شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


لذت هنری در ادبیات


لذت هنری در ادبیات
پرداختن به مقوله لذت هنری از آن رو ضرورت دارد که در درجه اول آشنایی با ویژگی های هنری ادبیات موجب دقت موشکافانه تر ما در دقایق آن خواهد شد و در درجه دوم ما را در دریافت وجه تمایز میان ادبیات ناب و مبتذل یاری خواهد کرد به عبارتی برآنیم تا برهنری بودن بعد دوم ادبیات، برهانی جامع بیاوریم.
آوردن عبارت هنر ادبیات، ما را ملزم می کند تا با کند و کاو عالمانه به دنبال ویژگی هایی باشیم که ادبیات را به سایر مصادیق هنر در یک جایگاه قرار دهد و برای این منظور ابتدا باید به تعریف عام هنر بپردازیم و سپس ادبیات را به عنوان شاخه ای از آن در نظر بگیریم.
به عبارتی، به این سوال پاسخ دهیم که در موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی، ادبیات و ... چه ویژگی های مشترکی وجود دارند که ما همه آنها را هنر می نامیم؟
واضح است که ما هر هنری را در نظر بگیریم، به عنوان یک فرستنده حامل پیامی است و پیام برای شکل گیری نیازمند ارتباط منطقی و باشعور بین اجزای خود است که ما این ارتباط منطقی و باشعور را در بحث زیبایی شناسی «هارمونی» می نامیم. در واقع، علم زیبایی شناسی شدت و ضعف هنر را در شدت و ضعف هارمونی می داند و این هارمونی یا تناسب در همه مصادیق هنر به نوعی ظهور می کند.
به عنوان مثال در یک تئاتر تمام عناصر از قبیل شخصیت ها، موضوع، صحنه پردازی و ... هرچه از نسبت بیشتری با یکدیگر برخوردار باشد جنبه هنر آن بیشتر می شود، یا یک نقاش چیره دست همواره در ترسیم یک چهره باید تناسب میان اجزای چهره مانند چشم، ابرو، بینی و لب را رعایت کند.
رمز این نکته که افزایش تناسب باعث افزایش بعد هنری یک اثر می شود، برمی گردد به موجودی که تمام این هنرها را مورد ارزیابی قرار می دهد; و آن انسان است که خود زاییده بالاترین نسبت تناسب در جهان آفرینش است و از این رو همواره چیزی را می پسندد که از تناسب سرشار باشد.
نکته دوم این که از آنجایی که خالق و مخاطب هنر هر دو انسانند، لذا خالق اثر هنری در هنگام خلق، خود را جای مخاطب می گذارد و می کوشد با جنبه هنری اثر از دیدگاه مخاطب بالا رود. مثلا حافظ می داند که تکرار حرف «چ» موجب ایجاد موسیقی خوشایند در ذهن مخاطب می شود و می گوید:
سرو چمان من چرا میل چمن نمی کند
همدم گل نمی شود، یاد سمن نمی کند
از این رو معتقدیم ادبیات نیز به واسطه دارابودن تناسب که موجب لذت در شعر می شود هنر است و ما قصد داریم در ادامه بحث به بررسی این تناسب ها بپردازیم.
اما پیش از آن لازم می نماید سخنی کوتاه درباره تناسب به عنوان یک مقوله کلی داشته باشیم تا با روشن شدن ماهیت آن، جایگاهش نیز در ادبیات مشخص شود.
همانطور که پیش از این گفتیم، تناسب به معنی ارتباط منطقی میان دو یا چند چیز است.
به عبارتی وقتی می گوییم دو یا چند چیز با یکدیگر تناسب دارند; یعنی ماهیت آن دو یا چند چیز به شکلی در ارتباط با یکدیگرند. حال این ارتباط می تواند به اشکال متعددی باشد. مثلا شب و روز ارتباط عکس دارند.سعدی می فرماید:
روز همه سربر کرد ازکوه وشب ما را
سر برنکند خورشید الا زگریبانت
در همین یک بیت می توان ارتباط و تناسبی را مشاهده کرد همانطور که گفتیم شب وروز نسبت عکس دارند کوه و خورشید دو عنصر طبیعی اند که در طلوع وغروب نقش دارند سر وگریبان دو عضو بدن هستند و از طرفی سربرکردن به معنی بالا آمدن با طلوع مرتبط است.
اساس هنرورزی در ادبیات همچون سایر مصادیق هنر یادآوری این تناسبات است، که گاه آشکار است و با نگاه اول، خود را به مخاطب نشان می دهد و گاه نیازمند تامل است که کشف آن پس از تامل موجب لذت دو چندان مخاطب می شود.
مثلا دو بیتی از سعدی را با هم مقایسه می کنیم که در بیت نخست، آوردن سه عضو بدن موجب التذاذ می شود و در بیت دوم، حقیقت تصویر پس از تامل خواننده را به وجد می آورد:
۱) دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سرشدم
۲) بازآ که در فراق تو چشم امیدوار
چون گوش روزه دار بر الله اکبر است
در بیت دوم انتظار گوش روزه دار برای صدای اذان و هنگام افطار و انتظار گوش روزه دار برای صدای اذان و هنگام افطار به انتظار چشم عاشق برای دیدن معشوق مانند شده است.
از طرفی گوش و چشم را به عنوان دو عضو بدن مناسب می داند و بیان همین نسبت موجب شگفتی است، این نسبت ها در شعر فارسی آنقدر متعدد است که شاید نتوان همه آنها را در یک تحقیق جای داد.
مثلا حافظ، باده شرابی عرفانی که انسان را از غم نجاب می دهد را به کشتی مانند کرده که ناجی گرفتاران امواج دریاست و از طرفی نوعی قدح در قدیم به شکل کشتی ساخته می شد.
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشته هر گوشه چشم از غم دل دریایی
یعنی می گوید میان باده و کشتی نسبت است که هر دو ناجی انسانند.
اولی از غم دومی از دریا. از طرفی چشم غم دیده را به واسطه نمناک و اشکدار بودن، دریا می پندارد و شاید باده را نیز از لحاظ شکل همچون کشتی می بیند.
همین دقت ها در ایجاد تناسب موجب می شود تا ادبیات ما اینقدر شیرین جلوه کند. دقتی سرشار که باعث می شود به ندرت بتوان در دیوان شاعران مطرح واژه ای را یافت که با سایر واژه های بیت تناسب نداشته باشد که هر چه درکشف این تناسب ها بیشتر بیندیشیم شیرینی ادبیات برای ما بیشتر می شود.
مثلا نظامی در منظومه «خسرو و شیرین» وصف صورت شیرین را با این بیت آغاز می کند:
پری رویی، پری بگذار، ماهی
به زیر مقنعه صاحب کلاهی
در جامعه قدیم ایرانی، گذاشتن کلاه برای افراد نوعی شخصیت و مقام بود و معمولا افراد بالادست کلاه می گذاشتند. کم کم واژه صاحب کلاه برای افراد بالادست باب شد و صاحب کلاه صفتی شد برای کسی که در امری سرآمد است. حال با این آگاهی و با توجه به این که کلاه سرپوش مردان و مقنعه سرپوش زنان است، نگاهی دوباره به بیت بیندازید. نظامی در عین حالی که مقنعه و کلاه را به عنوان دو سرپوش در مقابل هم قرار می دهد، شیرین را صاحب جمالی سرآمد معرفی می کند.
در واقع لذت هنری در ادبیات به خصوص در ادبیات کلاسیک ما حصل ژرف نگری درارتباط بین واژه ها و عبارات است و لذت را در دو سطح متفاوت به مخاطب عرضه می دارد. نخست در سطح زبان و دوم در سطح کلام که سطح زبان می توان میان واژه ها کرد. اعم از املایی (ظاهری) و غیراملایی. لذت در سطح کلام هم ماحصل فهم مخاطب از گفته شاعر است که متخصصان ادبیات، تناسب های سطح زبان را در علم بدیع و تناسب های سطح کلام را در علوم بیان و معانی بررسی می کنند. شعر موفق در ادبیات، شعری است که مخاطب آن را در هر دو سطح عالی بیابد. به دو بیت از سعدی توجه کنید:
در من این است که صبرم زپری رویان نیست
وزگل و لاله گریز است زگل رویان نیست
هان، تو عیبم مکن ای خواجه اگر آدمی ای
کادمی نیست که میلش به پری رویان نیست
در سطح زبان، تکرار افعال «نیست» و «است» که متضادند; دو واژه گل و لاله که به خاطر تکرارحرف «ل» از موسیقی نزدیکی برخوردارند و آوردن دو واژه آدمی و پری که در تقابل یک دیگرند، ایجاد لذت می کند. در سطح کلامی نیز التذاذ خواننده از طرز بیان سعدی حاصل می شود.
اینکه انسان به افراد زیبارو واکنش نشان می دهد، سخن تازه ای نیست که سعدی آن را نخستین بار گفته باشد. هزاران سال پیش از سعدی، انسان به واقعیت پی برده است; اما آنچه باعث می شود لحن سعدی جالب و قابل توجه جلوه کند، صراحت طنازی و طعنه زنی در کلام اوست، صراحتی که اعتراف می کند از زیبارویان نمی تواند خویشتن دار باشد و طنازی و طعنه زنی از این روی که میل به پری رویان را ویژگی آدمی برمی شمرد، و با زبان طنز کسی را که منع عشق می کند غیرآدمیزاد می خواند. حالا در نظر بگیرید اگر سعدی همین گفته خویش را در چند جمله می آورد و می گفت: «نمی توانم از زیبایان پرهیز کنم، وای خواجه اگر انسان هستی مرا منع کن چون انسان ها به زیبارویان علاقه دارند.» آیا بازهم کلام سعدی این قدر زیبا و دلنشین بود و در ادبیات جاوید می ماند،؟ قطعا پاسخ منفی است. یا مثلاحافظ اگر به جای سرودن حدود ۵۰۰ غزل کتابی می نوشت در چند صد صفحه تمام آرای فکری، فلسفی، سیاسی و اجتماعی خود را در آن می آورد، آیا باز هم حافظ می شد؟ باز هم پاسخ منفی است. حافظی که از مادربزرگان ما گرفته تا فرهیختگان دانشگاهی، هر کدام به نوعی با آن سر و سر دارند. گاه بیتی را در دیوان این بزرگوار می توان یافت که با ده ها مقاله انتقادی و سیاسی تن می زند.
مثلا:
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند
همانا آن طنازی که گفتیم، در این غزل کاملا مشهود است و بسیار آشکار است که حافظ دانشمند مجلس را در معنای متضاد خود اداره کرده است و این نوکیسه گان و نودولتان را بااین لحن تحقیر می کنند
یارب این نو دولتان را با خر خودشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
نکته قابل توجه اینجاست که حافظ در ضمن انتقاد، بعد هنری شعر را رها نکرده است، تکرار واژه توبه در بیت دوم و ایجاد موسیقی «خودشان نشان» دربیت سوم گواهی بر این مدعاست. این غزل با یک مفاخره(۲) بسیار زیبا به پایان می رسد که لطف غزل را صد چندان می کند زمزمه آن بارها نویسنده این نوشتار را تحت تاثیر قرار داده است
صبحدم از عرض می آمد خروشی، عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از برمی کنند
این مفاخر که شاعر، قدسیان و عرش نشینان را از برکننده شعر خود می داند به راستی انسان را تکان می دهد، درباره مفاخر کوتاه سخن آنکه صنعتی است که اغراق شاعر درباره خود در آن انسان را به وجد می آورد.
نکته دیگر درباره لذت هنری تفاوت آن با پیروی از مکتب پارناسین (هنر برای هنر)(۳) در اروپا است. هنرورزی در ادب ما زاییده شعر و آگاهی است، به گونه ای که تناسب شعر و مفاهیم انسان را به لذت می رساند; اما در مکتب پارناسین آنچه که مورد توجه قرار می گیرد بی آنکه ارتباطی منطقی میان آنها باشد. آنچه که امروز ادبیات ما را تهدید می کند رواج زیبایی گرایی صرف در شعر است.
به گونه ای که گاهی این تصور می رود که آوردن واژگان زیبا لطیف برای سرودن شعر به خصوص شعر عاشقانه کافی است. این تصور گاهی آنقدر رواج می یابد که شعر عاشقانه را از حوزه اخلاق به در می برد.
نویسنده : سید محسن حسینی طاها
پی نوشتها:
۱-این مبحث را درعلم بدیع واج آرایی می گویند.
۲- آن گاه است که شاعر از کمالات خویش سخن گوید وبه نوعی فخرفروشی نماید.
۳- به دسته ای از شعرا در ادبیات فرانسه که بر خلاف اصول (لیریسم رمانتیک ) نوعی شعر مصنوع می سرودند.
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید