یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

بررسی انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده


بررسی انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده
به چه دلیل برخی دولتها قصد دارند نظام‌ها و ساختارها‌ی سیاسی و حكومتی خود را بر دیگران تحمیل كنند؟ یكی از مصداق‌های این پرسش، بدون تردید ایالات متحده امریكاست. متاسفانه برخی ملتها نیز به سیستم حكومتی این كشور دلبسته و آن را نمونه‌ای بدون نقص می‌پندارند. اما مطالعه دقیق و بررسی موشكافانه ساختار سیاسی و اجزاء دموكراسی امریكا موارد بسیاری در نقض این ادعا به دست خواهد داد. تحقیق پیش رو قصد دارد در همین راستا ضمن بررسی علل ایجاد دولتها به سراغ تاریخچه شكل‌گیری ایالات متحده رفته و ضمن توضیح ساختار سیاسی این كشور، مقوله انتخابات به ویژه انتخابات ریاست جمهوری امریكا را مورد بررسی قرار دهد. پس از مطالعه این مقاله با مواردی از ضعف سیستم انتخاباتی امریكا آشنا خواهید شد كه شما را به تعجب واخواهد داشت. این در حالی است كه اگر اطلاعات شما درخصوص تاریخچه، تقسیمات سیاسی، نهادها، احزاب و نحوه انتخاب رئیس‌جمهور امریكا ناكافی است می‌توانید دانسته‌های بكر و مفیدی در این موارد كسب كنید.
نزدیك به دو هزار و پانصد سال است كه از ظهور مفاهیم دموكراسی، برگزیدن و انتخاب شدن در زادگاه اصلی آنها یونان باستان می‌گذرد. در تمام این سالها بشرهرگز نتوانسته در خصوص تعریف مفهوم فوق و چگونگی عملی ساختن آن به اتفاق نظر دست یابد. برای مدتهای طولانی به ویژه در امپراطوریهای باستان، اساسا حق انتخاب زمامداران از سوی مردم معنی نداشت و قدرت برتر نظامی و چیرگی در جنگها عامل اصلی در اختیارگرفتن حكومت از سوی فاتحان بود. به تدریج با ظهور فیلسوفان وحكیمان بزرگ در قلمروی یونان باستان نظیر طالس، هراكلیت، دموكریت، سقراط، افلاطون و ارسطو مسایلی همچون حقوق شهروندان و حق انتخاب حاكمان مورد توجه قرار‌گرفت. اما با توجه به تاریخ گذشته جوامع بشری، مفهوم سیاست به معنای برخورداری از قدرت و تسلط بر قلمروی خاص و اعمال حاكمیت همواره بر مفهوم دموكراسی چیرگی داشته است. با این وجود شاید حداقل فایده پرداختن به مفهوم دموكراسی در طول سالیان گذشته، مطرح نمودن موضوع حضور مردم در تشكیل حكومتها وجلوگیری از اعمال قدرت و تسلط بیش از حد حاكمان و رعایت هر چه بیشتر حقوق مردم باشد. بر‌همین اساس است كه همواره طرح و بررسی مفهوم دموكراسی چه در معنای پیشین و چه در شكل امروزی آن همراه با تجزیه و تحلیل قدرت و ساختار سیاسی همراه بوده است. در بررسی ریشه كلمه سیاست در مغرب زمین به واژه Politic برمی‌خوریم كه از ریشه یونانی Polis به معنای شهر برگرفته شده است. از آنرو كه سرزمین یونان در ابتدا از شهرهای متعدد و نسبتا مستقلی معروف به دولت – شهر ها تشكیل شده بود، امور مربوط به كنترل آن شهرها را Politic یا سیاست تدبیر و تنظیم امور شهری می‌گفتند. به تدریج با توسعه دامنه و قلمروی این شهرها و تشكیل سرزمین ها این واژه به كنترل امور تمام كشور تعمیم یافت. همزمان با شكل گیری نسبی دولتها و مفهوم سیاست زمینه های ایجاد و بروز اندیشه سیاسی نیز به وجود آمد. بیشتر اندیشمندان در آن روزگار معتقد بودند كه اصولا سیاست وقتی معنا پیدا می كند كه دو طرف متقابل كه عبارتند از فرمانروا و فرمانبردار وجود داشته باشد. بدون در نظر گرفتن برخی مقاطع، الگوی فوق – حاكم و فرمانبردار – تقریبا در تمام قرون و اعصار تاكنون تداوم داشته است. درتمام این مدت همواره اندیشه های سیاسی با قوت و ضعف مختلف به نقد و بررسی مفهوم قدرت و سیاست پرداخته اند. مباحث تئوریك سیاسی یا همان سیاست نظری نیز همیشه سیاست را از نقطه نظر ارزشی مورد مطالعه قرار‌ داده و عدالت، آزادی، برابری و سعادت را به عنوان ایده ال های هر چند كلی و تا حدودی تعریف نشده مدنظر داشته اند. با این پیش فرض باید گفت كه تاریخ اندیشه سیاسی در كنار تجزیه و تحلیل سیستم‌های سیاسی موجود به دنبال جایگزین كردن ساختارهای حكومتی و بررسی چگونگی ظهور آنها نیز می باشد.
●تشكیل دولت
دولت ها چگونه و از چه زمانی به وجود آمده اند؟ این سوالی است كه تاكنون پاسخ های متعددی به آن داده شده است. بر اساس یكی از قدیمی ترین نظریه ها چنین استدلال می شود كه؛ در ابتدا انسانها به صورت متفرق و به شكل گروهها و كلنی های جدا از هم زندگی می‌كردند. به تدریج وحشت ناشی از تجاوز و حمله گروههای قدرتمندبه قبیله های ضعیف، آنان را به این فكر انداخت كه جهت استحكام و حفاظت از خود می بایست به فرمانبرداری از یك فرد قدرتمند تن دهند. در مراحل بعد افزایش تعداد این افراد قوی و جایگاه آنها پایه های اولیه تشكیل دولتها را شكل داد. درتئوری دیگری، تقلید و تبعیت از الگوی خانواده دلیل شكل گیری دولتها ذكر شده است. تسری و تعمیم نظام فرمانبرداری از رئیس خانواده به واحدهای اجتماعی در سطح كلان سبب ایجاد گروههایی می شود كه كلام و دستور آنها از نفوذ بالایی برخوردار است. در یك خط سیر تدریجی این گروه طبقه و لایه ای را شكل می‌ دهدكه در نهایت به شكل دولتها عمل خواهند كرد. اما در مشرق زمین ریشه های تشكیل دولت را با ‹‹تئوری الهی›› تبیین می‌كنند. بر مبنای این نظریه، هر قدرتی در زمین تنها ناشی از اراده الهی است كه اطاعت از آن نیز واجب و مخالفت با آن مستوجب مجازات اخروی است. در این باور قدرت اصلی یا همان‹‹فره ایزدی›› مختص خداوند بوده وتمام قدرتها ناشی از این منبع اصلی می باشند. با این وجود این قدرت می تواند بر روی زمین و در شكل ملموس آن به افراد خاصی تعلق گیرد. در این صورت این شخص به صورت تجلی گاه روح و اراده‹‹فره ایزدی›› عمل خواهد كرد و تمام مردم می بایست از وی تبعیت نمایند. تعداد دیگری از اندیشمندان نیز شكل‌گیری دولتها را در قالب ‹‹تئوری ستیز›› تحلیل می نمایند. بر اساس این عقیده، تمام جوامع انسانی در صلح و آرامش دركنار هم زندگی می‌كردند كه با پیش آمدن مساله تملك و حاكمیت به تدریج این آرامش از بین رفته و جنگها به وجود آمدند. از درون همین جنگها بود كه دولتها بر مبنای ضرورت زمان جنگ ایجاد گردیدند. درجدیدترین و تقریبا گسترده‌ترین تئوری در خصوص شكل گیری دولتها به تئوری معروف ‹‹‌قرار داد اجتماعی›› برمی‌خوریم. مفهوم قرار داد اجتماعی در شكل سیاسی آن یك مفهوم جدید از تاریخ اروپاست كه بعد از رنسانس به وجود آمد. این تئوری برای نخستین بار در اندیشه های سیاسی هابز، جان لاك و سپس به شیوه كامل تری درآثار ژان ژاك روسو مطرح گردید. بر مبنای این عقیده، بین افراد یك جامعه به صورت اختیاری توافق حاصل می شود كه یك نفر به عنوان سركرده و فرمانروا انتخاب گردد. در این صورت بین این شخص و انتخاب كنندگان قرار دادی فرضی تدوین می شود كه البته نوع این قرار داد نیز در نگاه اندیشمندان یكسان نمی باشد. هابز این قرار داد را بین مردم و مردم در نظر می‌گیرد و حاكم را مقید به رعایت آن نمی داند. اما در باورجان لاك این قرار داد بین مردم و حاكم منعقد شده و دو طرف ملزم به رعایت آن می‌باشند. در این صورت تنها‹‹ قانون›› است كه براجرای صحیح قرار داد از سوی طرفین نظارت می‌كند. اما ژان ژاك روسو معروفترین نظریه پرداز تئوری ‹‹قرار داد اجتماعی›› معتقد است، این قرارداد تنها بین مردم منعقد می‌شود و طی آن آراء فردی تبدیل به رای جمعی گشته و فقط این رای جمعی منشا قدرت، دولت و قانون خواهد بود. برهمین اساس هر دولتی ناگزیر از عناصری شكل خواهد گرفت كه ملت، سرزمین، حكومت و حاكمیت از آن جمله اند. در هر صورت نقطه قوام و مركز ثقل تئوری قرارداد اجتماعی به مفهوم‹‹ حق برگزیدن›› یا همان ‹‹رای›› باز می‌گردد.
در سالهای بعد به ویژه پس از انقلاب كبیر فرانسه و انقلاب استقلال آمریكا این مفهوم به شكل جدی وارد قلمروی فلسفه سیاسی گردید و اندیشمندان سعی كردند جهت عملی ساختن اراده ملت در شكل حق رای، نظامها و سیستمهای مختلفی ارائه دهند. هرچند در ابتدا تنها برخی گروهها و طبقات از این حق برخوردار بودند اما به تدریج با عمومیت یافتن حق رای به همگان، انتخابات به یكی از مهمترین جلوه های زندگی سیاسی تبدیل شد. اهمیت انتخابات همچنین موجب شد تا علم و دانش مستقلی در این حوزه شكل بگیرد. اكنون علم انتخابات جایگاه بلندی به خود اختصاص داده و توجه بسیاری را به خود جلب كرده است. ایجاد ادبیات گسترده در این خصوص انتخابات را به صورت شاخه ای مستقل در علم سیاست در آورده است. اكنون حقوق دانان به قوانین انتخاباتی، نظام انتخاباتی و ابعاد حقوقی آن می پردازند. جامعه شناسان در تلاش هستند تا رفتارهای انتخاباتی را با متغیرهای اجتماعی چون طبقات اجتماعی، شكاف ها و موقعیت های اجتماعی بسنجند. در كنار این مسایل، تبلیغات انتخاباتی نیز به یكی از اصلی ترین اركان نظامهای انتخاباتی تبدیل شده است. سالهاست كه آگهی های تبلیغاتی، استفاده از رسانه‌های نوشتاری، دیداری و شنیداری جای خود را در انتخابات باز كرده اند. مجموع این مسایل سبب شده است كه اولا هیچ سیستم و نظام انتخاباتی یكسانی در كشورهای جهان شكل نگیرد و ثانیا نظامهای انتخاباتی موجود از نقاط ضعف و قوت متعددی برخوردار گردند. هرچند این اصل را نباید از نظر دور داشت كه سیستم انتخاباتی درهر كشوری معمولا تحت تاثیر برخی مباحث بنیادین اجتماعی نظیر؛ تاریخ، فرهنگ، مذهب و اراده حاكمان این كشورها قرار دارد. با این وجود برخی دولتها بدون در نظر گرفتن اصل فوق و با تكیه بر تجربه تاریخی خود، قصد دارند نوع خاصی از شیوه انتخاباتی و در سطح بالاتر از آن نوع خاصی از دموكراسی را به صورت الگوی ثابت و غیر قابل تغییر به سایر ملت ها تحمیل نمایند. ایالات متحده آمریكا به عنوان تنها قدرت برتر نظام كنونی حاكم بر روابط بین الملل در صدر این نوع دولتها قرار دارد. سالهاست كه این كشور سعی دارد نوع آمریكایی دموكراسی و نظام انتخاباتی را ترویج و به دیگران تحمیل نماید. اما نكته جالب این است كه هنوز ماهیت و ساختار انتخابات این كشور برای جهانیان و حتی مردم آمریكا به طور دقیق مشخص نیست. حتی بسیاری از كارشناسان مسایل سیاسی و پژوهشگران تا پیش از بروز مسایل و مشكلات انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ آمریكا و اختلاف بر سر انتخاب جرج بوش و ال گور، آگاهی دقیقی از نظام انتخاباتی ریاست جمهوری در این كشور نداشتند. بر همین اساس و با توجه به نزدیك بودن زمان برگزاری انتخابات آتی ریاست جمهوری ایالات متحده درنظر داریم با توجه به توضیحات پیشین در خصوص تئوریهای تشكیل دولت و منشا ایجاد انتخابات، اطلاعات هر چند مختصر اما مفید و سودمندی در خصوص چگونگی شكل گیری و برگزاری انتخابات در آمریكا ارائه دهیم. پیش از آغاز این بحث ضروری است این نكته را یادآور شویم كه در هر نظام مبتنی بر انتخابات از جمله در ایالات متحده، هر ساله انتخابات متعدد و متنوعی جهت برگزیدن دولتمردان و سایر گردانندگان امور ملی برگزار می‌گردد و تاكید ما در این گفتار بر انتخابات ریاست جمهوری آمریكا صرفا به دلیل اهمیت و جایگاه بلند آن نسبت به سایر انتخابات است. این موضوع نیز در جای خود مستلزم پرداختن به برخی مباحث مقدماتی نظیر تاریخ شكل گیری نظام حكومتی، قانون اساسی و تقسیمات كشوری در ایالات متحده است.●كلنی های سیزده‌گانه
اصلی ترین ساكنان سرزمینی را كه بعدها آمریكا نامیده شد در ابتدا بومیان سرخپوست تشكیل می دادند. ورود كاشفان اسپانیایی در آغاز سده چهاردهم میلادی به قاره آمریكا با قتل و كشتار این سرخپوستان همراه بود. پس از اسپانیایی‌ها، كاشفان پرتغالی، انگلیسی و سپس فرانسوی ها و هلندی ها نیز به سوی قاره جدید حركت كرده، هر یك بخشی از آن را به صورت مستعمره درآوردند. اسكان اولین دسته‌های مهاجر در ایالات متحده امروزی بیشتر مربوط به ورود مهاجران انگلیسی و فرانسوی به ویژه در سواحل شرقی این سرزمین بود. مهاجران تازه وارد افراد كم درآمد، محروم و حتی زندانیانی بودندكه از سرزمین مادری خود رانده شده یا فرار كرده بودند. هرچند در ابتدا لبه تیغ حملات و كشتار مهاجرین متوجه بومیان این سرزمین بود اما به تدریج با نمایان شدن ثروت و منابع موجود درآمریكا، این عده به جان یكدیگر نیز افتادند. اوج این تخاصمات را می توان جنگهای هفت ساله (‌۱۷۵۶-۱۷۶۳) بین بریتانیا و فرانسه در نظر گرفت. علت اصلی جنگهای هفت ساله نیز تصاحب سرزمینهای واقع در نیمكره شمالی قاره آمریكا به ویژه ایالات متحده و كانادا بود. این جنگها در نهایت منجر به تضعیف نفوذ فرانسه بر مستعمراتش در قاره جدید و افزایش تسلط بریتانیا بر بخش های بیشتری از ایالات متحده گردید. نهایتا در سال ۱۷۶۳ و براساس عهدنامه پاریس، فرانسه به طور كامل از آمریكا خارج شد. در این سالها ایالات متحده از سیزده ایالت عمدتا شرقی و مركزی این سرزمین تشكیل شده بود كه همگی تحت حكومت دولت بریتانیا بودند. به تدریج با افزایش درگیریها و حضور نظامیان انگلیسی در سایر مناطق جهان به ویژه در آسیا و آفریقا، این دولت استعماری جهت تامین هزینه های نظامی فشار بیشتری بر ساكنان مستعمرات خود در آمریكا وارد می‌آورد. اوج این حالت وضع مالیات سنگین بر مهاجر نشین های سیزده گانه آمریكا بود كه این مساله ناراحتی و اعتراض عمومی در این مناطق را در پی داشت. علاوه براین موضوع، مردم ساكن در مستعمرات آمریكایی بریتانیاتوانسته بودند تا حدود زیادی با شرایط جدید وفق گرفته و احساس نیاز كمتری به سرزمین اجدادیشان – انگلستان – داشته باشند. از جمله قوانین بسیار سخت مالیاتی كه دولت بریتانیا در محدوده سالهای ۱۷۶۴ تا ۱۷۷۴ بر این مناطق وضع كرد می‌توان به قوانین مالیاتی Sugar Act , Tea Act , StampAct, اشاره كرد. در برابر این مساله، مهاجر نشین‌های آمریكا به طرق مختلف از جمله اعمال تحریم، نافرمانی و حتی خشونت به مقابله پرداختند. به تدریج با افزایش اختلافات طرفین، بحث جدایی و استقلال این مناطق از بریتانیا در بین مهاجرین مطرح شد. این قضیه سرانجام از سوی یك كمیته ویژه كه از كنگره معروف ‹‹فیلادلفیا›› شكل گرفته بود، در قالب ‹‹اعلامیه استقلال››به تاریخ دوم اوت سال ۱۷۷۶ با امضای اكثریت نمایندگان كنگره مذكور اعلام گردید. این امردر داخل ایالتهای آمریكا شكل‌گیری ‹‹جبهه استقلال طلبان›› ودر خارج، اعطای كمكهای دولتهای متخاصم با انگلستان - از جمله فرانسه – به انقلابیون را در پی داشت. به هر حال اعلام استقلال سبب بروز جنگهایی بین استقلال طلبان و انگلستان شد كه تا سال۱۷۸۱ ادامه داشت. با مشخص شدن ضعف بریتانیا در این جنگها، كلنی ها و مستمعرات سابق توانستند به صورت عملی در سال ۱۷۸۳ و به صورت رسمی طبق معاهده معروف پاریس به استقلال دست یابند. این استقلال در آن زمان تنها شامل سیزده ایالت شرقی واقع در ساحل اقیانوس اطلس بود. پس از كسب استقلال، ایالات متحده در صدد توسعه قلمروی خود به سمت غرب یعنی به سوی اقیانوس آرام برآمد كه در همین راه، سرزمینهای وسیعی از سرخپوستان تصرف شد. علاوه بر این بعضی نقاط كه هنوز در دست فرانسوی ها بود از آنان خریداری گردید. همچنین در سالهای بعد طی جنگهایی با دولت مكزیك، قسمتهایی از این كشور جدا شده و ایالات جنوبی آمریكا را تشكیل دادند. به این ترتیب كشور ایالات متحده آمریكا درسالهای بعد از سرزمینهای واقع در ساحل اقیانوسی اطلس در شرق تا سواحل اقیانوسی آرام در غرب شكل گرفت.
●انقلاب مالیاتی
انقلاب استقلال آمریكا را باید بیشتر یك تحول و دگرگونی با ارزشهای اقتصادی و تا حدودی روشنفكری در نظر گرفت. انقلاب آمریكا در وهله نخست حاصل تضاد منافع شدید میان بازرگانان آمریكایی و انگلسیی بود. از سوی دیگر وضع مالیات سنگین و تحمیل آن برساكنان آمریكا از سوی برتیانیا كه صرفا ماهیت اقتصادی داشت در تسریع روند استقلال خواهی آمریكاییان بسیار موثر بود. با این توضیحات و با توجه به تعریف اصلی واژه انقلاب به معنای تحول گسترده، فراگیر و همه جانبه با ریشه‌های فكری لازم، واقعه استقلال آمریكا را نمی توان یك انقلاب دانست. استقلال آمریكا صرفا حادثه ای بود كه تحت تاثیر فشارهای دولت بریتانیا بر طبقه ای خاص از جامعه مستعمراتی حاصل گردید. واقعه استقلال آمریكا بیشتر به نفع كسانی تمام شد كه قبل از این حركت نیز بر‌سرزمین آمریكا حاكم بودند اما استقلال نداشتند. لذا شاهدیم كه رهبری جامعه آمریكا بعد از انقلاب نیز در دست همان طبقه باقی ماند. برهمین اساس اصل جابجایی قدرت به هیچ عنوان در انقلاب آمریكا رخ نمی‌دهد. معمولا انقلابها در سطح جهان جهت پیروز شدن باید از پیشینه و زمینه های لازم فكری و اجتماعی برخوردار باشند. به عنوان مثال برخی محققین زمینه ها وعلل وقوع انقلاب كبیر فرانسه را به پنجاه سال پیش از آن باز می گردانند. این بدان معناست كه هرچند انقلابها در برهه‌ای كوتاه و به صورت فشرده صورت می گیرند اما بستر تحول و تكامل آنها طولانی و مسبوق به علل و عوامل تدریجی می باشد. استقلال آمریكا تنها در برهه خاصی كه بریتانیا مالیات بر مهاجرنشین ها را افزایش داد شكل گرفت و از هیچگونه پشتوانه اندیشه ای و بستر تكامل مستقلی برخوردار نبود. رهبران انقلاب آمریكا نیز، بیشتر وامدار تفكرات سیاسی اندیشمندان انگلیسی و فرانسوی بودند. دریك كلام می‌توان مسایل اقتصادی به ویژه وضع مالیات سنگین از سوی انگلیس را عامل اصلی بروز انقلاب استقلال ایالات متحده دانست. حتی این مساله نیز ناشی از قصد قبلی مهاجرنشین ها مبنی بر عدم پرداخت مالیات نبود بلكه بیشتر مقدار و چگونگی وضع مالیات مورد مناقشه قرار داشت. با توجه به جمله معروف استقلال طلبان‌ آمریكا‌Notaxation without Representation)) به معنای عدم پرداخت مالیات مصوب پارلمانی كه مالیات دهندگان هیچ نماینده‌ای درآن ندارند، حقیقت این مساله بیشتر آشكار می‌شود. با این وجود شورش كلنی‌های ایالات متحده علیه بریتانیا و نهایتا كسب استقلال آنها یكی از نخستین جنبش‌های آزادی خواه جهان علیه قدرتهای استعماری بودكه متعاقب آن، تحركات زیادی در مستعمرات بریتانیا، فرانسه، پرتغال و اسپانیا صورت گرفت. تاریخ نشان داد كه درآینده این كشور به تدریج تغییر ماهیت داده و خود به یك قدرت استعمارگر تبدیل شد. توسعه قلمرو همراه با رشد تشكیلات اداری و قدرت نظامی این فرصت را برای ایالات متحده به وجود آورد كه به مداخله در امور كشورهای ضعیف قاره آمریكا بپردازد. به همین منظور‹‹‌مونرو›› از نخستین روسای جمهورآمریكا با انتشار اعلامیه ای در سال۱۸۲۳ به تمام كشورهای اروپایی هشدار داد تا در امور قاره آمریكا مداخله نكنند. هدف اصلی وی از این كار كوتاه كردن دست قدرتهای اروپایی و ایجاد فرصت مناسب جهت حضور همه جانبه ایالات متحده در قاره آمریكا بود. در اواخر قرن نوزدهم ایالات متحده به یك كشور ثروتمند و صنعتی تبدیل شده بود و دقیقا از همین زمان مداخلات اقتصادی و سیاسی در سایر كشورها به ویژه در آمریكای لاتین را آغاز كرد. هدف اصلی این دولت فروش كالاهای صنعتی خود در خارج و كسب مواد خام و نیروی كاری ارزان و فراوان بود. به همین منظور ایالات متحده ابتدا اقدام به مداخله دركشور چین نمود و سپس فیلیپن را با قوای نظامی متصرف گردید. سرزمین كوبا و پروتوریكو مناطق بعدی بودند كه به اشغال آمریكا در آمدند. ایالات متحده در تمام این موارد هدف خود را توسعه تجارت آزاد و حذف موانع تجارت جهانی اعلام می كرد اما باید دانست كه حقیقت امر تنها تغییر شكل استعمار كهنه به استعمار نو بود. هر چند این مقوله جای تامل بسیاری دارد اما توضیح آنرا به فرصت دیگری موكول می‌كنیم.
اینك در ادامه مبحث اصلی بهتر است تا چگونگی شكل گیری ساختار سیاسی دولت ایالات متحده آمریكا را مورد بررسی قرار دهیم.
●از‌كنفدراسیون تا فدراسیون
با صدور اعلامیه استقلال در سال۱۷۷۶ نخستین ساختار سیاسی آمریكا با تاكید بر اصل حاكمیت مردم و به صورت كنفدراسیونی مركب از سیزده ایالت مستقل در قالب یك دولت ملی تجلی یافت. اتحاد دولتهای مستقل آمریكا در تداوم وحدت پیشین بین كلنی ها این بار به صورت دولتهایی در سیستم كنفدراسیون با محوریت ‹‹دولت كنفدرال›› شكل گرفت. اما روندی كه متعاقب استقلال آمریكا به وجود آمد بیشتر منجر به شكل گیری شبه دولتهای سیزده‌گانه ای شد كه در صدد جانشینی مهاجرنشین های سابق بود. در این زمان هنوز شكل و ساختار حكومت آینده به طور دقیق و كامل مشخص نبود و بیش از هر چیز قطع رابطه استعماری با بریتانیا و ایجاد نظمی جدید بر مبنای اصل‹‹استقلال›› مورد نظر قرار داشت. در نهایت یك دولت كنفدرال با مركزیت شهر فیلادلفیا در سرزمین آمریكا شكل گرفت. این دولت اختیارات محدودی داشت به طوریكه حتی فاقد توانایی های لازم جهت تصمیم‌گیری درخصوص امورداخلی و خارجی بود. دولت كنفدرال آمریكا تنها از یك كنگره قاره‌‌ای(Continetal congress) به عنوان نمایندگان دولتهای مستقل تشكیل شده بود. از سوی دیگر ماهیت این دولت كنفدرال با برخی اصول مورد نظر استقلال طلبان همخوانی نداشت. ایالتهای عضو، بدون در نظر گرفتن وسعت، جمعیت و قدرت اقتصادی و نظامی همگی دارای یك رای مساوی در تصمیمات دولت كنفدرال بودند. به عنوان مثال ایالت بسیار بزرگ و قدرتمند نیویور‌ك و ایالت بسیار كوچك رود آیلند دارای رای برابر در دولت كنفدرال بودند. چنین مسایلی به تدریج سبب ‌گردید‌كه فكر ایجاد یك دولت مركزی قدرتمند در قالب ساختار فدرالی و با توجه به وضعیت خاص ایالتها مورد توجه قرار گیرد. این امر در ابتدا با مخالفت های عمده ای روبرو بود. بسیاری از ایالتهای كوچك و همچنین برخی شخصیتهای بزرگ و برجسته حركت استقلال آمریكا، از ایجاد یك حكومت مركزی قدرتمند بیم داشتند. آنها نگران بودند كه با ایجاد یك دولت مقتدر نقش ایالتها و حكومتهای محلی كم رنگ شده و در دراز مدت این ایالات در یك دولت مستقل مركزی ادغام و محو گردند. این عده نتیجه وقوع چنین حالتی را به وجود آمدن همان وضعیتی می‌دانستند كه پیش از استقلال آمریكا از سوی دولت انگلستان اعمال می شد. اما با گذشت زمان و آشكار شدن بسیاری نابسامانیهای اقتصادی- سیاسی و ایجاد ناهماهنگیهای گسترده بین ایالتها، فكر ایجاد یك حكومت ملی و مركزی تقویت می یافت. در این زمان بسیاری از متفكران برجسته و رهبران ایالتها از جمله جرج واشنگتن (GeorGe washington) رهبر اصلی حركت استقلال آمریكا به شدت به سمت ایجاد یك سیستم فدرالی در آمریكا متمایل گردیدند. این گروه كه به فدرالیست ها مشهور بودند، سعی داشتند كلنی‌های سابق را حول محور یك دولت ملی مقتدرمتحد سازند.آنها توانستند در مرحله نخست در كنوانسیون آناپولیس Annapolis) )در سال ۱۷۸۶ پنج دولت از ایالتهای سیزده گانه را گرد هم آورند. در ادامه همین روند و در سال ۱۷۸۷ تمامی ایالات توافق كردند كه مطابق یك نظام فدرالی Fedral system) )گرد هم آیند. طبق این سیستم دولتهای كنفدرالی سابق به ایالات جدیدی در یك دولت واحد تبدیل می شدند. نهایتا بر طبق آخرین ماده قانون اساسی جدید، دولت فدرال ایالات متحده آمریكا با پیوستن ایالت نیوهمپشایرNew Hampshire) )در ۲۱ ژوئن ۱۷۸۸ تشكیل‌گردید.●قانون اساسی
قانون اساسی آمریكا نزدیك به دویست سال قدمت داردو از این حیث یكی از قدیمی‌ترین قوانین اساسی موجود در كشورهای جهان محسوب می گردد. علاوه بر قانون اساسی فدرال، هر یك از ایالتها نیز از قانون اساسی مختص به خود برخوردار می باشند. ویژگی اصلی قانون اساسی فدرال آمریكا وفاداری به سیستم و اصول فدرالیسم است. طبق این اصل دولت مركزی تا حدود زیادی از دخالت در امور ایالتها منع شده است. مطابق قانون اساسی فدرال، هر ایالت دارای مجلس قانونگذاری و دیوان عالی ایالتی است و در كنار آنها، شخص فرماندار به مثابه رئیس دولت ایالتی به مانند رئیس جمهور فدرال انتخاب می‌گردد. علاوه بر تمامی این موارد دولت مركزی نیز جهت ایجاد توازن قوا و جلوگیری از سوء استفاده احتمالی از قدرت به سه بخش مجریه، مقننه و قضائیه تقسیم شده است. این تفكیك به صورتی شكل گرفته است كه هر یك از قوای فوق، قدرت دو قوه دیگر را محدود و تا حدودی كنترل نماید. قانون اساسی آمریكا از نظر شكلی از سه بخش كلی: ۱- متن اصلی-۲- اعلامیه حقوق -۳- اصلاحیه ها تشكیل شده است. قسمت اول یا همان متن اصلی قانون اساسی ایالات متحده متشكل از هفت ماده می‌باشد كه به هیچ وجه قابل بازنگری وتغییر نیست. سه ماده ابتدایی این متن مربوط به عملكرد سه قوه مجریه، قضائیه و مقننه می باشد. ۴ ماده بعدی به ترتیب مربوط به تعیین چگونگی رابطه میان نهادهای فدرال با ایالات، فرآیند الحاق اصلاحیه ها به متن اصلی قانون اساسی، جایگاه قانون اساسی و نهایتا چگونگی تصویب آن می باشد. بخش دوم قانون اساسی تحت عنوان منشورحقوق (The Bill Of rights) ریشه در نگرانیهای كنفدرالیست ها دارد. بسیاری از طرفداران سیستم قبلی كنفدرالی با شكل گیری حكومت مركزی فدرال نگران رعایت حقوق و آزادیهای فردی و تحدید عملكرد ایالتها بودند. تلاش و اصرار این عده منجر به تهیه و تدوین منشور حقوق در سال ۱۷۸۹ و الحاق آن به قانون اساسی فدرال در سال ۱۷۹۱ گردید. این منشور شامل ده اصل می باشد كه بیشتر ناظر بر رعایت حقوق مدنی و طبیعی شهروندان از سوی دولت فدرال می باشد. اصل نخست منشور فوق بر آزادی مذهب و آزادی بیان اذعان دارد. اصل دوم و سوم در خصوص حق نگهداری اسلحه می باشد! اصول چهارم تا هفتم منشور نیز دفاع از حقوق متهمین و محدود كردن برخی اختیارات نیروهای قضایی، پلیس و دادگاه‌ها را اعلام می دارد. در اصل هشتم، مجازات و جریمه ها تا حدودی تعدیل شده است. دو اصل پایانی نیز بر این نكته تاكید دارند كه اختیارات تفویض نشده به دولت فدرال متعلق به ایالتها و ساكنان آنها می باشد. بخش سوم قانون اساسی فدرال ایالات متحده نیز در برگیرنده اصلاحیه ها (Amendments) می باشد. اصلاحیه‌ های موجود، در طول مدت اجرای قانون اساسی در سالهای پس از تدوین، به متن اصلی اضافه شده اند. هدف از تدوین این اصلاحیه ها انطباق هرچه بیشتر قانون اساسی آمریكا با شرایط و نیازهای جدید بوده است. تهیه‌كنندگان اولیه قانون اساسی كه می دانستند نمی توانند شرایط و تغییرات احتمالی در آینده را تماما در اصول قانون اساسی مندرج و پیش بینی كنند، اقدام به تعبیه مكانیسمی جهت حل این مشكل كردند. رویه الحاق اصلاحیه ها به متن قانون اساسی چنین است كه در صورت پیشنهاد دو سوم اعضاء كنگره،( كنگره متشكل از دو مجلس نمایندگان و سنا می باشد) و سپس تصویب حداقل سه چهارم ایالتها، اصلاحیه ها قانونی خواهند شد. از جمله معروف ترین اصلاحیه ها در طول تاریخ حیات سیاسی ایالات متحده می‌توان به اصلاحیه ‹‹لغو برده داری›› در سال ۱۸۵۶ در زمان ریاست جمهوری آبراهام لینكلن Abraham lincoln) )اشاره كرد. نكته بسیار مهم در خصوص قانون اساسی فدرال آمریكا در این مساله نهفته است كه روح حاكم بر تالیف قانون اساسی فوق به تقابل میان طرفداران دو نظام فدرالی و كنفدرالی باز می گردد. بر همین اساس ایالتها هر یك بر اساس منافع و سلایق خاص خود در این خصوص دیدگاههای متفاوتی ابراز می نمودند. ایالتهای بزرگ و پرجمعیت با توجه به قدرت خود خواستار این بودند كه تعداد نمایندگان و به تبع آن حق رای ایالات در قوه مقننه آمریكا می بایست براساس جمعیت و قدرت ایالتها در نظر گرفته شود. از سوی دیگر ایالتهای كوچك از تساوی تعداد نمایندگان و حق رای برابر حمایت می‌كردند. این تقابل نهایتا منجر به راه حلی شد كه خود این راه حل در سالهای بعد مشكلات بسیاری ‌به ویژه در هنگام انتخاب رئیس جمهور دولت فدرال به وجود آورد. تهیه‌كنندگان قانون اساسی آمریكا جهت ‌حل مشكل تساوی حق رای یا رعایت حقوق ایالتهای بزرگ به شیوه استفاده از دو مجلسی (Bicameralism system) روی آوردند. بدین شكل در ایالات متحده كنگره ای متشكل از دو مجلس، یكی براساس تعداد جمعیت ایالتها و دیگری بر مبنای تساوی ایالتها به وجود آمد. اعضای مجلس نخست یا همان مجلس نمایندگان براساس جمعیت ایالتها واعضای مجلس دوم یا مجلس سنا ثابت است و درآن هر ایالت به طور مساوی دارای دو نماینده می‌ باشد. به بیان ساده‌تر می‌توان مجلس نمایندگان را نماینده مردم آمریكا و سنا را سخنگوی ایالت ها دانست. هرچند این شیوه مشكل قوه مقننه آمریكا را تا حدودی حل كرد اما تسری اصل فوق به قوه مجریه مشكلات عمده ای را به ویژه هنگام انتخاب رئیس جمهور به وجود آورد.
●تقسیمات سیاسی
همانگونه كه پیشتر ذكر شد به دلیل نظام سیاسی فدرالی در آمریكا ایالتها از قدرت نسبتا بالایی در امور سیاسی و اداری برخوردار هستند. با این وجود قانون اساسی این كشور برخی اختیارات را صرفا در حیطه قلمروی حكومت فدرال قرار داده است كه ذیلا به مهمترین عناوین آن در كنار اختیارات خاص ایالتها و موارد مشترك اشاره‌ می‌گردد.
۱- اختیارات اختصاصی دولت فدرال: ضرب سكه و چاپ اسكناس، برقراری روابط خارجی، تنظیم روابط تجاری با دولتهای خارجی، تشكیل ارتش وقوای دریایی، اعلان جنگ، تشكیل دادگاههای عالی تدوین قوانین
۲- اختیارات مشترك دولت فدرال و ایالت ها: وضع مالیات، اخذ وام، تاسیس دادگاه، تاسیس بانك، پرداخت هزینه های رفاه عمومی و ایجاد خدمات رفاهی
۳ - اختیارات اختصاصی ایالتها: تشكیل حكومتهای محلی، تنظیم تجارت داخلی ایالتها، بر پایی انتخابات، تایید اصلاحیه های قانون اساسی فدرال، اعمال قدرت و دفاع از موارد موجود در قانون اساسی
۴- ممنوعیت برخی اختیارات دولت فدرال: وضع مالیات بر صادرات ایالتی، نقض منشور حقوق قانون اساسی، تغییر مرز جغرافیایی ایالت ها
۵- موارد ممنوعیت اختیارات دولتهای ایالتی: وضع مالیات بر واردات، چاپ اسكناس، ورود به پیمانهای خارجی، رد معاهدات الزام آور و سلب حقوق شهروندان
●قوه مجریه
ایالات متحده از سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه تشكیل شده است كه این قوا از هم جدا بوده و به صورت مستقل عمل می كنند با این وجود اصل ‹‹نظارت و توازن›› مصرح در قانون اساسی روابط بین آنها را سامان می بخشد. در ادامه و با توجه به موضوع اصلی این نوشتار، تنها به معرفی قوه مجریه ایالات متحده می پردازیم.
قوه مجریه آمریكا مطابق با قانون اساسی این كشور از رئیس جمهور، معاون وی وتعدادی از دستیاران رئیس جمهور (وزراء) تشكیل شده است. وزارتخانه های این كشور عبارتند از: وزارت امور خارجه، مسكن و توسعه شهری، حمل و نقل، انرژی، آموزش و نهایتا وزارت امور سربازان از جنگ بازگشته. (پس از حوادث یازده سپتامبر وزارت امنیت داخلی نیز تشكیل شده است). علاوه بر وزارتخانه های فوق نهادها و مراكز مختلفی‌تحت عنوان ستاد ریاست جمهوری، رئیس جمهور را در اداره كشور یاری می نمایند. دفاتر و شوراهای وابسته به ریاست جمهوری عبارتند از: دفتر كاخ سفید، شورای مشاوران اقتصادی، شورای امنیت ملی، دفتر نمایندگی تجاری ایالات متحده، شورای حفاظت محیط زیست، دفتر مدیریت و بودجه، دفتر سیاستهای علمی و تكنولوژیك، دفتر مدیریت، دفتر سیاستهای توسعه، شورای امنیت اقتصادی و دفتر امورزنان. لازم به ذكر است رئیس جمهور یا همان رئیس قوه مجریه با رای مردم انتخاب می شود. وی عهده اداره كشور می باشد و به كسب رای اعتماد از كنگره نیاز ندارد. وزرای انتخابی وی نیز پس از تایید سنا هرگز با رای عدم اعتماد مواجه نخواهند بود. قانون در راستای اداره كشور وظایف و اختیاراتی برای رئیس جمهورآمریكا در نظر گرفته است كه مهترین موارد آن عبارتند از، الف: وظایف رئیس جمهور: فرماندهی كل نیروهای مسلح، انعقاد قرار داد با كشورهای خارجی، معرفی سفراء، پذیرش سفرای كشورهای خارجی، ارائه اطلاعات مورد نیاز كنگره، در خواست تصویب قانون، دعوت مجالس كنگره به جلسات فوق العاده و اعلام تعطیلی موقت كنگره.
ب: اختیارات رئیس جمهور: نظارت بر اجرای كلیه قوانین، معرفی وزراء و مقامات بلند پایه اداری به كنگره، در‌خواست از مقامات دولتی برای دریافت گزارش، پر كردن پست های خالی دولتی در زمان نبود كنگره، در خواست بخشش و عفو برای محكومین، وتوی مصوبات كنگره و معرفی قضات دیوان عالی فدرال
همانگونه كه مشاهده می‌شود مطابق با قانون اساسی فدرال آمریكا اختیارات گسترده ای به رئیس جمهور اعطاء شده است. در آمریكا رئیس جمهور، رهبر‌ جامعه و همچنین نماد كشور تلقی می گردد. بر همین اساس باید گفت كه شیوه ریاست جمهوری در ایالات متحده باسیستم‹‹ریاست جمهوری مطلق›› قرابت بیشتری دارد چرا كه تمامی اختیارات قوه مجریه به طوركامل در شخص رئیس جمهور متمركز شده است. علاوه بر مسئولیت رهبر ملی وریاست قوه مجریه، رئیس جمهور طبق قانون اساسی فرماندهی كل قوای آمریكا، مجری سیاست خارجی، مسئول امور فدرال و ركن اصلی سیاست داخلی آمریكاست. در ایالات متحده بر خلاف بیشتر كشورها وزراء دارای مسئولیت جمعی نیستند و تنها در حكم مشاوران رئیس جمهور محسوب و فقط در برابر او پاسخگو می‌باشند. به همین دلیل است كه در این كشور به جای واژه متداول Minister (وزیران) از واژه Secratary به معنای مشاور و دستیار استفاده می شود. با این حال رئیس جمهور مختار است كه در انجام امور‌كشوری با وزیران مشورت نماید اما در غیر اینصورت هیچ منع قانونی متوجه وی نخواهد بود. به تدریج به ویژه با آغاز جنگ سرد، نگرانیهای طرفداران سیستم كنفدرالی در آمریكا در مورد گسترش اختیارات رئیس جمهور به حقیقت پیوست و رئیس جمهور آمریكا به مرور به صورت یك ‹‹امپراطور›› تمام عیار درآمد. هرچند قانون اساسی فدرال، مكانیسم هایی جهت كنترل قدرت زیاد رئیس جمهور مانند اقامه استیضاح ((Impeachment در نظر‌گرفته اما پروسه استیضاح رئیس جمهور در آمریكا عملا آنقدر پیچیده، طولانی و مشكل آفرین می باشد كه جز در موارد معدودی تاكنون از آن استفاده نشده است.
●انتخابات ریاست جمهوری
مطابق با قانون اساسی فدرال، نامزد پست ریاست جمهوری باید حداقل ۳۵ سال داشته باشد و علاوه بر آن حتما متولد خاك ایالات متحده بوده و حداقل از سابقه ۱۴ سال اقامت متوالی در این كشور برخوردار باشد. طول مدت ریاست جمهوری در آمریكا چهار سال است و هر شخص می‌تواند برای دو دوره متوالی این پست را در اختیار گیرد. هرچند به این اصل تا سال ۱۹۵۱ در قانون اساسی فدرال تصریح نشده بود اما طبق یك عرف و رویه كه از روسای جمهور پیشین آمریكا باقی مانده بود معمولا هیچ فردی خود را برای بیش از دو دوره نامزد تصدی این پست نمی‌كرد. البته در این بین موارد استثنایی نظیر چهار بار ریاست جمهوری متوالی روزولت در سالهای جنگ جهانی دوم نیز مشاهده می شود. در نهایت با اصلاحیه سال ۱۹۵۱ رسما اعلام شد كه هیچ فردی نمی تواند برای بیش از دو دوره متوالی پست ریاست جمهوری را در اختیار داشته باشد. همچنین در صورتیكه رئیس جمهور نتواند بنابه دلایلی نظیر عزل، استعفا، فوت، ترور یا بیماری مسئولیت خود را انجام دهد معاون وی یا همانVice- President جانشین وی خواهد بود. نكته مهم این است كه انتخابات ریاست جمهوری آمریكا هر چهار سال یكبار صورت می گیرد و به هیچ عنوان قابل تجدید تا پایان دوره چهارساله ریاست جمهوری نمی باشد. طبق رویه معمول زمان برگزاری انتخابات، نوامبر آخرین سال دوره ریاست جمهوری رئیس جمهوری پیشین است و شروع كار رئیس جمهور جدید بیستم ژانویه می باشد. در این روز كه روز افتتاحیه ((inauguration نامیده می شود رئیس جمهور قبلی و جدید حضور دارند و مراسم تحلیف توسط رئیس دیوان عالی ایالات متحده انجام می‌پذیرد. در مراسم تحلیف، رئیس جمهور جدید پس از یك نطق كلی در بیان مواضع خویش، سوگند نامه وفاداری به قانون اساسی را می‌خواند. با پایان این مراسم كاخ سفید در اختیار وی قرار گرفته و رسما دوره ریاست جمهوری آغاز می‌گردد. بر‌گزاری عملی انتخابات ریاست جمهوری آمریكا را باید در‌‌چهار مرحله دانست با این توضیح كه انتخابات ریاست جمهوری كاملا حزبی بوده و نامزدها، نمایندگی حزب متبوع خود را برعهده دارند.۱-انتخابات مقدماتی: نامزدها معمولا خود را جهت شركت در مبارزات انتخاباتی معرفی می‌كنند و یا از سوی حزب برای این كار در نظر گرفته می شوند. در این صورت طرفداران احزاب باید از میان چندین فرد داوطلب در انتخابات درون حزبی، یك نفر را جهت شركت در انتخابات معرفی كنند. به عنوان مثال از میان چندین داوطلب انتخابات آتی از حزب دموكرات در هر یك از حوزه ها و ایالات، هواداران این حزب در آن ناحیه باید در نهایت یك نفر را از سوی خود و به نمایندگی از حزب دموكرات درآن منطقه جهت شركت در انتخابات برگزینند.
۲- كنوانسیونهای ملی: درتابستان سال برگزاری انتخابات كنوانسیونهای ملی احزاب برپا می‌گردد. تمام‌گرایشات و تشكل های داخلی هر حزب می بایست در این مجمع شركت كرده و طی یك دوره یكماهه، هیاتهای شركت كننده از میان نامزدهای موجود، فرد مورد نظر خود را جهت شركت در مبارزات نهایی معرفی نمایند. در این بین حزب رئیس جمهور پیشین مجددا او را جهت مبارزات انتخاباتی بر می‌گزیند.
۳-رقابت انتخاباتی: تا روز برپایی انتخابات، كاندیداها با حمایت احزاب و طرفداران، مبارزات معمولا وسیع و همه جانبه انتخاباتی خود را آغاز می كنند. حجم گسترده‌ای از این رقابت ها مربوط به تبلیغات است كه این مساله نیز در جای خود رابطه مستقیمی با منابع و توان مالی و پشتیبانی احزاب دارد. در آمریكا حجم بالای هزینه‌های تبلیغاتی به ویژه در مورد كاندیداهای احزاب بزرگ امری بسیار عادی و مشهود در نظر گرفته می‌شود. در دوره‌های اخیر هزینه های تبلیغاتی كاندیداهای دو حزب بزرگ دموكرات و جمهوری خواه به بیش از سه میلیارد دلار رسیده است.
۴- هیات های انتخاباتی: بر اساس قانون اساسی فدرال، رئیس جمهور می بایست از طرف یك كالج یا هیات انتخاباتی (Electoral collage) انتخاب‌گردد. هر ایالت،كالج انتخاباتی خاص خود را دارد و تعداد آن برابر با تعداد نمایندگان آن ایالت دركنگره (مجلس نمایندگان و سنا) می باشد. هرچند تعداد نمایندگان ایالات در مجلس سنا به طور یكسان، دو نفر برای هر ایالت در نظر گرفته شده اما تعداد اعضاء مجلس نمایندگان براساس جمعیت هر ایالت می باشد. با احتساب این امر متوجه خواهیم شد كه تعداد اعضای هیاتهای انتخاباتی در ایالتها متفاوت خواهد بود. روند كار بدین شكل است كه مردم با رای مستقیم خود تعداد مشخص شده از‹‹كالج انتخاباتی›› را برمی‌گزینند و در مرحله بعد اعضای تمام كالج های انتخاباتی رئیس جمهور را انتخاب ‌ می‌كنند. این سیستم بیشتر به انتخابات نیمه مستقیم ریاست جمهوری معروف است. در این صورت مردم هر ایالت با رای به لیست ‹‹انتخاب كنندگان›› كه از سوی حزب مورد علاقه خود معرفی شده اند، این امكان را به آنها می دهد تا رئیس جمهور را از جانب آنان انتخاب‌كنند. از‌آنجا كه تعداد كالج انتخاباتی هر ایالت برابر با تعداد نمایندگان آن ایالت در كنگره است می توان دریافت كه تعداد كل اعضاء‌كالج های انتخاباتی در ایالات متحده برابر با تعداد كل اعضاء كنگره یعنی ۵۳۵ نفر می‌باشد‌كه با افزودن سه نفر‌‹‹انتخاب كننده›› حوزه پایتخت این تعداد به ۵۳۸ نفر خواهد رسید. این تعداد ۵۳۸ نفر نمایندگان پنجاه ایالت آمریكا جهت انتخاب رئیس جمهور می باشند. این ‹‹انتخاب كنندگان›› همگی نمایندگان حزب پیروز درحوزه‌های انتخاباتی ایالات هستند ومی بایست الزاما به كاندیدای ریاست جمهوری معرفی شده از حزب متبوعشان رای دهند. با توجه به عدد ۵۳۸ می‌توان دریافت كه هر كاندیدایی‌كه زودتر به عدد ۲۷۰ دست یابد به عنوان رئیس جمهور برگزیده خواهد شد چراكه رقیب وی در این صورت حتی با كسب تمامی آراء باقی مانده نمی تواند رای بیش از ۲۶۸ ‹‹انتخاب كننده›› را بدست آورد. این شیوه انتخاباتی به گذشته آمریكا و حوادث سالهای استقلال باز می‌گردد و به همین دلیل در نظر اغلب مردم دنیا عجیب و نامتعارف جلوه می كند. از آنجا كه‌كاندیداها جهت احراز پست ریاست جمهوری موظف به اكتساب اكثریت مطلق آرای ‹‹انتخاب كنندگان›› یعنی نصف به اضافه یك انتخاب كنندگان (۲۷۰ رای) می‌باشند در صورتیكه موفق نشوند این میزان آرای الكترال را به دست آورند، انتخاب رئیس جمهور بر عهده كنگره خواهد بود. همچنین در صورتیكه تعداد آرای هیاتهای انتخاب‌كننده در مورد كاندیداها با هم برابر باشد، مجلس نمایندگان با رای‌گیری رئیس جمهور را مشخص می‌كند كه در این صورت هر ایالت تنها یك رای دارد و اگر باز هم تعداد آرای نمایندگان مساوی باشد این امر برعهده سنا قرار خواهد گرفت. در این حالت به طریقه از پیش تعیین شده سنا معاون رئیس جمهور را به جای وی بر می‌گزیند.
●منطق بیمار‌در‌كالج‌های الكترال
هرچند بیشتر انتقادات از سیستم انتخاباتی آمریكا پس از انتخابات سال ۲۰۰۰ و دررقابت بین جرج بوش و ال‌گور نمایان گشت اما بحث در این خصوص دارای ابعاد به مراتب عمیق تری است كه وقوع قضیه فوق تنها مجال و فرصت مناسبی جهت طرح آن را فراهم آورد. یكی از اساسی‌ترین انتقادات در این خصوص به قانون اساسی فدرال باز می‌گردد كه مطابق با آن هر ایالت بر حسب جمعیت خود از تعداد ‹‹انتخاب كنندگان›› یا همان كارتهای انتخاباتی برخوردار است. نتیجه مستقیم این امر، توجه بیشتركاندیداها به ایالت های بزرگ و غفلت از مناطق كم جمعیت خواهد بود.كالیفرنیا، نیویورك و تگزاس هر یك به ترتیب با ۵۴، ۳۳ و۳۲ كارت انتخاباتی در راس ایالتهای آمریكا قرار دارند درحالیكه برخی ایالتهای كوچك نظیر مونتانا با ۳ كارت انتخاباتی هرگز مورد توجه جدی قرار نمی‌گیرند. به همین علت، تبلیغ و فعالیت ضعیف كاندیداها در ایالتهای كوچك، در بلند مدت سبب بروز نوعی ركود و عدم درك و مشاركت سیاسی در این مناطق خواهد شد. همچنین در برخی ایالتها تناسب دقیقی میان تعداد جمعیت و درصد‌كارتهای انتخاباتی وجود ندارد. به عنوان مثال درحالیكه ایالت كالیفرنیا یازده درصد جمعیت آمریكا را در خود جای داده است ۲۰ درصد آرای كالج انتخاباتی را در اختیار دارد. واضح است كه این عدم تناسب در ایالت های دیگر باید به صورت تبعیض‌آمیزی جبران شود. نتیجه نهایی این حالت تمركز شدید سرمایه گذاریهای كاندیداها در یازده ایالت بزرگ است چرا كه مجموع تعداد كارتهای انتخاباتی این یازده ایالت بیش از كل تعداد سی و نه ایالت دیگر است. مشكل عمده دیگر سیستم انتخاباتی آمریكا به ضعف در ماهیت این انتخابات باز می‌گردد. همانگونه كه پیش از این ذكر شد در این سیستم رئیس قوه مجریه بر اساس رای اكثریت ‹‹كالج های انتخاباتی›› برگزیده می‌شود. برخلاف سایر نقاط جهان، در آمریكا آرای تمام رای دهندگان در این صورت ملحوظ نخواهد شد. طبق سیستم انتخاباتی آمریكا ممكن است در ایالت كوچكی بالاترین حد مشاركت عمومی منجر به انتخاب تنها ۵ كارت انتخاباتی گردد و به عكس در ایالت بزرگتر و پرجمعیت تر با كمترین میزان مشاركت مردم، سرنوشت ۵۴ كارت انتخاباتی مشخص‌گردد. در این حالت كاندیدایی به صرف برنده شدن كارتهای انتخاباتی حزب متبوعش در ایالتهای بزرگ هر چند با مشاركت كم رای دهندگان در آن حوزه ها بر كاندیدایی كه طرفدارانش در ایالتهای كوچك بالاترین میزان مشاركت را داشته اند پیروز می‌گردد. به بیان ساده تر، برخورداری كاندیدایی از حداكثركارتهای انتخاباتی الزاما به معنای برخورداری از رای اكثریت مردم ایالات متحده نیست. در بارزترین مثال می توان به انتخابات سال ۲۰۰۰ و رقابت بین ال‌گور از حزب دموكرات وجرج بوش از حزب جمهوریخواه اشاره‌كرد. ال‌گور پس از بازشماری تمام آراء ایالات متحده حایز ۷۸۰/۲۵۲/۴۹ رای گردید و در مقابل بوش با ۳۵۳/۰۳۶/۴۹ رای به میزان ۴۲۷/۲۱۶ رای كمتر از وی به دست آورد. اما در مقایسه كارتهای الكترال (انتخاباتی) بوش به دلیل ضعف سیستم انتخاباتی آمریكا توانست با كسب ۲۷۰ كارت اكثریت كارتهای انتخاباتی جهت ورود به كاخ سفید را بدست آورد. بنابراین در مورد دموكراسی انتخاباتی‌آمریكا باید گفت كه اكثریت آرای تمام مردم، رئیس جمهور را مشخص نمی كند بلكه این فقط اكثریت كارتهای الكترال است كه رئیس دولت را مشخص می نماید و همانطوركه پیش از این توضیح داده شد این موضوع نیز به معنی رای اكثریت مردم نیست. البته جرج بوش تنها رئیس جمهور آمریكا نیست كه از رای اكثریت مردم بی بهره است. پیش از این نیز در طول تاریخ برگزاری انتخابات آمریكا، سه رئیس جمهور دیگر این كشور به نامهای اندرو جكسون در سال ۱۸۲۴، ساموئل تیلدن در ۱۸۷۶ و گروركلیولند در سال ۱۸۸۸ با وجود عدم احراز اكثریت آراء نسبت به رقیب خود به مقام ریاست جمهوری آمریكا رسیدند. نقص بعدی سیستم انتخابات ریاست جمهوری آمریكا در نظام بسته دو حزبی این كشور نهفته است. دوحزب قدرتمند جمهوری خواه و دموكرات عملا هیچ شانسی را برای احزاب دیگر جهت رقابت باقی نگذاشته اند. احزاب كوچكتر كه امكانات مالی و تبلیغاتی بسیار ضعیف تری دارند از هیچ امیدی جهت احراز اكثریت آراء در حوزه‌های انتخاباتی برای تصاحب كارتهای انتخاباتی برخوردار نیستند. به عنوان مثال اگر در ایالتی حزب جمهوری خواه ۵۰ درصد و حزب دموكرات ۳۰ درصد آراء را كسب نمایند و حزب سبزها موفق شود با كمترین امكانات و هزینه ۲۰ درصد باقی مانده را به دست آورد با این حال هیچ كارت انتخاباتی حتی متناسب با همان ۲۰ درصد نیز به حزب سبزها تعلق نخواهد گرفت. این مساله سبب شده كه همواره كارتهای انتخاباتی بین دو حزب عمده جمهوریخواه و دموكرات تقسیم و عملا آراء احزاب كوچكتر نادیده گرفته شود. هرچند ممكن است احزاب بزرگ و قوی در سایر كشورها هم وجود داشته باشند اما معمولا در نظامهای پارلمانی احزاب كوچكتر این امكان را دارند كه به همان میزان رای اكتسابی در پارلمان حضور یابند.
نكته دیگر درخصوص انتخابات ریاست جمهوری آمریكا به قانون اكثریت آراء مربوط است. قانون اساسی فدرال اصل را دربرگزیده شدن تنها به برخورداری از نصف به اضافه یك كارتهای الكترال داده است و هیچ قیدی در خصوص تطبیق این امر با ۵۰ درصد آراء ماخوذه وجود ندارد. در این صورت علاوه براینكه ممكن است كاندیدای Aبا رای كمتر نسبت به كاندیدای B به ریاست جمهوری برسد، این احتمال نیز وجود دارد كه كاندیدای A حتی با فرض كسب رای بیشتر نسبت به كاندیدای B نتوانسته باشد ۵۰ درصد تمام آراء را به خود اختصاص دهد. همانگونه كه پیش از این ذكر شد مورد نخست ۴ بار و مورد اخیر پانزده بارتاكنون درآمریكا رخ داده است. در خصوص اول می‌توان به پیروزی جرج بوش بر ال‌گور در انتخابات سال ۲۰۰۰ با وجود كسب رای كمتر نسبت به وی اشاره كرد. در خصوص مورد دوم نیز می توان جان. اف.كندی و بیل كلینتون را نام برد كه حتی با وجود برتری كل آراء آنان نسبت به رقبایشان، نتوانستند بیش از ۵۰ درصد كل آراء مردم را به دست آوردند. كلینتون در سال ۱۹۹۲ با وجود برتری بر جرج بوش پدر در تعداد آراء، تنها توانست ۴۳ درصد كل آراء مردم ایالات متحده را به دست آورد. یكی دیگر از ضعف های عمده سیستم انتخابات آمریكا به بیان ساده‌تر همان اصل معروف ‹‹برنده همه چیز را می برد›› می باشد چرا كه نظام انتخابات ریاست جمهوری این كشور بر اصل همه یا هیچ استوار شده است. این مساله نیز ریشه در نحوه برگزیدن ‹‹كارتهای الكترال›› دارد. ممكن است در یكی از ایالتهای آمریكا با ده كارت انتخاباتی، كاندیدایA با كسب تنها چند رای بیشتر نسبت به كاندیدای B تمام ده كارت را تصاحب كند و در مقابل كاندیدایB با وجود تمام تلاش وكسب آراء بسیار نزدیك به كاندیدای A (شاید اختلاف درحد چند رای باشد) نتواند حتی یك كارت الكترال به دست آورد. این موضوع دقیقا همان قانون معروف‹‹ همه یا هیچ›› و یا ‹‹برنده همه چیز را می برد›› می باشد!●فیل و گورخر
هرچند تعداد زیادی حزب قانونی در ایالات متحده مطابق با آزادیهایی‌كه قانون اساسی فدرال به آنها داده مشغول فعالیت هستند اما نظام انتخاباتی آمریكا اجازه حضور قوی و موثر را تنها به دو حزب بزرگ این كشور یعنی احزاب دموكرات و جمهوری خواه داده است. در این بخش قصد داریم به طور مختصر به معرفی برنامه ها و شعارهای احزاب فوق و همچنین پایگاه اجتماعی ‌آنان بپردازیم. پیش از هر چیز ذكر این نكته لازم به نظر می رسد كه مردم ایالات متحده برخلاف مردم سایركشورها و حتی در مقایسه با اروپای غربی از كمترین شعور و درك سیاسی برخوردارند. این واقعیت سبب شده تا احزاب و كاندیداهای ریاست جمهوری به جای ارائه برنامه های دقیق و واقعی به سراغ اقناع موقت و ظاهری افكار عمومی بروند. به دلیل ضعف سطح اندیشه و عقاید سیاسی نزد آمریكاییان، رویدادهای كوچك می‌تواند به سرعت بر افكار عمومی در ایالات متحده تاثیرگذار باشد. نتیجه دیگر چنین حالتی در نوسان بودن میزان محبوبیت احزاب آمریكایی نزد مردم است. در برخی موارد نیز ویژگی های اختصاصی و فردی كاندیداها بیش از شخصیت سیاسی و حزبی آنان نزد مردم مورد توجه قرار می‌گیرد. تمام این مسایل سبب شده است تا از یك سو احزاب همواره از برنامه ثابت، مشخص و مدونی محروم و از سوی دیگر پایگاه اجتماعی احزاب به سرعت و متناوبا در حال تغییر باشد. با این وجود با یك نگرش كلی می توان با بررسی عملكرد گذشته احزاب دموكرات و جمهوریخواه اصول مشخص و تا حدودی ثابت شعارها و برنامه های آنان را بدین شكل برشمرد: حزب دموكرات(با نماد حزبی گورخر) در سالهای اخیر شعارهای ذیل را سرلوحه فعالیت خویش قرار داده است: تامین هزینه های آموزشی پیش از دبستان، كاهش تعداد دانش آموزان كلاسها، ساخت و تجهیز مدارس، افزایش حقوق معلمان و ارتقای سطح كیفی آموزش، افزایش سطح پوشش خدمات درمانی برای كلیه افراد به ویژه كودكان و فقرا، حمایت از بیمه های بازنشستگان، مخالفت با افزایش سن بازنشستگی، حمایت از حذف محدودیت درآمد، رفع تمام بدهی های ملی، حمایت از كاهش مالیات ها به منظوركمك به خانواده‌های كم درآمد و خدمات درمانی و آموزشی، طرفداری از كاهش تسلیحات كشتار جمعی، حمایت از تجارت آزاد، طرفداری از محیط زیست، حمایت از حقوق بشر، حمایت از حملات نظامی به دولتهای سركش، ممانعت از تسلیح كشورهای مخالف سیاستهای جهانی ایالات متحده، حمایت از توسعه روابط تجاری عادی و همیشگی با دولت چین، حمایت از توسعه ناتو، حمایت از گسترش روابط با روسیه، پرداخت كامل بدهی های آمریكا به سازمان ملل، پیشبرد مذاكرات صلح خاورمیانه و كمك همه جانبه به اسرائیل، انتقال سفارت ایالات متحده در اسرائیل (تل‌آویو) به بیت المقدس، حمایت از آزادی‌های مذهبی، حمایت از آزادی سقط جنین، حمایت از گروههای منحرف جنسی نظیر همجنس بازان.
در مقابل حزب جمهوری خواه(با نماد حزبی فیل) در سالهای اخیر در عرصه های مختلف سیاست داخلی و خارجی و مسایل اقتصادی اجتماعی از سیاستهای ذیل پشتیبانی می كند: واگذاری اختیارات بیشتر در امر آموزش به ایالتها، حمایت از تاسیس بنیادهای عمومی جهت كمك به امر آموزش، حمایت از تاسیس مدارس خصوصی، ارائه خدمات درمانی به افراد مسن، كاهش مالیات بر فعالیت بخش های تجاری كوچك، حمایت از تامین اجتماعی شبه خصوصی، مخالفت با افزایش مالیات جهت تامین هزینه‌های رفاه اجتماعی، حذف مالیات عمر، كاهش عمده مالیات، حمایت از مداخله نظامی در مناطقی از جهان كه برای منافع حیاتی آمریكا خطرآفرین هستند، حمایت از دولت تایوان در كنار برقراری روابط عادی با چین، مخالفت با پیمان منع آزمایش های اتمی، حمایت از سیستم دفاع موشكی، مخالفت با سقط جنین، پرداخت مشروط بدهی ها به سازمان ملل متحد، حمایت از روند صلح خاورمیانه و اسرائیل
ازنظر پایگاه اجتماعی احزاب فوق، می توان گفت كه حزب جمهوری خواه به دلیل اتخاذ سیاستهای محافظه كارانه، از پایگاه قوی در بین طبقات بالای جامعه و اقشار مرفه و پردرآمد برخوردار است. در حالیكه حزب دموكرات به دلیل جانبداری از سیاستهای لیبرال‌تر، در بین سطوح و لایه های میانی و پایین طبقات اجتماعی، جای دارد. معمولا سرمایه‌داران،كارفرمایان وصاحبان صنایع بزرگ به جمهوری خواهان رای می‌دهند در حالیكه كارمندان جزء، كارگران و بیكاران به حزب دموكرات گرایش دارند.
▪از لحاظ سنی: معمولا نوجوانان طرفدار حزب دموكرات هستند و میانسالان و افراد مسن به حزب جمهوری خواه رای می‌دهند. از نظر جنسیت نیز زنان به ویژه خانم های جوان و مجرد طرفدار دموكراتها و به عكس آقایان به ویژه میانسال و پیر طرفدار جمهوری خواهان هستند. از حیث تحصیلات چنین می توان گفت كه معمولا افراد با تحصیلات عالی و روشنفكران طرفدار حزب جمهوری خواه و شهروندان عادی با تحصیلات معمولی و پایین طرفدار دموكراتها هستند. از لحاظ جغرافیایی و با نگاه به نقشه ایالات متحده می‌توان گفت كه برخلاف سالهای اولیه تشكیل دولت آمریكا، امروز جمهوری خواهان در ایالتهای مركزی و جنوبی از پایگاه قوی‌تری برخوردارند و در مقابل دموكراتها در ایالتهای شمال شرقی و غربی نفوذ زیادی دارند. اقلیتهای نژادی، قومی و مذهبی معمولا طرفدار‌‌دموكراتها هستند، وضعیت مهاجرین‌ تازه وارد به خاك آمریكا نیز همینطور است اما ساكنان ریشه دار به ویژه انگلوساكسون ها از جمهوری‌خواهان حمایت می‌كنند. در حالیكه كاتولیك ها و سیاهان بیشتر طرفدار دموكراتها هستند، سفید پوستان و پروتستانها از جمهوری خواهان حمایت می‌كنند. طرفداران حق خرید و حمل اسلحه از سوی شهروندان معمولا طرفدار جمهوریخواهان هستند درحالیكه طرفداران انجمن‌ های آزادی‌های جنسی از دموكراتها حمایت می‌كنند. سندیكاها و اتحادیه های‌كارگری حامی دموكراتها و كشاورزان و مزرعه داران حامی جمهوری‌خواهان می باشند. دموكراتهای‌آمریكا به طور سنتی از حمایت لابی متنفذ و قدرتمند یهودی و طرفدار صهیونیسم برخوردارند و در مقابل لابی نفتی (صاحبان شركتهای نفتی) از جموری خواهان جانبداری می‌كنند. درحالیكه سكولارها و افراد لامذهب معمولا از دموكراتها حمایت می‌كنند، طرفداران مذهب و حامیان انجام شعائر مذهبی دوستار جمهوری‌خواه‌هان هستند. این‌گروهها نیز در زمره حامیان دموكراتها هستند: ساكنان شهرهای بزرگ، طرفداران سقط جنین، مخالفان حمل اسلحه، همجنس بازان، لیبرال ها، مجردها، بی دین‌ها، سیاهان و اسپانیایی و لاتین تبارها.
●آزمون ۲۰۰۴
انتخابات ریاست جمهوری آمریكا همواره برای حزبی كه در كاخ سفید حضور ندارد مشكل زا و اختلاف برانگیز است. در مقابل حزبی‌كه ریاست جمهوری را در دست دارد، بدون دغدغه و نگرانی وارد انتخابات می شود و رئیس جمهور مستقر را به عنوان نامزد رسمی خود اعلام می‌كند، اما حزب مقابل باید برای معرفی نامزد نهایی، حداقل یكسال نبرد درون حزبی را بین چندین نامزد شناخته شده و ناشناس پشت سر بگذارد. به همین دلیل در حال حاضر درآمریكا تمام نگاه‌‌ها به حزب دموكرات دوخته شده تا تكلیف رقیب جرج دبیلو بوش جمهوریخواه در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ روشن شود. این امر نیز در زمانی محقق خواهد شد كه یكی از ۹ نامزد حزب دموكرات بر سایر رقبای هم حزبی اش پیروز‌گردد. در درون حزب جمهوریخواه هیچ یك از چهره‌های شاخص این حزب حاضر به رقابت با رئیس جمهور مستقر نیستند و صرفا چند چهره ناشناس و یا ماجراجو برای مطرح شدن در رسانه‌ها،‌ریسك این رقابت پرخرج و نابرابر را به جان خریده‌اند. درانتخابات آینده بوش قصد دارد به تنهایی حداقل ۲۰۰ میلیون دلار پول جمع آوری‌كند. در‌‌صورت تحقق این وعده بوش ركورددار‌ تاریخ آمریكا خواهد شد و هیچ فرد عاقلی در درون حزب جمهوریخواه حاضر نخواهد بود با این ماشین عظیم تبلیغاتی به مقابله بپردازد.
اما شرایط برای حزب دموكرات كاملا متفاوت است. در این حزب هنوز هیچ فردی به عبور از مراحل مختلف انتخابات اطمینان ندارد. به همین دلیل انتخابات برای این حزب به مراتب نفس‌گیرتر خواهد بود. در حال حاضر ۹ نفر نامزدی رسمی خود را در داخل حزب دموكرات اعلام كرده اند. این ۹ تن باید با یكدیگر در ایالت‌های مختلف رقابت‌كنند و نظر اكثریت اعضای شركت‌كننده‌كنوانسیون ملی حزب دموكرات در تابستان آینده را جلب نمایند.
در این مسیر میلیون ها دلار پول نامزدها و حامیان آنان برای شكست دادن هم حزبی ها صرف خواهد شد و شكاف های عمیقی در میان جناح‌های مختلف حزب دموكرات بروز خواهد كرد. از این جهت رقابت برای نامزد رسمی حزبی‌كه كاخ سفید را در اختیار ندارد با رئیس جمهوری مستقر بسیار دشوارتر خواهد بود. از بعد از جنگ جهانی دوم تاكنون تنها ۲ بار یك رئیس جمهور مستقر در انتخابات از رقیب خود شكست خورده (جیمی‌كارتر و جورج بوش اول). در بخش بعدی به معرفی مختصر كاندیداهای حزب دموكرات می پردازیم.‌(هر چند اخیرا در مراحل مبارزات انتخاباتی حزب دموكرات، تعدادی از این افراد از ادامه مبارزه منصرف شده اند).●۹ دموكرات و یك عرب
▪وسلی كلارك: ژنرال بازنشسته وسلی كلارك فرماندهی نیروهای آمریكایی دركوزوو را بر عهده داشته است و از مخالفان جدی حمله نظامی‌آمریكا به عراق محسوب می‌گردد. وی به دلیل سوابق نظامی اش فرد مناسبی برای رقابت با بوش در عرصه‌های نظامی و امنیتی به شمار می‌آید و می‌تواند از این بابت اطمینان خاطر آمریكایی‌ها را برای رویاروی با تهدیدات امنیتی برطرف كند. اگر شرایط سربازان آمریكایی در عراق وخیم تر شود، شانس پیروزی كلارك افزایش می‌یابد. اما در‌عین حال این ژنرال ۵۸ ساله به دلیل نداشتن سوابق اجرایی در‌سطوح ایالتی و فدرال، با مشكل عمده در جلب آرای رای دهندگان آمریكایی مواجه است.
●هوارد دین: (فرماندار سابق ایالت ورمونت) وی به جناح لیبرال حزب دموكرات تعلق دارد كه از توانایی بالایی در جلب كمك‌های مالی برخورداراند. این پزشك ۵۴ ساله مخالف جدی جنگ در عراق است و از صلح عادلانه تر در خاورمیانه جانبداری می كند. برخی وی را نامزد نهایی حزب دموكرات می‌دانند
▪جان ادواردز: ادواردز در حال حاضر سناتور ایالت‌كارولینای شمالی است و به عنوان یك دموكرات میانه رو شناخته می شود. این سناتور ۵۰ ساله از سابقه و‌كالت در شهر نشویل ایالت تنسی برخوردار است. موضوع مورد توجه وی مسائل كارگری، اشتغال و برنامه های اقتصادی است. برخی از تحلیگران انتخاباتی، چهره ظاهری ادواردز را عامل منفی در جلب آرای مردم آمریكا عنوان كرده‌اند. به همین دلیل این سناتور از شانس زیادی برای پیروزی در انتخابات مقدماتی حزب دموكرات برخوردار نیست.
▪جان كری: او یكی از‌كهنه سربازان جنگ ویتنام است كه به انتقاد از جنگ عراق پرداخته است. این سناتور ایالت ‹‹ماساچوست›› كه ۵۹ سال دارد، در میان دموكراتها فردی پیشتاز تلقی می شود. كری پیش از آن كه وكیل مدافع شود، در جنگ ویتنام در نیروی دریایی آمریكا خدمت می كرد. به علت پیشتازی و شانس بیشتر جان كری نسبت به رقبایش در ادامه توضیحات كاملی در خصوص وی خواهد آمد.
▪دنیس كوسینیچ: كوسینیچ در۱۹۷۷ در۳۱ سالگی شهردار‹‹كلیولند›› شد و به عنوان جوانترین شهردار یك شهر بزرگ آمریكا شهرت یافت. اما این نماینده كنگره در مبارزه تبلیغاتی‌اش تاثیری كافی بر جا نگذاشته است و به همین جهت نامزد جدی تصاحب بلیت دموكرات ها نیست.كوسینیچ مخالف جنگ عراق و از منتقدان خستگی ناپذیر سازمان تجارت جهانی است.
▪جوزف لیبرمن: این سناتور یهودی، یار انتخاباتی‹‹ال گور›› در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ بود‌كه بوش با جنجالی بزرگ آنرا به نفع خود به پایان رساند. وی دانش آموخته دانشگاه ‹‹ییل›› است كه پیش از ورود به عرصه سیاست، دادستانی كل ایالت ‹‹كانتیكت›› را عهده دار بود. وی در ۱۹۸۸ به مجلس سنا راه یافت. او متعلق به جناح راست حزب دموكرات است و می‌گوید انتخاب نامزدی چپگرا، شانس پیروزی حزبش مقابل بوش را از بین خواهد برد. لیبرمن به رغم دموكرات بودنش به شدت حامی جنگ آمریكا در عراق بود و با جمهوریخواهان قطعنامه‌ای در‌كنگره به تصویب رساندكه به جرج بوش مجوز آغاز این جنگ را داد. او از زمان حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ خواستار تقویت امنیت ملی‌آمریكا شده است. (وی اكنون از رقابت ها كنار‌كشیده است)
▪ماسلی براون: براون ۵۶ ساله به عنوان تنها نامزد زن در انتخابات دموكراتها حمایت گروههای حامی حقوق زنان را جلب كرده است. ولی هنوز از اعتباری ملی برخوردار نیست. او در سال ۱۹۹۲ به سنا راه یافت تا اولین سناتور زن سیاه پوست تاریخ آمریكا شود. براون از ۱۹۹۹ تا ۲۰۰۱ سفیر آمریكا در زلاندنو و ساموا بود.
▪ال شارپتون: این فعال حقوق مدنی امسال به سراسر آمریكا سفر كرد تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری ۳/۱ میلیون امضای جدید و عمدتا از سیاهپوستان جمع آوری كند. تحلیلگران می‌گویند او بیشتر می كوشد تا به عنوان رهبر سیاهپوستان دموكرات مطرح شود تا نامزد جدی رقابت بر سر كاخ سفید.
▪ریچارد‌گپهارد: گپهارد ۶۲ ساله نامزد دموكراتها برای شركت در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۸ بود و ابتدا نیز بخت مسلم رای‌گیری سال ۲۰۰۴ محسوب می‌شد. وی از ۱۹۸۹ تا سال‌گذشته رهبر دموكراتها درمجلس نمایندگان بود. پشتوانه وی، جنبش كارگری آمریكاست و او از یك طرح ملی خدمات بهداشتی بلند پروازانه دم می‌زند. گپهارد به پرونده اقتصادی پرزیدنت بوش می‌تازد وآن را ‹‹شكستی فلاكت بار›› می‌خواند. با این وجود، او از جنگ عراق قویا حمایت می‌كند. وی نیز اخیرا انصراف خود را از ادامه مبارزات انتخاباتی اعلام كرده است.
▪رالف نادر: دركنار نامزدهای حزب دموكرات رالف نادر وكیل ۷۰ ساله از حزب سبز نیز نامزد جدی انتخابات آتی می باشد. وی فرزند یك مهاجر لبنانی‌تبار و فارغ التحصیل رشته حقوق از هاروارد است. از جمله شعارهای عمده وی حمایت از محیط زیست، كاهش بودجه نظامی آمریكا و اصلاح سیستم تامین مالی احزاب است بسیاری از آگاهان سیاسی حضور رالف نادر را همچون چهارسال پیش به ضرر دموكراتها ارزیابی می‌كنند.
●سرباز ویتنام
در حالیكه قبل از شروع رقابتهای جدی كاندیداهای حزب دموكرات اكثركارشناسان، هوارد دین، وسلی كلارك و جان ادواردز را بخت های اصلی انتخاب شدن به عنوان كاندیدای نهایی حزب دموكرات می دانستند اما به مرور زمان و با شروع شدن رقابت‌های عملی درون حزبی این سناتور تقریبا گمنام ماسوچوست بود كه نام خود را سرزبانها انداخت. اكنون وی در اكثر رای‌گیریهای مقدماتی حزب دموكرات در ایالتهای مختلف به پیروزی رسیده است. هرچند برخی رقبای جان كری هنوز هم بر ادامه رقابت اصرار دارند اما به نظر نمی رسد هیچكدام بتوانند محبوبیت وی را نزد طرفداران حزب دموكرات كم رنگ‌كنند. در حال حاضر چیزی كه باعث حیرت بسیاری از كارشناسان سیاسی‌آمریكا در خصوص افزایش نامتعارف محبوبیت جان كری شده این مساله است كه چگونه این نامزد دموكرات كه تا چندی پیش در ردیف پنجم یا ششم كسب محبوبیت درحزب خود قرار داشت و تا همین اواخر به نوشته مطبوعات آمریكا، دو سوم مردم این كشور حتی هیچ شناختی از وی نداشتند، ناگهان به رقیبی قدرتمند در برابر بوش تبدیل شده است؟ به همین دلیل هم اینك تلاش برای آگاهی از زوایای زندگی شخصی و سیاسی این نامزد احتمالا نهایی دموكرات ها به یكی از سوژه‌های خبری وتحلیلی مطبوعات آمریكایی و اروپایی تبدیل شده است. سناتور جان كری كه در سال ۱۹۴۳ در ایالت ماساچوست به دنیا آمد فرزند یك دیپلمات ارشد آمریكایی است كه به دلیل ماموریت های طولانی پدرش در اروپا غالب دوران نوجوانی خود را در این قاره و به ویژه پاریس گذرانده است و همین موضوع سبب شده او به زبان فرانسه تسلط كامل داشته باشد. او یكی از كسانی است كه در جنگ ویتنام شركت نمود و به رغم كسب چند مدال افتخار، پس از پایان جنگ به صف منتقدین ماجرای ویتنام پیوست. جان كری هم اكنون مانند دو دوره‌گذشته نماینده سنا از ایالت ماساچوست است و آنگونه كه شواهد نشان می‌دهد با پیروزی های اخیرش در چندین ایالت آمریكا به خصوص در برخی ایالات جنوبی، او نامزد نهایی دموكرات ها خواهد بود. سناتور‌كری هر چند به قطعنامه استفاده از زور علیه عراق رای مثبت داد ولی اكنون حملات تبلیغی خود را علیه سیاست های جنگی بوش در عراق متمركز كرده است. وی با سفر به شهرها و ایالات مختلف از مردم خواسته است ‹‹اگر آنها به دنبال تغییر در زندگی خود هستند به او رای بدهند. اگر كسانی وجود دارند كه گمان می‌كنند او مانند رئیس جمهور فعلی آمریكا درسیاست های خود‌گزینه جنگ را انتخاب می‌كند، هرگز به وی رای ندهند.›› بدون تردید كسانی كه با موضوع تبلیغات انتخاباتی در كشور آمریكا آشنایی دارند به خوبی به این مطلب واقفند‌كه ابراز این گونه جملات مهیج، مساله كاملا متعارفی است اما كمتر كسی به یاد دارد كه یك نامزد انتخاباتی درآمریكا رئیس جمهور مستقر و رقیب خود را ‹‹احمق›› خطاب نماید. جان كری بارها با احمق مخاطب قرار دادن بوش سیاست های او را غیر مسئولانه قلمداد كرده و معتقد است تمام سیاست‌های بوش بر پایه ایدئولوژی بنا شده و به همین دلیل دولت این كشور در سلطه منافع عده ای خاص قرارگرفته كه باید هر چه سریع تر آن را از چنگال این عده آزاد‌كرد. صرف نظر از مطالب فوق یكی دیگر از ویژگی های كری كه قدرت و محبوبیت او را بیشتر نمایان ساخته نفوذ كلام و چهره ظاهری وی است كه نزد مردم آمریكا از فاكتورهای بسیار مهم انتخاباتی به شمار می‌روند. برای نمونه هنگامی كه وی برای شركت در برنامه تبلیغاتی خود همراه با دیگر نامزدهای حزب دموكرات به ایالت فلوریدا رفته بود با یادآوری اینكه سرنوشت انتخاباتی بوش در انتخابات گذشته به كمك برادر فرماندارش در همین ایالت رقم خورد، فقط با یك جمله از صف رقیبان خود پیش افتاد. او در جمع مردم این ایالت گفت: ‹‹فلوریدا همان جایی است‌كه دموكراسی در آنجا مجروح شد.›› همچنین او در دو ایالت تنسی و ویرجینیا كه جزو ایالات جنوبی‌آمریكا هستند و معمولا به دموكراتها تمایل ندارند با جسارت تمام گفت: ‹‹ مردم آمریكا در شرق و شمال غرب تغییر را برگزیده‌اند و اكنون نوبت جنوبی ها است.›› حمایت كری از طبقه متوسط آمریكا را شاید بتوان یكی از ظریف ترین حربه‌های او در زمینه تبلیغات ذكر كرد. این نكته از آنجا دارای اهمیت است كه وی برای اینكه بتواند این ایده را تحقق بخشد حتی حاضر شده از رقیب فعلی خود یعنی جورج بوش نیز پیشی بگیرد، به نحوی كه خواستار تغییر قانون كاهش مالیات هایی است كه بوش برای افراد با درآمد بالای ۲۰۰ هزار دلار در سال وضع نموده است. با وجود تمام این توضیحات باید منتظر ماند و رقابت جرج بوش با كاندیدای انتخابی دموكراتها (به احتمال زیاد جان كری) را در ماه نوامبر مشاهده كرد. اما آیا این بار هم ضعف‌های عمده سیستم انتخاباتی ایالات متحده جرج بوش را یاری خواهد كرد؟
داود راكی
پی نوشت‌ها
۱- احمد، ساجدی، از جرج واشنگتن تا جرج بوش، انتشارات محراب قلم، تهران، ۱۳۷۰
۲- آندره تنك، حقوق ایالات متحده‌آمریكا،ترجمه: سیدحسین صفایی، مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، تهران، ۱۳۷۴
۳-و یلكومب واشبورن، سرزمین مرد سرخپوست قانون مرد سفید پوست، ترجمه: هنگامه قاضیانی و خشایار بهار، نشر ثالث، تهران ۱۳۷۸
۴- شایریان داربی، تحولات سیاسی در ایالات متحده آمریكا، ترجمه: رحیم قاسمیان، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۹
۵-رابرت شولزینگر، دیپلماسی آمریكا در قرن بیستم، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، دفتر مطالعات سیاسی و بین الملل، تهران ۱۳۷۹
۶-لوتراس لودتكه، ساخته شدن آمریكا، ترجمه: شهرام ترابی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران ۱۳۷
۷-لنوهیوبرمن، داستان آمریكا، ترجمه: سروش حبیبی، نشر چشمه، تهران، ۱۳۷۸
۸- نوام چامسكی، دموكراسی بازدارنده، ترجمه: مهوش غلامی، انتشارات اطلاعات، تهران ۱۳۷۲
۹-گوین اسلر،آمریكا رویایی برباد رفته، ترجمه: علی آقا محمدی و پیمان دفتری، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران ۱۳۸۰
۱۰-Jordan (terry), the u.s constitution and fascinating facts about it, Naperville ,oak Hill publishing company ۱۹۹۹.
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید