جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

توی دل چه کسی خالی می‌شود؟


توی دل چه کسی خالی می‌شود؟
جناب آقای دکتر جلایی‌پور در شماره ۶۲ (۱۷/۶/۱۳۸۷) نشریه شهروند امروز مصاحبه‌ای در خصوص انتخابات آینده انجام داده‌اند و در آن به دو نکته درباره بنده نیز اشاره داشته‌اند که بواسطه احترامی که برای ایشان قایلم خود را موظف به ارایه توضیح می‌نمایم، بلکه مفید واقع شود.
ایشان فرموده‌اند که: «یک زمانی آقای عبدی می‌گفت خروج از حاکمیت، این ایده در آن زمان فقط یک رأی داشت و یک نفر آن را قبول داشت آن هم خود آقای عبدی بود. ایده سیاسی باید به گونه‌ای باشد که یک اجماع روی آن شکل بگیرد» در ادامه نیز در این باره توضیح بیشتری داده‌اند.
این نقل قول ایشان از دو قسمت اخباری و انشایی تشکیل شده که قسمت اخباری آن مطابق با واقعیت نیست، و قسمت انشایی آن نیز ناقص است و باید تکمیل شود.
اینکه خبر داده‌اند که ایده خروج از حاکمیت فقط یک رأی موافق داشت و آن هم بنده بوده‌ام، کاملاً خلاف واقع است، اگر ایشان بیانیه پایانی کنگره سوم جبهه مشارکت را مطالعه کنند، حتماً متوجه خواهند شد که این نظر در آن بیانیه مورد تأیید کنگره قرار گرفته است. اگر هم ایشان از جزییات مسأله مطلع نباشند، می‌توانند از دوستان دیگر شورای مرکزی موضوع را جویا شوند. گذشته از این نکته نسبتاً روشن، خوب بود که احتیاط شده و گفته می‌شد که اکثریت موافق نبود یا من کسی را به یاد ندارم که با آن موافق باشد. به‌علاوه من نمی‌دانم که آقای دکتر جلایی‌پور در آن زمان در کدام جلسه رأی‌گیری حضور داشته‌اند که فقط بنده به این نظر رأی داده‌ام و هیچ کس دیگر موافق آن نبوده است؟ چون بنده چنین چیزی را به یاد نمی‌آورم.
ضمن اینکه به لحاظ رفتاری معمولاً پرهیز می‌کنم از اینکه در برابر یک جمع واجد حق رای‌گیری فقط بر رأی منفرد خود (گرچه آن را صائب بدانم) اصرار کنم و کار را به رأی‌گیری بکشانم! شاید منظورشان در کل جریان اصلاحات است که من از آن اطلاعی ندارم چون در جلسات آنان نبوده‌ام و نمایندگان مشارکت باید از این ایده دفاع می‌کردند.
ضمناً جهت اطلاع آقای جلایی‌پور عرض کنم که این ایده در بالاترین سطوح اصلاحات هم پذیرفته و حتی چگونگی و راهکار آن هم توافق شده بود، اما در عمل مثل همه موارد دیگر از سوی کسانی که قول و فعل‌شان در تضاد و تعارض است، نادیده گرفته و از آن عقب‌نشینی شد، که در این مورد قصد توضیح بیشتر ندارم.
نکته انشایی اظهارات ایشان این است که ایده سیاسی باید به گونه‌ای باشد که اجماعی روی آن شکل بگیرد. با این نظر کاملاً موافقم اما چند شرط را باید در نظر گرفت. اول اینکه رسیدن به اجماع از خلال بحث و گفت‌وگوی مفصل و آزاد و خارج از جوسازی و عصبانیت صورت گیرد، دقیقاً ‌مثل اتفاقی که در جریان کنگره سوم رخ داد و اجماع نسبی از خلال ده‌ها جلسه پیش از آن و در حین کنگره حاصل شد. البته کسانی که بعداً از این توافق عدول کردند را سرزنش نمی‌کنم، شاید دلایلی داشته‌اند که من از آن بی‌اطلاعم ضمن اینکه آن توافق اولیه نیز وحی منزل نبود که کسی را حق عدول از آن نباشد، بلکه آن دیدگاه یک توافق اکثریتی را داشت که براساس همین توافق اکثریتی می‌شد از آن عدول کرد و راه دیگری را پیش گرفت.
اگرچه تجربه بعدی نشان داد که تا چه حد عدول از آن خطا بوده است.
نکته دیگر این است که هر ایده سیاسی در نهایت و پس از بحث و گفت‌وگو باید توافق جمعی را به دست آورد و نه در ابتدای بیان آن ایده. بنابراین اگر خروج از حاکمیت یک ایده با یک رأی بوده، طبعاً انتظار اجرای آن نباید باشد، حتی اگر سازگار و منطقی باشد، زیرا سیاست عرصه عمل جمعی است و از قواعد خاص خود پیروی می‌کند و مهمترین این قواعد نیز لزوم وجود توافق نسبی مشارکت‌کنندگان است. بنا بر این گرچه انتظار اجرایی شدن هر ایده تک رأیی غیرمعمول و غیرمعقول است، اما انتظار نقد و بررسی و ارزیابی مجدد ایده‌های اجماعی شکست خورده ( در واقع ایده اجماعی به معنای موثر وجود نداشت، بلکه ایده از این ستون تا آن ستون مورد اجماع بود) از سوی دوستان انتظاری معقول است. تک‌رأیی بودن یک ایده موجب کنار گذاشته شدن آن برای همیشه نمی‌شود، همچنان که اجماعی بودن یک ایده و روش موجب درستی و صحت آن نمی‌شود.
در مصاحبه مذکور به صورت تلویحی تعریضی هم به یادداشت «چگونه آمدن مسأله این است» بنده در شماره‌های پیشین نشریه شهروندامروز شده است و با توصیف اینکه هدف آن خالی کردن دل آقای خاتمی برای آمدن بوده است. (البته به همراه مطالب دیگر آن شماره) این برداشت از یک سو درست (حداقل آنچه که به نوشته من مربوط می‌شود) و از یک سو غلط است. درست است، اگر خاتمی ۱۳۸۴-۱۳۸۱ مخاطب آن باشد و تردید ندارم که آن نوشته، دل چنین فردی را خالی هم می‌کند. و غلط است اگر خاتمی ۱۳۷۹-۱۳۷۶ مخاطب آن باشد و باز هم تردید ندارم دل چنین فردی را برای آمدن قرص و محکم می‌کند.
نکته مهمی که در نوشته جناب جلایی‌پور غفلت شده این است که اگر ایشان معتقدند که دل آقای خاتمی از چند نوشته تحلیلی یک نشریه برای آمدن به میدان خالی می‌شود، به طریق اولی باید به دیگران حق دهند که معتقد شوند که اگر ایشان در کرسی ریاست جای گرفتند چون گذشته و حتی شدیدتر از آن از کوچکترین برخوردهای طرف مقابل دلشان به کلی خالی شود و به همین دلیل بهتر است که درپی کسانی بود که دلشان با چنین چیزهای خالی و پر نشود.
از سوی دیگر این گونه مقالات و نوشته‌ها از یک جهت می‌تواند توی دل افراد را خالی کند، اما از جهت دیگر هم می‌تواند نتیجه‌ای متفاوت داشته باشد. اگر کنش من یا شما از نوع کنش عقلانی و معطوف به هدف باشد، قطعاً هر مطلب و نوشته‌ای که مبتنی بر استدلال و منطق باشد منجر به خالی شدن دل کسی نمی‌شود، زیرا از نوشته‌های مبتنی بر منطق و استدلال (ولو با نتیجه‌گیری آن مخالف باشیم) نه‌تنها ضرری حاصل نمی‌شود، بلکه اگر غلط یا درست باشد در هر دو صورت خواننده از آن بهره‌مند شده و دلش در انتخاب راه خود قرص‌تر و محکم‌تر می‌شود.
اما اگر کنش فرد از نوع احساسی و عاطفی باشد، در این صورت باید با دکتر جلایی‌پور موافق بود که هر نوع بیان و نوشته‌ای در نقد این کنش (اعم از اینکه منطقی و عقلانی یا عاطفی و احساسی باشد) موجب خالی شدن دل طرف مقابل می‌شود. از آنجا که به نظر من شرکت در انتخابات از جمله کنش‌هایی است که لزوماً باید از نوع کنش عقلانی باشد، در نتیجه هر نوع نقد و ارزیابی اعم از اینکه عقلانی یا احساسی باشد، نه‌تنها تأثیری در خالی شدن دل کنشگر ندارد، بلکه موجب تقویت بنیان‌های عقلانی کنش او نیز می‌شود و اگر کنش کنشگر برای حضور در انتخابات از نوع عاطفی و احساسی باشد، طبیعی است که خالی کردن دل او بهتر از هر چیز دیگر است.
بنابراین به نظر می‌رسد که جناب جلایی‌پور برای حضور آقای خاتمی در انتخابات طالب بروز کنش مبتنی بر احساس و عاطفه از جانب ایشان هستند و شاید شیوه بیان ایشان در مصاحبه مذکور نیز به نوعی موید این برداشت باشد. اما در هر حال به نظر بنده بیان اینکه یکی دو نوشته موجب خالی شدن دل آقای خاتمی می‌شود، ناخواسته و خلاف میل اولیه گوینده به نوعی تعریض به شخصیت ایشان نیز هست.
شاید این گونه برداشت از سوی جناب دکتر جلایی‌پور ضرورتی ایجاب نمی‌کرد که این توضیحات را بنویسم، زیرا ایشان در نقد خود انگیزه‌یابی کرده‌اند، اما از طرف دیگر بی‌پاسخ گذاشتن را، یا حمل بر صحت اظهارات خود می‌گرفتند یا حمل بر بی‌توجهی بنده که هر دو مورد مطلوب نبود. در این زمینه دو نکته دیگر را هم خدمت ایشان عرض می‌کنم، اول اینکه این نحوه برخورد من با آقای خاتمی چیز جدیدی نیست و مسبوق به سابقه است.
ایشان بهتر از هر کس به‌خاطر دارند که در زمانی که حاضر بودم برای ایشان مثل شما توی صف بایستم و تبلیغ کنم، خدمت‌شان رسیدم و پیشنهاد دادم که در دور دوم نامزد نشود، و بارها شنیده‌ام که ایشان هم با حسرت از بی‌توجهی به همین پیشنهاد یاد کرده‌اند. البته در هنگام حضور در آن جلسه دو نفره که در اواخر سال ۱۳۷۹ رخ داد، اتفاقی پیش آمد که ناخواسته موید کل تحلیل من نیز بود، اما آن را به ایشان نگفتم و امیدوارم که در آینده‌ای نزدیک آن اتفاق را هم بنویسم.
نکته دیگر اینکه این مصاحبه آقای جلایی‌پور ظاهراً برای جبران شماره پیشین نشریه در نقد آمدن آقای خاتمی بوده است و نیز برای جلب موافقت و کسب اجماع روی این ایده سیاسی که آقای خاتمی به میدان بیایند. در این صورت باید خدمت آقای جلایی‌پور عرض کنم که احتمالاً من آقای خاتمی را بهتر می‌شناسم ضمن اینکه حتماً پیشنهاد می‌کنم این مصاحبه یک بار دیگر مطالعه شود، تا معلوم گردد که جز تشدید مخالفت‌های درون‌جناحی هیچ اثر دیگری بر آن مترتب نیست، از یک سو برخی از کارگزاران و از سوی دیگر اعتماد ملی و آقای کروبی و از سوی دیگر بخشی را به نام اولترا اصلاح‌طلب، مورد نوازش قرار دادن چه کمکی به اجماع مورد نظر می‌کند.
بعلاوه بیان شعار «خاتمی و دیگر هیچ» آیا معنای اجماع و گفت‌وگو و دموکراسی و... می‌رساند؟ از جناب جلایی‌پور انتظار نمی‌رفت که چنین عصبانیتی را در بیان جملات و کلمات خود به‌کار برند و امیدوار هستم که شاهد آن نباشیم که این نحو بیان تبدیل به رویه شود.
عباس عبدی
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید