چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


خزانه انس و دلبستگی ها


خزانه انس و دلبستگی ها
پیش از این، چاپ کتاب ناردانه ها که در آن ۳۸۲ رباعی از میان چندهزار رباعی شاعران فارسی زبان دست چین کرده و به چاپ رسانده بود و نیز این که در مجله هستی جاهای خالی را با رباعی پر می کرد علاقه وی را به رباعی می رساند و اینک در این برهه از عمر به رباعی سرایی روی آورده است. استاد در مقدمه ناردانه ها می نویسد: رباعی کوتاه ترین سخن موزون است ، اگرچه نمی توان گفت آسان ترین، زیرا هنر خاصی می طلبیده که اندیشه ای ظریف را در قالبی کوتاه بگنجاند. این نکته را قدما هم گفته اند. شمس قیس می نویسد:
«رباعی به حکم آن که بنای آن بر دو بیت بیش نیست باید که ترکیب اجزای آن درست و قوافی متمکن و الفاظ عذب و معانی لطیف باشد و از کلمات حشو و تجنیسات متکرر و تقدیم و تأخیرات ناخوش خالی بود و اگر با آن چیزی از صناعات مستحسن و مستبدعات مطبوع چون مطابقه ای لطیف و تشبیهی درست و استعارتی لطیف و تقابلی موزون و ایهامی شیرین یار بود نیکوتر آید.»
شمس قیس درست تیر بر هدف زده و به درستی فهمیده بوده است که رباعی لطیف ترین و موجزترین نوع شعر فارسی است و به قول استاد دکتر محمدامین ریاحی ، آنچه درگفتار شمس قیس ناگفته مانده آن است که در رباعی باید در مجموع یک فکر زیبا و تازه و یک نکته ژرف عالی بیان شده و ... پیام مشخصی داشته باشد که سراسر رباعی وقف رساندن آن باشد و از هرشاخ برگی که اثری در بیان آن فکر واحد و رساندن آن پیام مشخص ندارند عاری باشد، پیامی که سه مصراع نخستین زمینه را برای ظهور آن آماده می کند و در مصراع چهارم که جای سخن و روح شعر است رخ می گشاید. (مقدمه نزهه المجالس ، ص ۴۸) و این همه در بسیاری از رباعی های استاد آشکار است.
به نظر می رسد استاد ندوشن پس از سالها قلم زدن در حیطه نثر خواسته است در شعر سنتی آن هم در رباعی طبع آزمایی کند. آنچه سروده محصول هوای آزادند در زیر آسمان آبی در طی سه چهار سال اخیر در ساعتهایی که به تنهایی در پارکها قدم می زده، خلوت خود را با رباعی آراسته است: همدم دلبند خاموشی.
استاد رباعی ها را به نه بخش کرده است . بخش اول با عنوان ایران نامه حاوی چهار رباعی است. در آنها دلبستگی به ایران که در آثار منثور وی همه جا دیده می شود، تجلی یافته است. بخش دوم حاوی شش رباعی نیز مربوط به ایران است با عنوان «بازهم برای طاق ابروی ایران» در رباعی دوم ایران راز مگویی دانسته شده است. لابد راز این که سه هزار سال است در مقابل هجومها و حمله ها و بسیاری حوادث ناگوار دیگر برپای ایستاده و هویت خود را نباخته است:
بر بستر ناز آن که خفته است تویی
رؤیا به دو زلف در نهفته است تویی
با مژه ره نیاز رفته است تویی
وین راز مگو به کس نگفته است تویی
بخش سوم جهان نامه است باچهار رباعی، در رباعی دوم با مصراع «آن جان جهان مرا قلم بود قلم » سرنوشت زندگی خود را می گوید. بخش چهارم سرونامه است با چهار رباعی . در رباعی اول گویا مرادش از سرو بازهم ایران بوده باشد:
آن سرو دلارام به برآید روزی
ایام سترونی سرآید روزی
شاعر باور دارد که ایران روزگاری کمر راست خواهد کرد و جایگاه واقعی خود را در جهان به دست خواهد آورد. نکته ای که در بسیاری از نوشته های او استشمام می شود و همچنان که خود می گوید معنی ایران خواهی ، به هیچ وجه وطن خواهی ابلهانه، رمانتیک ، تعصب آمیز یا توخالی نیست. اگر بخواهیم استاد در یک کلام به ما بگوید که منظورش از ایران خواهی چیست؟ خواهد گفت: خزانه انس و دلبستگی ها. شهر یادگارها ولی بارورترین یادگارها.
بخش پنجم زندگی نامه است با هشت رباعی:
دیدیم که زندگی همین است که هست
گه شیب و فراز و گاه پیوست و گسست
از حاصل عمر آنچه ماند در دست
گوید که نجات نیست در ساحل پست
بخش ششم بیراهه نامه است با چهارده رباعی و با این رباعی آغاز می شود:
هرچند که زندگی به گفتن گذرد
آن حرف بزرگ در نهفتن گذرد
پوییدنها به نارسیدن ماند
بیداریها به سان خفتن گذرد
زندگی به کجا می رود، چه سرانجامی در انتظار ماست، پوییدنها چه فرجامی دارد «دراین شب سیاهم گم گشت راه مقصود»:
سرتاسر این جهان اگر پیمایی
با این همه سرگشته پابرجایی
این راه به بیراهه کشاند نه به راه
وین روز به بیگاه رساند نه به گاه
این گام به چاه راه دارد نه پناه...
***
در شام سیاه راه و بیراه کدام؟
در شهر سراب چشمه و چاه کدام؟
گمراه کدام و مرد آگاه کدام؟
شبتاب کدام و خرمن ماه کدام؟
بخش هفتم نویدنامه است. آنچه در بیراهه نامه آمده مربوط به سرنوشت بشر و از نوع افکار خیامی است ولی آنچه در نویدنامه آمده دایره تنگ تری را دربرمی گیرد و همان امید و آرزوی نویسنده درباره ایران که روزگاری آن را به ققنوس تشبیه کرده بود در آن انعکاس دارد. ققنوس چون عمرش به آخر آید خویشتن را سوزاند و از خاکسترش ققنوس دیگری پدید می آید. ایران نیز چون آن مرغ شگفت بارها در آتش خود سوخته است و باز از خاکستر خود سربرآورده است:
کی گفت عروس ملک نازا باشد.
بخش هشتم تأمل نامه با چهارده رباعی، همچنان که از نامش پیداست تأمل در مسائل زندگی است. زندگی با نیاز عجین است و نیاز است که به آن شور می دهد، بی نقد نیاز رهگشایی نیست و اگر خلق بهشت از نیاز فارغ باشند: بیهوده تر از بهشت جایی نبود.
در تأمل نامه تهران دودآلود نیز فراموش نشده است:
البرز ز برف کوه سیمین شده است
تهران به هزار جلوه آذین شده است
هرچند که چون دو روز دیگر گذرد
بینی که همان عجوز پیشین شده است.
***
البرز سترگ و برف همتای حریر
رفتند به خواب ناز چون شکر و شیر
تهران اسیر خفته در دود و نفیر
آلوده ابتذال و اندوده قیر
آخرین بخش رباعی ها بدرودنامه است. بدرود با خوانندگان کتاب، بدورود با آثار، بدرود با زندگی یا بدرود با نوشتن و سرودن. همه اینها را می توان در نظر آورد:
بگذشت بهار و مهرگان گشت پدید
دیگر باید ز مهر بگسست امید
اکنون که درخت عمر لرزید چو بید
باری بشنو نصیحت از موی سفید
دکتر حسن انوری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید