جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

آزادی در قلمرو سنت اصالت انسان


آزادی در قلمرو سنت اصالت انسان
آگوستین قدیس در کتاب اعترافات خود می گوید سخت ترین پرسش درباره مفاهیمی است که گویی همگان پاسخ آن را می دانند. شاید واژه آزادی نیز طی گذر از اندیشه های گوناگون در زمره چنین مفاهیمی جای گرفته است. در تفسیر و آشکار ساختن هر موضوعی، نخست باید نوع نگرش به آن را مشخص کرد چرا که هر دیدگاه، از رویکرد آن منظر حاصل خواهد شد و پیش فهم ها و عوامل پدیدآورنده خاص خود را خواهد طلبید. از این رو با آغاز پرسش از آزادی، چراهای فلسفی شکل می گیرد. شرط تحلیل هر مفهوم جدید ارائه شده از اندیشه یی متفاوت، در هم ریختن چارچوب عادات در تفکر ساختاری ذهن است. به این جهت همواره نظاره گریم که در بینش و تفکرات معاصر، آزادی با عوامل و ابزارهای سیاسی گره خورده است تا مفهوم اصیل آن در پستوی خاستگاه فهم عموم نقش ببندد. پس اگر اصل بر این باشد که پیش آگاهی و پیش فرض ها برای شکل گیری علوم مختلف از جانب فلسفه حمایت می شود، شاید بهتر است آزادی، خلاف آنچه تا به حال مرسوم بوده و هست، تحلیل شود.
سخن گفتن از آزادی همواره با عوامل برخاسته از ابزارهای سیاسی تعیین شده تا پیش از پرداختن به مفاهیم اصیل و بنیادین این امر پای محدودیت ها به میان کشیده شود. از این رو مضمون تفکر بسیاری از اندیشمندان آزادی بوده و هست. اما کرانه آزادی تا کجاست؟ آیا فهم انسان ها با توجه به عوامل پدیدآورنده فهم، برداشت یکسانی از آزادی را در پی خواهد داشت؟
فلاسفه اگزیستانسیال هنگامی که آزادی را در ابنای اندیشه خود مطرح کردند، به قصد تحلیل آزادی با قلم سنت اصالت انسان بود. در واقع آزادی را وسیله یی ساختند تا انسان با آن هستی را کاوش می کند چنان که مارتین هایدگر همواره میان هستی و آزادی ارتباط نزدیک و تنگاتنگی متصور بود.
هر مقوله یی در تاملات فلسفی حاوی یک سری پرسش های سنتی است و در باب آزادی پرسش از چگونگی تجربه و فهم آن در بین انسان ها. اما آزادی با مفهوم امکان گشودن و دامنه دار بودن و شرط هستی، فلسفه را مجاب به این امر کرده است تا در تعامل با یکدیگر، متعالی ترین صورت آزادی را در شاکله هستی مجسم کنند. اما تحلیل اندیشه آزادی، هر تفکری را متوجه انسان خواهد کرد، چرا که او دست به پرسش و تفسیر در حوزه موضوع و فاعل شناسایی یعنی انسان می زند. لذا عمق و ریشه اصیل آزادی و حتی مراتب فهم و بسط آن مشروط به انسان خواهد بود. معذلک هستی اوامر معلوم و نامعلوم را در ارتباط با انسان روشن می سازد. در واقع رابطه یی که میان انسان با هرچیز یا هر امری که در هستی و عالم واقع است، مشخص کننده مفهوم آن امر خواهد بود. پس تفاوت آزادی ها حاصل تفاوتی است که میان اندیشه های گوناگون موج می زند، که از فعلیت ها و توانمندی های مختلف آنان شکل می گیرد.
مساله آزادی با کلیات جبر و تفویضی سرنوشت انسان مطرح شده و با ریشه دواندن در ماهیت اندیشه او، جنبشی همه جانبه به سمت علایق و خاستگاه های اجتماعی و مدنی شکل داده است، به این سبب از خمیرمایه و سرشت حضور آدمی بر هستی به سطح قضیه می رسیم که با مسائل مختلفی از شاخه های آزادی آمیخته می شود که به وسیله اندیشه و فهم های خاص تقویت شده هر دوران مرزبندی شده است. انسان با پا گذاشتن بر هستی نخستین جبر حیاتی اش را رقم می زند؛ جبری مشروط به اختیار دیگری. هر زمانی که قصد ترک حیات مادی را نیز داشته باشد، باز ملزم به القای جبری به عوامل حیاتی اش است. حتی اینکه فردی با اختیار خویش به زندگی خود پایان بخشد، مستلزم قبول جبر بر صورت ترک خود از این جهان است، چراکه گزینه یی دیگر جز مرگ برای انتخاب نداشته است. پس اختیار بر کدام فعل و گزینه جاری شده است؟ از این رو در تحلیل سرنوشت انسان که ریشه گاه مفهوم آزادی در این مبنا نهان است، مطلقاً به جبر یا تفویض اشاره نخواهد شد. اگر جبر و تفویض انسان را به مثابه محوری مستقل فرض کنیم این دو در تداخل و تلاقی با یکدیگر صورتی دیگر به نمایش خواهند گذاشت تا هر یک مشروط و مبتنی بر دیگری باشد. در واقع هیچ گاه درصدد نفی دیگری نیستند، چراکه برای پدیدار شدن مفهوم، نیازمند یکدیگرند. اما به رغم این مسائل، بسیاری از فلاسفه از جمله هایدگر انسان را در بنیاد خویش آزاد می پندارد. اما منشاء آزادی، ریشه در دوره ارتباطی او با هستی خواهد بود، که انگشت انتظار به سمت انسان اشاره خواهد شد.
پس انسان با به وجود آمدن خود یک آزادی نخستین را نقش می اندازد که تحت هر امری از آن آزادی نخستین جداناپذیر است. البته هایدگر از این مفهوم به عنوان آزادی اصیل یا آزادی نخستین مستقل از شروط و توقعات آزادی نام می برد. از این رو وی بر این عقیده استوار بود که این انسان است که متعلق به آزادی است و عکس این، فعلی نادرست خواهد بود چراکه در قدرت ورود و ترک هستی، وی از این آزادی محروم است. بنا به شکل و حوزه نقش بندی آزادی که در حیات تجربه و عقل گرایی و رادیکالیسم پیدایش انسان شاهد هستیم، نمی توان آزادی را وابسته به انسان متصور بود. در واقع انسان هنگام حضور خود بر هستی بر اساس اراده آزاد تصمیم گیری هایی صورت می دهد که با مسوولیت هایی این آزادی را محصور می سازد اما تاکید فلاسفه اگزیستانسیال بر آزادی مطلق بود. از این رو هایدگر آزادی را امری مربوط به آینده پنداشت و همه این امور را مربوط به چتر حضور انسان قلمداد می کرد و حضور وجودی انسان را منوط به انتخاب هایش؛ من هستم چون می توانم انتخاب کنم. ماهیت من را انتخاب هایم می سازد و این امر فعلی است مربوط به آینده. در دوره حضور انسان بر هستی از وجه اگزیستانسیال او سعی در تسخیر و گشودن به سمت هستی دارد. لذا نگرش انسان به بازگشودن های وجود و هستی رابطه تنگاتنگی با آزادی دارد.
ما در این نوشتار به دنبال پی نوشتی بر مساله هستی و آزادی از دیدگاه وجودگرایانه هستیم. بابک احمدی در کتاب هایدگر و تاریخ هستی از قول هایدگر می نویسد؛ «مساله گوهر آزادی انسانی مساله بنیادین فلسفه است که حتی مساله هستی همراه با آن مطرح می شود.» از این منظر مفاهیم آزادی که در تاریخ اندیشه همگان نقش بسته، شاکله اصلی این مفهوم را شکل نخواهد داد و صورت دیگر آزادی در ابنای اندیشه فلسفی هستی هویدا خواهد شد.
در واقع آزادی وسیله یی است تا انسان بودن خود را در این جهان انتخاب کند. اما آزادی نیز مانند هر امر دیگری از خصوصیاتی برخوردار است. مهم ترین خصوصیت این امر پرسشگری پیوسته و همیشگی در ساختار فکری وجود است. ولی آزادی اصیل باید فاقد هر پیش فاکتوری باشد و از کشش ها و تمایلات درونی مفاهیم دوران ها خلاصی یابد، چراکه انسان وابسته به آزادی است از این رو اندیشه و انگیزه پیدایش آزادی در دایره مفاهیم انسان، اشتیاق او به یافتن رهیافتی برای چراهای هستی است. لذا سودای پرسش های سمبلیک از ضرورت پرسشگری ناشی می شود و حوزه فعالیت آزادی نیز در این حیطه معنا می یابد.
آزادی در عین حل شدگی در امر اختیار، پیوستگی و وابستگی عمیقی به جبر دارد، از این رو نقد مفهوم این امر صورت دیگری خواهد داشت. لذا در طبیعت آزادی، دو رکن اصلی، پیکره آن را شامل می شود. آزادی منفی که در اصل نظارت انسان بر زندگی خصوصی اش است، به نبود محدودیت های قانونی در جامعه تعبیر می شود و شاید مانعی بر رشد و شکوفایی جامعه. اما آزادی مثبت جنبشی به سمت آزادی نیست، بلکه آزادی به سوی امری است یعنی توانایی فرد برای به فعلیت درآمدن توانمندی هایش از طریق جامعه. در واقع از آزادی مثبت در حوزه اجتماع و جامعه به تعبیر رشد و جلورفت اندیشه ها و مفاهیم، اشاره شده است.
از این رو تعامل آزادی با نظارت و مغایرت آن با حذف محدودیت ها، فقط اراده را تا آنجا آزاد می دارد که منافع عینی انسان را عملی کند. پس این استنباط از آزادی که اشاره به نبود محدودیت هاست، شاید ادراکی مغلوب بر آزادی اصیل باشد. لذا اگر آزادی با قلم پرسشگری آغاز شود و با تطبیق با منطق فضای فهم وابسته به عوامل آن، وسیله یی برای آشکار شدن توانایی های انسان قلمداد می شود. شلینگ نهاد جهان را از آن نظام آزادی دانست؛ امری که از قبل از زمان پدیدار شدن آدمی بوده است. شاید مقصود وی مشروط کردن سلسله هستی به درک نظام آزادی بود چراکه اگر انسان سر انگشت نقد را از جانب خویش مبتدا شود، باز هم آزادی پیش از او رخ خواهد داد. نیازها و ضرورت ها شاکله اصلی پیدایش مفهوم هر امری را شکل می دهند و انگیزه های آدمی تاثیر بر آزادی را در اعصار تاریخ، منوط به فهم حاکم بر هر دوره مشخص می سازد. از این روست که ابزارها و قدرت های سیاسی در شکل گیری مفهوم آزادی بیشترین نقش را ایفا کرده اند. شرایط و نیازها تعیین کننده مفاهیم امور هستند، پس باید در شرایط متفاوت بررسی بر مفهوم آزادی برقرار باشد تا ناظر پیدایش شرایط از مبنای نیازها باشیم. از این رو آزادی در قالب ها و مراتب مختلف از نیازها و شرایط با هدف نیل به حقیقت در مکاتب گوناگون مشخص شده است.
بدین باب عوامل سیاسی در تعیین حد و مرزهای این واژه تاثیر بسزایی داشته اند و رابطه آن را با تمام ابعاد حیاتی انسان معلوم می سازد، که جنبه اعتراضی غالباً از این ناحیه ناشی می شود. پس نیازها و شرایط مبنای پیدایش مفاهیم گوناگون آزادی را شکل می دهند. اما این آزادی با مسوولیت به انتخاب خرد محصور می شود. هایدگر ارتباط دازاین با آزادی را آنجا متصور بود که «من تصمیم می گیرم و نسبت به تصمیمم احساس مسوولیت می کنم». پس مسلماً آزادی از فضای آیندگان بر زندگی انسان تزریق می شود و این آزادی بدون دیگری ممکن نخواهد بود، بلکه شرط بودن انسان در هستی است.
خرد نقاد نوبنیاد اساس اندیشه مدرن را شکل داد و آزادی اصیل را سرچشمه و مهم ترین بخش نظام خرد انسان دانست. در واقع آزادی در تعامل با خرد، مفهوم جستار حذف محدودیت ها از زندگی انسان را بی رنگ می کند. اما عواملی نیز مانع ارتباط گیری آزادی و خرد انسانی است. عاملی همچون ترس، سدی بر امر بنیادین آزادی در هستن انسان می شود. ترس از باور آزادی، که شاید منجر به فرو ریختن ساختارها و چارچوب های فکری موروثی که برخاسته از امیال آزادی است، شود. در واقع پی بردن به توانایی های انسان از دریچه پرسشگری و زیر سوال بردن عادات ساختاری موروثی تنها زیر پرچم آزادی اصیل میسر خواهد بود؛ آزادی که در تعامل جدی با اجتماع و عوامل پیدایش فهم است. به قول جان استوارت میل، آزادی نظارت بر خویشتن و جسم و ذهن خود انسان است.
اغلب انسان ها سبب و عوامل پیدایش امور را نمی شناسند و همه در تفکر فراهم ساختن منافع خود هستند و بر این اصل نیز مطلع اند. از این رو درصددند مفاهیم برخاسته از طبیعت انسانی را در جهت منافع خویش تعبیر کنند و مفاهیم و واژه ها را از ریشه گاه اصیل خود دور سازند و صورتی از پس مفاهیم ظاهر کنند. از این رو آزادی از ابعاد پرسشگری و بر حسب ضرورت و نیاز و انگیزه انسانی، وسیله یی بر تصمیم گیری و انتخاب ها و مسوولیت پذیری بر افعال آینده و ابزاری بر پدیداری توانایی انسان ها از دریچه هستن در هستی است. اگر از اندیشه حاکم بر دنیای صنعتی تفکیکی بر امور اجرا دهیم، معنای اصیل واژه آزادی از تکاپوی امیال حاکم بر هر دوران رهایی یافته و به دور از تحمیل افعال بی بندوباری یا اجبار به این واژه، پلی به سوی شکوفایی توانمندی انسان ها در هر اقلیمی هویدا خواهد شد.
سهند ستاری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید