یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بیدل و شاعران معاصر


بیدل و شاعران معاصر
سخن از شاعری «حیرت دمیده» و «قیامت کلمات» است که در ۱۰۵۴ هجری قمری در دهلی زاده شد و به سال ۱۱۳۳ هجری قمری در همان جا از دنیا رفت و بیشتر عمر ۷۹ ساله وی در شاه جهان آباد به عزلت و آزادگی گذشت و علاوه بر دیوان، که «غلغله صور» است، مثنوی های عرفان، طلسم حیرت، طور حیرت و محیط اعظم را به یادگار گذاشت که به گفته خودش «حشر معانی» است: «بیدل، نفسم، کارگه حشر معانی است‎/ چون غلغله صور، قیامت کلماتم»
ادعای بیدل دور از واقعیت نیست بلکه عین حقیقت است، اما کمتر کسی است که در این غلغله صور و رستاخیز واژه ها و محشر معانی، از خود بی خود نشود و در حیرت غرق نشود و سعی نکند که خود را از این محیط اعظم به کناری بکشد. ژرف ساخت واژه ها در دیوان بیدل، براستی چونان امواج خروشان دریای توفانی هر کسی را که از جنس این دریا نباشد، به کنار می راند.
● سبک خاص بیدل:
بعضی، شعر او را همانگونه و گروهی دیگر خیلی از ابیات او را بی معنی دانسته اند. اما در واقع بیدل، شاعری منحصر به فرد است. در آثارش، افکار عرفانی با مضامین پیچیده و استعارات و کنایات درهم آمیخته است. در عین حال، نه او را با شاعران سبک هندی می توان سنجید و نه با شاعران دیگر سبک ها، او مبتکر و مبدع سبکی نو است که هر چند به ملاحظات زبان و بیان، در دسته شاعران هندی است، ولی درک شعر و کلام او نیاز به تمرین و تحقیق زیاد دارد.
کسانی که بخواهند شعر بیدل را به درستی دریابند، اگر خود، حوصله تحقیق ندارند، باید در گام نخست به کتاب «شاعر آینه ها» از استاد یگانه روزگار ما «دکتر شفیعی کدکنی» مراجعه کنند و در مرحله دوم به کتاب «بیدل، سپهری و سبک هندی از مرحوم سیدحسن حسینی، شاعر ماندگار مراجعه کنند.
کتابی که مرحوم حسینی در زمینه شناخت بیدل و دیدگاه های مشترک او با سهراب نوشت، نور و روشنایی تازه ای بر جاده های تاریک بیدل شناسی تاباند و این نکته را بخصوص روشن کرد که شعرای معاصر، از شاعران سبک هندی و بویژه، بیدل دهلوی، فراوان استفاده کرده اند، که در این مقاله می کوشم تأثیر سبک و شیوه بیدل را در آثار دیگر شاعران معاصر، نشان دهم.
به نظر می رسد با مطالعه این دو اثر گرانقدر می توان راهی به دالان های تو در توی شعر بیدل باز کرد و از گنجینه اسرار این اندیشمند بزرگ که در ایران گمنام است، بهره برد به شرط آن که از شعر و ادبیات، تعریف منطقی و درست در ذهن داشت.
دقیق ترین و ساده ترین و کوتاه ترین تعریف از «ادبیات» را مولوی در بیت زیر ارائه داده است:
ای برادر تو همه اندیشه ای‎/ مابقی خود استخوان و ریشه ای
ادبیات در واقع بررسی و گزینش و ابلاغ هنرمندانه اندیشه های برتر در زمینه مسائل انسانی بر اساس اصول پایدار حیات جوامع بشری است و به تبع آن، شعر و نثر ارزشمند، همان است که حاوی اندیشه ای برتر و مفید باشد. بقیه مسائل ادبی، در حاشیه قرار می گیرد و اصل، همان ارائه هنرمندانه اندیشه های برتر است. یادآوری می کنم که «ریشه» در بیت فوق به معنی «پروبال» است یعنی همانطور که مرغ را می خورند و پروبال آن را رها می کنند. ادبیات هم به اندیشه، پایدار است نه چیز دیگر.
حیرت دمیده ام گل داغم بهانه ای است
طاووس جلوه زار تو آیینه خانه ای است
لازم به توضیح است که «ی» در آخر «آیینه خانه» یای نسبت است نه یای وحدت یا نکره. یعنی همان طور که در آیینه خانه، تصویر یک چیز در صدها آیینه جلوه می کند و جلوه یک حقیقت در آیینه های بیشمار دیده می شود، تجلی گاه حق هم، بی نهایت و بیشمار است. این معنی را هاتف در ترجیع بند معروف خود در تمثیل زیبایی بیان کرده است، آنجا که دلبر ترسا به اعتراض شاعر به اعتقاد ترسایان به اقانیم ثلاثه پاسخ می دهد و می گوید که یار در عین یگانگی در ۳ آیینه جلوه کرده است نه این که ذات حق ۳ تا باشد.
سه نگردد بریشم ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پرند
همین معنی را بیدل در جای دیگر با تمثیلی زیبا بیان می کند:
چون آیینه یک جلوه از این خانه برون نیست
از حیرت اگر حلقه دروازه کند چشم
یعنی: اگر چشم، حلقه دروازه از حیرت بکند، یک جلوه، از این خانه مثل آیینه، بیرون نیست، به عبارت دیگر همه جلوه ها در حلقه آیینه است و از آن بیرون نیست.
به طور کلی، دیوان بیدل از دو جهت قابل بررسی است: یکی از جهت جهان بینی و دیدگاه های عرفانی که ویژه خود اوست. بیدل دعوت به ترک دنیا نمی کند بلکه دنیا را طاووس جلوه زار حق می داند که حیرت آفرین است و در عین حال راه و رسم درست زندگی انسانی را نشان می دهد که البته، درک درست اندیشه های وی، جذاب و دل انگیز و در عین حال دشوار و طاقت سوز است.
از جهت دیگر، جنبه شاعری و هنری بیدل، بسیار شورانگیز و اعجاب آور است. تصاویر ذهنی او، به هیچ وجه ساده و سهل نیست بلکه آفرینش های هنری وی مثل جهان هستی، اسرار آمیز و به قول خودش رستاخیز واژه ها و غلغله صور است و از هر جانب که بنگری خروش و فریاد با سکوت و حیرت، درهم آمیخته است و زیبایی و طراوت و تازگی، در کنار زشتی و کهنگی و درشتی، گسترده است به گونه ای که در زشتی، زیبایی را می بینیم و طراوت گل را در شعله سوزان آتش به تماشا می نشینیم. در یک کلمه باید بگویم، خواننده از حیرت و حسرت و داغ و درد، راهی به افق های نورانی و روشن حقیقت می گشاید و از توانایی و خلاقیت هنری این مرد بزرگ، حسی خارق عادت پیدا می کند که به هیچ وجه قابل توصیف و انتقال به غیر نیست.
استاد شفیعی کدکنی، بیدل را از شاعران دوره تیموری و حتی صائب و اقمار او جدا می کند و از مجموعه تقریباً بی نهایت عناصر سبکی این گروه شاعران سبک هندی، فقط به چند عامل مرکزی توجه می کند که شعر بیدل را از دیگران ممتاز می کند.
عناصر تأثیر پذیری شعر شاعران بعد از بیدل
۱) افزونی بسامد تصویرهای پارادوکسی oxymoron
۲) افزونی بسامد حسامیزی synaesthesla
۳) افزونی بسامد وابسته های عددیDeterminer
۴) افزونی بسامد تشخیصperterminer
۵) افزونی بسامد ترکیبات خاص
۶) افزونی بسامد تجرید Abstraction
۷) اسلوب معادله
۸) شبکه های جدید تداعی در پیرامون موتیوهای قدیم و ایجاد موتیوهای نو
این ویژگی های هشت گانه در آثار قدما هم دیده می شود ولیکن در شعر بیدل از بسامد بالاتری برخوردار است و در اشعار شاعران معاصر نیز از رونق و رواج نسبی برخوردار است.
● تصویرهای پارادوکسی:
«منظور از تصویر پارادوکسی، تصویری است که دو روی ترکیب آن به لحاظ مفهوم، یکدیگر را نقض می کنند، مثل «سلطنت فقر».
کدکنی می گوید: این اصطلاح در کتب بلاغی قدیم و ادبیات فرنگی معادلی ندارد و این اصطلاح به طور تصادفی در درس حافظ شناسی در باب «بنت العنب» و «آن تلخ وش» به زبان شان جاری شده است و دانشجویان هم آن را پذیرفته اند، استاد جلیل تجلیل این اصطلاح را مترادف اصطلاح قدیمی «وفاق الضدین» می دانند. به هر حال مثال های فراوانی برای تصاویر پارادوکسی وجود دارد.
از مولوی:
هر کسی رویی به سویی برده اند
وان عزیزان روبه بی سو کرده اند
هر کبوتر می پرد زی جانبی
وین کبوتر جانب بی جانبی
هر عقابی می پرد از جا به جا
وین عقابان راست، بی جایی سرا
ما نه مرغان هوا نی خانگی
دانه های دانه بی دانگی
زان فراخ آمد چنین روزی ما
که دریدن شد قبا دوزی ما
تصاویر فوق درواقع، صورت گسترده شعر سنایی است که می گوید:
برگ بی برگی نداری لاف درویشی مزن
شفیعی کدکنی معتقد است که تصاویر پارادوکسی به معنی حقیقی آن، با سنایی آغاز می شود مثل این بیت:
خنده گریند همه لاف زنان بر در تو
گریه خندند همه سوختگان در بر تو
در مثال فوق علاوه بر تصویرهای پارادوکسی، آرایه طرد و عکس و قلب مکانی واژه ها، زیبایی شعر را به اوج رسانده است. خنده گریستن لاف زنان مدعیان دروغین و گریه خندیدن سوختگان (عارفان) را جز از راه ذوق و حس درونی نمی شود شرح داد. بی جهت نیست که مولوی می فرماید:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار آمدیم
و شاعر بزرگ قرن ششم، خاقانی که خود را فراتر و بالاتر از شاعران عصر خود می داند و این ادعا به نظر بنده کاملاً درست و بجاست در برابر سنایی خود را کوچک می بیند و می گوید:
«بدل من آمدم اندر جهان سنایی را
بدان دلیل پدر نام من بدیل نهاد
به هرحال این گونه تصاویر پارادوکسی بعد از سنایی کاربرد فراوان یافته است و در سبک هندی زیادتر می شود و در شعر بیدل، بیشترین نمونه های این گونه تصاویر را می توان یافت که بعضی از آنها را دکتر شفیعی کدکنی مانند بیت زیر ارائه داده است:
غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد کسی
از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما
به نظر بنده قطعه معروف نیما یوشیج تحت عنوان «آی آدم ها» صورت گسترده یک بیت شگفت انگیز از بیدل است. بیدل در این بیت، خود را به غریقی تشبیه می کند که درحال غرق شدن است و نمی تواند حرف بزند به ناچار با دست هایش حرف می زند یعنی با تکان دست هایش به اهالی ساحل می فهماند که دارد غرق می شود ولی گوش مروتی نیست که از او نظر نیوشد و فریاد بی صدای دست های او را بشنود.
به قول حافظ:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
شاید هم نیما از حافظ الهام گرفته باشد در هر صورت بیت بیدل را باقطعه نیما مقایسه کنید. تصدیق می کنید که اگر ازمفهوم عرفانی شعر بیدل صرف نظر کنیم و آن را مطابق فضای جامعه شب زده عصر نیما تفسیر کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که آنچه را نیما مفصل و مشروح سروده است، بیدل، فشرده و مختصر بیان کرده است.
بیدل می گوید:
گوش ترحمی کو کز ما نظر نیوشد
دست غریق یعنی فریاد بی صداییم
حال قطعه نیما را بخوانید. البته در قطعه نیما، به تصاویر پارادوکسی برنمی خوریم، اما مفهوم بسیار شاعرانه و عالی یک انسان دردمند را که در فضایی شب زده، فریاد بی صدا سر داده است و هیچ مردی این فریاد او را نمی شنود، می شنوید.
هرچند می توان ادعا کرد که بیدل خود متأثر از بیت معروف حافظ، شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل... بوده است.
اینک قطعه «آی آدم ها» از نیما را بخوانید و به لحاظ درو نمایه با بیت بیدل مقایسه کنید:
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
ای آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را از راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آب ها بیرون
گاه سر گه پا...،
اینک چند نمونه دیگر از بیدل که دارای تصاویر پارادوکسی است و مفهوم گسترده و مشروح آنها را در آثار شاعران معاصر می توان یافت.
سیر آیینه دل ضبط نفس می خواهد
ورنه آزادی ما این همه محبوس نبود
ساز هستی غیر آهنگ عدم چیزی نداشت
هرنوایی را که وادیدم خموشی می سرود
غیر عریانی لباسی نیست تا پوشد کسی
از خجالت چون صدا در خویش پنهانیم ما
به عیش، خاصیت شیشه های می داریم
که خنده بر لب ما قاه قاه می گرید
در این میکده کس ممیراد یارب!
به مرگی که بی دوستان زیستم من
به پستی نیز معراجی است، گر آزاده ای بیدل!
صدای آب شو، ساز ترقی کن تنزل را
در هریک از ابیات فوق که دقت کنیم، معانی و مفاهیم عالی درقالب تصاویر نادر و بی مانند عرضه شده است، مثلاً در همین بیت آخر، صدای آب شدن و تنزل را ساز ترقی کردن و شکست را معراج آزادگی دانستن و معادله ای میان این مفاهیم ایجاد کردن از عهده کدام شاعر ساخته است
همین فشردگی معانی در قالب الفاظ است که بسیاری از شاعران معاصر را تحت تأثیر عمیق قرار داده است و آنان سعی کرده اند تا همین مفاهیم عالی را در کلامی گسترده و زیبا و مطابق ذوق و نیاز مردم، بازآفرینی کنند هرچند اثبات این ادعا مسلم نیست ولی طرح آن خالی از فایده هم نیست، اینک سیری در آثار اخوان ثالث می کنیم و مفاهیم پارادوکسی مشترک با بیدل او را مخصوصاً در قطعه «باغ من» بررسی می کنیم؛
قطعه «باغ من » را مرحوم اخوان ثالث در خردادماه ۱۳۳۵ در تهران سروده است.
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ‎/ ابر با آن پوستین سرد نمناکش ‎/ باغ بی برگی‎/ روز و شب تنهاست‎/ با سکوت پاک غمناکش‎/ ساز او باران، سرودش باد‎/ جامه اش شولای عریانی است‎/ ور جزایش جامه ای باید‎/ بافته بس شعله زر تار، پودش باد‎/ گو بروید یا نروید، هرچه در هرجا که خواهد یا نمی خواهد‎/ باغبان و رهگذاری نیست‎/ باغ نومیدان‎/ چشم در راه بهاری نیست‎/
در قطعه فوق ترکیب های «شولای عریانی» و «باغ بی برگی» از نوع ترکیب های پارادوکسی است.
در آثار دیگر اخوان نیز، به تصاویر پارادوکسی برمی خوریم چنان که در آخر شاهنامه چنین می سراید:
ما برای فتح سوی پایتخت قرن می آییم‎/ تا که هیچستان نه توی فراخ این غبار آلوده بی غم را‎/ باچکا چاک مهیب تیغ هامان تیز‎/ غرش زهره دران کوسهامان ، سهم ‎/ پرش خارا شکاف تیرهامان ، تند... نیک بگشاییم...
ملاحظه می فرمایید که ترکیب «هیچستان نه توی فراخ» حاصل مفهوم پارادوکسی است.
تصویر پارادوکسی زیر نیز از اخوان ثالث است:
«از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاری است»
سیدعلی موسوی گرمارودی نیز می سراید:
«شعر سپید من روسیاه ماند
که در فضای تو، به بی وزنی افتاد»
نیمایوشیج در قطعه ای دیگر به نام «داروگ» چنین می گوید:
خشک آمد کشتگاه من ‎/ در جوار کشت همسایه‎/ گرچه می گویند«می گرید روی ساحل نزدیک‎/ سوگواران در میان سوگواران»
قاصد روزان ابری، داروگ، کی می رسد باران
بربساطی که بساطی نیست
در درون کومه من که ذره ای با آن نشاطی نیست...
در سروده فوق «بربساطی که بساطی نیست» از مقوله پارادوکسی است.
یکی دیگر از ویژگی های شعر بیدل، وابسته های خاص عددی است که در شعر شاعران معاصر به وفور مشاهده می شود.
منظور از وابسته های عددی، همان «ممیز» است که در زبان فارسی به گونه ای قراردادی و مشخص همراه صفت های شمارشی، پیش از موصوف بیان می شود ، مانند:
« یک تن گندم» که کلمه «تن» وابسته عددی یا به اصطلاح دستورنویسان ممیز نامیده می شود. کلمه های دیگری مانند «کیلو» یا «من» یا «سیر» یا «گرم» و ... همراه موصوف های وزن کردنی می آید البته در مورد اسم های دیگر، از ممیزهای دیگر استفاده می کنند مانند: یک تخته قالی‎/ یک لیتر بنزین ‎/ یک طغری چک ‎/ یک دستگاه ماشین و ... این ممیزها همان طور که گفتم کاملاً قراردادی است و همگان در نوشته های خود تقریباً به شکل یکسان به کار می برند، اما در شعر بیدل، این ممیز، ساخته ذهن شاعر و کاملاً ابتکاری است. مانند:
صد دشت مجنون‎/ صد کوه فرهاد‎/ یک غنچه فکر ‎/ صدگریبان زار گل و یک شبنم وارگل و ... در ابیات زیر:
همچو برق، آغوش از وحشت مهیا کرده ام طول صد عقبی عمل صرف است بر پهنای من قیامت می کند حسرت مپرس از طبع ناشادم که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم
گر کنی یک غنچه فکر عالم آزادگی ‎/ یابی از هر چین دامن صدگریبان زارگل
غنچه ها از جوش دلتنگی گریبان می درند‎/ ورنه این گلشن ندارد یک تبسم وار گل
به شعری از سهراب سپهری توجه کنید:
باید امشب بروم‎/ باید امشب چمدانی را‎/ که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم‎/
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست
باز هم از سروده های سهراب است:
در اتاقی که به اندازه یک تنهایی است
و به آواز قناری ها
که به اندازه یک پنجره می خوانند
«تجرید» نیز در شعر بیدل به انبوه و فراوانی مشهود است و منظور از آن، انتزاع یک یا چند خصوصیت است از یک شیء و آن امر متنزع را مورد حکم و تداعی قرار دادن. از ساده ترین انواع تجرید که در استعاره دیده می شود مانند «چشم روزگار» تا پیچیده ترین انواع آن، در بیت زیر از بیدل:
عافیت سوز بود، ریشه اندیشه ما
می چکد خون تحیر ز رگ و ریشه ما
ترکیب های «ریشه اندیشه» و «خون تحیر» از نوع تجربه حساب می شود که در شعر شاعران معاصر بخصوص شاعرانی که زمینه های عرفانی در ذهن و زبانشان هست، دیده می شود.
به قطعه زیر از سهراب سپهری بنگرید که علاوه بر حسامیزی، نوعی تجرید هم در آن پیداست:
«گوش کن دورترین مرغ جهان می خواند
شب سلیس است، و یک دست، و باز
شمعدانی ها
و صدادارترین شاخه فصل، ماه را می شنوند.»
به نظر می رسد نمونه های فوق الذکر، برای اثبات این مطلب که شعرای نوپرداز بخصوص آنهایی که مطالعاتی در ادبیات کهن بویژه سبک هندی دارند، مستقیم یا غیرمستقیم از تصاویر شگفت انگیز بیدل استفاده کرده اند و البته با استقامت از ذوق شاعرانه خود، رنگ تازه ای بدان بخشیده اند که این کار در شاعری نه تنها عیب نیست، بلکه گاهی بسیار خوب و نوعی ابداع و ابتکار به حساب می آید.
دکتر اسماعیل قاضی شیراز ـ رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی ورامین پیشوا
منابع و مأخذ در روزنامه موجود است
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید