چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


گابریل‌ گارسیا مارکز گسترش‌ قلمرو جادویی‌ «ماکوندو»


گابریل‌ گارسیا مارکز گسترش‌ قلمرو جادویی‌ «ماکوندو»
گابریل‌ گارسیا مارکز به‌ حق‌ «ویلیام‌ فاکنر امریکای‌ جنوبی‌» نام‌ گرفته‌ است‌. هر دو آنها قلمروهای‌ تازه‌یی‌ را به‌ روی‌ داستان‌ باز کرده‌اند. «یوکناپاتافا» دنیایی‌ خیالی‌ است‌ که‌ هرآنچه‌ را باید از جنوب‌ امریکا در گذشته‌ بدانیم‌ دربر می‌گیرد. آرمان‌های‌ بربادرفته‌ و شکل‌گیری‌ طبقه‌ فرودست‌ را به‌ تصویر می‌کشد. ماکاندوی‌ مارکز منطقه‌یی‌ خیالی‌ در سواحل‌ کاراییبی‌ کلمبیاست‌ که‌ روح‌ امریکای‌ لاتین‌ و تاریخ‌ ویران‌ آن‌ را در خود دارد. فاکنر و گارسیا مارکز به‌ برکت‌ همین‌ جهان‌های‌ زاییده‌ تخیلی‌ شگفت‌ به‌ جایزه‌ ادبی‌ نوبل‌ دست‌ یافتند.
فاکنر بعد از بازگشت‌ از استکهلم‌ مدتی‌ دوام‌ آورد اما نتوانست‌ کار خود را دنبال‌ کند. می‌گویند الکل‌ و افسردگی‌ نیروی‌ خلاقه‌ او را از بیخ‌ و بن‌ برانداخت‌.
مارکز اما پس‌ از تصاحب‌ جایزه‌ نوبل‌ با تمام‌ توان‌ از خلاقیت‌های‌ خود بهره‌ گرفت‌. حماسه‌ او صد سال‌ تنهایی‌ بیست‌ سال‌ وقت‌ برد تا تکمیل‌ شود. از آن‌ زمان‌ به‌ بعد مارکز همه‌ هم‌ و غم‌ خود را مصروف‌ ماکاندویی‌ کردن‌ دنیای‌ خویش‌ کرد، یعنی‌ حوزه‌ گسترده‌ برداشت‌ خود را به‌ دنیاهایی‌ کوچک‌تر تقسیم‌ کرد، به‌ واحدهایی‌ سحرآمیز. تقریباً می‌توان‌ همه‌ شخصیت‌های‌ کتاب‌های‌ کوچک‌ترش‌ را به‌ نوعی‌ در صفحات‌ صد سال‌ تنهایی‌ یافت‌.
تازه‌ترین‌ ماکاندویی‌ها را می‌توان‌ در «از عشق‌ و دیگر شیاطین‌» به‌ روشنی‌ دید. ریشه‌های‌ ادبی‌ آنها را نمی‌توان‌ انکار کرد. مارکیز دوکاسالدونرو مردی‌ ماتم‌ زده‌ و زن‌ صفت‌ است‌ به‌ سفیدی‌ نیلوفر، زیرا وقتی‌ خواب‌ بوده‌ خفاش‌ها خون‌ او را مکیده‌اند. زن‌ او برناردا فروشنده‌ و وارد کننده‌ آرد است‌ و خواب‌ به‌ چشمش‌ نمی‌آید و به‌ ضرب‌ و زور دارو می‌خوابد. دخترشان‌ ماریا قید آبا و اجداد اروپایی‌ خود را زده‌ و با زبان‌ دیگر تزیینات‌ خدمتکار آفریقایی‌اش‌ را به‌ کار می‌برد. به‌ این‌ دنیای‌ تازه‌ معجون‌های‌ دیگری‌ هم‌ اضافه‌ شده‌ است‌: پزشک‌ پرتغالی‌ یهودی‌ ابرنونسیو که‌ به‌ احضار روح‌ هم‌ متهمش‌ می‌کنند و پدر روحانی‌ کایتانو دلااورا کشیش‌ جوانی‌ که‌ اشتیاق‌ سوزانش‌ برای‌ امور غیرروحانی‌ زبانزد است‌.
این‌ رمان‌ ثابت‌ می‌کند که‌ مارکز هنوز استاد گنجاندن‌ داستانی‌ حجیم‌ درمکانی‌ کوچک‌ است‌. زهد اسپانیولی‌، قدرت‌ مذهبی‌ و انسان‌گرایی‌ کلاسیک‌ و اعتقاد به‌ ارواح‌ در محدوده‌یی‌ تنگ‌ از فساد فرهنگی‌ گرد آمده‌اند و به‌ نوعی‌ دور افتادگی‌ را تداعی‌ می‌کنند. در توضیح‌ وضع‌ باید گفت‌: «شهر در رخوت‌ چند صد ساله‌اش‌ خفته‌ است‌. وقتی‌ ماریا از پدر کایتانو می‌پرسد. آن‌ طرف‌ اقیانوس‌ چیست‌ جواب‌ می‌شنود: «دنیا».
تصور نشود که‌ در خلوت‌ خودشان‌ خبری‌ نیست‌. بعد از آنکه‌ سگی‌ ماریا را گاز می‌گیرد و او حرکات‌ عجیبی‌ بروز می‌دهد، اسقف‌ گمان‌ می‌برد که‌ ارواح‌ خبیثه‌ او را تسخیر کرده‌اند. کایتانو را برای‌ جن‌گیری‌ می‌فرستند اما او با دیدن‌ چشم‌های‌ آبی‌ و موهای‌ طلایی‌ دخترک‌، خودش‌ اسیر او می‌شود. داستانی‌ از ماجراهای‌ عشقی‌ ممنوع‌؟ نه‌ کاملاً چنین‌ نیست‌. گارسیا مارکز داستانی‌ از عشق‌ ممنوع‌ را روایت‌ می‌کند، اما در پس‌ ماجرا شور خودش‌ نهفته‌ است‌. شوری‌ برای‌ تلفیق‌ جسورانه‌ و وسوسه‌انگیز تاریخ‌ و تخیل‌.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید