جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


کوتاه مثل یک آه!


کوتاه مثل یک آه!
در متون کلاسیک ادبیات فارسی نمونه‌های نسبتا پرشماری داریم که در آنها با کمترین کلمات (و حتی حروف) بیشترین معنا انتقال داده شده است. این کلمات و جملات را می‌توانیم از اولین نمونه‌های مینی‌مالیسم، و نمایش قدرت جادویی آن، در تاریخ ادبیات فارسی بدانیم. به عنوان مثال، می‌توان به ماجرای توطئه برای قتل «عبدالجبار خوجانی» که کاتب «بوعلی سیمجور»، یاغی نیشابور، است و همه درایت بوعلی از اوست اشاره کرد. این ماجرا در کتاب «قابوس‌نامه» آمده است. اواخر سال‌های حکومت سامانیان است و آنها یارای مقابله تمام‌عیار با بوعلی سیمجور را ندارند. قرار بر آن می‌شود که نامه‌ای بنویسند و از او بخواهند به‌محض رسیدن نامه، سر عبدالجبار را جدا کند و اگرنه آماده جنگ باشد.
نامه را باید «احمد بن ‌رافع»، که کاتب امیر خراسان است و با عبدالجبار خوجانی دوستی دارد، بنویسد و از طرف دیگر هم، به رسم، خود عبدالجبار خوجانی‌ست که نامه را برای بوعلی سیمجور خواهد خواند. همه راه‌ها برای آنکه احمدبن ‌رافع دوست‌اش را نجات دهد بسته است اما او با زیرکی تمام، و البته در عین ناامیدی، چاره‌ای می‌اندیشد: «برین کناره نامه الفی بکرد به قلمی باریک و به جانب دیگر نونی بکرد یعنی: [ان] یقتلو» (که تلمیحی‌ست به آیه « ان‌یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف اوینفوا من‌الارض» و اشاره‌ای زیرکانه‌ به محتوای نامه). زمانی که نامه به مقصد می‌رسد و آن‌را برای خواندن به عبدالجبار می‌دهند، او، که دبیری کامل و به‌طبع آشنا با این آیه و رسوم کتابت است، رمز این الف و نون را درمی‌یابد و پیش از گشودن و خواندن نامه، جان خود را نجات می‌دهد. در نمونه‌ای دیگر، در کتاب «چهار مقاله» نوشته «نظامی عروضی» از دبیری صاحب ذوق و کاتبی تمام به نام «اسکافی» سخن به میان آمده است. «اسکافی» هنگامی که می‌خواهد خبر کشته‌شدن «ماکان کاکوی،» عصیانگر ری، را به خیمه‌گاه امیر برساند، به‌ضرورت ناچار است شرح کامل وقایع را در کمترین جملات بنویسد به‌گونه‌ای که کبوتر ـ که در آن زمان برای رساندن پیغام از آن استفاده می‌شد ـ قادر به حمل آن کاغذ باشد. اسکافی «دو بند انگشت» کاغذ می‌گیرد و جمله‌ای شگفت‌انگیز می‌نویسد: «و اما ماکان فصار کاسمه والسلام»؛ یعنی ماکان همانند اسم‌اش نابود شد. (مای نفی عربی+ فعل کان به معنی بودن) چند قرن جلوتر بیاییم و سراغ نویسنده نامدار معاصرمان «ماریو بارگاس یوسا»ی پرویی برویم. یوسا کتابی دارد به اسم «نامه‌هایی به یک نویسنده جوان» (ترجمه رامین مولایی، نشر مروارید).
در صفحه ۹۱ این کتاب یوسا داستان بسیار کوتاهی از یک نویسنده گواتمالایی به نام «آئوگوستو مونته روسو» نقل می‌کند که آن‌را به صفت «کوتاه‌ترین داستان دنیا و البته یکی از درخشان‌ترین‌شان» مفتخر کرده است. می‌گویم «مفتخر» چون گمان می‌کنم شما هم تایید کنید که وقتی نویسنده‌ای چون یوسا، که خود تعدادی از بهترین آثار داستانی تمام دوران‌ها را خلق کرده، از اثری تمجید می‌کند واقعا برای آن اثر و نویسنده‌اش افتخار است. باری، این داستان بیش از هفت کلمه نیست: «وقتی بیدار شد، دایناسور هنوز آنجا بود.» یوسا با شیفتگی تمام از این داستان تمجید می‌کند و «ایجاز کلام، تاثیرگذاری فراوان و کیفیت بالای ایهام، طنز، و پیرایش موضوع» در آن را می‌ستاید.
شاید با خواندن این سطور از اینکه یادداشتی در بررسی کتاب «اپرای قورباغه‌های مرداب‌خوار»، شامل داستان‌های خیلی خیلی کوتاه «جواد سعیدی‌پور»، با چنین مقدمه‌ای آغاز شده است، تعجب کرده باشید! اگر از مقدمه‌چینی خسته شده‌اید، نفس آسوده‌ای بکشید! اینجا پایان مقدمه و جایی ا‌ست که وارد متن می‌شویم و به‌طور مستقیم از «اپرای قورباغه‌های مرداب‌خوار» سخن خواهیم گفت. برای شروع سراغ یکی از کوتاه‌ترین و البته زیباترین داستان‌های کتاب می‌رویم که فقط ۱۰ کلمه دارد و تازه اگر نویسنده از قرار دادن جمله‌ آخر، که به زعم من اضافی‌ست، صرف‌نظر می‌کرد، فقط چهار کلمه بود: «خداحافظ پل. سلام سگ‌ماهی. تمام داستان همین چهار کلمه بود.» (اپرای قورباغه‌های مرداب‌خوار، ص ۳۱). اینجاست که باید در مقام مقایسه بربیاییم و این داستان را از لحاظ ساخت و تکنیک ـ و نه برای ارزش‌گذاری ـ با ساخت دو جمله‌ای که از ادبیات کلاسیک خودمان و نیز داستان کوتاهی که،از آن نویسنده گواتمالایی، نقل شد بسنجیم. وجه اشتراک آنها چیست؟ بی‌شک فقط یک پاسخ کامل‌ترین پاسخ‌هاست: قابلیت بالقوه سپیدخوانی. در همه آنها، و به‌خصوص در دو داستانکی که نقل شد، آنچه نویسنده‌ها ننوشته‌اند بسیار مهم‌تر است از آنچه از قلم‌شان بر کاغذ نقش بسته است! درواقع، عمده مسوولیت بر دوش خواننده است تا از طریق کدهایی که داستان‌نویس به‌گونه‌ای هنرمندانه و با کمترین کلمات در داستان‌اش قرار داده است رمزگشایی کند و از مواجهه با داستانی که به کمک نویسنده و تلاش خودش شکل می‌گیرد لذت ببرد. این نوع داستان‌گونه‌ای نو در داستان‌نویسی دنیاست. البته همه داستان‌های خیلی خیلی کوتاهی که در کتاب «جواد سعیدی‌پور» آمده به کوتاهی مثال‌هایی که آورده شد نیستند، اما از نظر ساختار و ماهیت دقیقا با آنها مشترک و هم‌خانواده‌اند. این نوع داستان‌ها را، در اصطلاح، «میکروفیکشن» می‌نامند. «میکروفیکشن‌ها» داستان‌هایی هستند که بین ۱۰ تا ۳۰۰ کلمه دارند. بر اساس این تعریف تقریبا همه ۸۵ داستانی که در کتاب اپرای قورباغه‌های مرداب‌خوار نقل شده‌اند «میکروفیکشن» هستند.
میکروفیکشن‌ها کوتاه‌ترین داستان‌های عالم هستند و من بهترین تعبیر درباره آنها را همان تعبیری می‌دانم که نویسنده اپرای قورباغه‌ها.... در زمانی که تعدادی از این نوع داستان‌های‌اش را در اینترنت منتشر می‌کرد به آنها اطلاق کرده بود: میان‌برهای ۳۰ ثانیه‌ای! جواد سعیدی‌پور، در اپرای قورباغه‌های مرداب‌خوار، شکارگر لحظات نابی‌ است که فقط به اندازه یک لبخند یا زهرخند به‌طول می‌کشند. نویسنده اصطلاحا کاربلد است و اصول مینی‌مال‌نویسی را در اکثر داستان‌ها دقیقا رعایت کرده است؛ مقدمه‌چینی نمی‌کند و داستان را از بطن حادثه می‌آغازد، توصیف‌‌ها حداقل‌اند، تا حد امکان از تعلیق مناسب بهره گرفته و نهایتا پایان میکروفیکشن‌های‌اش هم جذاب است. افسوس که مجال بیشتر برای پرداختن به جزئیات نیست. فقط ذکر این نکته ضروری است که با انتشار کتاب «اپرای قورباغه‌های مرداب‌خوار» یک قدم بلند دیگر به تولد نهایی داستان‌های خیلی خیلی کوتاه فارسی، که در داستان‌نویسی‌مان سابقه قابل توجهی نداشته‌اند، نزدیک شده‌ایم.
حسین جاوید
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید