سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


به مرگ رمان اعتقادی ندارم!


به مرگ رمان اعتقادی ندارم!
رضا امیرخانی خودش را با رمان «من او» به مخاطبانش شناساند و فروش بالای این رمان، راه را برای چاپهای بعدی این کتاب و همچنین مطرح شدن امیرخانی به عنوان یک نویسنده موفق باز کرد. تأثیر این اتفاق را حتی می توان بر رمان تازه امیرخانی یعنی «بیوتن» هم دید. رمانی که در مدت زمان کوتاهی توانست به فروش قابل قبولی دست پیدا کند.با امیرخانی به بهانه کتاب تازه اش گفتگو کرده ایم، اما او ترجیح داد تا به جای این کتاب، بیشتر به مقوله کلی وضعیت ادبیات در ایران بپردازد!گفتگوی ما با او درباره وضعیت و جایگاه کنونی ادبیات و بخصوص رمان او را بخوانید.
▪ برای شروع، در مورد فکر اصلی «بیوتن» بگویید...
ـ ترجیح می دهم در مورد کتابم صحبت نکنم!
▪ آقای امیرخانی! برخی از منتقدان معتقدند با آمدن مینی مالیسم صدای نفس نفس زدنهای رمان می آید!
ـ نه، من چنین اعتقادی ندارم!این بحث مربوط به دهه شصت می شود که در آن دوران هم، مارکز این حرف را نقض کرد و بعد از آن هم کسی جرأت نکرد این حرف را بزند!
▪ پس هنوز رمان جایگاه خودش را دارد!
ـ بله، درست است که مینی مالیسم آمده، اما وقتی که عکاسی هم آمد، برخی ها گفتند نقاشی از بین رفت، ولی نه تنها از بین نرفت، بلکه افقهای جدیدی پیش روی این هنر گشوده شد. این حرف هم مربوط به دهه شصت و هفتاد است که در آن دوره، مدرنیستهای فرانسه معتقد بودند رمان حرف جدیدی برای گفتن ندارد، اما از نقطه دیگری از جهان و از آمریکای لاتین، مارکز برخاست. به اعتقاد من هیچ وقت در دنیای هنر نمی شود برای یک هنر، پایانی قایل شد.
▪ پس مخاطب امروزی و نیازهای او چه می شود؟
ـ مهم این است که بتوانیم برای مخاطب جدید، حرف جدید بزنیم و حرف جدید هم در قالب قدیمی نمی گنجد.
▪ یعنی رمان هم می تواند قالبهای جدیدی برای خود پیدا کند؟
ـ بدون شک!افقهایی که رمان در دنیای جدید پیدا می کند، بسیار ارزشمند است.
▪ به صورت مصداقی به افقهای جدید رمان در دنیای امروز اشاره می کنید؟
ـ همان گونه که سینما آمد، فضای رمان تصویری به هم خورد و رمان ادبی وارد شد، هر رسانه جدیدی که می آید، تعریف جدید و محدودیتی تازه برای رمان ایجاد می کند که این محدودیت، به خلاقیت رمان کمک می کند.
▪ آقای امیرخانی، معمولاً در دوره هایی در فضای ادبیاتی کشورمان، تب نویسنده های خاصی در بین نویسندگان می افتد. برای مثال، در حال حاضر تب «ریموند کارور» و «آپارتمان نویسی» داغ شده است. فراگیر شدن چنین جریانهایی، چه تأثیرهای مثبت و یا منفی در جامعه ادبیات داستانی ما دارد؟
ـ به نظر من این تبها، گروهی و محفلی است. این تبها مسری است و محافل ادبی هم، بهترین مکان برای سرایت آن.
▪ به ادبیات اصیل ما هم کمک می کند؟
ـ قطعاً بر آن تأثیر منفی دارد!زمانی که تب تقلید از یک نویسنده در میان نویسندگان ایرانی می افتد، عملاً فرصت خلاقیت بومی از دست می رود. به اعتقاد من، وظیفه ادبیات، رسیدن به یک فضای بومی است تا بتواند با مردم ارتباط برقرار کند. اصل ترجمه فضای کاروری در ایران مخاطبی ندارد، چه برسد به فضای مقلدانه ای که از آن ساخته می شود و قطعاً شمارگان پایینی هم دارد.
▪ این مد شدن، آفت کار نویسندگان ما نیست؟
ـ همین طور است، زیرا تقلید صرف جایگزین خلاقیت بومی می شود.
▪ ما همیشه ادعای نوشتن در فضای بومی کشورمان را داشته ایم، اما در عمل با اقبال عمومی مواجه نشده ایم. برای مثال، کتاب مارکز را رانندگان تاکسی کلمبیا هم می خواندند و او به این مسأله افتخار می کرد!
ـ شاید در مجموع موفق نبوده ایم، اما نمونه های نادر موفق هم داریم. کارهای خوبی که در ایران نوشته شده اند، هیچ کدام شمارگان کمتر از ۵۰ هزار نسخه ندارند و در همین بازار برهم کارهای خوبمان چنین شمارگانی دارند!مشکل صنعت نشر، گرفتاری در کارهای ضعیف است که این اتفاق به دلیل سیاستگذاریهای غلط دولتی در طول ادوار مختلف وزارت ارشاد است که هنوز هم ادامه دارد.
▪ به نظر شما، برای رفع این مشکل چه باید کرد؟
ـ در همه جای دنیا، نویسنده آماتور و حرفه ای وجود دارد. وضعیت این دو باید با هم متفاوت باشد، اما متأسفانه در ایران هیچ تفاوتی میان این دو گذاشته نمی شود که بزرگترین آفت در عرصه نویسندگی ماست.
▪ البته، امروز هر کسی که توانایی قلم به دست گرفتن را داشته باشد و بتواند بنویسد، نامش می شود نویسنده !بماند که آمار کتابهای انتشار یافته اخیر هم، با شمارگان هزار نسخه، نگران کننده است؟!
ـ شمارگان «یک هزار نسخه» آزمون و خطاست و اصلاً نباید این شمارگان وارد صنعت نشر شود !شمارگان هزار نسخه یعنی هدیه دادن به اقوام و آشنایان !اما بر خلاف سایر کشورهای دنیا، این رقم به صنعت نشر ما نفوذ کرده است.
▪ آیا این تعداد شمارگان، اتفاق بدی در صنعت نشر ماست؟
ـ البته چاپ کتاب با شمارگان یک هزار نسخه در ذات خودش، اتفاق بدی نیست بلکه اتفاق بد، ورود کتابهای ضعیف به صنعت نشر ماست.اتفاق بد این است که از این کتاب ضعیف ۷۰۰ نسخه آن برای کتابخانه های عمومی خریداری می شود و برای همین، بازار رقابتی سالم شکل نمی گیرد. البته هر آماتوری برای ورود به فضای حرفه ای، این شمارگان یک هزار نسخه را نیاز دارد، اما وقتی فضا حرفه ای شد، باید مرزهای این دو از هم جدا شود.
▪ آقای امیرخانی، به کارهای موفق و نادر در کشورمان اشاره داشتید، به نظر شما چرا تاکنون در جهانی شدن این آثار توفیق نداشته ایم؟
ـ البته نباید عطش و ولع بیش از حد برای جهانی شدن داشت. این اتفاق باید به طور طبیعی رخ دهد. متأسفانه برخی از حرکتهای دولتی، غیر اصولی است که از جهانی شدن آثارمان جلوگیری می کند.اینکه کتابی را با ترجمه ضعیف و دادن به یک ناشر داخلی، منتشر کنیم که معنای جهانی شدن ندارد. مگر امروز صاحبان آثار غربی، چه قدر برای ترجمه آثارشان در ایران تلاش می کنند؟ !به نظر من، در حال حاضر گرفتن بورسیه دانشجوی زبان فارسی از ضرورتهاست و موجب توسعه ترجمه آثارمان در سایر کشورها می شود.
▪ ادبیات نمایشی و داستانی، هنر جوانی است که وارد کشور ما شده است و قدمتی طولانی همچون شعر و نقاشی ندارد و شاید هنوز هم نسبت به آن بیگانه باشیم، اما توانسته ایم نویسندگان موفقی هم در دوران معاصر داشته باشیم که کتابهای آنها ترجمه هم شده است، اما متأسفانه هنوز مخاطبان غیر ایرانی با ادبیات امروزه ما آشنا نیستند و اگر هم آشنایند (همچون با آثار صادق هدایت) این آشنایی چنان که باید و شاید نیست؟!
ـ البته آثار صادق هدایت، آثار «ترجمه ای» است، بدین معنا که کتابهای او برای ما جذابیتهای خاصی دارد؛ اما برای خواننده خارجی این کشش را ندارد، زیرا اکثر آثار او تحت تأثیر آثار نمایشی غربی و اروپایی دوران خود بوده است. این کتاب برای خواننده اروپایی یک اثر دست دوم شمرده می شود و احساس خلوص را در مورد آن ندارند!
▪ هر چند گرایش و تمایل نویسندگان ما (بویژه آنها که از فضای آماتور وارد فضای حرفه ای می شوند) به تأثیر گرفتن از آثار غربی بیشتر است؟
ـ البته، این می تواند به عنوان یک تفنن مطرح باشد، اما مهم این است که فضای حرفه ای ما از این اتفاق، روشهای مقلدانه غربی را در پیش نگیرد.در کشور ما بسیاری از افراد «ورزش عمومی» می کنند، اما زمانی که بحث «ورزش قهرمانی» به میان می آید، تمرینات هم حرفه ای می شود. شاید آن ورزش عمومی زمینه ساز ورزش قهرمانی شود.
در ادبیات داستانی ما، فضای عمومی و قهرمانی تفکیک نشده است؛ یعنی هنوز تیم ملی ادبیات ما مشخص نشده و معلوم نیست که دولت و ناشران در برابر تیم ملی ادبیات چه وظایفی دارند؟ !این گرفتاری ماست!
▪ اگر فرض کنیم که تیم ملی ادبیات هم تشکیل شد، هراس از این می رود که شبیه تیم ملی فوتبال، حاشیه ها و لابی ها هم در آن مطرح شود. آیا این آفت، خطرناک تر از تشکیل نشدن آن نیست؟!
ـ به نظر من وجود تیم ملی بهتر از نبود آن است، هر چند لابی هم وجود داشته باشد !البته، باید لابی آن را هم حذف کرد. صنعت نشر ما باید تیم ملی ادبیاتش را بشناسد.
▪ و اگر شرایط، اجازه حذف این لابی را نداد چه؟!
ـ نه، اگر تیم ملی ادبیات نباشد، همه کتاب فروشیهای ما را کتابهایی با شمارگان ۵۰۰ نسخه پر می کند و موجب دلزدگی کتابفروش، نویسنده، مخاطب و چرخه صنعت نشر و توزیع می شود!
▪ از سوی دیگر، وجود لابی در تیم ملی ادبیات، موجب دلسردی دیگر نویسندگان نمی شود؟!
ـ آن زمان دیگر باید نردبان رسیدن از فضای آماتور به حرفه ای را بررسی کرد !در همه جای دنیا این اتفاق می افتد، فقط کافی است سایه سنگین دولت از صنعت نشر برداشته شود. این مورد باید درهمه عرصه ها اتفاق بیفتد و نه فقط در سفارش دادن کار که نتیجه آن «دولتی نویسی» می شود، بلکه در شبکه توزیع و نشر هم باید دولت پای خودش را بیرون بکشد. متأسفانه دولت با پول نفت مردم کتاب چاپ می کند و به فروش آن هم کاری ندارد و کسی هم آن را حسابرسی نمی کند.
▪ یعنی اجرا نشدن صحیح اصل ۴۴ قانون اساسی و یا بد فهمیدن آن؟!
ـ بله، همین طور است. این مهم از مشکلات جدی صنعت نشر است و اگر رفع نشود، به این مشکلات دامن زده می شود. این جاست که دولت به جای مردم تصمیم گیری می کند.
▪ آقای امیرخانی در حال حاضر مشکل ادبیات داستانی ما فقط در حوزه نشر و توزیع است؛ یعنی توانسته ایم مخاطب خودمان را در بخش محتوایی آثار اغنا کنیم؟
ـ تا زمانی که مشکلات نشر و توزیع رفع نشود، ضعف های بخش محتوایی آثار هم رفع نمی شود. تا هر زمان که کتابخانه های عمومی، آثار ضعیف را بخرند و جوایز دولتی هم به آنها داده شود، یک نویسنده خوب برای نوشتن یک کتاب ارزشمند تلاش نمی کند. وقتی یک کتاب وارد صنعت نشر می شود (فارغ از محتوایش) یک کالاست. یکی از اقتضائات بازار این است که مخاطب کتاب را بخرد و بخواند.
▪ مخاطب خود نویسنده؟!
ـ نه می تواند مخاطب عام باشد. آنتونی گیدنز می گوید: «مخاطب تخصصی هر کاری یک در ده هزار است». با جمعیت ۷۰ میلیونی ایران، این تعداد مخاطب تخصصی ۷ هزار نفر است، پس هر موضوع تخصصی ۷ هزار مخاطب دارد. به نظر من، مخاطب رمان، عام تر است و یک رمان خوب باید حداقل ۷۰ هزار مخاطب داشته باشد. پایین تر از این تعداد، ضعف نویسنده را نشان می دهد و ما معمولاً، تقصیر را به گردن دیگران می اندازیم!
▪ جالب است که برخی نویسندگان با ادعای پایین بودن درک عمومی، تقصیر را به گردن مردم می اندازند؟!
ـ نه، مردم کمترین تقصیر را دارند. نویسنده برای مردم می نویسد و باید به گونه ای بنویسد که مردم بفهمند.
▪ آیا مشکلات، از بی توجهی به سطح فهم مردم در نوشتن آثار بر نمی گردد؟!
ـ ادعای نویسندگان هم این است که جامعه منتقدان، آثار آنان را تحسین کرده اند !من نویسنده عدد مخاطبانی را دارم و منتقدان ما هم همین طور. عدد منتقدان ما بسیار کوچک است؛ بدین معنا که منتقد مؤثر نداریم منتقدی که به مردم بگوید این کتاب را بخوان و یا آن را نخوان، نداریم!
▪ و این مشکل از سوی منتقدان است؟
ـ بله، منتقدان ما با ادبیات رشد نکردند و در حد محافل و کلاسهای داستان نویسی مانده اند. به اعتقاد من، ادبیات داستانی نوعی از نگارش است که باید به صنعت نشر کمک کند. به نظر من، آثار برخی از نویسندگان زرد نویس و عامه پسند از آن جا که پولشان را از مردم می گیرند، کارشان شرف دارد به کار نویسندگان آثار بی خواننده ای که پولشان را از دولت می گیرند!
▪ این مورد باعث نمی شود که سلیقه مخاطبان ما در حد آثار زرد باقی بماند؟!
ـ نه، بسیاری از خوانندگان آثار جدی، از خواندن آثار زرد شروع کرده اند و این نردبانی است که باید طی شود. مشکل اصلی هم سلیقه مخاطبان نیست، بلکه از سوی نویسندگان و ناشران است.
▪ آقای امیرخانی! برای «بیوتن» هم اقبال عمومی «من او» را پیش بینی می کنید؟
ـ «بیوتن» سخت خوان است، البته نه به معنای سخت خوانی که بد فهم باشد؛ بلکه لایه هایش عمیق تر از «من او» است و البته شاید خیلی هم خوش ذائقه نباشد!
زهره کهندل
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید