اینکه این واژه دقیقاً از چه زمانی رواج یافت و موضوعیت آن ابتدا در چه عرصه هایی بوده است، وحدت نظری وجود ندارد. هرچند بعضی بر این باورند که اولین بار «فدریکود داونیس» ادیب اسپانیایی، در سال ۱۹۳۴ از این واژه علیه ادبیات مدرن استفاده کرده است، اما تاریخ قدیمی تری نیز برای استعمال آن وجود دارد؛ اولین بار یک فیلسوف آلمانی به نام «ردلف پان ویتز» در تشریح نیهیلیسم نیچه و در توصیف وضعیت فرهنگی جدید تمدن غربی، از اصطلاح «پست مدرن» سود جست. نیچه در کتاب «اراده قدرت» خود، نیهیلیسم اروپایی را مطرح می کند و درصدد است که اثبات کند زوال آمال و پایه های مدرنیته، براساس تصورات و اعتقادات عصر روشنگری رقم خورده است. هرچند نیچه صراحتاً از اصطلاح «پست مدرن» استفاده نکرد، ولی آرا و آثارش در ارتباط با نیهیلیسم به گونه ای است که در شرح اندیشه پست مدرن نمی توان از او صرف نظر کرد. ده ها سال پس از «پان ویتز» نیز، «هابرماس» آلمانی در بحث از گفتمان مدرنیته، نیچه را نقطه عطف پست مدرن ارزیابی می کند.
پست مدرن از دو طریق وارد زبان انگلیسی شد؛ یکی به وسیله «بل»، متکلمی که بر بازگشت به مذهب و شکست سکولاریسم مدرنیته تأکید داشت و دوم، توسط «توین بی»، مورخ مشهور انگلیسی، در آنجایی که به ظهور اجتماعات توده ای و تحولات نوین اشاره می کند. سرانجام به تدریج، پس از جنگ جهانی دوم، جامعه شناسان آمریکایی و بعدها، فلاسفه ای مانند «لیوتار»، اصطلاح پست مدرن را به کار بردند.»
بطورکلی، ابتدا، واژه «پست مدرن» به حوزه معماری پاگذاشت و آنگاه در هنر، ادبیات، سیاست، تعلیم و تربیت و اخلاق و غیره وارد شد و در همه این حوزه ها، هدف این بود که مدرنیسم به چالش کشیده شود.
«جیانی واتیمو» با این استدلال که برای فهم دقیق مفهوم «پست مدرن» لازم است که به سرنوشت نیهیلیستی غرب نیز توجه کرد، به همین خاطر، به فهم و شرح اندیشه نیچه می زند. قرائت پست مدرنی موردنظر وایتمو دارای مؤلفه هایی چون ارتباط میان نیهیلیسم و پست مدرن و نمودهای نیهیلیسم در مدرنیسم است.
قطعی ترین شکل نظریه نیهیلیسم به عنوان یک مفهوم فلسفی، توسط نیچه مطرح شده است. ازنظر نیچه، نیهیلیسم انکار ریشه ای ارزش، معنا و مطلوبیت است. تفکر نیهیلیستی دارای نمودهای هستی شناختی، معرفت شناختی، اخلاق وسیاست است. نیهیلیسم افراطی غالباً تفکری شبیه نسبیت باوری عوامانه است که درآن هیچ معیاری برای برگزیدن یک ارزش، طرح ادعای علمی و یا گزینش یک روش، وجود ندارد. این ناتوانی نیهیلیستی معمولاً با احساس یأس و آرزوی نیستی همراه است. نیهیلیسم در افراطی ترین شکلش، نفی حیات به دلیل پوچی ظاهر آن است. برای نیچه، خودکشی، فعل نیهیلیسم و درواقع، یک حالت روان شناختی است. در همین حال، این پدیده به عنوان یک بیماری جامعه، در دوره های خاصی از تاریخ دانسته می شود. درارتباط با جهان غرب نیز نیهیلیسم نشان دهنده بیماری، تباهی و افول غرب است. از نظر تاریخی هم به عنوان توصیفی نظری برای وضعیت کنونی پیشرفته ترین جوامع ازنظر فن آوری درنظر گرفته می شود.
گفتمان نیهیلیسم از دوران مدرنیته آغاز شد و به طورکلی، در تدوین کلاسیک آن، بیانگر بیماری خاص مدرنیته و واکنشی در برابر آن است.
مفهوم نیهیلیسم در دوران پست مدرن با آنچه که در مدرنیته مطرح بود، متفاوت است. نیچه هر چند نخستین نظریه پرداز نیهیلیسم در بطن مدرنیته است، اما ابعاد اندیشه وی در ارتباط با این پدیده، پست مدرن را نیز در بر می گیرد و در واقع، نظریه وی نوعی پیشگویی نیز محسوب می شود. از این رو شرح نیهیلیسم پست مدرن براساس نیهیلیسم مدرن، صرفا مقایسه دو نظریه کاملا متفاوت نیست، هر چند که نیچه اندیشمندی پیچیده گو است و می توان از آرای وی برداشت های متعددی کرد؛ هم می توان از نیچه، برداشت مدرنیستی داشت و هم، ایده هایش در پست مدرنیته مناسب به نظر می رسند.
نیهیلیسم مدرنیسم
از نظر نیچه، نیهیلیسم یک بیماری عصر مدرن است؛ خصوصا در عصر اروپای نوین، این بیماری علاوه بر فاسد کردن فرهنگ و جامعه اروپایی، هر فردی را نیز آلوده می کند. آرای او در علت یابی نیهیلیسم، پیشگویانه نیز هست؛ نیچه می گوید:آنچه شرح می دهم، مربوط به تاریخ دو قرن بعد است. من چیزی را که در حال رخ دادن است توصیف می کنم، چیزی که به شکلی متفاوت از راه می رسد. از نظر نیچه، نیهیلیسم در تاریخ، از گذشته تا آینده امتداد دارد. نیهیلیسم امری مبهم است و در شکل های گوناگونی نمود می یابد و می توانیم مصادیق آن را در طول تاریخ نظاره کنیم. نیچه، مبداء و آغاز نیهیلیسم را در تفسیر خاص «اخلاق مسیحی» از جهان شناسایی می کند دومین مرحله نیهیلیسم، «نیهیلیسم افراطی» است. عبارت معروف نیچه که «خدا مرده است» ناظر به همین معناست. در این مرحله، منشاء فوق تجربی ارزش دیگر وجود ندارد.
در این مرحله، جهان به تنهایی فاقد ارزش است و حتی مبنای ارزش گذاری هم دیگر وجود ندارد، چون هیچ چیزی در این جهان طبق مقوله های قدیمی (سنتی) زندگی نمی کند. قضاوت یک نیهیلیست افراطی درباره جهان این است که جهان چیزی است که نباید باشد و چیزی باید باشد که وجود ندارد. نیهیلیسم افراطی دو شکل احتمالی را به خود می پذیرد؛ نیهیلیسم بی کنش، یعنی پذیرش یک جهان بی معنا و تسلیم ناامیدانه و نیهیلیسم فعال و خواهان نابودی هر آنچه که از مقوله های سنتی ارزش گذاری باقی مانده است. هدف نیهیلیسم فعال، نابودی همه ارزش ها است و این شامل آنهایی که به دنیای حقیقی مربوط هستند نیز می شود. حمله نیچه به مذاهب رایج، ارزش های اخلاقی و فلسفی، مانند خدا، متافیزیک، حقیقت، رحم، مهربانی، تواضع و تمایز میان خدا و شیطان را می توان نیهیلیسم فعال در عمل دانست. نیهیلیسم فعال نهایتا به نیهیلیسم کامل ختم می شود و آن زمانی است که هیچ ارزشی باقی نمانده باشد. نیهیلیسم کامل در واقع، نابودی کامل همه ارزش هاست.
براساس آراء نیچه، مدرنیته، ظهور نیهیلیسم افراطی است و تاریخ دویست سال بعد، تاریخ نیهیلیسم فعال افراطی فزاینده خواهد بود.
● پست مدرن
اندیشمندان، آغاز دوره مدرنیته را از عصر روشنگری (۱۷۰۰و ۱۸۰۰م.) تا میانه قرن ۱۹ و پست مدرنیته را پس از آن می دانند. مدرنیته مظهر اجرای ارزش ها و برنامه عصر روشنگری است. به طور خلاصه، هدف این برنامه، رهانیدن بشر از طریق به کارگیری عقل در تجربه های اجتماعی است. از نظر تاریخی، این فرایند، به معنی گسترش علم و فناوری و اداره برخی جنبه های زندگی اجتماعی و بهره گیری از طرح های سیاسی اقتصادی همچون کمونیسم، مارکسیسم و کاپیتالیسم بازار آزاد است. با وجود نظریه های رقیب درباره پست مدرنیته، نظریه پردازان متفق القولند که تعبیر شرایط اجتماعی، به طور خاص با پیشرفت و گسترش فن آوری های جدید اطلاعات ارتباط دارد و معنی اش این است که نظریه های سنتی مدرنیته دیگر برای جوامع توسعه یافته فعلی از نظر تکنولوژیک، به کار نمی آیند. مشخصه پست مدرنیته معمولا تجزیه جامعه به شکل های متعدد ناهمساز زندگی است.
این تجزیه بدین معنی است که هیچ تک فرا روایتی نمی تواند حقیقت اجتماعی را به صورت کامل تشریح کند، حتی فراروایت های تاریخی که تلاش می کنند پست مدرنیته را به عنوان بخشی از یک داستان دنباله دار تحولات اجتماعی بشناسانند. اگر این مفهوم کلا یک معنا داشته باشد، باید آن را در چهارچوب «پایان تاریخ» توصیف کرد. براساس نظریات وایتمو، مدرنیته با مفهوم پیشرفت مشخص می شود، مفهومی که متکی به نگاهی یک سویه به تاریخ است.
یعنی اگر ما هدفی را فرض کنیم -مثل هدف رهایی عصر روشنگری- و به نظر ما، بشر اگر در مسیر این هدف قرار گیرد پیشرفت خواهد کرد، کل تاریخ را در ارتباط با این هدف می بینیم. ما یک سویه به تاریخ نگاه کرده ایم و معتقد می شویم که جامعه در امتداد آن، در بستر زمان حرکت می کند.
در مدرنیته، مدرن شدن خود یک ارزش است، به معنی چیره شدن بر سنت و آن را پشت سر گذاشتن و حرکت در مسیر هدف است. براساس نظریات وایتمو، مدرنیته زمانی که ما دیگر قادر به نگاه یک سویه به تاریخ نباشیم به پایان می رسد. وی معتقد است که چنین چیزی در واقع رخ داده است و آن، ظهور «پست مدرنیته» است.
از نظر وایتمو، نقطه اشتراک نظریه های پست مدرن، پایان تاریخ، یعنی پایان تاریخ یک سویه است. حال پرسش این است که چرا تاریخ پایان یافته است؟ وایتمو در این باره، سه دلیل کلی را شناسایی می کند.
نخست آنکه در قرن های ۱۹و ۲۰، تاریخ یک سویه شکل ایدئولوژیکی عرضه شده است؛ یعنی یک نگاه هدفمند و گزینشی درباره تاریخ، که آشکارا در خدمت مقاصد سیاسی گروه محدودی و به هزینه دیگران بوده است. فلاسفه تاریخ و نیز تاریخ نگاران، دریافته اند که یک سونگری به تاریخ که پشتوانه پیشرفت مدرن است، تنها نمایشگر تاریخ انسان اروپایی است. از دیدگاه های گوناگونی می توان تاریخ را نگاشت و بر یک روایت پای فشرد. برای نمونه، در تاریخ از نگاه غربیان، رشد عقلی، توجیه کننده استعمار کشورهایی بوده است که در آنها مردمان به ظاهر کم خردتر ساکن بوده ند.
ایدئولوژی چنین تاریخی، به اسارت گرفتن، بردگی و مردم کشی نژادهای فرودست را حمایت می کند.
دوم، پایان امپریالیسم و استعمارگری اروپایی، از جمله پدیده هایی هستند که موجبات شکست تاریخ یک سونگر را فراهم آورده اند. انسان های اسیر طغیان کرده اند و داستان های دیگری را بازگویی کردند، بدین ترتیب، ایدئولوژی پیشرفت (یعنی همان مدرنیسم)، جدا متهم به دست داشتن در ظلم و خشونت ورزی شده است.
سوم، ازنظر واتیمو، معنای پست مدرنیته با این حقیقت مرتبط است که ما در جامعه ای از ارتباطات گسترده یا رسانه های خبری زندگی می کنیم. برخلاف پیش بینی «تئودور آدورنو» فیلسوف آلمانی که رسانه های خبری ما را به یک جامعه کاملا همگن سوق می دهند، وایتمو معتقد است که آشکارترین تأثیر فوران رسانه ها، تجزیه طرق حقیقت بینی در جامعه است. به بیانی دیگر، خرده فرهنگ های بیشتر و بیشتری می توانند اختیار خود را در دست بگیرند. تاریخ نه تنها بنابر دلائل عملی و نظری که در بالا گفته شد، پایان یافته است، بلکه به این دلیل که رسانه های خبری ما را از دفاع ناپذیربودن تاریخ یک سویه آگاه ساخته اند. چون این تاریخ تنها می تواند یک داستان روایت کند، در حالی که چندین داستان وجود دارد که باید گفته شود. رسانه ها و فن آوری اطلاعات، آگاهی مردم را، در این باره افزایش داده اند که تنها یک تاریخ وجود ندارد. بنابراین، به طور خلاصه می توان گفت که از دیدگاه وایتمو، مشخصه پست مدرنیته، پایان تاریخ در جوامع ارتباطات جمعی است .
ارسطو برخی کارشناسی ارشد فلسفه
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید