یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


در پناه روح کودکانه جهان


در پناه روح کودکانه جهان
فریاد شیری در بخشی از کتاب "ما در عکس ، زیر باران گم شده بودیم" " با عنوان "پیش در آمد یک کتاب جنگ زده" می نویسد :« وقتی با آدم های دورو برت احساس غریبی کنی ، وقتی دلت نمی خواهد از کودکیت فاصله بگیری ، دنبال کسی یا چیزی در خودت می گردی که زبان همه اشیائ و عناصر جهان را بفهمد . دوست داری فقط فکر کنی و او فکرهایت را حرف بزند. با درخت حرف می زدم. با ماه و حتی با پرنده هایی که دور فکرم می چرخیدند. گاهی وقت ها پر از کلمه می شدم .به اشیاء نگاه می کردم. انگار با من حرف می زدند و من ناچار سکوت می کردم و سکوت اوقاتم را می نوشت . خیال می کردم اگر آن حرفها نوشته نشوند از فکرم فرار می کنند و طعمه کلاغ ها می شوند تا غار غار کنند. و همین بود که از غارغار کلاغ ها بدم می آمد اما نا گهان غارغار کلاغ ها به صدای هواپیمای جنگی تبدیل شد و همه فکر هایم به هم ریخت.
ما کودکانی بودیم که زمین را شبیه سیبی بر شاخه ای دور فرض می کردیم و همیشه منتظر افتادن اتفاق های شیرین بودیم ، اما به جای اتفاق شیرین ناگهان بمب از آسمان پایین افتاد و زمین به تلخی دور خودش گیج گرفت! ناچار بودیم ته مانده ای از کودکی ها را در وجودمان حفظ کنیم تا در لحظه های هراسناک آژیر قرمز توی پناهگاه های تاریک با آن رویا بسازیم و کودکی کنیم . جنگ ، اسباب بازی های خطرناکی به دست آدم بزرگ ها داده بود و ما کودکان ساده و خوش باور با ماه و ستاره و برف و باران و ... هم بازی شده بودیم. »
این بخش از آن کتاب و بخشی از فیلم "آوازهای سرزمین مادری" بهمن قبادی که شباهت قابل توجهی به هم دارند یک پیام ساده و کلی را در خود حفظ می کنند. وقتی بیرون به عنوان جهان در آشوب و اضطراب واقع شده، بهترین جا برای پناه بردن جای نزدیک به نهاد یا فطرت، چیزی حدود کودکی ست. سلمان هراتی (۱۳۳۸تا۱۳۶۵) با دو رویداد پر اضطراب و اثر گذار، در طول دوران نسبتا کوتاه حیات خویش روبرو بود (انقلاب ۵۷ و جنگ تحمیلی) و این خود مسئله تعیین کننده ای درجهت بخشی به خلق ، هستی و چیستی آثارش به شمار می آید. برخی ازاشعار هراتی صرفا در پی هیچ گونه پیامی در این رابطه نیستند اما با نگاه عمیق تر خواهیم دید که این به خود مشغولی شاعر در تطهیر کلام ومفاهیم بزرگ در حال تهیه و تنظیم چیزی است که می توان آن را در ذیل عنوان دهن پرکن محتوا به باز خواست کشید . شعر هائی که هراتی با فرمهای به روز تر نوشته خود گواه یک زندگی شاعرانه و درونی اند که در زمان خود به جسارت او در خلق این فرم از اشعار و درکی آلوده انگارانه در بر خورد با برخی مفاهیم و کلمات خبر می دهند . به زبان ساده تر روح اشعار هراتی را می توان با ارکان و کلمات و به قول فریاد شیری اسباب بازیش سنجید. مفهوم «هاله» در محتوای اشعار او به نوعی در کار بازسازی شکلی از آرمان متعالی سامان یافته است و این موضوع در نیایش واره هایش، در فرمی تازه به اوج خود می رسد. او با باز تولید همان ضمیر منزه و ستودنی در قبال یک مخاطب قابل تحسین و مدح، در فرمی تازه به کاری جسورانه در این حوزه می پردازد. به شهادت کسانی مثل یوسف علی میرشکاک او در غزل نیز با نوآوری و طبع آزمایی از قافله غزل سرایان خوب دوران خویش عقب نمانده و با تزریق مصالح جهان زیست خود به این اشعار، نوعی از شهود و اشراق را به بار آورده که سویه ای دیگری از همسان سازی و حس خویشاوندی را با شاعران نسل آنروز داشته است. او با دور شدن از جنبه های تعلیمی و دست و پا گیر برخی اشعار کلاسیک، فاصله خاصی را نسبت به وضعیت در جهانی خود، با در نظر گرفتن این موضع که زندگی نامه اش او را معلمی دلسوز در یکی از روستاهای شمال معرفی می کند، به نمایش می گذارد. زیست سلمان هراتی تاثیر قابل توجهی را بر اشعار وی گذاشته است و این موضوع نه فقط با مصالح بلکه با هستی شناسی اندیشه و آثار او نیز عجین و در تعامل است . این نمونه ما را نا خوداگاه متوجه نمونه معاصر این گونه گرایشها یعنی سهراب سپهری نیز می اندازد و به سادگی می توان این اثر گذاری را در اشعار هراتی به نظاره نشست. خواستگاه های اعتقادی و سلوک خاص شاعر در کناره گیری از غوغای جهان و به نوعی پیوند خوردن با مسئله ای مثل " تعهد "که بیرونگی و نگاه اجتماعی را به بار آورده، ساخت کلی چیزی را پی می ریزند که به همان ظرف خالی یعنی محتوا در یک پارادوکس آشکار، معنا وحضور می بخشد. این که سلمان هراتی آسمان را سبز می خواند و می خواست و یا در پی طیف سازی مذهبی در هر عنصر طبیعی بود چیزی نیست که بتوان به وسیله آن وجوه اومانیستی اشعارش را دستخوش دگر گونی کلی کرد. ظرف زمان در اشعار او که گاهی از نظر فرم وصمیمیت به شدت یاد آور فروغ فرخزاد اند همواره در وضعیتی هم زمانی با مخاطب باقی می ماند و تاریخ مصرف را که همواره از دو سو توسط رویداد و ضمیمه در متن کنترل می شوند به نفع نوعی رابطه دورنی نا کام می گذارد اما از سویه های انتقادی کار که به طنزی شخصی نیز آغشته اند، نمی کاهد. او تا انتهای عمر کوتاهش همواره پاسدار حرمت همان کودک درون خویش باقی ماند و این سئوال که می خواهد از روی لبانمان بگریزد که اگر می بود چه می نوشت؟ را ، شاید از پیش پاسخ یافته می گذارد.
من هم می میرم اما نه مثل...
من هم می میرم
اما نه مثل غلامعلی
که از درخت به زیر افتاد
پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند
وبا غیظ ساقه های خشک را جویدند
چه کسی برای گاوها علوفه می ریزد؟
□□□
من هم می میرم
اما نه مثل گل بانو
که سر زایمان مرد
پس صغرا مادر برادر کوچکش شد
و مدرسه نرفت
چه کسی جاجیم می بافد؟
□□□
من هم می میرم
اما نه مثل حیدر
که از کوه پرت شد
پس گرگ ها جشن گرفتند
و خدیجه بقچه های گلدوزی شده را
در ته صندوق ها پنهان کرد
چه کسی اسبهای وحشی را رام می کند؟
□□□
من هم می میرم
اما نه مثل فاطمه
از سرما خوردگی
پس مادرش کتری پر سیاوشان را
در رودخانه شست
چه کسی گندم ها را به خرمن جا می آورد؟
□□□
من هم می میرم
اما نه مثل غلامحسین
از مارگزیدگی
پس پدرش به دره ها و رود خانه های بی پل
نگاه کرد و گریست
چه کسی آغل گوسفندان را پاک می کند؟
□□□
من هم می میرم
اما در خیابانی شلوغ
دربرابر بی تفاوتی چشمهای تماشا
زیر چرخ های بی رحم ماشین
ماشین یک پزشک عصبانی
وقتی که از بیمارستان بر می گردد
پس دو روز بعد
در ستون تسلیت روزنامه
زیر یک عکس ۶در ۴ خواهند نوشت
ای آنکه رفته ای...
چه کسی سطل های زباله را پر می کند؟
فرهاد اکبرزاده


همچنین مشاهده کنید