یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ایران، امریکا و جنگ جهانی دوم


ایران، امریکا و جنگ جهانی دوم
با كمی دقت در سیر تاریخی حضور امریكاییها در ایران به‌روشنی درمی‌یابیم كه سلام این گرگ هرگز بی‌طمع نبوده است. حتی در گرماگرم جنگ جهانی كه كمك‌رساندن به شوروی مهمترین برنامه متفقین بود، امریكاییها منابع نفتی ایران و خاورمیانه را زیرچشمی نگاه می‌كردند. موضع‌گیریهای نفتی امریكا درقبال نفت ایران، تلاش برای تخلیه ایران از نیروهای متفقین پس از پیروزی در جنگ، چگونگی وادارساختن روسها به عقب‌نشینی از سرحدات شمالی، واردكردن ایران به جمع تركیه و یونان برای استفاده از طرح مساعدتی ترومن، تجهیز و آموزش ارتش ایران و اعزام هیاتهای مذهبی همگی گامهای مشكوكی بودند كه امریكاییها برای سلطه بر ایران و خاورمیانه برمی‌داشتند. در مقاله زیر روابط ایران و امریكا پس از جنگ جهانی دوم و چگونگی گسترش نفوذ آن كشور را ملاحظه خواهید نمود.
تاریخ تمایل به برقراری روابط اقتصادی و سیاسی بین دولت ایران و ایالا‌ت‌متحده امریكای شمالی، به اواسط قرن نوزدهم میلادی برمی‌گردد. در آن زمان امریكاییان برای توسعه تجارت خود با انگلیسیها رقابت می‌كردند و از طریق خریداری تریاك ایران و عثمانی و فروش آن به چین، سود سرشاری به‌دست می‌آوردند. در حقیقت اولین آشنایی ایرانیها با امریكاییها از همین‌جا شروع شد. انگلیسیها از همان زمان مراقب اقدامات رقیب خود بودند. به‌عبارتی یكی از نقاطی كه برای تجارت مورد توجه امریكایی‌ها قرار گرفت، كشور ایران بود اما انگلیسیها كه در ایران منافع زیادی داشتند، با بدبینی به این اقدام آنها می‌نگریستند.
دومین طریق آشنایی ایرانیها با امریكاییها، هیاتهای مذهبی بودند. این هیاتها برای تبلیغ آیین مسیحی به منطقه شمال ‌غرب ایران آمدند و تبلیغات دامنه‌داری را شروع كردند. مبلغان مسیحی در مناطق غرب و شمال ‌غرب به كارهای عام‌المنفعه‌ای از قبیل ارائه خدمات بهداشتی، درمانی، ایجاد مدرسه، احداث بیمارستان و... اقدام نمودند و این خدمات به‌نوبه‌خود زمینه‌ساز روابط سیاسی بین ایران و امریكا گردید.
در طول جنگ جهانی دوم دولت امریكا برای به‌دست‌آوردن نفت خاورمیانه تلاشهای خود را ادامه داد و در پایان جنگ جهانی دوم، موفق شد سهم قابل‌ملاحظه‌ای از نفت خاورمیانه را به‌دست آورد. بعد از جنگ جهانی دوم، دولت امریكا به‌خاطر منافعی كه در ایران برای خود پیش‌بینی می‌كرد، درصدد توسعه نفوذ خود در این كشور برآمد. آنها بر تلاشهای خود برای تحت سلطه درآوردن حكومت ایران افزودند و سرانجام بعد از كودتای بیست‌‌وهشتم مرداد، با سرنگونی دولت دكتر مصدق و روی‌كارآمدن زاهدی، ایالات‌متحده موفق شد چهل‌درصد از نفت ایران را طی قرارداد نفتی ۱۹۵۴.م/۱۳۳۳.ش به خود اختصاص دهد.
●موقعیت استراتژیك ایران در زمان جنگ جهانی دوم
هنگامی‌كه در جنگ جهانی دوم هیتلر به پیروزی نزدیك شد، چرچیل احساس خطر كرد و مصمم شد به محض حمله آلمان به شوروی، در حمایت از ارتش سرخ وارد عمل شود. چرچیل طی پیامی شخصی در سال ۱۹۴۱.م/۱۳۲۰.ش برای روزولت، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، اقدام موافق كشور امریكا را تقاضا كرد. وی وقتی جواب موافق امریكا را دریافت نمود، گفت: «كوچكترین شكی درباره مسئولیت و سیاست بریتانیا ندارد و در پاسخ به سوال منشی مخصوصش كه از او پرسید آیا پیوستن به روسها تعظیم‌كردن به شیطان نیست؟ گفت: ابدا! من فقط یك منظور دارم و آن‌هم درهم‌شكستن هیتلر است. اگر هیتلر به دوزخ حمله كند، من در مجلس عوام لااقل یك‌بار هم كه باشد، به شیطان تعظیم خواهم كرد.»[i] جای سوال است كه آیا چرچیل واقعا می‌خواست از سقوط شوروی ممانعت كند؟ جواب كاملا روشن است زیرا تاچندی قبل از جنگ و بعد از جنگ، چرچیل جزو مخالفان سرسخت شوروی محسوب می‌شد اما اینك چون منافع نفتی انگلستان در خاورمیانه در معرض خطر قرار گرفته بود، وی دست همكاری به‌سوی استالین دراز كرد.
مقارن همین ایام، رضاشاه به هیتلر گرایش پیدا كرده بود و تعداد آلمانیها در ایران رو به فزونی بود. ازطرف‌دیگر چرچیل مصمم بود كمكهای متفقین از راه ایران به شوروی ارسال شود. به بهانه جلوگیری از فعالیت آلمانیها در ایران، نیروهای ارتش سرخ و انگلیس خاك ایران را اشغال كردند. به‌دنبال این واقعه، امریكا نیز در پی فرصت مناسب برای نفوذ بیشتر و بهره‌برداری از شرایط به‌دست‌آمده، نیروهایش را به ایران گسیل كرد. البته بریتانیا نیز از امریكا تقاضا نموده بود از راه ایران كمكهای خود را به شوروی گسیل نماید. انگلستان برای حمل‌ونقل تداركات به شوروی از راه ایران، با مشكلات زیادی مواجه بود؛ از جمله كمی تحمل راه‌آهن ایران، بدی وضع راههای ایران و كمبود بنادر به لحاظ تخلیه بار، كار حمل‌ونقل به سختی انجام می‌گرفت.[ii]برای انجام صحیح عملیات كمك‌رسانی به روسیه، روزولت به انگلیس پیشنهاد كرد كلیه امور حمل‌ونقل مواد و مهمات تحت اداره امریكا درآید و چرچیل از این پیشنهاد استقبال كرد. ازآنجاكه در این ایام اوضاع ایران ناامن شده بود و برای محافظت از راهها و ایجاد امنیت، نیروی كافی لازم بود، دولت امریكا بی‌آنكه با دولت ایران هماهنگ كند، نیروهای خود را همراه با افسران مجرب به ایران اعزام نمود.
در همان گیرودار جنگ، امریكا تلاش می‌كرد هرچه بیشتر زمینه نفوذ خود در ایران و وابستگی ایران به امریكا را ایجاد ‌كند. امریكا تلاش نمود با ایجاد نیروی نظامی و نفوذ در ارتش ایران، امنیت ایران را به دست گیرد و در درازمدت به نفوذ روس و انگلیس در ایران خاتمه دهد.
كاردل هال (Cordell Hull)، وزیرخارجه امریكا در ۱۹۴۳.م/۱۳۲۲.ش، ضمن ارسال نامه‌ای به رئیس‌جمهور ایالات‌متحده تاكید كرد باید به حضور روس و انگلیس در ایران خاتمه داد و گفت: «همچنین اگر با خودخواهی بیشتر به مطلب بنگریم، منافع ما در این خواهد بود كه هیچ‌یك از قدرتهای بزرگ در خلیج‌فارس در برابر تشكیلات نفتی امریكا در عربستان حضور نداشته باشند.»[iii] اگرچه هدف سیاستگذاران امریكا از فرستادن نیرو به ایران كمك‌رساندن به شوروی بود، اما دقیقا متوجه منافع نفتی منطقه بودند. همانطوركه دكتر گالیر (Dr. Galier)، مدیر كمیسیون صادرات امریكا، می‌گوید: «آینده قدرت عظیم نفت دیگر در قاره امریكا نیست. مركز ثقل جهانی نفت از كارائیب و خلیج مكزیك به منطقه خلیج‌فارس انتقال می‌یابد. این حركت در آینده ادامه خواهد یافت و باعث نظم و ترتیب جدیدی خواهد شد.»[iv]
در طول جنگ، امریكا به‌دقت حركات شوروی را در شمال ایران زیر نظر داشت و متوجه بود آن كشور برای بعد از جنگ چه تداركی می‌بیند. اما چون مساله آلمان در میان بود، امریكا كمكهای خود به شوروی را قطع نكرد. ایالات‌متحده در طول جنگ یك هدف كوتاه‌مدت در ایران داشت كه همان ایجاد امنیت در داخل كشور بود تا جریان كمكهای متفقین به شوروی تسهیل شود. اما هدف بلندمدت امریكا نگه‌داشتن ایران در حوزه بلوك غرب بود. دولت امریكا سعی می‌كرد با تقویت ارتش ایران و ژاندارمری ــ كه اقدامات مربوط به آن را شروع كرده بود ــ این كشور را در آینده زیر سیطره غرب نگه‌ دارد.[v] «حضور امریكا در ایران نتیجه و محصول اتفاق بزرگ بین اتحاد شوروی و متحدان غربی آن ــ یعنی انگلستان و امریكا ــ و تلاش مشترك آنان علیه آلمان بود و این تصور كه ایالات‌متحده امریكا هیچ‌گونه علاقه و منافعی در ایران نداشته و به‌دنبال هیچ‌گونه جاه‌طلبی هم نبوده است، تصوری باطل است. البته منافعی كه امریكا به‌دنبال آن بود، به‌هیچ‌وجه در حد منافع دولت انگلستان و یا شوروی نبود، ولی اسناد و مدارك رسمی و دولتی انگلستان و امریكا به‌خوبی روشن می‌سازد كه امریكا دارای منافع مستقیم و روبه‌افزایش در ایران بود. امریكا با توجه به تجربه‌ای كه از دولت روس و انگلیس در جنگ اول داشت و از سیستم تحت‌الحمایگی آنها باخبر بود، می‌دانست كه این دفعه هم چنین برنامه‌ای برای آینده ایران دارند. لذا امریكا پا جلو گذاشت و ظاهرا تحت عنوان استقلال و تمامیت ارضی به ایران كمك كرد.»[vi]
امریكا در طول جنگ گرچه به آموزش افسران ایرانی توجه داشت اما هدف اصلی خود را كه گسترش نفوذ و تثبیت موقعیت ایالات‌متحده در ایران بود، تعقیب می‌كرد. در طی سالهای فوق معاملات ایران و امریكا افزایش یافت و تعداد امریكاییها در ایران رو‌به‌فزونی گذاشت. در راستای همین سیاست گسترش نفوذ بود كه هیات مالی میلسپو به‌ ایران اعزام شد و امور مالیه ایران را به‌دست گرفت.[vii] امریكا در این زمان سیاست جامعی نسبت به ایران اتخاذ كرد و تلاش نمود به تحكیم موقعیت سیاسی ــ اقتصادی ایران مبادرت نماید. اما اعمال چنین سیاست جامعی، مستلزم كنترل كامل بر امور اقتصادی، سیاسی و نظامی كشور بود تا از راه آن بتوان تحولات لازم را به عمل آورد. ازآنجاكه این نحوه كنترل كامل بر امور یك كشور تنها درباره مستعمرات و یا كشورهای نیمه‌مستعمره اعمال می‌گردید و سیاست خارجی سنتی و میراث ایدئولوژیكی امریكا هم مانع اعمال چنین سیاستی بود، دولت امریكا در عمل با مشكلاتی روبرو ‌شد. بنابراین آنها برای پیشبرد سیاست سلطه‌گرانه خود درصدد برآمدند به‌طور غیرمستقیم این كنترل را بر امور ایران به‌دست آورند. دراین‌راستا، دولت امریكا ایران را واجد شرایط لازم برای دریافت كمك برنامه وام و اجاره[viii] دانست و اعلام كرد ایران می‌تواند از كمكهای امریكا از طریق وام و اجاره استفاده نماید.[ix] از طریق این كمكها بود كه امریكا می‌توانست به‌نحوموثری بر شئونات نظامی و اقتصادی ایران نظارت كند و به‌دنبال آن خواسته‌های خود را تعقیب نماید. «در سال ۱۹۴۲.م/۱۳۲۱.ش حدود هشت‌ونیم‌میلیون دلار كمك نظامی و اقتصادی امریكا در اختیار ایران قرار گرفت.»[x]
همزمان با تلاش امریكا برای نفوذ بیشتر در ایران، در داخل كشور نیز زمینه برای پذیرش این نفوذ كاملا آماده بود. امریكاییها با اقداماتشان محبوبیت خاصی در میان ایرانیها به‌دست آورده بودند و ازطرف‌دیگر محمدرضاشاه كه پس از سقوط رضاشاه تجربه كافی نداشت، در مواجهه با نیروهای متفق و نیز نیروهای داخل كه از فشارهای دوره رضاخان سخت آشفته و عصبانی بودند، برای تحكیم موقعیت خود حمایت امریكا را مغتنم شمرد.
●سیاست نفتی امریكا در طول جنگ جهانی دوم در ایران
در طی سالهای جنگ جهانی دوم، علاوه بر حضور نیروهای امریكا در ایران، شركتهای نفتی امریكا در جستجوی امتیازات نفتی بودند. در این زمان دولتمردان امریكا كه به اهمیت نفت بیشتر از هر زمان دیگری پی برده بودند، از شركتهای نفتی كشورشان حمایت می‌كردند؛ چنانكه وزارت امورخارجه امریكا در پاسخ كمپانی استاندارد واكیوم (Standard Vacuum) كه نظر آن وزارت را در مورد امتیاز نفت ایران جویا شده بود، نوشت: «دولت امریكا بسیار خوشوقت خواهد شد كه كمپانیهای نفتی امریكا بتوانند از هر امكانی برای توسعه و بهره‌برداری منابع نفتی در هر كجا كه ممكن باشد، استفاده نمایند.»[xi] در این برهه دولت امریكا به‌خاطر عهده‌داری تامین نیازهای نفتی و صنعتی متفقین، نیاز شدیدی به نفت داشت. ازاین‌رو دولت آن كشور با علاقه وافر به كسب امتیاز نفتی، به سفیر خود در تهران دستور داد هرگونه حمایت لازم را از كمپانی نفتی استاندارد واكیوم به عمل آورد.[xii]
ازسوی‌دیگر دولت ایران نیز كه به علت اوضاع وخیم اقتصادی ناشی از جنگ و تحولات سیاسی، به درآمد ارزی نیاز داشت، درصدد برآمد با استفاده از موقعیت و بازكردن پای شركتهای نفتی امریكا به ایران، علاوه بر بهره‌بردن از این كشور به‌عنوان یك نیروی سوم جهت ایجاد تعادل در مقابل فشار سیاسی دولت انگلستان و روسیه، از طریق فروش نفت از وخامت اوضاع اقتصادی بكاهد. در سال ۱۹۴۳.م/۱۳۲۲.ش نمایندگان رسمی ایران در واشنگتن به تحقیق درباره میزان علاقه و تمایل كمپانی استاندارد واكیوم به سرمایه‌گذاری در مورد نفت ایران پرداختند. پس از گفت‌وگوی مقدماتی، نمایندگان شركت مزبور تمایل خود را به سرمایه‌گذاری در ایران اعلام داشتند و رسما تقاضای واگذاری نفت بلوچستان را پیشنهاد كردند.[xiii]خبر این گفت‌وگوها به‌زودی به لندن رسید و به تبع آن، تلاش رقابت‌آمیز انگلیسیها برای كسب امتیاز نفتی جنوب شرقی ایران شروع شد. بااین‌همه، علیرغم تلاش انگلیس، دولتمردان ایرانی تمایل بسیار زیادی برای واگذاری نفت به امریكا از خود نشان دادند. فشار شدید دو ابرقدرت روس و انگلیس بر ایران و در نتیجه نیاز به كسب حمایت سیاسی در مقابل فشار این دو قدرت همسایه و نیز اوضاع نابسامان اقتصادی و در نتیجه نیازمندی شدید ایران به درآمد ارزی، دلایل توجیه‌كننده این تمایل ایران بودند؛ به‌علاوه، ایران مایل نبود نفت خلیج‌فارس را یكسره به انگلیس واگذار كند، بلكه سعی می‌نمود با واگذاری نفت به امریكا میزان علاقمندی آن كشور را به ایران افزایش دهد و از آن كشور در اهداف سیاسی خود در آینده نیز بهره ببرد.
دولت امریكا نیز تمایل شدیدی به كسب امتیاز نفت در ایران داشت تاجایی‌كه حتی مایل نبود شركت امریكایی دیگری غیر از استاندارد واكیوم این تقاضا را از دولت ایران بنماید؛ چون معتقد بود درخواست هر كمپانی نفتی دیگر امریكایی به‌طوركلی به منافع نفتی آن كشور در ایران صدمه خواهد زد. علیرغم توصیه‌های دولت امریكا شركت سینكلر هم نمایندگان خود را به ایران فرستاد. دولت ساعد دو كارشناس امریكایی به نامهای هوور (Hoover) و كرتیس (Curtice) را استخدام كرده بود تا در مورد نفت ایران به مطالعه بپردازند.[xiv] در تهران گرچه افكار عمومی تاحدودی با واگذاری نفت به امریكا موافق بود اما برخی نمایندگان مجلس ــ از جمله طوسی و رادمنش ــ كه مخالف قرارداد بودند، دولت را استیضاح كردند. آنها مخالفت خود را با واگذاری امتیاز به دول خارجی اعلام نمودند اما دولت ساعد به‌طور رسمی موضوع مذاكره با نمایندگان كمپانیهای نفتی و اقدامات به‌عمل‌آمده را به اطلاع مجلس رساند.[xv] همزمان با جریانات فوق، دولت شوروی نیز متقاضی نفت ایران شد و كافتارادزه (Kavtaradze) را جهت مذاكره برای نفت شمال به ایران فرستاد. البته دولت شوروی نیازی به نفت ایران نداشت اما برای‌ كوتاه‌كردن دست رقبا، چنین تقاضایی را مطرح نمود. بحرانی كه پس از تقاضای دولت شوروی برای امتیاز نفت شمال پدید آمد، واگذاری نفت را به امریكا مشكل ساخت؛ زیرا به‌تبع فشارهای دولت شوروی، ساعد در جلسه خصوصی روز شانزدهم مهر ۱۳۲۳.ش/۱۹۴۴.م خطاب به نمایندگان مجلس اعلام داشت دولت تصمیم گرفته است تا خاتمه جنگ و معلوم‌شدن اوضاع اقتصادی جهان موضوع امتیاز نفت را مسكوت بگذارد. البته این تصمیم دولت ساعد، مخالفتهای هرچه بیشتر دولت شوروی را علیه آن در پی داشت.[xvi]
در چنین شرایطی بود كه دكتر محمد مصدق با دادن امتیاز نفت و دیگر معادن به كمپانیهای خارجی مخالفت نمود و لایحه‌ای را در چهارده ماده به مجلس پیشنهاد كرد كه در تاریخ یازدهم آذرماه ۱۳۲۳.ش/ ۱۹۴۴.م به تصویب رسید. به موجب این لایحه، دولت تا پایان جنگ اجازه نداشت هیچ‌ امتیازی به دول خارجی واگذار كند.[xvii] بنابراین یك‌بار دیگر تلاش امریكا برای به‌دست‌آوردن نفت ایران با شكست مواجه شد.
در این زمان هنوز فشارهای سیاسی دو قدرت همسایه شدید بود و امریكا نیز آمادگی برخورد با این بحران را نداشت. تلاش امریكا در ایران درواقع هشداری به شوروی بود كه زمینه‌های اختلافات بعدی شوروی و امریكا را در ایران پایه‌ریزی ‌نمود. به گفته آبراهامیان در كتاب «ایران بین دو انقلاب»، «رقابت در ایران بر سر قضیه نفت در اواسط دهه ۱۹۴۰.م سرآغاز جنگ سرد بین امریكا و شوروی بود، جنگ سردی كه از ۱۹۴۶.م/۱۳۲۵.ش به‌رو‌‌شنی مطرح شد.»[xviii] در حقیقت از ۱۹۴۶.م/۱۳۲۵.ش به بعد بود كه امریكا توانست به‌عنوان قدرت برتر ضدكمونیسم به ایفای نقش بپردازد. از این زمان به بعد، سیاست امریكا در ایران فعال‌تر شد و ایران به‌عنوان نخستین آوردگاه جنگ سرد بین دو ابرقدرت مطرح گردید.
●سیاست امریكا در قبال تخلیه ایران از قوای شوروی
با نزدیك‌شدن پایان جنگ جهانی دوم، دولت ایران تلاش ‌نمود بعد از جنگ استقلال و تمامیت ارضی كشور را به‌دست آورد و در تلاشهای خود برای تحقق این هدف به پیمان سه‌جانبه ایران ــ انگلیس ــ شوروی استناد می‌كرد كه براساس آن، متفقین متعهد شده بودند پس از پایان جنگ نیروهای خود را از ایران خارج سازند. مسئولان ایران این مساله را در پاره‌ای از گردهمایی‌های متفقین مطرح كردند و امید داشتند با جلب توجه جهانی به این موضوع، قدرتهای اشغالگر را از مداخله بیشتر در امور ایران بازدارند و حتی در برنامه‌هایشان برای فراخواندن نیروهایشان از ایران تسریع كنند.[xix]
مساله خروج نیروهای متفق از ایران در كنفرانس پتسدام مطرح شد و در اعلامیه نهایی كنفرانس چنین قید گردید: «موافقت شد كه سربازان متفقین فورا از تهران عقب كشیده شوند و مراحل بعدی عقب‌نشینی سربازان از ایران در گردهمایی وزیران خارجه سه كشور كه در اول سپتامبر ۱۹۴۵.م/۱۳۲۴.ش در لندن برگزار خواهد شد، مورد رسیدگی قرار گیرد.»[xx] اما شوروی به بهانه این‌كه هنوز جنگ با ژاپن خاتمه نیافته است، با این اعلامیه موافقت نكرد. سرانجام متفقین توافق كردند همه نیروهای خود را تا دوم ماه مارس ۱۹۴۶.م/ ۱۳۲۵.ش ــ یعنی شش‌ ماه پس از تسلیم ژاپن ــ از ایران خارج كنند. انگلیس و نیز امریكا برای گرفتن بهانه از شورویها برای ماندن در خاك ایران، تخلیه نیروهای خود از ایران را آغاز كردند اما دولت شوروی همچنان از این كار امتناع می‌نمود. شوروی چون نگران حوزه‌های نفتی خود در كنار دریاچه خزر و باكو بود و از ارتباط دولتهای ایران در گذشته و حال با امریكا آگاهی داشت، در خروج نیروهای خود تعلل می‌ورزید. ضمن‌آنكه شوروی می‌خواست از طریق نیروی نظامی به جریانات كمونیستی فعال در آذربایجان و تهران كمك كند و ازاین‌طریق حكومتی دست‌نشانده در ایران و یا حداقل در آذربایجان ایجاد نماید كه حافظ منافع اردوگاه كمونیسم باشد. علاوه‌براین، دولت شوروی قصد داشت با كسب امتیاز نفت شمال و حفظ حضور خود در ایران، حضور انگلیس را خنثی نماید و از حضور نیروهای نظامی خود به‌عنوان اهرمی جهت نیل به امتیازات سیاسی و اقتصادی مطلوب در ایران استفاده كند.[xxi] استالین گفته بود: «آذربایجان ایران به میوه رسیده‌ای می‌ماند كه از درخت چیده شده باشد و انسان را به خوردن دعوت می‌كند.»[xxii]
تخلیه‌نكردن ایران از سوی شوروی، در شرایطی صورت می‌گرفت كه شوروی دامنه نفوذ كمونیسم را به كشورهای اروپای شرقی گسترش داده و در برخی از این كشورها توانسته بود حكومتهای دست‌نشانده ایجاد كند. با توجه به زمینه‌های مساعد رشد كمونیسم در ایران، از جمله وجود فقر و تنگدستی، نابسامانی اوضاع اقتصادی و فعالیت رو‌به‌رشد حزب توده، تحلیلگران غربی خارج‌نشدن نیروهای شوروی را چنین تفسیر می‌كردند كه شوروی قصد دارد در ایران حكومتی دست‌نشانده روی كار آورد و ازاین‌طریق سیاستهای خود را در ایران و خاورمیانه عملی نماید. معنای این تصمیم شوروی، درواقع به‌خطرافتادن منافع امریكا و انگلیس در منطقه خاورمیانه بود.
دولت شوروی علاوه‌بر‌ خارج‌نكردن نیروهای خود از ایران در موعد مقرر، در كردستان و آذربایجان از تشكیل فرقه‌های كومله و دموكرات حمایت كرد. دولت شوروی «نه‌تنها جمهوری آذربایجان را به رهبری یك نفر كمونیست به نام جعفر پیشه‌وری به‌وجود آورد بلكه دستگاه تبلیغاتی شوروی هم علیه ایران آغاز به فعالیت كرد؛ و هنگامی‌كه ارتش ایران به سمت شمال كشور فرستاده شد، تانكهای روسی راه آن را سد كردند و جلوی پیشروی ارتش را گرفتند.»[xxiii]
اقدامات شوروی در ایران و حمایتهای آن كشور از جمهوریهای خودمختار آذربایجان و كردستان، و نیز تعلل این كشور در خروج قوای خود از ایران، هرچه بیشتر امریكاییان را متقاعد ساخت كه دولت شوروی به‌عنوان یك نیروی سلطه‌جو قصد دارد در ایران هرچه بیشتر نفوذ كند و ایران را به بلوك شرق وابسته نماید؛[xxiv] ضمن‌آنكه شوروی پس از مسلط‌شدن بر ایران، می‌توانست تركیه را تحت فشار قرار دهد. همزمان با حوادث فوق، دولت شوروی در جنگ داخلی یونان دخالت كرد و به تقویت چریكهای كمونیست آن كشور پرداخت. این مسائل دركل باعث شدند زمامداران امریكا درصدد مقابله با توسعه‌طلبی شوروی برآیند. «امریكاییان رخنه و نفوذ شوروی را در ایران و خاورمیانه تنها یك بعد كوچك از نقشه بزرگ توسعه و گسترش كمونیسم در سطح جهان می‌دانستند. به‌این‌جهت امریكا درصدد بود در مقابل شوروی موضع مشخص و محكمی در پیش بگیرد.»[xxv]
اگر نظام سرمایه‌داری امریكا درصدد جلوگیری از استیلای نظام كمونیستی در ایران برنمی‌آمد و شوروی موفق می‌شد موقعیت خود را در ایران تثبیت كند، علاوه‌‌بر امتیاز نفت شمال، دیگر منابع انرژی و بازار مصرف ایران را هم به‌دست می‌آورد و دست غربیها را از آن كوتاه می‌ساخت. علاوه‌براین، شوروی پس از تثبیت موقعیت خود در ایران، به دیگر مناطق خاورمیانه و آبهای خلیج‌فارس و از آنجا به هندوستان چنگ می‌انداخت. دكتر میلسپو معتقد بود: «شوروی موقعیت خود را در كنار عراق و تركیه تقویت می‌كند و آماده پیشروی به سوی خلیج‌فارس [است] و سپس چرخش به سوی هند و غرب به سوی كانال سوئز خواهد داشت. آنگاه خطر برای صلح و امنیت جهان آشكارتر خواهد شد و منافع ملی و بین‌المللی انگلستان و ایالات‌متحده را در معرض تهدید قرار خواهد داد. اگر شوروی در ایران موفق شود نفوذ خود را كامل كند، یك پارلمان كمونیستی یا یك دیكتاتور در تهران یقینا ملی‌كردن منابع نفت در جنوب و شمال را در نظر خواهد گرفت. به‌این‌ترتیب نفت جنوب شرقی در مرز هندوستان تحت نظارت شوروی قرار خواهد گرفت.»[xxvi]
دولت امریكا در دوران جنگ تلاشهایی برای نفوذ در ایران انجام داد اما از زمانی كه قضیه آذربایجان و كردستان پیش آمد، نقش فعال‌تری را در صحنه سیاست ایران بازی كرد. هر اندازه كه كشمكش نیروهای خودمختار آذربایجان و كردستان بیشتر می‌شد و تشنج بین امریكا و شوروی بر سر قضایایی چون آینده اروپای مركزی و جنگ داخلی یونان بیشتر اوج می‌گرفت، سیاست امریكا در ایران نیز با یك تغییر و دگرگونی اساسی، در راستای مداخله مستقیم سوق می‌‌یافت. هرچه دامنه اختلافات ایران و شوروی زیادتر می‌شد، ایران نیز برای امریكا اهمیت بیشتری می‌یافت. لذا امریكا سیاست مداخله مستقیم را در امور ایران اتخاذ كرد و به مقابله با شوروی برآمد، اما بسیار زیركانه وارد عمل شد تا حساسیت بیش از اندازه و غیرمنتظره شوروی را دامن نزند.[xxvii]
معمولا در مناطق حساسی چون ایران، منافع حیاتی و امنیتی طرفهای مختلف جهانی در گرو یكدیگر قرار می‌گیرد. از‌این‌رو قدرتهای بین‌المللی سعی می‌كنند به‌طور مستقیم و یا غیرمستقیم دستاوردهای بیشتری داشته باشند. البته این رقابتها، به دلیل حساسیت شرایط و عكس‌العمل احتمالی، با دقت و احتیاط لازم انجام می‌شود. عبور از خط قرمز و یا نادیده‌گرفتن توافقات بین‌المللی نه‌تنها برای امنیت قدرتهای بزرگ خطرناك است بلكه سرنوشت جهان را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. ازاین‌رو امریكا به‌گونه‌ای محتاطانه ابتدا در قضیه آذربایجان وارد عمل شد. در راستای این سیاست، امریكا نیروهای خود را در خلیج‌فارس به حالت آماده‌باش درآورد و بقیه قوای آن كشور كه هنوز در منطقه باقی مانده بودند، به دستور ترومن به ایران مراجعت كردند و پادگان امیرآباد را با سه‌هزار سرباز تقویت نمودند. درباره این رویه دولت امریكا «حزب جمهوریخواه امریكا كه سیاست شوروی را دنباله‌رو سیاست تزارها می‌دانست، زبان به انتقاد از سیاست حكومت دموكراتها گشود و خواهان واكنش شدیدتر حكومت ترومن علیه اقدامات شوروی شد.»[xxviii] به دنبال اقدامات شوروی در ایران و انتقاد حزب جمهوریخواه از ترومن، وزیر امورخارجه امریكا، بیرنس (Birens)، نطق شدیداللحنی ایراد كرد كه هشداری به شوروی بود. او گفت: «چنانچه برخلاف منظور و اصول منشور سازمان ملل، كسانی به زور متشبث شوند یا آن را وسیله تهدید قرار دهند، امریكا تماشاچی و بی‌اعتنا نخواهد بود.»[xxix] همچنین بیرنس به استالین هشدار داد ایالات‌متحده به‌شدت نگران و متوجه حوادثی است كه در ایران روی می‌دهد و این به خاطر تعهدی است كه پرزیدنت ترومن در اعلامیه تهران به عهده گرفته است و درصورتی‌كه شوروی از اجرای تعهدات آن اعلامیه سر باز زند، به احتمال زیاد دولت ایران به سازمان ملل شكایت خواهد كرد و دولت امریكا نیز مجبور است از ایران حمایت كند و درآن‌صورت دولت امریكا بسیار متاسف خواهد بود از این‌كه در اولین اجلاس شورای امنیت سازمان ملل متحد با شوروی به مخالفت برخیزد.[xxx] دولت امریكا در قضیه فوق به صورت دیپلماتیك از ایران حمایت می‌كرد، اما حاضر نبود با شوروی درگیر شود بلكه می‌خواست از طریق دیپلماسی مساله را حل كند.دولت امریكا در حمایت از ایران تا آنجا پیش می‌رفت كه حساسیت بیش‌ازحد شوروی را به دنبال نداشته باشد. اگرچه ایران برای امریكا منافع زیادی داشت، اما سیاستمداران امریكا حاضر نبودند به‌خاطر ایران با شوروی درگیری نظامی پیدا كنند و اگر تهدید به استفاده از نیروی نظامی هم می‌كردند، برای عقب‌نشاندن حریف بود. به گفته محمدرضاشاه، جُرج آلن (George Aleen) سفیر امریكا در تهران به او گفته بود: «ایالات‌متحده امریكا صددرصد با نظر شما موافق است اما هرگز حاضر نیست به‌خاطر شما درگیر جنگ با شوروی شود.»[xxxi] دولت امریكا در این زمان نمی‌خواست تسلط شوروی بر ایران به چیرگی بر منابع سرشار نفتی منطقه منجر شود، لذا «مساله‌ای كه برای ترومن نیز اهمیت داشت حركت گازانبری عظیمی بود كه مدیترانه و شرق نزدیك را تهدید می‌كرد كه می‌بایست متوقف گردد. با وجود این، ترومن در حركتی كه به منظور دفاع از ایران در برابر اهداف و مقاصد شوروی آغاز كرد، دقت و احتیاط لازم را به كار برد تا اقداماتش تحت‌نظر سازمان ملل و در پوششی از ارج‌نهادن به اصول منشور آتلانتیك[xxxii] انجام گیرد. سیاست امریكا بیشتر این بود كه ایران، هم در برابر امپریالیسم شوروی حفظ شود و هم در برابر بریتانیا.»[xxxiii] بنابراین امریكا تصمیم گرفته بود دامنه نفوذ شوروی را در ایران محدود كند. اگرچه امریكا در آغاز چندان واكنش شدیدی در مقابل روسها به خرج نداد، اما از اواخر ۱۹۴۵.م/۱۳۲۴.ش، یعنی پس از كنفرانس مسكو، سیاست امریكا شكل جدی‌تری به خود گرفت.
سیاست امریكا به‌طوركلی از سال ۱۹۴۵.م/ ۱۳۲۴.ش در جهت مقابله و ایستادگی در برابر توسعه‌طلبی شوروی تنظیم گردید؛ چنانكه مساله تخلیه ایران از نیروهای شوروی، به یك نقطه بحران در روابط ایران و شوروی و به‌تبع آن در روابط امریكا و شوروی تبدیل شد. به دنبال این بحران، دولت ایران از شوروی به سازمان ملل شكایت كرد و دولت امریكا به‌شدت از این اقدام ایران پشتیبانی نمود.[xxxiv] در ژانویه ۱۹۴۶.م/۱۳۲۴.ش سیدحسن تقی‌زاده ــ نماینده ایران ــ خارج‌نشدن نیروهای شوروی از ایران را در جلسه سازمان ملل ــ كه در لندن تشكیل شده بود ــ مطرح كرد و تاكید نمود سازمان ملل درخصوص ممانعت شوروی از ورود قوای اعزامی ایران به آذربایجان نظر دهد. آندری گرومیكو (Andrei Gromyko)، نماینده شوروی در سازمان ملل، اتهامات ایران را رد كرد و از سازمان ملل خواست از اعزام قوای ایران به آذربایجان كه نتیجه‌ای جز برادركشی ندارد، جلوگیری نماید. به دنبال شكایت ایران به سازمان ملل، شوروی نه‌تنها نیروهای خود را از ایران خارج نكرد بلكه نیروهای جدیدی نیز به ایران گسیل نمود و همراه با تبلیغات وسیع و گسترده‌ای علیه ایران و تركیه، به جابجایی نیروهای خود در مرزها همچنان ادامه داد.[xxxv] در نتیجه این موضع‌گیری آندری گرومیكو و تحركات نیروهای شوروی، امریكا در حمایت از ایران مصمم‌تر شد؛ زیرا با كشیده‌شدن دامنه خطر شوروی به تركیه، هرلحظه احتمال اقدام به یك حركت گازانبری عظیم از سوی شوروی وجود داشت. گزارشهای ارسال‌شده از اوضاع ایران و فرقه دموكرات به امریكا، دولت امریكا را در موضع‌گیری علیه شوروی مصمم‌تر كرد و زمینه را برای درخواست جدید ایران از سازمان ملل مهیا ساخت. این درخواست پس از آن مطرح شد كه قوام در مذاكراتش با شوروی به نتیجه نرسید. البته قوام اعلام كرده بود با ورود سفیر جدید شوروی به ایران مذاكرات ادامه پیدا خواهد كرد.[xxxvi] دولت ایالات‌متحده با توجه به ماهیت خواسته‌های شوروی، بر این اعتقاد بود كه ایران به‌تنهایی نمی‌تواند در مقابل فشار شوروی مقاومت كند. بنابراین هنگامی‌كه حسین علا، نماینده ایران در سازمان ملل، شكایت ایران را علیه شوروی مجددا مطرح كرد، دولت ایران و ایالات‌متحده به‌صورتی هماهنگ عمل كردند.
آندری گرومیكو باز هم مخالفت كرد و تقاضا نمود سازمان ملل برای مدتی موضوع را از دستور كار خود خارج سازد اما نماینده امریكا با این درخواست مخالفت كرد.[xxxvii] ترومن اعتقاد داشت دولت ایران ضعیف‌تر از آن است كه بتواند در مقابل شوروی خود را نجات دهد، ازاین‌رو وزیر امورخارجه‌اش، بیرنس، اعلام كرد چون دولت ایران قادر نیست مساله خود را در سازمان ملل عنوان كند، دولت امریكا به نمایندگی از دولت ایران اقدام لازم را به عمل خواهد آورد.[xxxviii] دولت امریكا چون با شوروی پیمانی امضا نكرده بود كه آن كشور را ناقض آن بداند، نمی‌توانست كار قانونی بكند اما بر طبق اصول منشور آتلانتیك دولت امریكا از این حق قانونی برخوردار بود كه چنانچه مساله‌ای صلح و امنیت جهانی را تهدید كند، توجه شورای امنیت را به آن جلب نماید. اما اثبات این امر كه اقدامات شوروی در شمال ایران و عدم خروج نیروهای آن كشور صلح جهانی را به خطر می‌اندازد، كار ساده‌ای نبود. لذا پس‌ازاینكه ترومن درخواست نماینده شوروی را مبنی بر به‌تعویق‌انداختن مساله اختلافات ایران و شوروی از دستور كار سازمان ملل رد كرد، اولتیماتومی برای استالین فرستاد و خواهان خروج نیروی شوروی از ایران شد.[xxxix] البته مورخین در این‌كه آیا واقعا اولتیماتومی در كار بوده است، تردید دارند؛ چون تنها مدرك موجود، همان ادعای خود ترومن است كه در آوریل ۱۹۵۲.م/۱۳۳۱.ش در یك مصاحبه مطبوعاتی از وجود اولتیماتوم خبر داد.
عبدالرضا هوشنگ مهدوی در مورد اولتیماتوم ترومن به استالین، می‌نویسد: «ترومن اولتیماتومی به استالین در تاریخ بیست‌ویكم مارس ۱۹۴۶.م/ فروردین ۱۳۲۵.ش فرستاد كه در طی آن اشعار می‌داشت علت غایی اعزام ارتش متفقین به ایران برای این بود كه لوازم و مهمات جنگی به روسیه فرستاده شود و قسمت عمده مهمات مزبور از امریكا فرستاده شد تا شورویها بتوانند در مقابل آلمانها مقاومت نموده و آنها را شكست دهند. دولت امریكا هزاران كامیون و هواپیما و میلیونها تن ملزومات و مهمات از راه ایران به شوروی فرستاد. وقتی جنگ تمام شد، ارتش امریكا از ایران خارج شد و ارتش انگلیس سر موعد مقرر ایران را تخلیه كرد. مردم و دولت امریكا متوقع بودند شورویها نیز همین كار را بكنند و چون این كار را نكردند، دولت ایالات‌متحده توقع دارد ارتش شوروی هم طبق مفاد پیمان سه‌جانبه تا یك هفته دیگر شروع به تخلیه ایران نماید و تا شش‌ هفته دیگر كلیه ارتش سی‌هزار نفری خود را از ایران خارج نماید؛ وگرنه وی به ارتش امریكا دستور خواهد داد كه به ایران مراجعت كند. این اولتیماتوم بسیار موثر واقع شد و بلافاصله روسها كه قصد نداشتند با امریكا كه در آن موقع بمب اتم را به‌طورانحصاری در اختیار داشت و تعدادی از سربازان و ناوگان آن كشور هم در خلیج‌فارس و حوالی آن مستقر بودند و آمادگی مقابله با شوروی داشتند، درگیر شوند، در بیست‌وپنجم مارس ۱۹۴۶.م/ فروردین ۱۳۲۵.ش اعلام كردند كه فرماندهی نیروهای شوروی در ایران معتقد است اگر اتفاق غیرمترقبه‌ای نیفتد، تخلیه كامل ایران در عرض پنج الی شش هفته خاتمه خواهد یافت.»[xl]
ازطرف‌دیگر همزمان با این اولتیماتوم، مذاكراتی بین قوام و دولت شوروی صورت گرفت كه به مقاوله‌نامه قوام ــ سادچیكف منجر گردید. مقارن تشكیل جلسه شورای امنیت برای رسیدگی به مساله ایران، گرومیكو اعلام داشت كه بین دو كشور توافق كلی حاصل شده است.
●موضع امریكا در قبال مقاوله‌نامه قوام ــ سادچیكف
احمد قوام در شرایط بحرانی ناشی از حضور نیروهای شوروی در ایران، در بهمن ۱۳۲۴.ش/ ژانویه ۱۹۴۶.م به نخست‌وزیری رسید. در آغاز، دولت امریكا نسبت به روی‌كارآمدن قوام نظر مساعد داشت؛ زیرا قوام بارها گرایش خود را به امریكا به‌عنوان نیروی سوم جهت توازن قوا به اثبات رسانده بود. به‌علاوه، چون سیاست امریكا در ایران در این زمان ایجاد امنیت و آرامش بود ــ تا در پناه این ثبات هم منافع آن كشور تامین شود و هم نفوذ شوروی كنترل گردد ــ سرانجام نسبت به نخست‌وزیری احمد قوام كه تجربه سیاسی داشت و می‌توانست از عهده اوضاع برآید و امور ایران را به نحوی متناسب با علایق امریكا رهبری كند، نظر موافق ابراز كرد.[xli] قوام پس‌ از دستیابی به قدرت، برای حل مساله آذربایجان دست به كار شد و با نشان‌دادن نرمش و تساهلی خاص در مقابل روسیه، تاحدزیادی راه را برای فعالیت حزب توده ایران تسهیل كرد؛ ازاین‌رو روسها به قوام امیدوار شدند و احساس كردند قوام به آنها گرایش دارد.[xlii] همزمان با شروع اقدامات قوام، دولت امریكا به روسیه برای تخلیه ایران فشارهای سیاسی وارد كرد. در نتیجه این فشارها، تمایل شوروی به حل مساله ایران شدیدتر شد؛ به‌ویژه‌آنكه شورای امنیت سازمان ملل نیز ضمن صدور قطعنامه‌ای، توصیه كرد مذاكراتی بین ایران و شوروی صورت بگیرد و نتایج حاصله به آن سازمان اطلاع داده شود. قوام برای مذاكره با شوروی در راس هیاتی عازم مسكو شد و با مقامات شوروی به مذاكره پرداخت.
روسها در اولین دیدار خود با قوام، همچنان بر خواسته‌های خود پافشاری می‌كردند. خواسته‌های شوروی پیرامون مسائل زیر بود: ۱ــ كسب امتیاز نفت شمال ۲ــ به‌رسمیت‌شناختن حكومت خودمختار آذربایجان توسط ایران ۳ــ ابقای نیروهای روسیه در شمال ایران برای حفظ امنیت مرزهای شوروی.خواسته‌های شوروی مورد پذیرش قوام نبود اما در دیدار دوم قوام با استالین، پس از پاره‌ای مذاكرات، توافق شفاهی بر سر مساله نفت به عمل آمد و استالین نیز با كمی عقب‌نشینی، حاضر شد در ازای به‌دست‌آوردن امتیاز نفت شمال نیروهای خود را از ایران خارج كند. بااین‌همه قوام نگران بود كه شورویها مجددا به بهانه حفظ امتیاز نفت، نیروهای خود را وارد ایران كنند و سرانجام بدون دستیابی به یك نتیجه مثبت به ایران بازگشت و صرفا اعلام نمود مذاكرات ادامه پیدا خواهد كرد.[xliii] قوام مذاكرات خود را با سادچیكف، نماینده شوروی در تهران، ادامه داد و آن دو پس از دو هفته مذاكره، اعلامیه مشترك منتشر كردند. «مذاكراتی كه از طرف نخست‌وزیر ایران در مسكو با اولیای دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی آغاز و در تهران پس از ورود سفیركبیر شوروی ادامه یافت، در تاریخ پانزدهم فروردین ۱۳۲۵.ش مطابق با چهارم آوریل ۱۹۴۶.م به نتیجه ذیل رسید و در كلیه مسائل موافقت حاصل گردید: ۱ــ ارتش سرخ از تاریخ بیست‌وچهارم مارس ۱۹۴۶.م یعنی یكشنبه چهارم فروردین ۱۳۲۵.ش در ظرف یك‌ماه‌ونیم تمام خاك ایران را تخلیه می‌نماید ۲ــ قرارداد ایجاد شركت نفت مختلط ایران و شوروی و شرایط آن از تاریخ بیست‌وچهارم مارس تا انقضای مدت هفت‌ماه برای تصویب به مجلس پیشنهاد خواهد شد ۳ــ راجع به آذربایجان چون مساله داخلی ایران است، ترتیب مسالمت‌آمیزی برای اجرای اصلاحات بر طبق قوانین موجود و با روح خیرخواهی نسبت به اهالی آذربایجان داده خواهد شد. قوام همچنین در خلال همین مدت قرارداد تشكیل شركت مختلط نفت ایران و شوروی را تنظیم كرد و برای سفیر شوروی ارسال كرد.»[xliv]
پس ‌از حصول توافق بین ایران و شوروی، نماینده شوروی در سازمان ملل تقاضا كرد شكایت ایران علیه شوروی از دستور كار شورای امنیت خارج و حذف شود. اما حسین علا، نماینده دولت ایران، اظهار كرد در مورد توافق ایران و شوروی به او خبری نرسیده است. دولت امریكا سعی می‌كرد مساله ایران از دستور كار شورا حذف نشود.[xlv] حتی موقعی كه قوام به حسین علا دستور داد شكایت ایران را پس بگیرد، وزیر امورخارجه امریكا تاكید داشت برجای‌ماندن موضوع در دستور كار شورای امنیت، ضمن همخوانی با حق حاكمیت و استقلال ایران، با توافقنامه‌ حاصل‌شده میان ایران و شوروی نیز هیچ تداخلی ندارد؛ گذشته‌ازآنكه باعث می‌شود هرگاه در خروج نیروی شوروی از ایران خللی ایجاد شود، موضوع دوباره در دستور كار شورا قرار گیرد. سرانجام نماینده ایران موافقت خود را با مسكوت‌گذاشتن قضیه و عدم تعقیب شكایت اعلام كرد.[xlvi]
در مورد این‌كه از دو عامل تدابیر سیاسی احمد قوام و فشارهای دولت امریكا، كدام‌یك در خروج نیروهای شوروی از ایران موثر واقع شد، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. عده‌ای از مورخان عامل اصلی خروج نیروهای شوروی از ایران را اولتیماتوم ترومن می‌دانند اما عده‌ای دیگر تدابیر سیاسی قوام را مهمتر تلقی می‌كنند. هرمن (Herman)، در مقاله «نقش ایران در سیاست و دریافتهای شوروی»، معتقد است دلیل عمده عقب‌نشینی شوروی شاید اولویتهای خودشان باشد. وی معتقد است جبهه جنوبی، به‌ویژه ایران، در مركز توجه نگرانیهای شوروی نبود بلكه اروپا در صدر اولویتهای آن كشور قرار داشت و چون ایران واجد اهمیت ثانوی بود، بعید نیست همان فشار ناچیز امریكا هم كافی بود تا رهبران شوروی را به تخلیه ایران وادار كرده باشد.[xlvii] برخی صاحب‌نظران دیگر معتقدند شوروی درواقع برای جلوگیری از تسلط كامل انگلستان و امریكا بر ذخایر نفتی ایران، به عقب‌نشینی اقدام نمود؛ یعنی درواقع هدف عمده شوروی نفت بود و چون قرارداد نفتی منعقد شد، ایران را تخلیه نمود. بااین‌همه به‌نظر می‌رسد نمی‌توان تنها یك عامل را به‌عنوان عامل اصلی در خروج نیروهای شوروی از ایران موثر دانست، زیرا در یك رویداد تاریخی عوامل گوناگونی ــ ولو با درجه اهمیت و میزان تاثیرگذاری متفاوت ــ دخالت دارند.
در این زمان شوروی در اروپای شرقی مشكلات و گرفتاریهایی داشت، زیرا حكومتهای دست‌نشانده‌ای در آنجا ایجاد كرده بود و محافظت از آنها در برابر اردوگاه سرمایه‌داری مشكلاتی در پی داشت. همزمان با گرفتاریهای فوق، دولت امریكا هم براساس منشور آتلانتیك به اتحاد شوروی فشار وارد می‌كرد تا قوای خود را از ایران خارج كند و دراین‌راستا از ایران حمایت سیاسی به‌عمل می‌آورد. گرچه امریكا حاضر نبود به خاطر ایران وارد جنگ شود و «به موازات دفاع مثبت ــ علیرغم جنگ شدید لفظی كه میانشان (شوروی و امریكا) وجود داشت ــ سیاست آرام‌سازی را در مقابل شوروی در پیش گرفت»،[xlviii] اما تبلیغات روانی حمایت امریكا از ایران موثر افتاد؛ به‌ویژه‌آنكه امریكا تنها دارنده بمب اتم بود.
ازطرف‌دیگر قضیه ایران به سازمان ملل كشیده شده بود و توجه افكار جهانی را به خود جلب كرده بود؛ چون اولین مساله‌ای بود كه در سازمان ملل مطرح می‌شد. مطرح‌شدن این قضیه در سازمان ملل، می‌توانست حیثیت شوروی را كه مدعی مبارزه با استعمار بود، لكه‌دار كند؛ ازاین‌رو سیاستمداران روسی عقب‌نشینی از ایران را ترجیح دادند؛ گذشته‌ازآنكه سیاست قوام نیز آنها را امیدوار ‌ساخت و شرایط را برای عقب‌نشینی فراهم ‌نمود. قوام به‌گونه‌ای رفتار می‌كرد كه سیاستگذاران شوروی اطمینان خاطر یابند وی به شوروی گرایش دارد و آنها به‌زودی خواهند توانست از طریق او اعمال نفوذ كنند و منافع خود را به‌دست آورند. مقامات شوروی قوام را مرد قدرتمندی می‌دانستند كه مستقل از امریكا و انگلیس تصمیم می‌گیرد، به‌ویژه كه وی به توده‌ایها آزادی عمل بیشتری داده بود. البته دولت امریكا هم قوام را تشویق می‌كرد به تقاضاهای نفتی شوروی ظاهرا روی موافق نشان دهد. این ترفند دركل موثر افتاد و دولت شوروی با گرفتن امتیاز شركت نفت مختلط، امیدوار شد در آینده به اعمال نفوذ بیشتری در ایران دست یابد.
قدرت‌نمایی دولت امریكا در سازمان ملل در مورد قضیه ایران، باعث افزایش نفوذ آن كشور در ایران شد. دولت امریكا موفق شد رقیب را عقب براند، اما برای ایجاد سد دفاعی و امنیتی در مقابل كمونیسم دست به اقدامات مهمتری زد. قوام با رفتار تساهل‌آمیز خود در مقابل روسها و دست‌چپیها در قضیه آذربایجان، امریكا را نسبت به تداوم حكومتش حساس كرد. دولت امریكا به موازات اقدامات قوام، حمایت خود از او را تاحدودی كاهش داد.[xlix] اما با توجه به خاتمه‌‌نیافتن غائله فرقه دموكرات و قضیه نفت، هنوز به فردی مانند قوام نیاز داشت. دولت امریكا قوام را در انجام وظایف فوق سیاستمدار خوبی می‌دانست و كماكان از او حمایت می‌كرد. ازسوی‌دیگر قوام نیز با بهره‌گیری از آموزش افسران امریكایی به تقویت ارتش پرداخت. دولت امریكا براساس سیاست عمومی خود كه ایجاد صلح و ثبات در منطقه بود، به قوام در تجهیز ارتش كمك كرد تا ارتش بتواند در غائله آذربایجان به ایفای نقش بپردازد.[l] زمانی‌كه قوام شروع انتخابات را اعلام كرد و برای حُسن اجرای انتخابات آذربایجان، نیروی نظامی آموزش‌دیده را به آن منطقه اعزام نمود و موضوع را به سازمان ملل اطلاع داد، دولت امریكا موضع كاملا قاطعی در برخورد با فرقه دموكرات آذربایجان اتخاذ نمود و از قوام حمایت كرد.[li] ازبین‌رفتن فرقه دموكرات درواقع به معنای كاهش نفوذ شوروی و افزایش نفوذ امریكا در ایران بود.قوام كه یك رویارویی شدید و طولانی را با حكومت پیشه‌وری انتظار می‌كشید، از امریكا تقاضای مهمات كرد. وزارت خارجه امریكا در تایید این تقاضا، نامه‌ای به وزارت جنگ نوشت. ژنرال آیزنهاور، رئیس ستاد ارتش امریكا، عقیده داشت كه موضوع از اهمیت شایانی برخوردار است و معتقد بود بدون درنظرگرفتن هرگونه ملاحظه‌ای، هر نوع تجهیزات اضافی كه ایران می‌خواهد، باید در اختیار آن گذاشته شود.
اكنون امریكا به‌طورفعال به جای انگلستان وارد مسائل داخلی ایران شده بود و ایران هر روز بیش‌ازپیش به امریكا وابستگی سیاسی پیدا می‌كرد. مساله آذربایجان و التجای ایران به امریكا، در این میان اثر قطعی بر جای گذاشت.[lii] دولتمردان امریكا معتقد بودند اگر از قوام حمایت نشود، او به لحاظ ناتوانی در مقابل روسها، ممكن است به دام كمونیستها بیفتد.
ایران برای منافع امریكا در خاورمیانه، به منزله یك مانع طبیعی در برابر نفوذ شوروی به حساب می‌آمد و امریكا می‌توانست با تقویت این كشور منابع نفتی خود را در عربستان حفظ كند؛ به‌ویژه‌آنكه كارشناسان نفتی امریكا اعلام كردند شمال ایران نفت قابل‌توجهی ندارد و هدف روسها نفوذ در ایران و رسیدن به نفت جنوب شرقی است. ازاین‌پس بود كه دولت امریكا درصدد برآمد نظر خود را در مورد ثبات و امنیت ایران جدی‌تر بگیرد. جرج آلن (George Allen)، سفیر امریكا در تهران، می‌گفت: دولت ایران در مقابل دول بزرگ و مقتدر، بی‌گناه و دارای حقانیت است و «همچنین مستشاران امریكایی را تشویق و وادار می‌كرد ارتش ایران را تقویت نمایند، تاجایی‌كه ارتش به‌زودی تجهیز شد و آماده مقابله با دموكراتها گشت و موقع اعزام ارتش ایران به آذربایجان حمایت خود را از آنها اعلام كرد.»[liii]
در مورد تصویب لایحه نفت شمال دولت امریكا تلاش كرد به‌طور تلویحی به ایرانیان بفهماند اگر مجلس درصدد رد مقاوله‌نامه قوام ــ سادچیكف برآید، امریكا از ایران حمایت خواهد كرد. اگر مقاوله‌نامه رد می‌شد، امریكا می‌توانست دست شوروی را به‌طوركامل از ایران كوتاه كند، دامنه نفوذ خود را گسترش دهد و در ایران كه تا آن زمان شكارگاه اختصاصی انگلیس محسوب می‌شد، جایگاه خاصی پیدا كند.
دولت امریكا با اعطای امتیاز نفت شمال به شوروی مخالف بود[liv] و اعتقاد داشت این امر باعث نفوذ شوروی در منطقه خلیج‌فارس و به‌خطرافتادن منافع آن كشور در خاورمیانه می‌شود، بااین‌همه تمایل نداشت برای رد قرارداد ایران را تحت فشار بگذارد؛ زیرا این مساله حساسیت دولت شوروی را بیشتر می‌كرد و طبعا این امر، احتمال مداخله نظامی ارتش سرخ را در امور ایران بیشتر می‌كرد. مداخله مسلحانه شوروی در ایران نیز به‌نوبه‌خود تمامی تشكیلات سازمان جدیدالتاسیس ملل متحد را در معرض خطر قرار می‌داد و صلح و امنیت و ثباتی كه امریكا خواهان آن بود، به‌خطر می‌افتاد. ازاین‌رو سیاستمداران امریكا دولت ایران را تلویحا به رد مقاوله‌نامه قوام ــ سادچیكف تشویق می‌كردند. جرج آلن، به‌گونه‌ای زیركانه و احتیاط‌آمیز چنین می‌گفت: «ایرانیان صاحبخانه و مختار در امور كشور خود می‌باشند و آزادی كامل برای رد و یا قبول قرارداد قوام ــ سادچیكف را دارند. اما اگر تصمیم به رد آن بگیرند، دولت امریكا در مقابل هرگونه رویه تهدید و ارعابی كه شورویها پیش بگیرند، به ایران كمك و مساعدت خواهد كرد.»[lv] سرانجام مجلس شورای ملی مقاوله‌نامه را با اكثریت آرا رد كرد و این امر، اعتراض و تهدید شدید دولت شوروی را به دنبال داشت. قوام در مقابل این اعتراض پاسخ داد كه قانون یازدهم آذر ۱۳۲۳.ش/۱۹۴۴.م اعطای هرگونه امتیازی را منع كرده و چون حكومت او گمان می‌كرد مذاكره درباره شركت مختلط و فروش نفت بلامانع است، دست به چنین كاری زده است و چون تصمیم نهایی با مجلس است، او تقصیری ندارد.[lvi] پس از ختم غائله آذربایجان و عدم تصویب قرارداد نفتی ایران و شوروی، دولت امریكا دیگر به حمایت خود از قوام ادامه نداد.
در این زمان شاه برای تحكیم پایه‌های قدرت خود، خواهان حمایت امریكا بود تا به اعمال نفوذ بیشتری در امور كشور دست یابد. دولت امریكا واقف بود كه محمدرضاشاه به كمك انگلستان به‌قدرت رسیده است، و ازاین‌رو سعی می‌كرد با حمایت از شاه، گرایش او را به سوی خود معطوف كند. در ابتدای حكومت محمدرضاشاه، دولت امریكا دلایل واضحی برای حمایت از او نمی‌دید؛ چون امریكاییها به لحاظ آگاهی از مشكلات و موانع موجود و نیز با توجه به شناختی كه از شاه داشتند، در هنرنمایی و كارآیی او مشكوك بودند.[lvii] اما پس از سقوط قوام، سیاست امریكا به حمایت از شاه متمایل شد چون او را عنصری نیازمند به خود یافتند كه برای تحكیم و بسط قدرت خود خواهان حمایت است. شاه برای حل مشكلات و موانع موجود بر سر راه حكومت خود، هرچه بیشتر به امریكا گرایش پیدا كرد. دولت امریكا هم از موقعیت پیش‌آمده استفاده نمود و برای جلب همكاری شاه و نفوذ بیشتر در ایران، از او حمایت كرد.
●دكترین ترومن و اصل چهار آن در ایران
با پایان‌یافتن جنگ جهانی دوم آثار اختلاف میان متفقین پدیدار شد و كم‌كم جهان به سوی دوقطبی‌شدن پیش ‌رفت. جنبشهای كمونیستی روزبه‌روز گسترش می‌یافتند و اتحاد شوروی دامنه نفوذ خود را در كشورهای اروپای شرقی توسعه می‌داد. شوروی چشم طمع به تركیه و یونان دوخته بود و درصدد تصرف تنگه‌های بسفر و داردانل برآمد. بلوك غرب با توجه به توسعه‌طلبیهای شوروی، نگران شد كه شاید شوروی تا اروپای غربی نیز پیش برود.
علیرغم اختلاف امریكا با شوروی، روزولت تازمانی‌كه در راس قدرت بود، در پی برقراری صلحی پایدار می‌كوشید و از رویارویی با شوروی اجتناب می‌كرد. او از نظر سیاسی می‌كوشید امكان انتخاب حكومت دلخواه را بدون اعمال زور برای ملتها فراهم كند و از جهت اقتصادی، بازارهای خارجی را برای فروش محصولات تولیدی داخلی محفوظ دارد. روزولت معتقد بود از طریق مذاكرات دوستانه می‌توان با روسها كنار آمد. وی همكاری استالین را برای صلحی پایدار ضروری می‌دانست و اختلافات ایدئولوژیك را مهم تلقی نمی‌كرد. او معتقد بود منافع قدرتهای بزرگ، قابل سازش است. اما با قدرت‌گیری ترومن، سیاست خارجی امریكا شكل دیگری به خود گرفت. او صریحا به مقامات شوروی اظهار كرد كه بیش‌ازاین در مقابل استالین انعطاف نشان نخواهند داد. ترومن و مشاورانش سیاست «محدودساختن شوروی» را تنها عامل اساسی جلوگیری انتشار كمونیسم می‌دانستند.[lviii]
براساس سیاست محدودسازی باید به كشورهایی كه در معرض تهدید كمونیسم بودند، كمك اقتصادی و نظامی می‌شد تا توان مقاومت پیدا می‌كردند. براین‌اساس بخشی از شیوه مبارزه امریكا با كمونیسم این بود كه ملل در معرض تهاجم احزاب كمونیستی، از كمكهای اقتصادی و تكنیكی امریكا برخوردار شوند تا فقر در این كشورها از میان برود. در هیات دولت امریكا بر سر این مساله اتفاق نظر بود كه فقر زمینه‌ساز رشد كمونیسم است؛ پس باید با آن مبارزه كرد. ازاین‌رو آنها به ترویج و تشویق ثبات، شكوفایی و ترقی از طریق كمكهای اقتصادی می‌پرداختند.[lix]
در این برهه ایالات‌متحده «سعی كرد تا از ویرانیهایی كه جنگ در كشورهایی كه درصدد ایجاد بلوك سوسیالیسم بودند، به‌ویژه ویرانیهایی كه اتحاد جماهیر شوروی به جا گذارده بود، سوءاستفاده كند و این كشورها را به امپراتوری مورد نظر خود پیوند دهد. این تلاش به صورت تقدیم انواع كمكهای مشروط اقتصادی صورت می‌گرفت.»[lx] بعد از جنگ، كشور تركیه و یونان كه مورد تهاجم كمونیسم واقع شده بودند، براساس سیاست فوق مورد توجه ترومن قرار گرفتند. ترومن برای جلوگیری از نفوذ كمونیسم به تركیه و یونان، در سال ۱۹۴۷.م/۱۳۲۶.ش طرح كمك عظیم مالی و نظامی به آن كشورها را برای تصویب به كنگره برد. او چهارصدمیلیون‌ دلار مرحله اول كمك پیشنهادی را به تایید كنگره رساند و سیاست خود را چنین تشریح كرد: «ایالات‌متحده باید سیاست پشتیبانی از ملتهای آزاد را كه در برابر كوششهای مسلحانه اقلیت یا فشارهای خارجی به منظور دست‌نشانده‌ساختن آنها به مقاومت برمی‌خیزند، در پیش گیرد. ما باید ملتهای آزاد را بخصوص از راه كمكهای مالی و اقتصادی یاری دهیم تا سرنوشت خود را مطابق دلخواه خویش برگزینند.»[lxi]
اگرچه در آغاز بودجه طرح ترومن برای كمك به یونان و تركیه تنظیم شده بود، اما ازآنجاكه ایران دچار فقر و نابسامانی ناشی از جنگ بود و شدیدا در معرض خطر كمونیسم قرار داشت، این طرح شامل ایران هم شد. این طرح علاوه‌‌بر تقویت ایران در مقابل كمونیسم، وابستگی این كشور به امریكا را مدنظر داشت. طرح مذكور، دامنه نفوذ امریكا را در ایران توسعه می‌داد و ضمن مقاوم‌سازی ایران در مقابل تهاجم كمونیسم، ثبات و امنیتی را در منطقه ایجاد می‌كرد كه امكان بهره‌برداری امریكا از منابع ایران را هرچه بیشتر فراهم می‌نمود؛ به‌عبارتی هدف اصلی از ارائه كمكهای طرح ترومن به ایران، این بود كه ایران بتواند به‌عنوان مانعی در برابر شوروی بر سر راه رسیدن به منطقه نفتی عربستان و خلیج‌فارس مقاومت كند؛ زیرا روسها خلیج‌فارس و هندوستان را مدنظر داشتند. روسها برای رسیدن به این هدف، بالطبع باید ایران را تحت نفوذ خود قرار می‌دادند. تروپاتوفسكی (Tropatovski) می‌گفت: «هدف عمده ما هندوستان است. ایران تنها راهی است كه به هندوستان گشوده می‌شود. انقلاب [كمونیستی] ایران، مفتاح انقلاب تمامی شرق است. همانطوركه مصر و كانال سوئز كلید استیلای انگلیس بر شرق بوده است، ایران كانال سوئز انقلاب است. اگر ما مركز ثقل سیاسی جنبش انقلابی را به ایران انتقال دهیم، كانال سوئز ارزش و اهمیت استراتژیك خود را از دست خواهد داد. ایران برای توفیق انقلاب شرقی، نخستین كشوری است كه باید توسط شورویها تسخیر شود. این مفتاح گرانبهای شرق، باید به هر قیمتی كه شده، در دست بلشویسم باشد. ایران باید مال ما شود، ایران باید به انقلاب تعلق گیرد.»[lxii] با توجه به سخن فوق به‌خوبی روشن می‌شود كه چرا امریكا به ایران توجه نمود و برای ایران اهمیتی در ردیف یونان و تركیه قائل شد. دولت امریكا از طریق طرح مذكور می‌خواست زمینه مناسب را برای دخالت خود در امور ایران بدون تعهد رسمی ایجاد كند. برای رسیدن به اهداف مورد نظر طرح، در سال ۱۹۴۹.م/۱۳۲۷.ش برنامه اصل چهار ترومن[lxiii] تنظیم شد كه اهداف زیر را دنبال می‌كرد: ۱ــ جلوگیری از نفوذ و گسترش نظام اشتراكی به‌ویژه در كشورهایی كه از لحاظ اقتصادی ضعیف هستند ۲ــ كمك به بهره‌برداری و استخراج بهینه مواد خام در كشورهای عقب‌مانده از طریق تبادل اطلاعات فنی، با این جهت‌گیری كه این كمكها محركی برای سرمایه‌گذاری باشد ۳ــ توسعه تجارت به یاری برنامه‌های كمك‌رسانی و اقتصادی برای كشورهای جهان سوم تا ضمن ارتقای سطح زندگی در كشورهای مورد نظر، امكانات صادرات و واردات امریكا نیز افزایش یابد.
امریكا با ارائه كمكهای اقتصادی به كشورهایی چون ایران، تاحدودی قدرت خرید مردم را بالا می‌برد و ازسوی‌دیگر بر صدور كالاهای مصرفی امریكا به كشورهای مورد نظر كه بعد از جنگ جهانی دوم تولیدشان رو به توسعه بود، می‌افزود. این مساله، باعث به‌جریان‌افتادن سرمایه‌های امریكا می‌شد. علاوه‌براین، امریكا از طریق سرمایه‌گذاری در زمینه استخراج مواد خام كشورهای مورد نظر، برای نیروی كار این كشورها ایجاد اشتغال می‌كرد؛ چراكه این مساله تاحدودی سطح زندگی مردم را بالا می‌برد و این امر به‌نوبه‌خود عامل مهمی در واپس‌‌زدن كمونیسم به شمار می‌رفت.[lxiv]
در سال ۱۹۵۰.م/۱۳۲۹.ش بین دولت ایران و امریكا موافقتنامه‌ای درباره توسعه اصل چهار ترومن در سراسر ایران به امضا رسید. طبق این موافقتنامه دولت امریكا تعهد می‌كرد در تمامی شئون و به‌ویژه در شئون كشاورزی، بهداشتی و فرهنگی، به ایران كمك كند. طبق این موافقتنامه دولت امریكا هیات اصل چهار را به ایران اعزام نمود. این هیات در شهرهای تبریز، رشت، مشهد، اصفهان، شیراز، اهواز و كرمان شعباتی دایر كرد. اصل چهار در واقع مهمترین سلاح سیاسی و ایدئولوژیك امریكا در ایران به‌شمار می‌رفت.[lxv] براساس موافقتنامه فوق پانصدهزار دلار، كمك به ایران اختصاص یافت. البته این كمك انتظارات ایرانیان را برای اجرای برنامه‌های عمرانی كشور، در كل تامین نمی‌كرد. درواقع دولت امریكا به‌لحاظ بی‌اعتمادی به هیات حاكمه ایران و نیز كارشكنیها و مخالفتهای انگلیس، در ارائه كمك اقتصادی قابل توجه به ایران دچار تردید شده بود.[lxvi]●هیاتهای نظامی امریكا در ایران
فكر خرید جنگ‌افزار امریكایی و اعزام مستشار از آن كشور به ایران، در زمانی كه رضاخان وزیر جنگ بود صورت گرفت. اسلحه‌های ایران قبل از آن تاریخ از نوع روسی، انگلیسی، آلمانی و فرانسوی بودند. در سال ۱۹۲۱.م «وان انكرت» (Van Encret)، كاردار سفارت امریكا در تهران، طی تلگرام محرمانه‌ای به وزارت امورخارجه امریكا اطلاع داد كه رضاخان تقاضای سی‌هزار قبضه تفنگ، یك‌میلیون تیر فشنگ، چهار دستگاه زره‌پوش و چهار فروند هواپیما برای ارتش جدیدالتاسیس ایران به‌منظور تامین امنیت داخلی و جلوگیری از نفوذ كمونیسم داده است. ضمنا كاردار سفارت امریكا خاطرنشان ساخته بود فروش جنگ‌افزار به ایران مستلزم اعزام مربیان و مستشار نظامی است. از طرف وزارت‌خارجه امریكا با این امر موافقت نشد[lxvii] اما در جنگ جهانی دوم پس‌ازاینكه دولت امریكا، ایران را واجد شرایط لازم برای كمكهای نظامی خود یافت، كمكهای نظامی ایالات‌متحده در اختیار ایران قرار گرفت. امریكاییان در ضمن جنگ متوجه شدند ایران كشوری است كه به آسانی مورد توجه هر كشور استعمارگر قرار می‌گیرد و یك ایران ضعیف و بی‌نظم‌وترتیب، خودبه‌خود دول قدرتمند استعمارگر را برای به‌چنگ‌آوردن آن ترغیب می‌كند. ازاین‌رو آنها به خواسته ایرانیان از امریكا مبنی بر دریافت كمك نظامی، پاسخ مثبت دادند.
این مسائل دولت امریكا را مصمم نمود تا از موقعیت استفاده نموده و از طریق اعزام مستشار نظامی، منافع و علایق خود را در ایران به‌طور مثبت و قاطع مورد تایید و تعقیب قرار دهد.[lxviii] موری (Moori)، عضو برجسته قسمت شرق وزارت امورخارجه امریكا، موقعیت و خط‌مشی سیاست امریكا را در ارائه كمك نظامی به ایران چنین توجیه می‌كرد: «سیاست امریكا بر پایه تمایل دولت امریكا برای تحكیم موقعیت متزلزل دولت ایران است و برای نیل به این منظور، ایالات‌متحده امریكا همه‌گونه كمك لازم را به ایران خواهد نمود.»[lxix]
هیاتهای نظامی به سرپرستی ژنرال گریلی (Greoly) و سپس رایدلی (Raidly) و نیز هیات دیگری به رهبری شوارتسكف (Schwartzkopt) وارد ایران شدند. اولین گروه مستشار نظامی امریكا در ایران، هیات مستشاری ژاندارمری بود كه ریاست آن را شوارتسكف برعهده داشت. ماموریت این هیات، تجدید سازمان ژاندارمری ایران بود و اولین قرارداد نظامی ایران و امریكا در ۱۹۴۳.م/۱۳۲۲.ش در دوران نخست‌وزیری سهیلی منعقد شد. براساس ماده اول قرارداد، هیات فوق زیر نظر وزارت كشور خدمت می‌كرد. مدت اعتبار قرارداد دو سال بود و بر طبق ماده بیست‌ویكم قرارداد، دولت ایران متعهد شده بود از دیگر كشورها مستشار نظامی استخدام نكند.[lxx] در این قرارداد تصریح شده بود نظامیان امریكا با همان درجه‌ای كه در ارتش امریكا خدمت می‌كنند، در ایران خدمت خواهند كرد و باید در تمام سطوح بر افسران ایرانی ارجحیت داشته باشند. همچنین در ماده یازدهم آمده بود كه حقوق و دستمزد مستشاران باید به دلار و پرداختها هم باید خالص باشد؛ یعنی مالیات بر درآمد این مستشاران را باید دولت ایران بر عهده بگیرد. همچنین در ماده چهاردهم قرارداد آمده بود كه هزینه مسافرت اعضا و خانواده آنها باید بر عهده دولت ایران باشد. با توجه به مفاد فوق، باید گفت قرارداد درواقع به‌صورت یكطرفه به نفع دولت امریكا منعقد شده بود.[lxxi]
دومین گروه مستشار نظامی در ایران، هیات نظامی آرمیش (Armish) بود كه قرارداد مربوط به آن در اكتبر ۱۹۴۷.م/ مهرماه ۱۳۲۶.ش تنظیم گردید. این قرارداد میان وزیر جنگ ایران، فریدون جم و سفیر امریكا، جرج آلن به امضا رسید. این قرارداد درواقع ادامه قرارداد ژاندارمری سابق بود كه در پنج فصل و بیست‌وپنج ماده تنظیم شد و مهمترین مفاد آن عبارتند از: ۱ــ موافقتنامه تا بیست‌ونهم اسفند ۱۳۲۷.ش/مارس ۱۹۴۹.م اعتبار دارد ولی به پیشنهاد دولت ایران و موافقت امریكا قابل تمدید می‌باشد ۲ــ امور اساسی ستاد ارتش و وزارت جنگ، به استثنای نقشه‌های تاكتیكی و استراتژیكی یا عملیات بر ضد دشمن خارجی كه مربوط به وظایف مستشاران نبود، از جمله وظایف هیات به‌شمار می‌رفت ۳ــ رئیس هیات مستشاری مكلف بود برای اجرای وظایف خود از هریك از ادارات نظامی و لشكرهای ایرانی بازرسی به‌عمل آورد و افسرانی كه در راس رده‌های مزبور بودند، می‌بایست با آنان همكاری كنند و نقشه‌ها و اسناد و مكاتباتی را كه لازم دارند، در اختیارشان قرار دهند.
براساس این قرارداد درواقع دولت ایران تمام اسرار و اطلاعات فنی خود را در اختیار مستشاران امریكایی قرار می‌داد و ارتش ایران به صورت شعبه‌ای از وزارت جنگ امریكا درمی‌آمد.[lxxii]
دولت امریكا از طریق این قراردادها می‌خواست دولت ایران را موظف نماید تاسیسات و امكانات نظامی خود را در اختیار هیاتهای نظامی امریكا قرار دهد. این قرارداد مجددا تا مارس ۱۹۵۱.م/ اسفند ۱۳۲۹.ش تمدید شد. همگام با تقویت ارتش به‌وسیله مستشاران نظامی كه برای جلوگیری از ناامنی‌های داخلی و ایستادگی در برابر كمونیسم صورت می‌گرفت، دولت امریكا چشم طمع به منابع نفتی ایران دوخته بود و درصدد بود سهام نفتی شركت ایران و انگلیس را به‌دست آورد. «سفیر امریكا در ضمن مذاكره‌ای با قوام در تهران به او توصیه كرد كه در قرارداد نفت ایران و انگلیس تجدیدنظر نماید و نفت ایران را به كمپانی نفت امریكا و ایران و یا امریكا و انگلیس و ایران واگذار كند. او حتی آمادگی دولت خود را جهت خرید كلیه سهام انگلستان در نفت ایران اعلام داشت. امریكاییها در سال ۱۹۴۶.م/۱۳۲۵.ش به انگلیسیها پیشنهاد كردند كه بیست‌درصد نفت ایران را به آنها بفروشند و به آنها اجازه دهند تا از خلیج‌فارس به دریای مدیترانه یك لوله نفتی بكشند.»[lxxiii]
یكی دیگر از شیوه‌های سیاست خارجی امریكا كه همزمان با اعزام مستشاران نظامی عملی شد، كمكهای نظامی بود. بر طبق آمار منتشرشده رسمی امریكا از سال ۱۹۴۵.م/۱۳۲۴.ش تا ۱۹۶۸.م/۱۳۴۷.ش حجم كل كمكهای نظامی این كشور در چارچوب برنامه كمكهای خارجی به ۹/۳۸ میلیارد دلار ‌رسید.[lxxiv] ازآنجاكه تقویت نیروی نظامی ایران گام موثری برای ایجاد ثبات و امنیت داخلی ایران در برابر اردوگاه كمونیسم به‌شمار می‌رفت، دولت امریكا با تقویت نیروی نظامی ایران موافق بود. البته این تقویت را تاحدی جایز می‌دانست كه ایران بتواند در مقابل تهاجمات شوروی ایستادگی كند و شورشهای داخلی را سركوب نماید. شخص شاه هم برای‌اینكه موقعیت خود را تحكیم كند، درصدد بود ارتش را با سلاحهای مدرن تجهیز نماید.
در جهت تحقق اهداف فوق، در سی‌ام خرداد ۱۳۲۶.ش/ بیستم ژوئن ۱۹۴۷.م موافقتنامه‌ای درباره خرید معادل ده‌میلیون‌دلار جنگ‌افزار سبك بین ایران و امریكا به امضا رسید. مجلس شورای ملی ماده واحده مربوط به این موافقتنامه را در بیست‌وهفتم بهمن‌ماه ۱۳۲۶.ش/ پانزدهم فوریه ۱۹۴۸.م به این شكل تصویب كرد: «به‌منظور تكمیل وسایل ارتباطی، حمل‌ونقل، بهداشت، تجهیزات و تسلیحات نیروهای زمینی، هوایی و ژاندارمری ایران، مجلس شورای ملی به وزارت جنگ اجازه می‌دهد كه از دولت امریكا كه طبق لایحه دولت، پیشنهاد مساعدی در مورد فروش وسایل مزبور نموده است از مبلغی كه از ده‌میلیون ریال تجاوز نكند وسایل مزبور را خریداری كند و بهای آن را ظرف مدتی كه از دوازده ‌سال بیشتر نباشد، از ابتدای سال ۱۹۵۰.م/۱۳۲۹.ش به اقساط سالانه و با بهره ۸/۳ درصد بپردازد.»[lxxv]
قرارداد نظامی دیگر میان دولتهای ایران و امریكا برای دریافت كمكهای نظامی، در خرداد ۱۳۲۹.ش/۱۹۵۰.م منعقد گردید. مطابق این قرارداد، كمكهای نظامی از طریق برنامه كمك دفاع مشترك[lxxvi] صورت می‌گرفت. براساس این موافقتنامه می‌بایست تجهیزات و مواد لازم و خدمات در اختیار ایران قرار می‌گرفت، در عوض دولت ایران متعهد می‌شد این كمكها را فقط برای اهداف مذكور در توافقنامه به‌كار برد. همچنین دولت ایران ضمانت كرد بدون موافقت امریكا این كمكها را در اختیار دولت ثالث نگذارد. ضمنا دولت ایران معافیت گمركی را در مورد تجهیزات نظامی پذیرفت. تحویل تجهیزات نظامی، پس از انعقاد قرارداد شروع شد. البته این كمكها به اندازه‌ انتظار دولت ایران نبود و لذا در ژوئیه ۱۹۵۰.م/ مردادماه ۱۳۲۹.ش، كنگره امریكا اصلاحیه‌ای را به قانون كمك دفاع مشترك افزود كه مطابق آن ایران برای دریافت كمكهای نظامی در ‌ردیف تركیه و یونان قرار می‌گرفت. پس از آن كمكهای نظامی امریكا به ایران افزایش یافت و در مجموع مبلغی معادل صدوسی‌ویك‌میلیون‌ دلار برای كمك نظامی به ایران در نظر گرفته شد.
در اصلاحیه مزبور قید شده بود ایران پس از جنگ جهانی دوم همان اهمیتی را پیدا كرده است كه یونان و تركیه كسب كرده‌اند. لذا ارسال جنگ‌افزارهای امریكایی به ایران بیشتر شد. این جنگ‌افزارها شامل صدها كامیون، تانك، توپ صحرایی، مسلسلهای سنگین و جنگ‌افزارهای دیگر بود. مجموعا در فاصله سالهای ۱۹۴۸.م/۱۳۲۷.ش تا ۱۹۵۱.م/۱۳۳۰.ش امریكا صدوهفتادوپنج‌میلیون‌ دلار به ایران كمك نظامی كرد.[lxxvii]
هدف امریكا از كمكهای فوق این بود كه ارتش ایران بتواند از سرعت پیشروی حملات مسلحانه خارجی علیه خود بكاهد. دولت امریكا انتظار نداشت ارتش ایران چنان قدرت پیدا كند كه به شوروی تهاجم كند و یا بتواند حملات شوروی را تماما دفع كند، بلكه منظور ابتدایی از این كمكها، مدرنیزه‌كردن ارتش و تقویت آن تاحدی بود كه بتواند هرگونه حركت نظامی شوروی را به تاخیر اندازد.[lxxviii] همانطوركه در قراردادهای فوق مشاهده می‌شود، نوع سلاحی كه به ایران تحویل داده می‌شد، سلاحی نبود كه قدرت تهاجمی ارتش را تقویت كند بلكه این سلاحها بیشتر برای سركوب شورشهای داخلی كاربرد داشتند و به‌نوعی می‌توانستند در تحكیم پایه‌های قدرت شاه موثر باشند و البته این مساله، یعنی تقویت پایه‌های قدرت شاه و شكل‌گیری امنیت داخلی در ایران، به‌نوبه‌خود منافع امریكا را تامین می‌كرد؛ چراكه وجود امنیت به ایران امكان بهره‌برداری هرچه بیشتر از مواد خام و به تبع آن امكان خرید بیشتر را می‌داد و ضمنا احتمال گرایش جامعه ایران به سوی كمونیسم نیز كمتر می‌شد. باری روبین (Burry Roobin) می‌گوید: «برنامه توسعه و گسترش ارتش ایران به نحوی پیش می‌رفت كه قسمت عمده بودجه نظامی صرف پرداخت حقوق و لباس و موادغذایی و كارهای ساختمانی می‌شد و هزینه زیادی برای تقویت نیروی رزمی ارتش باقی نمی‌ماند.»[lxxix] یكی از هدفهای عمده كمكهای فوق، جلوگیری از توطئه‌ها و دسیسه‌های گروههای وابسته به كمونیسم در كشور بود كه به‌وسیله حزب توده رهبری می‌شدند.مساله‌ای كه همیشه دولت امریكا در كمكهای نظامی خود به ایران از نظر دور نمی‌داشت، این بود كه سعی می‌شد فروش تسلیحات و جنگ‌افزارها به این كشور بیش از حد نباشد. اما شاه كمكهای نظامی بیشتری را از امریكا طلب می‌كرد. چنانكه وی در سفر خود به امریكا كه به دعوت ترومن صورت گرفته بود، بیشتر خواهان كمكهای نظامی بود تا اقتصادی. شاه حتی از دولت امریكا تقاضا كرد اگر شوروی به ایران حمله كند، ارتش امریكا به كمك ارتش ایران بشتابد.[lxxx]
مقامات امریكایی تمایلی به تقویت بیش از اندازه ارتش ایران نشان نمی‌دادند، زیرا معتقد بودند فروش اسلحه بیش از حد به ایران، بودجه هنگفتی را به خود اختصاص می‌دهد و این مساله باعث می‌شود دولت ایران به امور اقتصادی بودجه كمتری تخصیص دهد. در نتیجه فقر و تنگدستی در جامعه بیش از حد تشدید خواهد شد و فقر نیز زمینه مناسبی است تا كمونیستها با بهره‌گیری از آن در تبلیغات خود، در نهایت جامعه را به سوی كمونیسم گرایش دهند؛ گذشته‌ازآنكه احتمالا تجهیز بیش از حد ارتش ایران، بهانه مداخله نظامی را نیز به روسها می‌داد.[lxxxi]
پی‌نوشت‌ها
[i]ــ هربرت فایس، چرچیل، روزولت، استالین، ترجمه: ابوطالب صارمی، تهران، فرانكلین، چ۱، ۱۳۴۷، صص۸ــ۷
[ii] - Edward Stettinius, lend leas weapon for victory, (New Yourk, MCMILLAN, GO ۱۹۴۴), P.۲۱۲
[iii]ــ جیمز ییل، شیر و عقاب، ترجمه: برلیان فروزنده، تهران، فاخته، ۱۳۷۱، صص۲۸ــ۲۷
[iv] - Haghighat, U. S. Policy Toward IRAN During the Early Cold War Year. University of California, ۱۹۸۸, P. ۴۷
[v]ــ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست‌وپنج‌ساله ایران، ج۱، تهران، رسا، ۱۳۷۱، ص۵۸؛ پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران، ج۲، ترجمه: محمدرفیعی مهرآبادی، تهران، موسسه مطبوعاتی عطائی، چ۱، ۱۳۶۳، ص۲۱۴
[vi]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، انتشارات پاژنگ، ۱۳۶۸، صص۱۷۸ــ۱۷۷
[vii]ــ م. س. ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه: هوشنگ تیزابی، حسن قائم‌پناه، بی‌جا، چ ۱، ۱۳۵۶، ص۱۰۰
[viii]ــ در طول جنگ جهانی دوم چون كشورهای متفق درگیر جنگ بودند نیاز به كمك مالی امریكا پیدا كردند. لذا در یازدهم مارس ۱۹۴۱.م/ ۱۳۲۰.ش كنگره امریكا قانونی را تصویب كرد كه به موجب آن دولت امریكا می‌توانست به كشورهای واجد شرایط، وام پرداخت كند كه این قانون به قانون وام و اجاره مشهور شد. برای اطلاع بیشتر رك: شپرد كلاف، تاریخ اقتصادی اروپا در قرن بیستم، ترجمه: محمدحسین وقار، تهران، نشر گسترده، چ ۱، بهار ۱۳۶۸
[ix]ــ ایرج ذوقی، همان، صص۱۶۷ــ۱۶۶
[x]ــ گازیوروسكی، سیاست خارجی امریكا و شاه، ترجمه: جمشید زنگنه، موسسه فرهنگی رسا، ۱۳۷۱، ص۹۳
[xi]ــ ایرج ذوقی، مسایل سیاسی ـــ اقتصادی نفت ایران، تهران، انتشارات پاژنگ، چ ۲، پاییز ۱۳۷۲، ص۱۵۵
[xii]ــ همان.
[xiii] - Haghighat, op. cit. PP. ۸۲ - ۸۳
[xiv]ــ ایرج ذوقی، مسایل سیاسی ــ اقتصادی نفت ایران، همان، ص۱۵۹
[xv]ــ مجله مذاكرات مجلس شورای ملی، ش۱۳۰۸، ۱۹ مردادماه ۱۳۲۳، ص۸۰۹
[xvi]ــ محمد ساعد مراغه‌ای، كفتارادزه، سالنامه دنیا، ش۳۰ــ۲۹، س۱۳۵۲، صص۲۴ــ۲۳
[xvii]ــ مهدی فرخ، (معتصم‌السلطنه)، خاطرات سیاسی، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۴۷، صص۶۱۴ــ۶۱۳
[xviii] - Ervand Abrahamian, Iran Between two Revolutions, New Jersy, princetion university press ۱۹۸۲, P.۲۱۱
[xix]ــ لوئیس فاوست، ایران و جنگ سرد، ترجمه: كاوه بیات، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، چ۲، ۱۳۷۴، ص۵۲
[xx]ــ حسن مفیدی، اسناد كنفرانسهای تهران، یالتا، پتسدام، تهران، انتشارات پارت، ۱۳۶۰، ص۴۱۸
[xxi]ــ جیمز ییل، همان، ج۱، ترجمه: مهوش غلامی، تهران، نشر كوبه، ۱۳۷۱، صص۵۶ــ۵۵
[xxii]ــ ریچارد كاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه: فرشته سرلك، تهران، نشر گفتار، چ ۱، ۱۳۷۱، ص۱۷۹

[xxiii] - W. Thomas Wilson, JV, Cold war common sense, New York, ۱۹۶۲, P. ۷
[xxiv]ــ هلن كارردانكوس، برادر بزرگتر، ترجمه: ژاله عالیخانی، انتشارات هفته، ۱۳۶۳، ص۳۴۰
[xxv]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، ص۲۷۱
[xxvi]ــ میلسپو، امریكاییان در ایران، ترجمه: عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، ۱۳۷۰، ص۲۰۷
[xxvii]ــ گازیوروسكی، همان، ص۹۵
[xxviii]ــ باری روبین، جنگ قدرتها در ایران، ترجمه: محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، ۱۳۶۳، ص۴۱
[xxix]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ، در جنگ جهانی دوم، همان، ص۲۱۷
[xxx]ــ همان.
[xxxi]ــ محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه: حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، چ۱، ص۱۰۶
[xxxii]ـ اعلامیه‌ای كه روزولت و چرچیل در ۱۴ اوت ۱۹۴۱.م/۲۲ مرداد ۱۳۲۰.ش پس از ملاقاتهایی در اقیانوس اطلس منتشر نمودند به منشور آتلانتیك مشهور شد. برای اطلاع بیشتر رك: داریوش آشوری، فرهنگ سیاسی، تهران، انتشارات مروارید، چ ۱۲، ص۳
[xxxiii]ــ لوئیس فاوست، همان، ص۲۲۱
[xxxiv]ــ گازیوروسكی، همان، ص۹۵
[xxxv]ــ عبدالرضا هوشنگ‌مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، انتشارات مولف، چ ۱، ۱۳۶۸، ص ۶
[xxxvi]ــ برای اطلاع بیشتر رك: احمد قوام‌السلطنه، اسرار ملاقاتها و مذاكرات هیات ایرانی با ژنرالیسم استالین در مسكو، سالنامه دنیا، ش ۱۰ــ۹، ص۱۳۴
[xxxvii]ــ لوئیس فاوست، همان، ص۲۲۴
[xxxviii]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، صص۲۶ــ۲۵
[xxxix]- Haghighat, op. cit. P.۱۲۷
[xl]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، صص ۷ــ۶
[xli]ــ لوئیس فاوست، همان، ص۲۲۸
[xlii]ــ باری روبین، همان، ص۴۴
[xliii]ــ جامی، گذشته چراغ راه آینده است، انتشارات نیلوفر، ۱۳۷۱، صص۲۳۹ــ۲۳۸
[xliv]ــ محمدعلی سفری، قلم و سیاست، تهران، انتشارات نامك، چ ۱، ۱۳۷۱، صص۱۷۵ــ ۱۷۴
[xlv]ــ اسناد وزارت امورخارجه امریكا، سالنامه دنیا، ش۳۰ــ۲۹، س۱۳۵۲، ص۲۲۵
[xlvi]ــ لوئیس فاوست، همان، ص۲۲۵
[xlvii]ــ ناصر ایرانی، برگزیده مقاله‌های نشر دانش، تهران، مركز نشر دانشگاهی، چ۱، ۱۳۷۱، ص۹
[xlviii]ــ عفیف بزری، میلیتاریسم امریكا، ترجمه: محمد رخشنده، تهران، امیركبیر، ص۸۷
[xlix]ــ لوئیس فاوست، همان، ص۲۲۸
[l]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، «مساله آذربایجان چگونه حل شد؟»، مجله سیاسی ــ اقتصادی، ش۱۰۶ــ۱۰۵، خرداد و تیر ۱۳۷۵، ص۴۸
[li]ــ احمد آرامش، خاطرات سیاسی احمد آرامش، به كوشش غلامحسین صالحیار، اصفهان، انتشارات جی نشر، چ ۱، ۱۳۶۹، صص۱۷۶ــ۱۷۵
[lii]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، ص۲۶۸
[liii]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی...، همان، ص۲۴۶
[liv]ــ جامی، همان، ص۴۵۰
[lv]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی...، همان، ص۱۳
[lvi]- Rouhoollah Ramazani, K, Iran’s foreign policy ۱۹۴۱-۱۹۷۳, university of Virginia press ۱۹۷۵, P.۱۶۹
[lvii]ــ مایكل له‌دین، ویلیام لوئیس، هزیمت، ترجمه: احمد سمیعی، تهران، نشر ناشر، چ۱، ۱۳۶۲، ص۵۹
[lviii]ــ پل كندی، پیدایش و فروپاشی قدرتهای بزرگ، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، انتشارات اطلاعات، ص۵۲۴
[lix]ــ مرتضی محیط، «روند تاریخی بحران در اقتصاد امریكا و جهان»، مجله اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی، خرداد ــ تیر۱۳۷۱، ص۶۵۰
[lx]ــ عفیف بزری، همان، ص۸۵
[lxi]ــ فرانك شوئل، امریكا چگونه امریكا شد، ترجمه: ابراهیم صدقیانی، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۲، ص۲۳۲
[lxii]ــ جورج لنزوسكی، رقابت روسیه و غرب در ایران، ترجمه: اسماعیل رائین، انتشارات جاویدان، ۱۳۵۳، ص۳۴
[lxiii]ــ ترومن در سال ۱۹۴۹.م/۱۳۲۷.ش طی یك سخنرانی در كنگره امریكا، در مورد كمكهای خارجی ایالات‌متحده گفت: ما باید برنامه‌ای جدید و برجسته انتخاب نماییم تا فواید پیشرفتهای علمی و صنعتی‌مان برای عمران و آبادی سرزمینهای عقب‌مانده مورد استفاده قرار گیرد. وی گفت من معتقدم خزائن معلومات ما باید در اختیار ملل دوستدار صلح گذاشته شود تا آنها نیز به آرزو و آمال خویش كه ترقی است برسند، این بیان ترومن، به اصل چهار ترومن شهرت یافت.
[lxiv]ــ ابراهیم سنجر، نفوذ امریكا در ایران، ناشر مولف، ۱۳۶۸، ص۵۵
[lxv]ــ م.س. ایوانف، همان، ص۱۳۸
[lxvi]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران...، همان، ص۱۴۷
[lxvii]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ج۱، ص۵۰۷
[lxviii]ــ ابراهیم سنجر، همان، ص۹۳
[lxix]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، صص۱۶۸ــ۱۶۷
[lxx]ــ غلامرضا نجاتی، همان، ج۱، ص۵۰۹
[lxxi]ــ ابراهیم سنجر، همان، ص۹۷
[lxxii]ــ جامی، همان، صص۴۵۷ــ۴۵۶
[lxxiii]ــ جلال‌الدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، انتشارات اسلامی، چ۱، ۱۳۶۹، ص۳۲
[lxxiv]ــ ابراهیم سنجر، همان، ص۶۰
[lxxv]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران...، همان، ص۴۳
[lxxvi]ــ در اكتبر ۱۹۴۹.م/ چهاردهم مهر ۱۳۲۸.ش كنگره امریكا قانون كمك دفاع مشترك را تصویب كرد و مبلغ بیست‌وهفت‌میلیون دلار كمك نظامی به ایران و كره‌جنوبی و فیلیپین تخصیص داد. برای اطلاع بیشتر رك: ابراهیم سنجر، همان، ص۶۰
[lxxvii]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران...، همان، صص۱۴۹ــ۱۴۷
[lxxviii]ــ ایرج ذوقی، ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، همان، ص۳۴۴
[lxxix]ــ باری روبین، همان، ص۵۱
[lxxx]ــ حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، تهران، انتشارات اطلاعات، چ ۵، پاییز ۱۳۷۱، ص۱۶۲
[lxxxi]ــ جیمز. اف. گود، امریكا در بی‌خبری، ترجمه: احمد شهسا، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چ۱، ۱۳۷۲، ص۱۰۲
دكتر محمدامیر شیخ‌نوری ــ محمد ولی‌پور
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید