چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

محرمانه نیست


محرمانه نیست
طیف سیاسی پرتنوعی که پس از روی کار آمدن غیرمترقبه سیدمحمد خاتمی در دوم خرداد ۷۶ عنوان اصلاح طلب را برای خود برگزیدند، کدام آینده را پیش رو دارند؟ آیا بار دیگر به هم اعتماد می ورزند و ائتلاف سابق را زنده می کنند یا دیگر سراغی از آن ائتلاف نخواهند گرفت؟ و آیا اساسا اصلاح طلبی مذکور آن توش و توان و رمق و اراده را دارد که دوباره سر برآورد؟ این روزها که حلقه هایی نظیر ستاد ائتلاف یا شورای هماهنگی و... جلسات فشرده ای را برگزار می کنند، حاضران کدام کلمات را رد و بدل می کنند و کدام تصویر را از آینده ترسیم می نمایند تا از بی آیندگی گریبانگیرشده در دهه اخیر- درست پس از روی کار آمدن پیش بینی نشده در خرداد ۷۶- رهایی یابند؟ چنان جلساتی چقدر جدی است و چه قدر نمادین غیرواقعی؟
اینکه در جلسات مورد بحث چه می گذرد، نیاز به شنود مکالمات و درز گفت وگوهای محرمانه ندارد. هم چنان که برای اطلاع از حال و روز اصلاحات کذایی، ضرورتی به احضار ارواح و نبش قبر نیست. همین که ده ها اصلاح طلب سابق نظیر سعید حجاریان و بهزاد نبوی بارها شهادت داده اند اصلاحات به روایت دوم خردادی مرده، کفایت می کند. و از آنجا که برخی از همین فعالان گفته اند از مسیح هم برای زنده ساختن این مرده کاری ساخته نیست، بعید است از طالع بینی و جادو و جنبل کاری برآید. در عین حال یک احتمال را می توان در ذهن داشت و در لابلای جلسات محرمانه و غیرمحرمانه کاوید و آن اینکه اصلاح طلبان- فعلا به مصادیق این عنوان مبهم کاری نداریم- تصمیم گرفته باشند دست از سر جنازه سابق بردارند و به تکان دادن دست و پای آن برای تلقین زنده بودنش پایان دهند تا پس از باور به مرگ اصلاحات کذایی، نوزادی تازه بیاورند و او را بپایند که مبتلا به امراض مهلک سابق نشود. تنها اتفاق جدید می تواند رسیدن به این باور و اراده جدید باشد اما آیا تحلیل و تصمیمی از این جنس واقعیت دارد؟
نه، نیاز به شنود جلسات محرمانه نیست. کافی است با نگاهی روانشناسانه به گفتار و رفتار ورثه مرحوم اصلاحات بنگریم تا این «مظاهر»، دلالت بر عمق روحیه و روان آنها کند همچنان که مشاهده دود، دلالت بر آتش می کند اگرچه آن آتش از دوردست دیده نشود. با این نگاه روانشناسانه هم چنین می توان فهمید ورثه چه قدر به هم اعتماد دارند و چه قدر با هم صادق و جدی اند. یا چرا به هم- به ویژه به برخی پدرخوانده ها و قیم های سابق- بی اعتمادند و حاضر نیستند دیگر تخم مرغ های خود را در سبد آنها بگذارند. این بی اعتمادی البته مختص حزب اعتماد ملی یا کارگزاران سازندگی نیست. اگر این روزها از تردید خاتمی درباره نامزدی سخن گفته می شود، نوعی دیگر از همان بی اعتمادی فراگیر است. تردید خاتمی به این معنا نیست که او مایل نیست نامزد شود. نه او برخلاف آنچه می گویند و بعضا خودش هم می گوید، مایل به آمدن است و اگر تردیدهای جدی دارد، تردید نسبت به صداقت مدعیان حمایت است که پیش از این صراحتا از او عبور کرده اند. نیز تردید به اقبال دوباره مردم به شعار اصلاحاتی است که دیگر رازی مگو و هنری عرضه نکرده ندارد. او هم مانند خیلی از طیف های گونه گون اصلاح طلبان می داند که آن شیر بی یال و دم و اشکم دیروز را نه توده های مردم، نه نخبگان، نه روشنفکران و صاحب نظران، و نه اپوزیسیون طمع کرده به اصلاحات کذایی قبول ندارند.
او می داند که در آن ۸ساله، هم از خدا ماند و هم از خرما، هم از برنج مازندران و هم از خرمای بغداد! خاتمی می داند که اصلاحات مدعایی هیچ قرار و ثباتی چه در جانب ملت و چه در میان اپوزیسیون و ضدانقلاب پیدا نکرد. به همین دلیل هم هست که می گوید تندروها اصلاحات را منحرف کردند و باید آن را از نو تعریف کرد. و از همین زاویه است که محمدرضا تاجیک مشاور سیاسی وی در زمان ریاست جمهوری اش در گفت وگو با ارگان رسانه ای بنیاد باران تاکید می ورزد «خاتمی تردید دارد که در صورت انتخاب خود بخشی از مشکل جامعه باشد. اگر امروز تامل نکنیم فردا بسیاری از ما مشتاقان حضور وی از نخستین کسانی خواهیم بود که عبور از وی را فریاد می کنیم.»
در واقع هیچ اعتمادی منعقد نمی شود و هیچ اطمینان محکمی روی اطمینان دیگر استوار نمی آید تا بتوان زایشی نو داشت و بنایی تازه چید. خلوت شخص به شخص اصلاح طلبان و هم نشینی های مداوم آنها با اعتماد و اطمینان رونق نمی گیرد تا بتوان همدلی کرد و نامزد آراست و برنامه نوشت و به بازار رقابت و جلب اعتماد مردم فرستاد. مگر چقدر می توان رقبا را لو لو کرد و جماعت اعتماد از کف رفته را به هراس افکند و در بایگانی اتفاقات گذشته را گل گرفت؟!
اما مشکل فقط بر سر اعتماد نیست. مسئله اساساً یکی دو تا نیست. غیر از اینکه خاتمی خود از آن جنسی که گفته شد تردید دارد، دیگرانی هم او را آرزوی پایان یافته ۱۰ سال پیش می نامند و حامیانی چون عضو مشترک مرکزیت حزب مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب در اوج حمایت از وی و در حالی که شعار می دهند «یا خاتمی یا هیچ کس»، اعلام می دارند که اگر انتخابات آزاد بود و مجبور نبودند، سراغ خاتمی نمی رفتند! (بگذریم از کارگزارانی ها که یکی در میان نسبت به کار آمدی و رأی آوری و کار بلدی وی ابراز تردید می کنند).
سیاست پیشگانی چون سعید حجاریان مدت ها با لحنی انتقادی تأکید کرده اند که خاتمی سیاستمدار و اکتیو (فعال) نیست اما اکنون با لحنی متناقض می گویند حاضرند ایثار کنند تا او بیاید. می گویند- و خاتمی هم می گوید- عصر قهرمان پروری گذشته است و باز از او که می داند قهرمان خیالی آنها نیست و نمی خواهد هم باشد، تنها قهرمان موجود در اردوگاه اصلاح طلبان می سازند و دیگران را هم به کرنش و اطاعت فرامی خوانند. اگر هم برنامه ای مطالبه می شود، می گویند «خاتمی همان برنامه است. او یک فرد نیست، برنامه است. شما که می گویید شخص، برنامه نمی شود خودتان چه برنامه ای دارید»! این همه انرژی برای دل گرم کردن خاتمی!؟ این سخن تن پرورانه- حاکی از اینکه پاسخگو ما نخواهیم بود و خاتمی خود باید مسئول همه چیز باشد- در حالی ادا می شود که گویندگان، اصلاح طلبان منتقد و هوشیار را متهم می کنند که با ورق زدن کارنامه اصلاحات و نقد و ارزیابی آن، در حال خالی کردن دل قهرمان تنها هستند! این همه نازک نارنجی و مدعی اصلاح طلبی و نقد تند و تیز دیگران؟ شیر بی یال و دم و اشکم که دید؟ این چنین شیری خدا هم نافرید.
حرف نو، برنامه تازه، شعار جذاب. هرگز! آقای بهزاد نبوی در گفت وگوی اخیر خود با سایت بنیاد باران تأکید می کند «خاتمی امروز سمبل نجات ملی است نه اصلاحات. ما در حال حاضر در مرحله ای نیستیم که دنبال ایده آل هایمان برویم. امروز نجات کشور مطرح است و اساساً ضرورتی ندارد دنبال ایده آل هایمان باشیم» و در تکمیل سخنان وی آقای محمد علی ابطحی، خاتمی را سرزنش می کند که واقع بین باشد و می نویسد «آقای خاتمی گفته آمدن در صورتی معنا دارد که یک گام نسبت به گذشته جلو برویم و الا باید فکر دیگری کرد. اگر منظور آقای خاتمی - چنانچه من فهمیدم- دوران اصلاحات باشد نمی دانم با چه منطقی حرف زده است. فکر می کنم واقعیت های این چند ساله اثبات کرده که کسی نمی تواند توقع انقلاب و یا تغییر قانون اساسی از رئیس جمهور داشته باشد و همه فهمیده اند که با تقسیم قدرت موجود که براساس قانون اساسی است امکان تحقق شعارهای همان دوره هم وجود ندارد». یعنی آقای خاتمی به اندازه ابطحی نمی فهمد؟ یا خاتمی - به زعم خطای ابطحی- در توهم انقلاب و تغییر قانون اساسی است و معاون سابق می خواهد وی را متوجه و متنبه کند؟ و اساساً با این بیان آیا مدعیان اصلاح طلبی (حلقه اطراف خاتمی) دنبال رادیکالیسم، معارضه با قانون اساسی و ساختارشکنی بوده اند و حالا ابراز عجز می کنند که دیگر چنان توقعی نباید از ایشان داشت؟! به هر حال با چنین بیانی، آیا رادیکال ها همراه می شوند یا طرفداران اعتدال، اعتماد از دست رفته شان بازسازی می شود؟
معضل و ابهام دیگر بر سر شعار تنوع و تکثر و تحمل و توسعه سیاسی است که به تعبیر علیرضا علوی تبار با اصرار بر تعطیل فعالیت انتخاباتی احزاب و تن دادن به آمریت حزب مشارکت و سازمان مجاهدین سازگاری ندارد. اگر انتخابات، بهار احزاب است چگونه می توان از آنها خواست مانند صغار و بندگان فقط قیمومت یکی دو حزب خودستا و از خود راضی را بپذیرند و در خود را تخته کنند؟ آن هم قیمومت جریانی که نه ثبات و برنامه ای دارد، نه انرژی و امید، و نه صداقت و تواضع. جریانی که به انتخابات نه به عنوان عرصه فعالیت سیاسی مثبت و ایجابی بلکه بهانه ای برای تندروی، ساختار شکنی، درگیری و تحریم و تقابل با نظام می نگرد. حتی آقای خاتمی هم به چنین طیفی بدگمان است چه رسد به دیگران. خیلی ها در جبهه سابق اصلاحات نمی توانند بیش از این آلت دست چند سیاست باز حرفه ای باشند که به قول کاریکاتوریست فراری روزنامه های زنجیره ای، از دیگران انتظار دارند نارنجک به خود ببندند و به نام فعالیت سیاسی و مدنی و رسانه ای، انتحار و خودکشی کنند.
خرج کردن خاتمی برای قمار خود- آن گونه که احمدپور نجاتی نوشت- ساده ترین و کم بهاترین اتفاقی است که در فضای مغشوش فعلی در طیف مدعیان اصلاحات در حال رخ دادن است. به میدان فرستادن او در فضایی چنین آشفته اگرچه منصفانه به نظر نیاید، اما برای آنها که عادت کرده اند همواره از حیثیت دیگران خرج کنند و برای عبور و ماندن خود پل بسازند، هیچ هزینه ای ندارد. خاتمی تنها یک شخص است و آینده او هر چقدر هم مهم آینده یک فرد است. در این میان سؤالات مهم تری وجود دارد که مختصری از آنها ذکر شد: عبرت از گذشته، پرسش از آینده و غرض و برنامه، چرایی اعتماد، و چرایی آتش زدن به خرمن اعتماد مردم. اینکه طیف های گوناگون اصلاح طلبان هر یک برای آینده خود چه تدبیر می کنند، مهم تر از پاسخ به این پرسش نیست که چرا به مردم و رأی های آنان خیانت شد و چرا مردم دوباره باید اعتماد کنند؟
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید