چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

دشمنی در دنیای مدرن


دشمنی در دنیای مدرن
چند شب پیش برای چندمین بار فیلم «تروی» از تلویزیون پخش شد. شگفت‌آور اینکه حتی در دوران کلاسیک نیز جنگ و صلح و آتش‌بس و گفت‌وگو قاعده‌ای منطقی و انسانی داشت. در میدان جنگ بساط گفت‌وگو مهیاست و هرکس می‌تواند نظر و خواسته خودش را بگوید. آگاممنون فرمانده یونانی‌ها می‌خواهد «تروی» تسلیم شود و خراج‌گذار یونان شود و در آن سو «تروی‌جانی‌ها» تسلیم‌شدنی نیستند. دو طرف می‌دانند با چه‌کس روبه‌رو هستند و خواسته او چیست. اگر همین مدل هنوز هم اجرا شود بسیار راهگشاست.
دنیا تغییر کرده است اکنون دیگر در میدان جنگ گفت‌وگو نمی‌کنند اما گفت‌وگو هنوز اصل است. ایران و آمریکا دو کشوری که اکنون در جهان مدرن و در دنیای دیپلماسی و استراتژی حضور دارند، نمی‌توانند هیچ گفت‌وگویی با یکدیگر نداشته باشند. گفت‌وگو در عین دشمنی و جنگ نیز نمی‌تواند تعطیل شود. دنیای امروز توجیه دقیق و مطلوبی برای قطع ارتباطات دیپلماتیک حداقلی نیز ندارد. البته زمانی این مسئله توجیه داشت، اما توجیه آن نیز انقلاب بود. آن انقلاب اکنون به دوران تثبیت خود رسیده است. تثبیت یعنی اینکه ما بتوانیم با دشمنان خود نیز به نوعی ارتباط داشته باشیم تا از دشمنی با انقلاب دست‌ بردارند. ایران و آمریکا هنوز از خواسته‌های یکدیگر خبری ندارند. این خواسته‌ها چگونه می‌تواند تبیین و اعلام شود؟ دوران جنگ‌های کلاسیک با پایان یافتن جنگ جهانی اول به پایان رسید اما یادگار آن همچنان تا مدتی بعد‌تر نیز باقی ماند. در واقع از نیمه دوم قرن هجدهم بود که با تقویت صنعت و توسعه‌طلبی‌های انگلستان و سر بر آوردن آمریکا دوران استراتژی آغاز شد. از همین دوره بود که به مرور اهمیت دیپلماسی و راهبردهای استراتژیک مشخص شد. این اهمیت از آنجا شدت گرفت که بسیاری از سیاستمداران انگلیسی بر این باور بودند که باید هزینه برخی از جنگ‌ها را با کاربرد حیله و نیرنگ کاهش داده و به جای آن از ایده نوینی تحت عنوان سیاست‌ورزی استفاده کرد.
این تفکر بود که سال‌های بعد، یعنی پس از آنکه آثار و نتایج آن در آسیا و آفریقا مشخص شد بسیاری از کشورها و مردم در آسیا و آفریقا سیاستمداران انگلیسی را بسیار زرنگ و مکار خواندند. اما بنیادی که انگلیسی‌ها گذاشتند تاریخ جهان را دگرگون کرد و ساختاری نوین را سبب شد. دوران دیپلماسی و سیاست رسما از زمان جنگ جهانی دوم اهمیت یافت. حتی بسیاری که در سال ۱۹۱۹ در کاخ ورسای پاریس گرد آمده بودند هیچ نمی‌پنداشتند که دوران جنگ کلاسیک و ترکاندن و فتح کردن گذشته است. آنان آخرین عهدنامه دنیای قدیم را که بر اساس اصل «پیروز برتر و والاتر است» تنظیم شده بود، تنظیم و مصوب کردند. پس از آن دیگر هیچ عهدنامه‌ای بر اساس این اصل تنظیم نشد. وقتی جاه‌طلبی‌های رایس سوم کم‌کم فراگیر شد، نخست‌وزیران انگلیس و فرانسه در خط‌مقدم گفت‌وگو‌ها بودند، آنان که هنوز دست پرورده و یا بهتر است بگویم آنان که شاگردان مکتب قدیم بودند در مقابل این جاه‌طلبی‌ها چندان سیاست‌ورزی نکردند. اما چند سالی پس از آن بود که «چرچیل» ظهور کرد. به جرات می‌توان گفت که او بهترین شاگرد مکتب جدید شد.
او که در میان سیاستمداران استخواندار و باتجربه برخاسته بود و کلاسیسم انگلیسی را به خوبی می‌شناخت در پیوند عصر قدیم با عصر جدید نقشی بی‌بدیل ایفا کرد. برای اولین‌بار او بود که بر اهمیت مذاکره و ارتباط در هر زمانی صحه گذاشته و این اصل را تا زمین گذاشتن آخرین تفنگ سرباز ژاپنی دنبال کرد. چرچیل آدم خوش‌شانسی بود. او آغازگر عصری شد که در عین اینکه دو غول بزرگ هسته‌ای که دنیا را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کرده بودند و موشک‌های اتمی هریک مراکز حساس یکدیگر را هدف‌گیری کرده و آماده شلیک بودند، روسای‌جمهور دو کشور در کنار یکدیگر نشسته و همدیگر را به‌سان دو برادر در آغوش می‌کشیدند. دیدارهای نیکسون، جانسون، کارتر، ریگان و بوش، روسای‌جمهور آمریکا با نیکیتا خروشچف، لئونید برژنف و میخائیل گورباچف دبیران کل حزب کمونیست شوروی همواره در دهه ۶۰ به بعد در روزنامه‌ها و رسانه‌ها منتشر شده است.
آمریکا و شوروی که پس از خاتمه جنگ جهانی دوم تا زمان فروپاشی آن یعنی برای حدود ۴۵ سال، جنگ سرد بزرگ و جهانی‌تر از دو جنگ قبلی را علیه یکدیگر راه انداخته بودند بر اهمیت مذاکره و گفت‌وگو تاکید کرده و راه دیپلماسی را طی می‌کردند. حتی بین کاخ کرملین و کاخ سفید یک خط تلفن مستقیم وجود داشت که بدون واسطه دو رئیس‌جمهور می‌توانستند با یکدیگر صحبت کنند. ایران و آمریکا اکنون دورانی تعیین‌کننده را سپری می‌کنند. الزام دنیای مدرن به گفت‌وگو و ارتباط اکنون بر این روابط فشار می‌آورد. رابطه‌ای که برای حدود ۲۹ سال تاکنون در وضعیتی جنگ سردگونه و خصمانه ره برده است، اکنون با واقعیتی دیگر مواجه می‌شود.
اکنون زمانی نیست که کشورها با هم ارتباط نداشته باشند. اولویت اصلی برای عدم‌ارتباط در دنیای جدید انقلاب و جنگ نیست بلکه اقتصاد و منافع ملی است. از همین رواست که حتی فلسطین، لبنان، سوریه و مصر با اسرائیل، چین با آمریکا، ژاپن با روسیه و تایوان با چین باید لااقل روابطی دیپلماتیک داشته باشند؛ خط مستقیمی که این کشورها را به یکدیگر وصل کند. این به معنای رابطه صددرصد و آرمانی نیست. اگر ایران و آمریکا روبه‌روی هم در برابر یک میز با یکدیگر گفت‌وگو کنند هرگز به این معنا نیست که آمریکا از دشمنی‌اش با ایران دست برداشته و یا اینکه ایران اصول انقلابی‌اش را فراموش کرده است. ایران هنوز انقلابی است. شاید یکی از اصول انقلاب گفت‌وگو با دشمن باشد.
فرشاد قربانپور
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید