شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روسیه و بحران غزه


روسیه و بحران غزه
متاسفانه موضع بیشتر کشورهای جهان در قبال کشتار مردم بی پناه غزه سکوت یا بعضا حمایت از اسراییل بوده است و هر یک به دلیلی چنین موضعی را اتخاذ کرده اند. در مورد روسیه نیز طبعا چنین منطقی کما بیش حاکم است. اما نکته ای که نگارنده در اینجا به آن می پردازد نگاه روسیه به خاور میانه و مساله فلسطین و سپس بحران غزه است. روسیه در پانزده سال اخیر بیشتر درگیر در مسائل داخلی، تحولات حوزة پیرامونی (سی.آی.اس) و روابط با اروپا، آمریکا بوده و کمتر فرصت ابراز وجود در عرصة خاورمیانه را یافته، اما گهکاه کوشیده است تا از نفوذ سنتی خود در این منطقه نیز دفاع کند.
در این رابطه می توان به برخی تلاش ها برای پایان دادن به تحریم عراق در اواخر دهة ۱۹۹۰، گسترش روابط با ایران، ترکیه و اسرائیل و سرانجام اقدام برای جلوگیری از حمله آمریکا به عراق در زمستان ۱۳۸۱ اشاره کرد. همچنین باید به عضویت روسیه در کمیسیون چهارجانبه حل مسأله فلسطین، سفر پوتین به فلسطین و مصر، و عضویت ناظر در سازمان کنفرانس اسلامی اشاره کرد. این موضوع با پیروزی حماس در انتخابات پارلمانی و موضع متفاوت کرملین در استقبال از آن و دعوت مسئولان این سازمان به مسکو صورت جدی تری به خود گرفت.
حتی در ارتباط با فروش جنگ افزار به ایران و سوریه نیز کمتر زیر بار فشارها و نگرانی های تل آویو رفته است.پس از بحران استیا مسکو ناوهای خود را در واکنش به حضور ناوهای ناتو وارد سواحل سوریه کرد. اما نکته اینجاست که چرا روسیه در قبال بحران اخیر در غزه سکوت کرده است؟ در این نوشته نگارنده می کوشد تا با مروری بر سیاست خاورمیانه ای روسیه، مواضع آن درقبال غزه تحلیل نماید.
در دورة شوروی، مسکو یک ابرقدرت جهانی بود و در تمام مناطق جهان برای خود منافعی گسترده درنظر می گرفت و برای حضور و نفوذ خود هزینه های بسیار می پرداخت. حمایت از گروههای انقلابی و نظام های سیاسی ضد غربی، با آموزش های سیاسی، ایدئولوژیک و نظامی، ارسال سـلاح و تجهیـزات نظـامی، حمایـت اقتصادی، و جلوگیـری از تـهدیــدات جـدی بـرای آنـها از جـمله کارهایی بـود. کـه مسکو طی سالهای ۱۹۱۷ تا ۱۹۸۵ و حتی تا ۱۹۹۰ انجام می داد. این موضوع، در مورد خاورمیانه، به ویژه از سالهای ۱۹۴۵ شدت گرفت و اوج آن حمایت از ناصر در مصر، رژیم کودتای عراق از ۱۹۵۸، یمن جنوبی، الجزایر، لیبی و سازمان آزادیبخش فلسطین بود که صدور تسهیلات به منطقه، سفرهای دریایی ناوگان نظامی روسیه به مدیترانه و خلیج فارس، و التیماتوم به آمریکا و غرب در جنگ های اعراب و اسرائیل، انجام شد.
اما از روزی که برنامه های توسعه روسیه بتدریج با مشکل روبرو شد و آمارسازی جای واقعیت ها را گرفت، برای نخستین بار در سازمان های اطلاعاتی شوروی این هشدار داده شد که کشور در سراشیب سقوط است و اگرچه، مدتها این هشدار نادیده گرفته شد، اما سرانجام با تغییر نسل رهبران، مسکو درصدد برآمد تا به بازنگری در ایدئولوژی خود روی آورد. محصول این بازنگری چیزی نبود جز رها کردن متحدان پیشین و روی آوردن به رقیب دیرین برای کمک مالی و فنی و سرانجام نیز که تب تحول خواهی بالا گرفت، موج فزاینده انتظارات، ناتوانی نظام سیاسی و از دست رفتن مبانی مشروعیتی به فروپاشی دستاوردهای سرزمینی امپراتوری تزار و نظام شوراها که در طی ۶ـ۵ سده ذره ذره جمع آوری شده بود منجر شد.
بوریس یلتسین برای پیوستن به تمدن غرب، تمام متحدان پیـشیـن خود را رها کرد. از صدام در ماجرای کویت و سپـس تحریم هـای سـازمان ملل متحد گرفته ، تا صربها در بوسنی، و سپس در کوزوو، و لیبی در حادثه لاکربی، به تدریج طی ۱۵ سال گذشته متحدان مسکو یکی پس از دیگری قربانی شدند. جالب اینکه، از ۸ کشور وسازمان به اصطلاح «سرکش» که طی این سالها در لیست برخوردهای آمریکا و غرب قرار داشته اند، به جز طالبان، مابقی همه از متحدان پیشین و بعدی روسیه بوده و عملیات های نظامی آمریکا طی این دوره، عمدتاً در سرزمین متحدان مسکو بوده است. اگرچه، روس ها گاه سکوت کرده و گاه میانجیگری کرده اند، گاه فریاد برآورده و گاهی نیز تهدید نموده اند، اما گویا آمریکا گوشش نسبت به پیام های مسکو ناشنوا بوده و کار خود را کرده است.
مسکو در سالهای ۹۵ ـ ۱۹۹۰ خاورمیانه را کما بیش رها کرد. سپس به فکر قراردادهای نظامی و صدور سلاح افتاد و به ویژه در چارچوب سیاست «نگاه به شرق» پریماکف نیم نگاهی هم در کنار چین و هند به این منطقه افکند. در سند «تدبیر سیاست خارجی روسیه» در سال ۲۰۰۰ که در اوج مبارزه طلبی های پوتین پس از تحقیر مسکو در کوزوو تصویب شد، منطقة خاورمیانه به عنوان اولویت پنجم، پس از کشورهای مستقل مشترک المنافع، اروپا، آمریکا و آسیا قرار گرفت. اما از ابتدای هزاره نو و با لغو توافق گور ـ چرنومردین تلاش ها برای از سرگیری روابط با منطقه جدی تر شد؛ به طوری که سخن از «اتحاد استراتژیک» در برخی محافل روسی و خاورمیانه ای به میان آمد و مسافرت هایی نیز صورت گرفت. اما حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در راه بود تا سیاست روسیه را بار دیگر دگرگون سازد. حادثه ۱۱ سپتامبر آمریکا را به طور کامل در مقابل اسلام گرایی قرار داد.
اساساً اسلام گرایی پدیده ای یکپارچه نیست و انواع متفاوتی دارد. از انقلابیون حزب الله در لبنان و ایران تا مبارزان افغان و چچن، و تا وهابیون در عربستان و پاکستان و سایر نقاط و سرانجام گروههای محافظ کار اخوان المسلمین، همه و همه در یک مسأله اشتراک نظر دارند: «اسلام هویت ماست و می تواند ما را و بشریت را سعادتمند نماید». اما آن نـوع اسلام گرایـی که در افغانستــان به منصه ظهور رسید و توانست شوروی را اخراج نماید، اگر نه همه آن، حداقل بخش مهمی از آن متحد آمریکا، غرب و دوستان آمریکا بوده و از حمایت های مستقیم و غیرمستقیم آمریکا بهره ور بود. اگر تفسیر محمد حسنین هیکل را نپذیریم که آمریکایی ها از سر فراست، شوروی را وادار به حمله به افغانستان نمودند تا امواج درحال ظهور اسلام گرایی خاورمیانه ای را که متوجه خودشان بود از سر بگذرانند، اما واقعیت ها حکایت از آن دارد که اتحادی استراتژیک میان اسلام گرایان و غرب در مقابل خطر کمونیسم شکل گرفت و با وجود فروپاشی شوروی، با صبغه ضد روسی و ضد ارتدوکسی از بوسنی و کوزوو تا چچن و داغستان و تاجیکستان، مسکو را آزرد.
اما از زمان حضور ارتش آمریکا در عربستان کم کم برخی از سران جریان اسلام گرا، صدای اعتراضشان بلند شد و در خبر، ظهران، کنیا، تانزانیا و یمن به فریاد انجامید و انفجار آن به نیویورک و واشنگتن رسید، و این درست آن فرصتی بود که روسها دنبال آن بودند. آنها در تمام سالهای دهه ۱۹۹۰ فریاد زده بودند که «اسلام گرایی یک خطر است»، اما در غرب گوش شنوایی نیافته بود. شاید آمریکایی ها همچنان منتظر بودند که با سوق دادن این جریان به سمت روسیه، بر امواج آن سوار شوند. اما مگر مسأله فلسطین موضوعی بود که بتوان آن را برای مدت زیادی به فراموشی سپرد. در واقع، باردیگر آن بخش از جریان اسلام گرایی که متوجه نقطه دیگری شده بود، راه خود را یافت و حامی دشمن اصلی صهیونیستی (آمریکا) را نشانه گرفت و روسیه نخستین کشوری بود که دست اتحاد به سوی آمریکا دراز کرد و از هر حمایتی سخن گفت و پایگاههای منطقه و فضای روسیه و منطقه را در اختیار آن قرار داد و آمریکا نیز در مدت کوتاهی کابل را از دست طالبان درآورد. روسها خیلی خوشحال بودند که حامی دیروزی دشمنشان، به جنگ با آن آمده است و چه بهتر از این می توانست اتفاق بیفتد. اما این آغاز ماجرا بود.
ارتش آمریکا در منطقه جا خوش کرد و برای اوراسیا و خاورمیانه برنامه ریزی کرد و نوبت به بغداد رسید. موج نگرانی ها از ارتش روسیه، سازمان اطلاعاتی آن کشور و دوما برخواست و پوتین اظهار داشت که آمریکا «نباید به بهانه مبارزه با تروریسم، به گسترش قلمرو استراتژیک خود بپردازد.» باوجود مخالفت های روسیه و اروپا و شورای امنیت سازمان ملل متحد، تمام طلب های مسکو (حدود ۸ میلیارد دلار) و قراردادهای جـدیـد (بـالغ بر ۴۰ میـلیارد دلار) با سقوط بغداد از میـان رفتند و پـس از آن نیز روس ها چـه در اویان فرانسه (نشست ۸ کشور صنـعتی جـهان)، چـه در صـحن شورای امنیت (قطعنامه به رسمیت شناختن اشغال) و چـه در شرم الشیخ (تائید دولت موقت عراق)، همراهی خود را غرولند کنان ابراز داشتند. اما آیا روسیه قرار است فقط همراهی کند؟ در فردای سقوط بغداد، داستان سوریه شروع شد و تاکنون به خروج ارتش آن کشور از لبنان و برگزاری یک انتخابات بدون حضور و نفوذ سوریه انجامیده است. پوتین که در ۴۰ سال اخیر اولین رئیس جمهور روسیه است که به منطقه خاورمیانه سفر کرده است، پیرامون مسائل حمایت از طرح «نقشه راه»، فروش سلاح های سنگین به دولت خودگردان فلسطین، فروش موشک به سوریه، و توقف فعالیت های ایران برای تکمیل چرخه سوخت هسته ای سخن گفت.
بـه طـور کلـی دردهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، روسیه حامی جریان های فعال خاورمیانه ای در مقابل غرب بود، اما در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در معرض حمله گروههای فعال خاورمیانه ای و افکار عمومی مسلمانان قرار قرار گرفت و در این دوره، غرب از گروههای مسلمان در مقابل هجوم شوروی و سپس در بالکان، قفقاز و آسیای مرکزی حمایت می کرد. از سال ۲۰۰۰ مسکو کوشیده است تا روابط خود را با مسلمانان بهبود بخشد. بنیامین پایوف مسئول روابط روسیه با سازمان کنفرانس اسلامی گفته است «روسیه برنامه هایی برای تحکیم روابط با جهان اسلام در دست دارد و تمدن روسی موارد بسیاری از سایر تمدن ها را جذب نموده و می تواند نقش آشتی دهنده و میانجی میان آنها را بازی کند.» این اظهارات نشان دهندة آن بود که روس ها تلاش می کنند تا خود را از فضای دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ خارج کنند. درواقع، روس ها می خواستند سیاست خاورمیانه ای خود را متحول ساخته و نقش بیشتری در معادلات منطقه داشته باشند و نگرانی های موجود در کشورهای مسلمان نسبت به آمریکا و اسرائیل، آنها را در این رابطه حمایت می کند.
درخواست عضویت ناظر در سازمان کنفرانس اسلامی و پذیرش این موضوع از سوی کشورهای مسلمان و سرانجام موضع آن در مورد حماس از فعال شدن سیاست خاورمیانه ای مسکو حکایت داشت. واکنش مثبت روسیه نسبت به حماس برخلاف واکنش های آمریکا و حتی اتحادیه اروپا بود. پوتین با بیان اینکه حماس برآمده از یک انتخابات قانونی و مردم سالار است از سران حماس دعوت کرد به مسکـو سفر کننـد و ایـن موضــوع با مخالفت شدید اسرائیلی ها مواجه شد و آمریکا از روسیه خواست تا از حماس بخواهد که موجودیت اسرائیل را بپذیرد، عملیات مسلحانه و سلاح خود را کنار بگذارد. کمیسیون چهارجانبه نیز چهار شرط را برای مذاکره با حماس تعیین کرده و اسرائیلی ها این اقدام روسیه را خنجری از پشت به تل آویو و امتیازی به ایران برای پذیرفتن طرح روسیه مبنی بر غنی سازی مشترک اورانیوم تلقی کــرده انـد. روس ها در مذاکرات خود با حماس خواستار شناسایی اسراییل شدند و پس از عدم پذیرش این موضوع از طرف آنها روابط دو طرف تیره شد.
در سند جدید سیاست خارجی روسیه که در۱۲ جولای ۲۰۰۸ اعلام شد خاور میانه به عنوان اولویت منطقه ای پنجم مطرح شده وآمده است که"روسیه تمایل دارد که روابط خود را با ترکیه و مصر و الجزایر و ایران و عربستان و . . .گسترش دهد." در مورد مساله فلسطین نیز تاکید دارد که "روسیه به عنوان عضو شورای امنیت ملل متحد و نشست چهار جانبه بین المللی خواستار استقلال دولت فلسطین در کنار اسراییل است." از این رو روسیه کوشیده است که با همه طرف های درگیردر مساله فلسطین ارتباط برقرار کند.
در اوایل دی ماه امسال محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی روز یکشنبه برای گفتگو با مقامات روسی وارد مسکو شد. از محورهای اصلی دیدار عباس از مسکو بررسی نقش روسیه در روند صلح خاورمیانه اعلام شد .رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی در مدت اقامت خود در پایتخت روسیه با دمیتری مدودف رئیس جمهوری روسیه و سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه این کشور دیدارکرد و عفیف صفیه سفیر فلسطین در مسکو در گفتگو با خبرگزاری فرانسه در مسکو اعلام کرد محور اصلی این دیدار به ویژه بررسی روند صلح و نقشی است که مسکو می تواند به عنوان عضو شورای امنیت سازمان ملل متحد و گروه چهارجانبه ایفا کند .
گروه چهارجانبه درباره روند صلح خاورمیانه همچنین شامل اتحادیه اروپا ،‌ سازمان ملل و امریکا است . این گروه تدوین کننده نقشه راهی است که در ان تاسیس کشور مستقل فلسطینی پیش بینی شده است. این طرح صلح از زمان اعلام ان در سال دوهزار وسه عملا بدون نتیجه باقی مانده است.
صفیه اعلام کرد عباس همچنین قصد دارد با مقامات روسی درباره کنفرانس خاورمیانه گفتگو کند که مسکو قصد دارد سال دوهزار ونه میزبان ان باشد. وی گفت فکر می کنم به سبب انتخابات اسرائیل ‌که برای دهم فوریه (۲۲ بهمن)‌پیش بینی شده است ،‌ این کنفرانس که هدف از ان تحرک بخشیدن به اعتبار روند صلح و فعال کردن ان است پیش از مه یا ژوئن برگزار نخواهد شد.
به گفته صفیه،‌ رئیس تشکیلات خودگردان فلسطینی همچنین در مسکو درباره تحویل پنجاه دستگاه نفربرنظامی سبک مجهز به تیربار گفتگو خواهد کرد. روسیه این نفربرها را به تشکیلات خودگردان وعده داده است اما اسرائیل از دو سال پیش با اعطای ان مخالفت می کند. سفیر فلسطین در روسیه افزود عباس همچنین با مقامات روسی درباره تحویل دو فروند بالگرد که روسیه اعطا کرده است و به سفرهای عباس اختصاص دارد گفتگو خواهد کرد.
پس از شروع بحران نیزسرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه بر ضرورت برقراری آتش بس در نوار غزه بر اساس قطعنامه ۱۸۶۰ شورای امنیت تاکید کرد. لاوروف در گفتگوی تلفنی با احمد ابوالغیط همتای مصری اش از وخیم شدن اوضاع و کشته شدن شمار زیادی در غزه و وخامت اوضاع انسانی در این منطقه ابراز نگرانی عمیق کرد. لاوروف از تلاشهای مصر با هدف متوقف کردن جنگ و دستیابی به راه حل سیاسی دائم در نوار غزه استقبال کرد. وی همچنین از امادگی کشورش برای ادامه دادن تلاشها در شورای امنیت و کمیته بین المللی چهارجانبه با هدف دستیابی به راه حلی سیاسی برای اوضاع غزه خبر داد.
اما به نظر می رسد که در حقیقت روسیه در موضوع فلسطین بیشتر به مواضع کشورهای مصر و عربستان و اردن و دولت خودگردان نزدیک است تا ایران و حماس. وبحران اخیر را نیز در این چارچوب تحلیل می کند.از نگاه مسکو هر کشور و گروهی که بر سر راه صلح مانع ایجاد کند محکوم است و این کشور نمی تواند از آن حمایت کند. در واقع مواضع مسکو بر خلاف حساسیت های ویژه این کشور در ارتباط با حوزه سی. آی اس در سایر نقاط و مناطق لزوما در مقابل امریکا تعریف نمی شود.
نویسنده: دکتر جهانگیر کرمی، استاد دانشگاه تهران
منبع : ایراس


همچنین مشاهده کنید