یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ظهور و سقوط بنیادگرایی (افغانستان)


ظهور و سقوط بنیادگرایی (افغانستان)
روزگاری هنری کیسینجر گفته بود: <من‌شخصا معتقد نیستم‌که‌نابودسازی‌بن‌لا‌دن‌به‌حیات‌مشکل‌تروریسم‌پایان‌دهد و معتقد نیستم که موقعیت‌درک‌کنونی‌در افغانستان فی‌النفسه پایان پدیده ‌ تروریسم باشم‌.> این عبارت از زبان یکی از هوشمندترین عضو وزارت خارجه آمریکا خرد و دوربینی در آن نهفته است که باید با دقت و هوشیاری بیشتری در آن نگریست. ‌
کمتر از دو دهه است که مفهوم بنیادگرایی از زبان کارشناسان سیاسی در متن جامعه جهانی برای مبارزه علیه مردمان فقیر جامعه جهانی شنیده می‌شود. بنیادگرایی در جهان اگرچه یک تهدید است و جهان را می‌ترساند اما خود زائده و محصول روابط پیچیده جهانی است که مکر و فریب آن تمام تعلقات ما را در خود بلعیده و زندگی در عرصه این جهان خاکی را تنگ کرده است. ‌
بنیادگرایی نو با تبدیل اسلا‌م از هنجارهای رفتاری و با نفی آنچه ماهیت فرهنگی دارد و هواداری از یک اسلا‌م دستوری که با تمام موقعیت‌ها، از کویرهای افغانستان گرفته تا دانشگاه‌های آمریکا، قابل تطبیق است، در حقیقت به یک اندازه هم معلول و هم عامل فرهنگ‌زدایی مدرن است. اسلا‌م طالبان و همین‌طور وهابیگری سعودی یا رادیکالیسم بن‌لا‌دن با هر آنچه از جنس فرهنگ است، ولو فرهنگ مردم مسلمان، خصومت می‌ورزند. از تخریب مدفن پیامبر به دست وهابیون گرفته تا انهدام تندیس‌های بودا در بامیان و برج‌های نیویورک، همه جا نفی هر گونه مفهوم تمدن و فرهنگ به چشم می‌خورد.
مساله افغانستان اگر مهم ترین مساله خاورمیانه نباشد -که هست- امروز یکی از دغدغه‌های مهم استراتژیست‌های غربی است از این بابت که بتوانند این تهدید را به فرصتی مبدل سازند. سرزمینی در دل خاورمیانه امروز کانونی‌ترین نزاع تمدنی در آن درگرفته و می‌خواهد محل نزاع جهانی نیز باشد. کمتر کشوری طی دو قرن اخیر سرنوشتی همچون افغانستان یافته که محور بسیاری از مناقشات به حل بحران آن موکول شده است. ‌
در واقع شاید همین گرداب هولناک بحران خاورمیانه است که زبیگینو برژینسکی را به ارائه این نظریه مجاب کرده است که پس از ناکازاکی و هیروشیما، این منطقه از جهان (خاورمیانه)، نخستین محلی خواهد بود که برای خاموش‌کردن جنگ‌ها از بمب اتم استفاده خواهد شد.<نزدیک به ۳۰ کشور در این منطقه قرار دارند و تقریبا چهار صد میلیون نفر در آنجا زندگی می‌کنند. اغلب این کشورها در مراحل اولیه کشورسازی قرار دارند. در این منطقه هم اکنون خشونت‌هایی مبتنی بر اختلا‌فات مذهبی و قبیله‌ای آغاز شده است و انتظار می‌رود که این خشونت‌ها شدت یابد.
به هر روی، بیداری وجدان سیاسی مردم و تب مذهبی و قومی، این منطقه را به گرداب جغرافیایی برخورد تمدن‌ها تبدیل کرده است. تصادفی نیست که نیمی از دولت‌های صاحب تسلیحات هسته‌ای یا خواهندگان آنها در منطقه اوراسیا قرار دارند.
به این ترتیب ارتباط تسلیحاتی با منطقه مزبور بسیار نگران‌کننده است و من فکر می‌کنم که این منطقه‌ای است که احتمالا‌ استفاده بعدی بمب هسته‌ای را در آن شاهد خواهیم بود.> سرزمینی تشنه، که رویای شیرین اتصال به دریاهای آزاد را با کابوس تلخ انسداد، در هم آمیخته است.
با این همه قابلیت آن را دارد که دو قدرت منطقه‌ای ایران و پاکستان را به سه قدرت برتر روسیه، چین و هند متصل کند. سرزمینی بکر که معادنش به دلیل جنگ‌های قومی و نژادی دست نخورده مانده است.
چنان که برای کسی روشن نیست که میزان ذخایر گازطبیعی، ذغال سنگ، آهن، نفت، مس، فلور، لا‌جورد، منگنز، سرب، بوکسیت، طلا‌، نیکل، کرم، یاقوت، مرمر، جیوه، لیتیوم، آلومینیوم، قلع و تنگستن آن تا چه اندازه است؟ ۴/۰ هکتار زمین کشاورزی برای هر نفر، تراکم نسبی جمعیت ۳۲ نفر، نرخ رشد جمعیت ۶/۲ درصد، جمعیت با سواد ۱۲ درصد، درآمد سالیانه برای هر نفر کمتر از ۳۰۰ دلا‌ر، متوسط عمر ۴۰ سال، بدون راه‌آهن، برای هر ۷ هزار نفر یک تخت بیمارستانی، میزان درآمد از صنعت جهانگردی صفر و... چنین وضعی افغانستان را نه در مدار توسعه‌نیافتگی، بلکه در مرحله عقب‌ماندگی نگه می‌دارد. ‌
در سرزمینی که در سال ۱۹۱۹ از بریتانیا جدا و مستقل شد، هنوز آب خوش از گلوی کسی پایین نرفته است. دو نژاد سفید مرکب از پشتون‌ها، تاجیک‌ها، هزاره‌ها و نورستانی‌ها و نژاد رد متشکل از ازبک‌ها، ترکمن‌ها، قرقیزها و مغول‌ها، بعد از گذشت ۱۰۰ سال از استقلا‌ل خود، هنوز نتوانسته‌اند قالب ملت به خود بگیرند و اساس دولتی با ثبات و مقتدر را بنا نهد. نه مردم منطقه و جهان، که تندیس‌های زخمی بودا نیز به حال نزار این مردم بلا‌کش می‌گریند.
محمد آصفی
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید