یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

هویت سازی و تعامل فرهنگی


هویت سازی و تعامل فرهنگی
واقعیت این است که حضور ما – ایرانیان – در جهان معاصر بیشتر انفعالی و آن هم در حوزه سیاسی است. هر وقت که جهان قصد دارد تا دولت و کشوری یا فرهنگی را بترساند از وجود کشور و نظام سیاسی ایران یاد می کند. این بدترین وضعیت حضور در سطح جهانی است. در حالی که می توان داعیه های غیر سیاسی هم داشت. به عبارت دیگر،‏ ما به حضور همه جانبه در جهان اجتماعی نیاز داریم، نه اینکه دیگرانی که نسبت به ما نگاه خصمانه دارند به طرح نارسا و نامفهوم از فرهنگ و جامعه ایرانی بپردازند. برای حضور در این جهان، ما نیازمند فهم و درک وضعیت و موقعیت خود هستیم.
مشکل هویت از دیرباز همراه ایرانیان بوده، از آن رو که کشور ایران دارای فرهنگی غنی و تاریخی است و در جریان زیست هزاران ساله اش دچار حوادث و مشکلات و مصائب بسیاری نیز شده است. بنابراین همیشه این سوال مطرح بوده که این کشور و فرهنگ و مردم آن دارای چه ویژگی هایی هستند که این همه دچار مشکل می شوند. آیا مردم این کشور متفاوت از مردمان دیگر کشورها هستند؟ آیا فرهنگ موجود در ایران متفاوت از دیگر فرهنگ‌ها است؟ یا اینکه راز دیگری در میان است؟ این راز چیست و چگونه می توان آن را درک کرد؟
برای فهم این مسئله نیاز به تاملی دقیق داریم؛ با یک عبارت و یک یادداشت و یک کتاب و یک کنفرانس و یک دستورالعمل نمی توان این مسئله را تاریخی را فهمید و برای علاجش نسخه‌ای پیچید.
آنچه مسلم می‌نماید این است که ایرانیان در مقایسه با دیگر مردمان - از شرق گرفته تا غرب - امکان این را داشته اند که در مورد خود داوری کنند. البته این داوری می‌توانسته سیاسی باشد و یا حتی خودخواهانه. ایرانیان از قدیم به دلیل غرور خود، سعی کرده‌اند تا در مورد خود و دیگران به داوری بپردازند. عموما هم خود را باکفایت ‌دانسته‌اند و دشمن را بی‌کفایت. این داوری در نوع رابطه ایرانیان با کشورهای بیگانه نزدیک و دور تاثیر بسیار گذاشته‌است و شاید یکی از دلایلی که ایرانیان در جنگ‌های اصلی شان با مغولان، ازبک‌ها، روس‌ها تن به شکست داده‌اند،‏ ریشه در همین واقعیت داشته باشد. ایرانیانی که خود را برتر از دیگر ملت‌ها می دانستند، هیچ تصوری از شکست در برابر دشمن نداشتند و بنابراین بدون محاسبه وضعیت نیروهای خودی و بیگانه در اولین فرصت تن به جنگ می‌دادند. این غرور که ریشه در داوری غیر دقیق نسبت به خود و دیگری دارد، امکان هر گونه مصالحه و گفت‌وگو را نیز از میان می‌برد.
جنگ‌ها در تاریخ ایران زود شروع شده ولی دیر به پایان رسیده است. دولت‌ها در اثر محاسبه سطحی از اوضاع داخلی و خارجی و باور زیادی به خود، وارد جنگ شده‌اند و طی کارزاری طولانی شکست را ‌پذیرفته‌اند. همیشه تصور کرده اند که اگر بخواهند، به سادگی بر دشمن غلبه می‌کنند. اگر هم در جنگی و جدالی نتوانند بر دشمن غلبه کنند، می‌باید ریشه آن را در نفاق و اختلافات داخلی و به عبارت دیگر خیانت دوستان جست‌وجو کنند. با این نگاه برای پیروزی توافق و همدلی کامل، اتحاد بین نیروها و در نهایت یکدستی واجب می‌شود و خوب می‌دانیم که یکدستی هم راهی ‌است برای شکل گیری استبداد.
از همه این‌ها معلوم می شود که ایرانیان داوری دقیقی در مورد خود نداشته اند. اما چه کسانی باعث این‌گونه داوری شده‌اند؟ شارحان فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران؟ آنها چگونه این عقیده را ترویج کرده‌اند؟ ابزارهای آنها چه بوده‌است؟ رسانه‌های رسمی؟ اگر رسانه های رسمی باعث ترویج چنین عقیده‌ای می‌شوند، پس نقش مردم و روشنفکران منتقد نسبت به سیاست های جاری چیست؟
مسئله این است که همیشه میان واقعیات عینی و ایده آل‌های فرهنگی و هویتی تفاوت وجود دارد. یکی از علت های اصلی این تفاوت وجود منافع متفاوت و متضاد نیروهای اجتماعی در ایران است. در یک طرف مدیران و سیاست‌گذاران قرار می‌گیرند که تلاش می‌کنند تصویر مورد علاقه خود را از ایران و ایرانی به نمایش بگذارند و در طرف دیگر هم روشنفکران و صاحبان اندیشه و فکر. مدیران ما گاهی ایران را قلمرویی می‌بینند محدود به مرزهای جغرافیایی و گاهی هم چیزی فراتر از آن. در موقعیت اول، ایرانیت مساوی مردمی می‌شود که در قلمرو جغرافیایی معاصر حیات دارند. در صورت دوم هم ایرانیت به معنای همه کسانی می‌شود که به زبان فارسی سخن می‌گویند و یا از مشترکات فرهنگی با ما بهره می‌برند، خواه این آدم‌ها در داخل خاک ایران باشند و خواه در خارج. البته این نوع نگاه بیشتر در میان اصحاب اندیشه حاکم است تا مدیران و سیاست‌مداران.
حال این دو موقعیت را بررسی کنیم. در موقعیت اول تعبیری سخت و غیرقابل انعطاف از هویت معادل با ملیت و قلمرو ارائه می‌شود که نتیجه آن ملی گرایی افراطی به عنوان یک ایدئولوژی و شکل گیری نزاع‌های مختلف منطقه ای است. در موقعیت دوم اما تعبیری به مراتب فراخ‌تر و انعطاف‌پذیرتر از هویت ارائه می‌شود که مرزهای جغرافیایی را درمی‌نوردد و نتیجه آن نیز نزاع‌های فکری فرامنطقه ای است.
شاید تز گفت‌وگوی تمدن‌ها و برخورد تمدن‌ها را بتوان بر اساس این نوع فهم از خود و دیگر مورد بررسی قرار داد. مدعیان تز برخورد تمدن‌ها با نگاه امپریالیستی و خودمداری فرهنگی و اقتصادی راز ماندگاری شان را حذف رقیب می دانند. این رقیب می تواند تاریخی باشد یا معاصر یا ساختگی و یا ذهنی. در مقابل، تز گفت‌وگوی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها راه و روشی برای تعامل میان تمدن‌ها و فرهنگ‌ها است.
این دو تز هر کدام بر اساس بر یک نوع فلسفه اجتماعی استوار هستند. برخورد تمدن‌ها بر اساس فلسفه اجتماعی غرب مدار – تمدن واحد جهانی – است، در حالی که تز تعامل و گفت‌وگوی بین تمدن‌ها بر اساس فلسفه اجتماعی فرهنگ مدار – تکثر فرهنگ‌ها و تمدن‌ها – است. مخالفان تز تعامل تمدن‌ها به هر شکل و دسته و وابسته به هر فرهنگ و سیاستی که باشند، هیچ باوری به تکثر فرهنگی در سطح جهان از یک طرف و تکثر فرهنگی در سطح ملی و محلی ندارند. این معنا در مورد کسانی که در داخل کشور نیز با تز گفت‌وگوی تمدن‌ها به عنوان یک تابو برخوردمی‌کردند و تمام توان خود را برای تعطیلی مرکز گفت‌وگوی تمدن‌ها به کار می‌بردند، صادق است. هر چند که فرقی نمی کند چه کسی در کجای جهان این نوع نگاه را نسبت به مدیریت فرهنگی و اجتماعی دارد، همه آنها قصد حذف رقیب را دارند و بس.
دعوا اساسا وقتی معنی دارد که رقیب باشد همانطور که دوستی و همکاری و تعاون و بده بستان در صورت وجود شریک تجاری و دیگری معنی دارد. از این نظر اگر کسی یا گروهی دیگری را به رسمیت نشناسد دیگر امکانی برای حضور و عمل در سطح جهانی نیست. جهانی هم که تنها یک نیرو بر آن حاکم باشد دیگر جهان نیست. جهان جهان بودنش را از دست می‌دهد و تبدیل به یک محله و یک کشور و یک دولت می شود. برای آن که ما بتوانیم به عنوان یک ملت در کنار دیگر ملتها حضور بیابیم باید از تکثر فرهنگی در سطح جهان دفاع کنیم. باید از ضرورت تعامل بین تمدن‌ها و فرهنگ‌ها دفاع کرده تا امکانی برای حضور در سطح جهانی و برای عرضه کالاهای فرهنگی و تمدنی‌.مان بیابیم.
واقعیت این است که حضور ما – ایرانیان – در جهان معاصر بیشتر انفعالی و آن هم در حوزه سیاسی است. هر وقت که جهان قصد دارد تا دولت و کشوری یا فرهنگی را بترساند از وجود کشور و نظام سیاسی ایران یاد می کند. این بدترین وضعیت حضور در سطح جهانی است. در حالی که می توان داعیه های غیر سیاسی هم داشت. به عبارت دیگر،‏ ما به حضور همه جانبه در جهان اجتماعی نیاز داریم، نه اینکه دیگرانی که نسبت به ما نگاه خصمانه دارند به طرح نارسا و نامفهوم از فرهنگ و جامعه ایرانی بپردازند. برای حضور در این جهان، ما نیازمند فهم و درک وضعیت و موقعیت خود هستیم.
به طور خاص می توان به سه نوع حضور جهان خارجی – اعم از آمریکایی،‏ انگلیسی، ژاپنی، چینی، فرانسوی، آلمانی و ... – در جهان ایرانی اشاره کرد که همه آنها بی اراده و خواسته و میل ما بوده است.
۱) حضور کالاهای خارجی که رقیب جدید و در بعضی از مواقع معارض با منافع تولیدکنندگان داخلی است. توزیع انبوه لباس های ارزان ژاپنی،‏ چینی و آمریکایی در طول پنجاه ساله اخیر در بازار ایران موید این سخن است. اگر در روزگاران گذشته صنعت نساجی و بافندگی در ایران جایگاه ویژه ای داشته است، با ورود بی‌حساب و بی کنترل پارچه و لباس ارزان قیمت باکیفیت و زیبا، صنعت نساجی و بافندگی داخلی به ویرانی نزدیک شده است. دیگر خبری از پارچه و لباس ایرانی نیست. بسیاری از لباس و پارچه «مقدم» خاطره ای خوش دارند – همانطور که من به عنوان مصرف کننده این خاطره خوش را با خود دارم – ولی بر سر این نوع کار و سرمایه داری و تولید و بازار و مصرف چه آمد؟ نمی دانم. سرنوشت بسیاری دیگر از تولیدات داخلی نیز همین است، مثل کفش، کاغذ، چرم و ...
۲) حضور بی دعوت رسانه های خارجی و جذب مخاطبان؛ بر اساس تحقیقات مرکز تحقیقات و مطالعات صدا و سیما و معاونت فرهنگی وزارت ارشاد و بسیاری از نهادهای دیگر، مردم ایران به طور کلی بیش از سه ساعت در روز به تماشای تلویزیون می نشینند. این زمان برای ایرانیانی که در گذشته نه چندان دور کمتر میلی به رسانه های تصویری نداشته اند، بسیار زیاد است و می تواند منشا تغییرات عمده‌ای در ایران شود. همه کسانی که مدیریت رسانه ها را به عهده دارند، به دنبال مخاطبانی آزاد می گردند، مخاطبانی که حوصله گوش و دل سپردن به رسانه را داشته و به طور مستقیم و غیرمستیم خریدار کالاهای فرهنگی و مادی ارائه شده در رسانه باشند و چه مخاطبی بهتر از ایرانیان! در این فضا و شرایط رسانه های جدید از قبیل ماهواره و اینترنت به میدان آمده اندتوانسته‌اند که بیشترین مخاطب را در ایران بیابند. بر اساس تحقیقات صورت گرفته، ایران در میان مصرف کنندگان اینترنتی جایگاه بسیار بالایی دارد.
می دانیم که هیچ کدام این رسانه ها نه به دعوت مدیران و مردم ایران در کشورمان راه یافته‌اند و نه اینکه برنامه ای برای حضورشان وجود داشته است. نکته تلاشی است که در سطح جهان برای یکسان سازی فرهنگی می‌شود. و در این مسیر رسانه ها موثرترین وسیله هستند. با این نگاه غربی‌ها بدون اجازه و خواست مدیران و سیاستگذاران ایرانی به طور نامرئی وارد حوزه فرهنگی ایرانی شده و ساختار مصرف رسانه ای مردم ایران را دچار تغییر کرده اند. حضور بی دعوت و همه جانبه رسانه ها که کمترین تلاش را برای حفظ شرایط فرهنگی و خلقیات ایرانی اسلامی دارد، ضربات بسیار هولناکی بر جامعه می زند. این خود مشکلی است که همه از آن آگاهند، ولی کاری نمی‌توانند انجام دهند. فقط نقد می کنند و مدعی اند که باید مخاطبان را آگاه به خطرات ناشی از مصرف نامناسب رسانه ها کرد.
۳) سومین و یکی از اصلی ترین کالاهای مورد استفاده که سرنوشت صنعت و اقتصاد کشورها را رقم می‌زند، اتومبیل است. اتومبیل وسیله‌ای است که در سطح جهان خریدار دارد. همه مردم جهان که با زندگی مدرن آشنایی دارند در آرزوی داشتن ماشینی خوب و مناسب هستند. در بعضی از کشورها بیش از تعداد جمعیت ماشین خریداری شده و به مصرف می رسد. در حالی که در بعضی از کشورها به دلیل عقب ماندگی اقتصادی و فقدان زیرساخت های مناسب، افراد بسیار کمی دارای ماشین شخصی هستند. ولی بیشتر کشورهای جهان در حد وسط قرار دارند، مثل ایران.
امروزه در کشور ما صنعت اتومبیل اهمیت بسیاری دارد. تاسیس کارخانه ماشین سازی ایران خودرو – با نام ها و سیاست ها و مدیریت های متفاوت در طول پنجاه سال گذشته – حکایت از میل به داشتن ماشین ملی دارد، اما در حاشیه این میل و خواسته، با گسترش بازار مصرف ماشین،‏ واردات ماشین هم توسعه یافته‌است. میل و علاقه مردم به داشتن ماشین خارجی به جای ماشین های ایرانی روز به روز افزایش می‌یابد. به همین دلیل نیز صنعت ماشین سازی با همه تلاش و کوشش هنوز در جلب رضایت مشتریان داخلی – با فرض شرایط رقابتی آزاد – ناتوان است و برای کسب درآمد و غلبه بر بازار نیاز به حمایت دولت از طریق اعمال سیاست های کنترلی در واردات ماشین دارد.
موارد بالا به دلیل اهمیتشان انتخاب شده اند، واگرنه کالاهای بسیاری می توان نام برد که حکایت از حضور ناخواسته و قدرتمند کالای مادی و فرهنگی غرب در ایران دارد. این حضور به معنی حضور غرب در ایران است در حالی که ما در غرب هیچ حضوری نداریم. جالب است به یک تجربه شخصی ام در سفر به دو کشور اشاره کنم. در سال ۱۳۷۴ جهت شرکت در سمیناری به کشور مالزی رفته بودم. در بازار ضمن گشت و گذار به فروشگاهی برخورد کردم که خرمای ایرانی می‌فروخت، هر جعبه بسته بندی شده به یک دلار. خیلی خوشحال شدم، اما بعد از آن در هیچ کشوری کالای ایرانی خبری ندیدم به جز فرش. در مرداد ماه سال جاری در بازار کشور کانادا به دو کالا – یک ظرف پلاستیکی و یک بسته شیرینی – که نام تهیه کننده ایرانی و کارخانه ای از تهران حک شده بود، برخورد کردم. جالب بود. همین و همین. بسیاری حضور ایران را به دلیل فروش نفت کافی می‌دانند و به فکر حضور اقتصادی و فرهنگی و تمدنی در سطح جهانی نیستند. آیا حضور ما به لحاظ اقتصادی به همین میزان کافی است؟ این خواسته ای نامعقول است یا معقول؟ چرا ما تاکنون به فکر عرضه کالاهایمان نبوده‌ایم؟
به نظر می آید نگاه مدیران جامعه ایرانی به جهان نادرست باشد. باید در این زمینه تجدید نظر شود. تجدید نظر هم به سادگی امکان ندارد. این که مدیری بیاید و شعار حمایت از کالاهای داخلی بدهد و بیشتر از مدیران دیگر به صنعت داخلی لطمه وارد کند ،‏راه نجات ما نیست. به گمانم باید چند کار اساسی کرد:
۱) تغییر نگاه به جهان
۲) نقد خود که نتیجه آن گذر از خود محوری و غرور ایرانی است
۳) تلاش برای حضور فرهنگی در جهان و دفاع از گفت‌وگوی بین تمدن‌ها و فرهنگ‌ها
۴)‏ دفاع از صلح در سطح ملی و جهانی
۵) تقویت نیروهای ملی که ضمن توجه به منافع فردی شان منافع ملی را مورد نظر قرار دهند
۶) سیاست‌گذاری و برنامه ریزی جدید در حمایت از مناسبات جهانی که منافع طرفین تامین شود تا منافع یک طرف معامله.
تقی آزاد ارمکی
منبع : بنیاد باران


همچنین مشاهده کنید