یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


شخصیت پردازی در رمان «ارمیا»


شخصیت پردازی در رمان «ارمیا»
رمان «ارمیا» نخستین رمان رضا امیرخانی به چاپ چهارم رسیده است و همین موضوع بهانه ای شده برای نگاهی دوباره به كلیت این رمان و این بار از منظر شخصیت پردازی و ویژگی های شخصیتی رمان.
اهمیت شخصیت در رمان البته بر كسی پوشیده نیست، اما این اهمیت تا آن جایگاه است كه ویرجینیا ولف می گوید: به عقیده من تنها برای طرح و ترسیم شخصیت است كه قالب رمان را طرح افكنده اند و گسترش دادند.
حال با توجه به این اهمیت به بررسی شخصیت ها و ابعادی وجود آنها در رمان ارمیا می پردازیم و نقش و اهمیت آنها را در پیشبرد این رمان بررسی می كنیم.
● شخصیت اصلی رمان
شخصیت اصلی رمان، جوانی به نام «ارمیا»ست كه ما نخستین بار در هنگام جنگ و در درون سنگر با او آشنا می شویم. ارمیا مشغول نماز خواندن است و دوست او مصطفی با نگاهی عمیق و دوستانه بر او نظر می كند. انتخاب نام رمان براساس این شخصیت یعنی «ارمیا» نشان دهنده تاكید نویسنده بر آن و نزدیكی او با شخصیت اول رمانش است. در خلال گفتار و توصیفاتی كوتاه ما با كلیت داستان و فضای آن آشنا می شویم و نویسنده با هنرمندی در صفحاتی كوتاه دوستی عمیق مصطفی و ارمیا و همچنین رابطه آن دو با هم را نشان می دهد و همین كه ما را پله پله به پیش می برد و دوستی عجیب و بسیار صمیمی این دو شخصیت را ترسیم می كند، ناگهان صدای انفجاری بلند می شود و در مدت كوتاهی ارمیا در می یابد بهترین دوست زندگی اش را از دست داده است.
ارائه این تصویر و نمایش رقص عجیب احساسات بعد از آن. شروعی فوق العاده قوی و پركشش برای رمان رقم می زند. از همین صحنه به بعد شخصیت «ارمیا» تغییر می كند و او از انسان برون گرا به انسانی درون گرا تبدیل می شود. در واقع ما از همان آغاز با پویایی شخصیت «ارمیا» آشنا می شویم. او پیش از حضور در جبهه، جوانی از خانواده ای ثروتمند بود و با وجود گرایش به مذهب چندان توجه عمیقی به برخی مفاهیم ارزشی نداشت. او سپس با حضور در مسجدی در جنوب شهر برای اعزام به جبهه نام نویسی می كند. بعد از رفتن به جنگ با جوانانی دیگر گونه آشنا می شود و انگار مراحل سلوك را آغاز می كند.
او سپس با «مصطفی» نامی آشنا می شود و این آشنایی به نوعی زندگی او را متحول می كند. مصطفی را آن گونه پاك می یابد كه به نوعی مرید او می شود و كار به آنجا می رسد كه حتی اشارات نظر نامه رسان آن دو می گردد.
با این توصیف، ارمیا از همان آغاز به هیچ روی شخصیتی «ایستا» ندارد و دائم تغییر می كند، اما بعد از شهادت مصطفی ارمیا به شخصیتی درون گرا و تا حدود زیادی یك بعدی تبدیل می شود و همین مسئله از كشمكش و جذابیت داستان در میانه داستان می كاهد و حتی رمان گاه خسته كننده می شود، زیرا با كاسته شدن از كشمكش داستانی كمتر شاهد نقطه اوج در رمان می شویم. در این بخش حتی از حجم گفت و گو و دیالوگ كاسته می شود و امیرخانی به جای نمایش از عنصر توصیف بهره می گیرد.
البته با مسافرت «ارمیا» به شمال و زندگی در میان معدنچیان بار دیگر نویسنده از جنبه هایی دیگر وارد زندگی ارمیا می شود و این بار دست روی عواطف و شخصیت درونی او می گذارد. در این نقطه بار دیگر فضای ذهنی ارمیا و به تبع آن خواننده عوض می شود و داستان از خط سیر مستقیم روایت خارج می شود و آرام آرام به سمت نقطه اوج و بحران پیش می رود. در این مرحله علاوه بر سفر عینی و بیرونی ارمیا نویسنده با زاویه دید دانای كل خواننده را بیشتر به فضای درونی و عواطف ارمیا نزدیك می كند و بار دیگر شخصیت او برای خواننده ملموس می شود. نكته دیگری كه باید درباره ارمیا گفت این است كه شخصیت ارمیا به معنای واقعی و پذیرفتنی، واقعیتی انتزاعی است یعنی اگرچه ارمیا محصول ذهن امیرخانی است، اما نمونه هایی از چنین افرادی را می توان در جامعه یافت و همه با چنین اشخاصی برخورد داشته ایم. به همین دلیل این شخصیت برای ما واقعیت پذیر و حقیقی است و همین امر باعث می شود ما بیشتر با او نزدیك شویم و حتی گاهی با او هم ذات پنداری كنیم.
● شخصیت های مقابل
شخصیت های مقابل نیز از جمله شخصیت های اصلی رمان هستند كه در ارتباط با شخصیت اصلی باعث شناخت بیشتر ما از او می شوند. در این رمان ما در بخش های گوناگون با شخصیت های مقابل روبه رو می شویم. شخصیت مادر ارمیا، پیرمرد معدن چی و حتی دكتر روان شناس از این دست شخصیت ها هستند. مهمترین ویژگی هر سه این شخصیت ها حقیقت نمایی آنهاست. امیرخانی این شخصیت ها را به گونه ای توصیف كرده است كه برای ما در عین باورپذیر بودن، جذاب و دوست داشتنی هستند.
مادری كه همیشه دلسوز فرزندش است و از اینكه پسرش عوض شده و تغییر كرده، همواره نگران و عصبی است؛ دكتری كه با حضور اجباری در جبهه دیدگاهی جدید درباره رزمنده ها پیدا می كند و شاید از همه مهمتر معدن چی پیر با آن شخصیت پیچیده و چند بعدی كه شیفته ارمیا می شود، علاوه بر اینكه هر كدام در بخشی از داستان گوشه هایی از شخصیت ارمیا را برای ما باز می نمایند، بركشش داستان نیز می افزایند. شاید بتوان گفت یكی از بهترین بخش های رمان كه رمان را بعد از مدتی سكون دوباره در جریان می اندازد، سفر ارمیا و روبه رو شدن او با معدن چیان است.
در این بخش باز هم امیرخانی نشان می دهد كه توانایی ویژه ای در شخصیت پردازی دارد و در جملاتی كوتاه و بیشتر در ارتباط میان معدن چیان آنها را به ما معرفی می كند و سفره دل آنها را در پیش ما می گشاید. معدن چیانی سخت كوش و روستایی كه حضور ارمیا بر زندگی آنها تأثیر می گذارد. در این بخش و در خلال ارتباط ارمیا با این معدن چیان و بویژه پیرمردی كه برای معدن چی ها غذا درست می كند، بار دیگر ارمیا شخصیتی چند بعدی می یابد و خواننده از پیش بینی ماجرا عاجز می ماند و اتفاقا نقطه اوج داستان نیز از میان همین جمع آغاز می شود و ارمیا با شنیدن خبر رحلت امام خمینی(ره) بار دیگر به تهران بازمی گردد.
اما پررنگ ترین شخصیت مقابل كه حتی گاه نقش هم راز پیدا می كند، مادر ارمیاست. ارمیا هر از گاهی با مادرش درد دل می كند و برای او حرف می زند و البته مادر می كوشد تا ارمیا باز هم ارمیای خودش بشود. این تلاش مادر هم كششی عاطفی در رمان ایجاد می كند؛ كششی كه از هنگام بازگشت ارمیا از جبهه تا آخر رمان ادامه دارد.
● شخصیت های مخالف
می توان گفت ترسیم شخصیت های مخالف و به ویژه فضایی كه نویسنده برای ظهور این شخصیت ها در رمان ایجاد كرده، از آن استحكام و قدرت پیشین برخوردار نیست. شخصیت مخالف را می توان شخصیتی نامید كه بیشترین كشمكش با شخصیت اصلی را دارد و به نوعی در تضاد و تقابل با آن است.
از همان لحظه بازگشت ارمیا و پدرش از جبهه شخصیت ها و فضای مخالف یكی پس از دیگری سر برمی آورد. قبل از هر چیز نخستین واكنش در قهوه خانه بین راه دیده می شود. صاحب قهوه خانه آن قدر از رزمنده ها بد می گوید كه سرانجام ارمیا و او درگیر می شوند. این صحنه ها را بعدا نیز در دانشگاه، هنگام بازی فوتبال در مسیر شمال به ویژه در تاكسی و به طور كلی در كلیت جامعه شاهدیم. فضایی ضدجنگ كه در جای جای جامعه به چشم می خورد، از واقعی بودن فضای رمان كاسته است.
ارمیا هر روز با افراد بسیاری درگیر است كه او را به واسطه رزمنده بودنش و برخورداری او از تسهیلات ویژه ای كه به اصطلاح خودشان این افراد از آن برخوردارند، محكوم می كنند. این جریان موجب كشمكش می شود و داستان را از خط سیر مستقیم خارج می كند، اما نكته مهم اینجاست كه در وهله اول این فضای انتقادی با این حجم و در فاصله زمانی كوتاهی پس از جنگ چندان ملموس نیست.
از سوی دیگر تأكید بیش از حد نویسنده بر این فضا در سراسر رمان نوعی تكرار را بر داستان تحمیل می كند و خواننده گاه از این همه انتقاد یكسان كلافه می شود. امیرخانی بخش گسترده ای از صحنه بازگشت مجدد ارمیا به دانشگاه، ارتباط او با مسئولان دانشگاه و حتی مسابقه فوتبال را بر این فضا استوار كرده و بسیار به آن پرداخته است، اما در زمانی كه خواننده احساس می كند با سفر ارمیا به شمال این بحث ها پایان می گیرد، باز هم درون تاكسی شاهد مجدد این بحث ها هستیم.
از سوی دیگر امیرخانی در زمینه شخصیت پردازی شخصیت های مخالف داستان هم تلاش چندانی نكرده است و از همه مهمتر اینكه این شخصیت ها هم به نوعی یك بعدی مانده اند .در مجموع رمان ارمیا به عنوان اولین اثر رضا امیرخانی نشان دهنده توانایی نویسنده اش در خلق داستان و شخصیت های فراوانی است كه هم سو با هم پیش می روند و داستان پركشش و جذابی خلق می كنند.
نوشته رضا امیرخانی
سیامك صدیقی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید