یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


کودکی بود کودکی نبود


کودکی بود کودکی نبود
ـ یک
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود یک شاعری بود به اسم محمود کیانوش که هم شعر می گفت و هم قصه می نوشت و هم ترجمه می کرد؛ توی شعر، هم غزل می گفت هم نیمایی کار می کرد و هم شعر سپید. این شاعر، یک روزی روزگاری گذارش می افتد به آموزش و پرورش و می گویند بیا یک مجله دربیار برای بچه ها. اسم مجله «پیک» است. شاعر قبول می کند اما می بیند مجله ای که باید برای بچه ها باشد، شعر برای چاپ ندارد؛ تا آن موقع بعضی ها برای بچه ها شعر می گفتند اما این شعرها از جنس «نصیحت منظوم» بود و بچه ها هم چندان خوششان نمی آمد.
پس کیانوش به فکر می افتد که با توجه به معیارهای شعر کودک انگلیسی، توی دفترهای شعر شاعران بزرگسال دنبال شعر مناسب بچه ها بگردد؛ نخستین شاعری را که با این خصوصیات پیدا می کند پروین دولت آبادی است؛ توی دفتر شعرش یک شعر پیدا می کند و سعی می کند که بخش های پیچیده اش را کوتاه کند و حجم شعر را هم متناسب با حوصله بچه ها کند؛ این شعر در «پیک» چاپ می شود و کلی هم با استقبال مواجه می شود: «به مادر گفتم آخر این خدا کیست که هم در خانه ما هست و نیست...» بعدش پروین دولت آبادی، این نوع شعر را ادامه می دهد و می شود یکی از شاعران مطرح کودک. کیانوش هم به توصیه ایرج جهانشاهی وارد این حوزه می شود و به قول مصطفی رحماندوست ـ شاعر، نویسنده، مترجم ـ «خیال» را کشف می کند و بعدها در سال های پس از انقلاب، لقب پدر شعر کودک را می گیرد اما تا پیش از این ظهور غیرمنتظره در پیک، اوضاع شعر کودک به چه منوال بوده عباس یمینی شریف تنها نام به یاد مانده از آن روزگار است با شعرهایی نظیر:
«ارغوان باز چمن را آراست
گل فروریخت به بستان چپ و راست
جامه اطلس گلگون پوشید
در ره باد بهاری برخاست
آتشی داشت نهان سینه باغ
یا دلی سوخته داغی بر داغ
خرمنی از گل سرخ است به پای
یا چمن باز برافروخت چراغ»
و وقتی هم که می خواهد خیلی بچگانه شعر بگوید حاصلی بهتر از این به دست نمی آید:
«آهای آهای ای بچه جان
توی کوچه سنگ نپران
سنگ بزنی سر می شکنی
خدا نکرده، ناگهان
سر که شکستی شر و شر
خون می ریزد از جای آن
صاحب سر داد می کند
آی پاسبان، آی پاسبان
می بردت کلانتری
به ضرب و زور و کش کشان»
و این کار آخر، نه تنها در دهه ۵۰ مورد انتقاد شدید کیانوش قرار گرفته است که در دهه ۴۰ از سوی پدر قصه نویسی کودک نیز به باد استهزا گرفته شده و به عنوان نمونه ای از «تحمیق کودکان» در مقالات تربیتی کودک آمده است. همچنین در دهه ۴۰ و پیش از آن در دهه ،۳۰ شعرهایی برای بزرگسالان با زبان شکسته گفته شد که مورد توجه بچه ها هم قرار گرفت اما دنیای این شعرها با دنیای کودکان خیلی فاصله داشت و نمی شد به فرض نزدیکی «زبان» آنها را شعر کودک لقب داد، شعرهایی مانند «پریا»، «دخترای ننه دریا»، «بارون»، «علی کوچیکه علی بونه گیر» و...
گرچه پاره هایی از این شعرها را ـ با گزینشی ـ می توان برای کودکان مناسب دانست چنان که در سال های اخیر، این دست آثار در قالب کارهای کودکان به چاپ های متعدد رسید و البته گزینشی هم در کار نبود! گزینشی که می توانست کودکان را با چنین برش هایی از شعر روبه رو کند:
«لک لک پیر خسته
بالای منار نشسته
- لک لک نازقندی
یه چیزی بگم نخندی:
تو این هوای تاریک
دالون تنگ و باریک
وقتی که می پریدی
تو زهره رو ندیدی
- عجب بلایی بچه!
از کجا میایی بچه
نمی بینی خوابه جوجه م
حالش خرابه جوجه م
از بس که خورده غوره
تب داره مثل کوره
تو این بارون شرشر
هوا سیا زمین تر
تو ابر پاره پاره
زهره چیکار داره
زهره خانوم خوابیده
هیچکی اونو ندیده»
یا حتی می توان استناد کرد به «باز باران با ترانه ‎/ با گهرهای فراوان ‎/ می خورد بر سقف خانه» یا به «زاغکی قالب پنیری دید ‎/ به دهان برگرفت و زود پرید» و همین! تا پیش از کیانوش، همین ها را داریم، گیرم کمی بیشتر یا حتی با سخت گیری کمی کمتر! کیانوش وزن شعر کودک را پایه ریزی می کند و اوزان عروضی کوتاه را از شعر بزرگسال به شعر کودک می آورد؛ قالب های مختلف را امتحان می کند و به چهار پاره می رسد. چهار پاره بعدها قالب رسمی شعر کودک می شود. خیلی ها به تکراری بودن این قالب در شعر کودک انتقاد دارند اما افشین علاء ـ شاعر ـ می گوید: «اگر این قالب محسناتی نداشت این همه دوام نمی آورد» می گوید: «همین که قافیه ها در هر بند عوض می شوند تنوع موسیقایی ایجاد می کند تا مخاطب خسته نشود.»
کیانوش غیر از شعرهایش، کتابی هم می نویسد به نام «شعر کودک در ایران»؛ جعفر ابراهیمی ـ شاعر و نویسنده ـ می گوید: «ما بیشتر از شعرهای کودک کیانوشی، از این کتاب تأثیر گرفتیم. خیلی از کارها را که او به دلیل پیشگام بودن نتوانسته بود در شعر خود به انجام برساند به شاعران آینده توصیه کرده بود و ما شاعران پس از انقلاب، به همان توصیه ها عمل کردیم.» تأثیر شاعرانی چون ابراهیمی را از این کتاب، شاید بتوان در سطوری چنین جست وجو کرد: «کودک زیبایی کلام را در موسقی بازمی یابد. کودک معانی را با موسیقی می آموزد. هنگامی که سخن گفتن را در حد معانی قابل ادراک جهان خود آموخت، بیشتر به سخنی می گراید که سرشار از موسیقی و زیبایی باشد.
چه کارش به این که آن سخن در جهان پر اندیشه بزرگ ها مبتذل است. معیارهای کودک برای زیبایی صوتی هنوز بر پایه منطق استوار نشده است. در آن سخن سرشار از موسیقی ابتذال نمی بیند زیرا که هوش او هنوز، دریچه ای است گشوده برگوش او و اگر گوش او را خوش آید، هوش او را نیز خوش می آید. از آگهی های بازرگانی که منظوم است و توأم با موسیقی مبتذل تر چه می توان یافت بله، مبتذل در جهان بزرگ ها که واقف اند به معنای آن چه که خود ساخته اند. اما کودک از این آگهی های بازرگانی منظوم و توأم با موسیقی، معنایی متین و موقر نمی خواهد. وسیله ای می خواهد برای زمزمه، برای آواز، برای بازی که هنوز والاترین ارزش های زندگی او را می سازد.»
ـ دو
پس از انقلاب اسلامی سال ،۵۷ دیگر از محمود کیانوش در رسانه های ایران خبری نیست. او در لندن است. شاعرانی که می خواهند شعر کودک بگویند حتی شعرهایش را نخوانده اند و با «پیک» آشنایی ندارند. جعفر ابراهیمی می گوید: « کیانوش را از سال های دور به عنوان مترجم می شناختم نه به عنوان شاعر کودک. مجله های پیک آن موقع با تحریم خانواده ها روبه رو بود چون فکر می کردند که ترویج دهنده فرهنگ شاهنشاهی است و می خواهند بچه ها را شست و شوی مغزی دهند.» مصطفی رحماندوست دو، سه سال پس از انقلاب به آموزش وپرورش می رود تا مجله ای برای بچه ها منتشر کند و آنجا با دوره های مجلد شده «پیک» مواجه می شود و با شاعری به نام محمود کیانوش؛ مجله جدید به نام «رشد» راه اندازی می شود و کیانوش دوره های «پیک» را در اختیار چند شاعر معدود کودک و نوجوان آن موقع می گذارد: شکوه قاسم نیا، وحید نیکخواه آزاد، جعفر ابراهیمی، اسدالله شعبانی، بیوک ملکی و ... [چند شاعر دیگر هم هستند که پس از مدتی می روند در حوزه های دیگر مشغول به کار می شوند] سال ،۶۱ رحماندوست به لندن می رود به قصد شرکت در یک سمینار بین المللی و با خود شعر های چند شاعر کودک را به آنجا می برد تا در دیدار با کیانوش نشان اش دهد و نظرش را بپرسد.
کیانوش ذوق زده می شود و به هر یک از شاعران، نامه ای می نویسد و از آثارشان تمجید می کند. جعفر ابراهیمی می گوید: «در نامه ای که به من نوشته بود گفته بود که خیلی تلاش کرده تا به جامعه بفهماند که کودک چیست و جهان کودک چیست اما موفق نشده؛ گفته بود که ما بالاخره توانسته ایم پس از انقلاب، جامعه را متقاعد کنیم که کودک جهانش چگونه است و شعر ویژه کودک چه جایگاهی دارد.» کیانوش چند سالی هم پس از خروج از ایران، شعر کودک کار می کند اما در نهایت از این حیطه خارج می شود. کیانوش سال های اخیر، کیانوشی است که منکر شاعر کودک بودن خود است. مصطفی رحماندوست می گوید: «من بالشخصه خیلی مایل بودم که کیانوش ادامه می داد اما قطع ارتباط طولانی با جریان طبیعی زبان و تحولات زبان فارسی، قطع ارتباط طولانی با روحیه کودک ایرانی و جهان کودک ایرانی، نمی تواند یک شاعر را مدت زمانی طولانی در این حوزه نگه دارد. شاید ایشان کار درستی کرده که دیگر خودش را شاعر کودک و نوجوان نمی داند چون بچه ها، خیلی سریع سوژه هاشان، زبان شان، موسیقی کلام شان عوض می شود.» محمود کیانوش که از ادبیات بزرگسال به «پیک» آمد تا شعر کودک ایران را بنیان گذارد، اکنون این در را بسته است و به ادبیات بزرگسال بازگشته است. آیا این پایان ماجراست
ـ سه
شعر کودک ایران از ،۱۳۵۹ رسماً به شکل فراگیر عرضه می شود؛ شاعران معدود آن دوره با بهره گیری از استقبال وسیع کودکان و نوجوانان و فعالیت گسترده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سطح کتابخانه ها به ستاره های ادبیات معاصر بدل می شوند. آثارشان در مدتی کوتاه به چاپ های متعدد می رسد آن هم در تیراژی زیاد؛ «خیال» که در شعر «کیانوش» مطرح شده بود در کار این شاعران به «تخیل» می رسد و این «تخیل» چنان پردامنه می شود که در نسل دوم شاعران پس از انقلاب به پیچیده گویی منجر می شود. جعفر ابراهیمی می گوید: «این شاعران بدون در نظر گرفتن حد و مرزهای ذهن مخاطب، سعی کردند هرچه بیشتر در تخیل پیشروی کنند و چون از کارهاشان استقبال نشد فکر کردند که رحماندوست و ابراهیمی و دیگر شاعران نسل اول پس از انقلاب مزاحم کارشان هستند در حالی که ما در کیهان بچه ها- از همان سال های نخست- خطوط قرمز و محدوده هایی را برای پیشروی تخیل قائل شده بودیم و همین محدوده ها هم باعث شد که شعر هامان توسط بچه ها فهمیده شود.» از نسل نخست شاعران کودک پس از ،۵۷ وحید نیکخواه آزاد- پس از یک دوره کاری کوتاه اما درخشان- از شعر کودک کناره می گیرد و راهی سینما می شود.
آثار وی در سال های ۵۹ ، ۶۰ و ۶۱ بسیار تأثیر گذار بوده و بسیاری از شاعران نسل بعد را برای ورود به این قلمرو دشوار یاری کرده است. در دهه ،۶۰ شاعران کودک از نام آورترین شاعران ایران می شوند و نسلی که با شعرهای آنان بزرگ می شوند، برای فرزندان شان از شعرهای آنان می گویند و این شهرت روزافزون می شود. سال ،۱۳۶۹ آغاز بحران است. با زیاد شدن تعداد شاعران، ناشران «حق التألیف» ها را پائین می آورند و شاعران پر کار می شوند. اما پرکاری در عرصه ای که «هنر» محسوب می شود نه تفنن، آفت است و آثار منتشر شده با افت کیفیت مواجه می شوند. افت کیفیت به پائین آمدن تیراژ منجر می شود و این تیراژ آنقدر پائین می آید که به مرز ۲۰۰۰ ، ۳۰۰۰ نسخه می رسد. مخاطبان دیگر چندان مشتاق کالاهای تولیدی در این حوزه نیستند. ناصر کشاورز- شاعر- می گوید: «من بالشخصه سعی کرده ام مقابل این روند مقاومت کنم و تا حد مقدور کار ضعیف بیرون ندهم اما به هر حال من هم باید هزینه های جاری زندگی ام را تأمین کنم؛ گاهی اوقات هم کوتاه آمده ام و چند کار متوسط به ناشرها داده ام تا آرامش فکری داشته باشم برای ارائه لااقل دو کار خوب در سال.»
افسانه شعبان نژاد- شاعر و نویسنده- می گوید: «عرصه فرهنگ و هنر از معدود و محدود عرصه هایی است که تمامی جوامع حتی کشورهای توسعه یافته- که ظاهراً باید به دلیل توسعه اقتصادی شان بی نیاز از یارانه در این حوزه باشند- برای آن یارانه پرداخت می کنند و پرداخت آن، هزینه ای تلقی می شود که بازگشت سرمایه دارد؛ یعنی هزینه می کنند تا بازگشت سرمایه اش از کسر هزینه های دیگر تأمین شود که آن هم مبالغ زیادی را بالغ می شود و همچنین برروند پیشرفت کشور و رشد فکری نسل بعد هم تأثیر مستقیم دارد.» با افت تیراژ در شعر کودک، شاعران نسل اول عرصه های نویی را تجربه می کنند و از اوایل دهه هشتاد، شعر نوجوان که از دهه شصت همپای شعر کودک حرکت می کرد، اما کم فروغ و اغلب کم مخاطب به ناگهان با حل مشکل «خط قرمز دوران بلوغ» و «جامعه پذیر» کردن «عشق» در این حوزه، با استقبال خوب مخاطبان مواجه می شود. مصطفی رحماندوست ابتدا با انتشار چند شعر در نشریات کودک و نوجوان، پیشرو این حرکت می شود و پس از آن ناصر کشاورز و چند شاعر دیگر آن را ادامه می دهند، گرچه بعضی از شاعران پیشکسوت با پدیده ای به نام «شعر نوجوان» مخالف اند و آن را شعری فاقد هویت مشخص می دانند.
اسدالله شعبانی- شاعر- می گوید: «خردسالی دارای تعریف مشخصی است پس می تواند شعر ویژه خودش را هم داشته باشد. کودکی هم دارای تعریف مشخصی است و به همین دلیل شاعر می تواند با استفاده از این تعریف مشخص، شعری متناسب با این گروه سنی بگوید اما نوجوانی دوران مشخصی نیست. در بعضی از استان ها، مثل خوزستان، بچه ها یک دفعه به جوانی پا می گذارند و اصلاً نوجوانی معنا ندارد. من در برخورد با نوجوان ها دیده ام که به جای خواندن آثار شعر نوجوان، می روند و شعر بزرگسال می خوانند. پس اصلاً به سراغ چنین شعری رفتن- که ویژگی هایش هم نامشخص است- چه ضرورتی دارد » با این همه این نوع شعر هنوز مخاطب دارد و زبان ویژه خود را نیز یافته است. در کنار شعر کودک و شعر نوجوان ، از سال ۵۹ به این سو، «شعر خردسال» هم همه گیر می شود.
«شعر خردسال» امروز، که ریشه در پیشنهادهای کیانوش و بعضی از شعرهای وی دارد اکنون به مرحله ای رسیده که مصطفی رحماندوست می گوید: «دارم روی این موضوع کار می کنم که آیا می شود که برای صفر تا ۲ سالگی، شعر داشته باشیم یعنی زمانی که خردسال هنوز به مرحله مکالمه نرسیده است »
جعفر ابراهیمی می گوید: «همیشه مصطفی رحماندوست دنبال مسیرهای تازه ای می رفت که ما مخالف بودیم اما بعد می فهمیدیم درست رفته و خودمان همان مسیر را می رفتیم. او پشتکار عجیبی دارد و از دانش وسیع خودش در این حوزه، خیلی خوب نتیجه گرفته است.» رحماندوست بی گمان مشهورترین شاعر کودک پس از انقلاب است و نامش اکنون با نام کیانوش عجین شده است؛ چه در ارتباط مستمر با وی، چه در تأثیرگذاری آثارش در این حوزه و چه در تجربه گرایی منحصر به فردش.
یزدان سلحشور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید