یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نبرد در پوتین گراد


نبرد در پوتین گراد
سرانجام همان گونه که از ابتدای وقوع انقلاب گل رز در تفلیس پیش بینی می شد،مناقشه روسیه و گرجستان وارد فاز نظامی گردید.صورت مسئله به اندازه ای ساده است که نیازی به تفسیر و تحلیل ندارد.گرجستان به جدایی طلبان منطقه اوستیای جنوبی حمله کرده و به کشتاری وسیع در این منطقه دست زده است.از آنجایی که ۹۰ درصد ساکنان اوستیا تابعیت روسی دارند،کاخ کرملین در راستای دفاع از اتباعش وارد عمل شده و ارتش گرجستان را تار و مار نموده است.اما قبل از اینکه فریاد “زنده باد پوتین”ساکنان آبخازیا و اوستیا گوش مخاطبان را کر کند باید به سنتهای نانوشته جاری در میان فرزندان لنین سری بزنیم. روسها بزگترین اساتید وارونه نمایی در طول تاریخ محسوب می شوند.رهبران روس هرکجا که اراده نموده اند سخنان و مواضع خود را تغییر داده و تاریخ را دوباره خلق می کنند.
این نوع نگاه ابزاری روسها به تاریخ همواره آزاردهنده بوده است.یکی از وارثان اصلی این سنت تاریخی “ژوزف استالین”بود.بنا به گزارش‌های بسیاری نقش استالین در روز انقلاب اکتبر، بسیار محدود بود. استالین در ۶ نوامبر۱۹۱۸، سالگرد یک سالگی انقلاب اکتبر، در پراودا در مورد انقلاب و نقش تروتسکی نوشت: <تمام کار عملی در ارتباط با سازماندهی قیام زیر فرماندهی مستقیم رفیق تروتسکی، رئیس شورای پتروگراد انجام شد. می‌توان با قاطعیت گفت که حزب اساسا و اصولا برای کشاندن وسیع سربازان به سمت شوروی و شیوه کارای سازماندهی کمیته انقلابی نظامی، به رفیق تروتسکی مدیون است.( >این قطعه در کتاب <انقلاب اکتبر> از استالین در ۱۹۳۴ منتشر شد اما در مجموعه آثار استالین در ۱۹۴۹ حذف شده بود.) بعدها در سال ۱۹۲۴، استالین مدعی شد که در روز انقلاب،در<مرکز حزب> بوده که تمام کار عملی شورش را <فرماندهی> می‌کرده‌است و این مرکز متشکل از خود او، اسوردلوف، دزریژینسکی، اوریتسکی و بابنوف بوده‌است. با این حال هیچ مدرکی برای وجود چنین مرکزی ارائه نشده‌است و اگر هم چنین چیزی بوده قاعدتا باید تحت فرمان شورای انقلابی نظامی، به فرماندهی تروتسکی، می‌بوده ‌است.
در هر صورت،استالین در دوئل قدرت با تروتسکی دیواری کوتاه تر از تاریخ پیدا نکرد.! سرانجام کمونیسم فروپاشید و اتحادیه جماهیر شوروی در هم شکست.اما سنتهای سیاسی روسها به مثابه خصلتی توارثی در درون بوریس یلتسین و ولادیمیر پوتین نضج پیدا کرد.ولادیمیر پوتین علاقه زیادی به نظریه زیربنا و روبنای کارل مارکس دارد،هرچند ممکن است خود این علاقه را ابراز نکند.البته در اینجا نکته های باریک تر از مو وجود دارد،اینکه پوتین به جای کشف ارتباط منطقی بین روبنا و زیربنا ،سعی در جابه جایی این دو بر حسب شرایط پیش روی خود دارد. به مناقشه اوستیا دقت کنید!پوتین طی ماههای اخیر هیچ گونه اظهار نظری در خصوص تهدیدهای انقلاب گل رز بر زبان نرانده است.کاخ کرملین پس از خروج ادوارد شواردنادزه از قدرت سعی کرد همان ژست سیاسی-تاریخی معروف خود را بگیرد و به جای واکنش سریع و تاثیرگذار به واکاوی کنشهای غرب بپردازد.در حالی که غده سرطانی انقلابهای رنگین کالبد کرملین را شکافته بود،روسها به جای شیمی درمانی سیاسی به خوردن کپسولی آرامش بخش اکتفا نمودند.استراتژیستهای کاخ کرملین هیچ گاه نتوانستند فاصله میان رئال و ایده آل را در سیاست خارجی خود محاسبه کنند.
وقوع انقلاب نارنجی در اوکراین ضربه بسیار سختی را بر پیکره مسکو وارد ساخت.حضور میخائیل ساکاشویلی و ویکتور یوشچنکو در راس معادلات سیاسی تفلیس و کی یف نسل سوخته استالین را از خواب زمستانی بیدار نکرد.روسیه بین سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ تنها به برگ برنده انرژی خود دل بسته بود.مسکو به اندازه ای مجذوب این برگ برنده شده بود که دامنه تهدیدات پیرامونی خود را فراموش نمود.روسها در ابتدای سال ۲۰۰۶ میلادی با قطع گاز خود به سوی اوکراین “سرما”را به عنوان هدیه کریسمس به اروپا فرستادند.یکسال بعد روسها با چشمانی بسته برگ برنده خود را علیه بلاروس استفاده نمودند.در حالی که دولت الکساندر لوکاشنکو از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا تحت فشار قرار داشت،مسکو به جای اعمال حمایتی جدی و همه جانبه از “مینسک”گاز خود را بر روی آن بست تابه دیگران اثبات کند که فروپاشی کمونیسم کوچکترین تاثیری بر مرام استالینیستی سران روس نگذاشته است ا‌ز اصل مسئله منحرف نشویم!جنگ روسیه و گرجستان را می گویم.واقعیت امر این است که روسها پس از گذشت چندسال تازه دریافته اند که اگر پاسخ غرب را به صورتی جدی ندهند،شدت ضربه پذیری آنها در برابر کاخ سفید بیشتر خواهد شد.جالب توجه اینکه در آشفته بازار قفقاز تکه های پازل به راحتی یکدیگر راپیدا می کنند. در یک سوی میدان گرجستانی قرار دارد که تحت تاثیر القائات واشنگتن و اتحادیه اروپا ،حدود پنج سال برای کاخ کرملین شاخ و شانه کشید و سرانجام در گردابی گرفتار شد که حامیان غربی آن نیز جرات نزدیک شدن به آن را ندارند.
اخیرا وقتی مقامات آلمانی گرجستان را مسبب ایجاد بحران در اوستیا دانستند گرجیها از ته دل به حال خود گریستند.سکوت صدر اعظم سرزمین ژرمنها حکایت از آن دارد که دموکرات مسیحی‌های آلمان هنوز در شوک حاصله از بروز تنش نظامی در قفقاز به سر می برند.آلمان مدتها به عنوان هیزم کش معرکه تفلیس و مسکو از هیچ گونه تلاشی در جهت فشار به روسیه فروگذار نکرد،اما در ابن برهه حساس تشخیص داده است حساب خود را از گرجستان جدا کند.شاید وقوع جنگ در اوستیا سخت ترین درسی بود که آنگلا مرکل از تاریخ آموخت.ایالات متحده آمریکا،ناتو و اتحادیه اروپا سعی دارند عدالت را بیشتر از ژرمنها رعایت کنند و گرجستان و روسیه را به صورتی مساوی در بروز مناقشات اخیر مقصر قلمداد کنند.البته ساکاشویلی باید از این سخاوت و سعه صدر فرزندان عموسام ممنون باشد ،چرا که حداقل مانند ژرمنها به سوی تفلیس پشت نکرده اند! به راستی ساکا‌آشویلی از متحدان غربی خودچه توقعی داشت؟آیا او تصور می کرد در صورت بروز جنگی نابرابر در قفقاز،نیروهای ناتو لباس رزم پوشیده و با فرمان “هوپ شفر”دبیر کل ناتو ، خاویر سولانا مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و جرج واکر بوش کل روسیه را ضمیمه خاک گرجستان می کنند؟!گرجستان هم اکنون چوب اتکای بیش از حد خود به غرب را می خورد.تفلیس بیشتر از آنکه قربانی خشم دیر به جوش آمده مقامات روسی باشد،قربانی وعده های دروغین غرب شده است.
اما در آن سوی میدان روسیه قرار دارد.مسلما کاخ کرملین نماد اقتدار و پیروزی درمیدان نبرد با تفلیس نیست.روسیه طی سالهای اخیر با کرنش های پی در پی در برابر ایالات متحده آمریکا بر سر مسائلی مانند پرونده هسته ای ایران عملا راه را برای گستاخی بیشتر واشنگتن هموار نمود.هم اکنون مسکو باید بخش اعظم انرزی نهفته در سیاست خارجی خود را صرف حل و فصل مناقشات موجود در قفقاز کند.حتی اگر جنگ در همین لحظه پایان باید،عواقب و تبعات آن تا مدتها گریبانگیر روسها خواهد شد.این در حالی‌است که حضور همزمان “ولادیمیر پوتین”و”دیمیتری مدود‌ف”در قدرت به مانند حضور دو پادشاه در یک اقلیم ،مسکو را از مسیر قطبیت دور خواهد ساخت. نبرد روسیه و گرجستان در “پوتین گراد”همچنان ادامه دارد،هرچنداز شدت آن کاسته شده است.شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز به علت حضور روسیه به عنوان عضو دائم این مجموعه ناکارآمد ،نتوانسته است اقدامی در راستای توقف این درگیریها انجام دهد.
در هر صورت تسویه حساب دوباره شرق و غرب در قفقاز همچنان قابل تامل است!شاید بهتر باشد نوشته خود را با نقل یک نکته تاریخی به پایان ببرم: با پایین آوردن مجسمه‌های لنین در شهرهای مختلف شوروی، شهر <لنین گراد> هم ابتدا به <گورباچف گراد> تغییر نام داد ولی چون این اسم قدری طولانی بود، پسوند <چف> را برداشتند و به <گورباگراد> قناعت کردند.آیا ممکن است روزی پروژه سرنگونی پوتین از قدرت توسط همیاران فعلی وی در کرملین تحقق یابد؟پاسخ این سوال فعلا منفی است. اما اگر روزی مدودف از بلندپروازیهای پوتین به ستوه آمد،باید شاهد تغییر نام “پوتین گراد”به “مدوید گراد”باشیم ،زیرا تلفظ نام “مدودف گراد”برای روسها سخت و دشوار خواهد بود.!
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید