یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


پست مدرن باش، اما چرند نگو!


پست مدرن باش، اما چرند نگو!
● گزارشی از دو كتاب درحوزه پست مدرنیسم
اگر بناست در زمانه ای كه حوصله ها تنگ است وفرصت ها و فراغت ها اندك، كسی كتاب جمع و جوری بیابد تا از تبار و تیره پست مدرن ها خبردار شود می تواند «پست مدرنیسم» تألیف گلن وارد، ترجمه علی مرشدی زاد را دردست بگیرد. كتابی كه اصل آن به سال ۲۰۰۳ تألیف یافته و ترجمه فارسی آن را انتشارات قصیده سرا در نیمه دوم سال ۱۳۸۴ به زیور طبع و انتشار آراسته است.
اگر بناست در دوره ای كه بت واره پست مدرنیسم در فضای فرهنگی ایران به ایدئولوژی جذابی بدل شده است، كسی كتاب شیرین و خوشخوانی پیداكند تا طشت گزافه گویی های پست مدرن را از بام بر زمین افتاده ببیند می تواند «چرندیات پست مدرن» تألیف آلن سوكال و ژان بریكمون، ترجمه عرفان ثابتی را در دامن بنشاند. كتابی كه اصل آن به زبان فرانسه است اما ترجمه انگلیسی آن را انتشارات profile Books به سال ۲۰۰۳ انتشار داد و ترجمه فارسی اش را انتشارات ققنوس، اواخر سال ۱۳۸۴ منتشر كرد.
برای كتاب اول (پست مدرنیسم) در زبان پارسی، قرینه ها و بدیل های كمابیش متعددی می توان سراغ گرفت كه هریك از چشم اندازی خاص و با ذائقه و ذوقی ویژه به جنبه هایی ازدستگاه فكری پست مدرن نظر كرده اند. حسن كتاب حاضر آن است كه مؤلف آن _ كه خود از پژوهشگران نام آور در عرصه علوم اجتماعی است _ در پیشگاه این مكتب به آفت ذوق زدگی و سر سپردگی مبتلا نیست. موضعی نسبتاً دانشگاهی اتخاذ كرده است و نگاهی كمابیش منصفانه برگزیده است. عیب آن را اما می توان در این نكته جست كه از پاره ای حوزه های مهم كه در فرایند ظهور پست مدرنیسم به چالش و چپاول گرفتار شد _ مثلاً حوزه الهیات _ پاك غفلت كرده است. با این همه «پست مدرنیسم» به اعتبار طراحی بدیعی كه در مقام فصل بندی دارد و نیز به دلیل زبان روایی و روانی كه اختیار كرده است و البته به خاطر آنكه یك دوره تاریخچه پست مدرنیسم را درحجمی نسبتاً اندك (۳۶۰ صفحه) به سرانجام رسانده است، بر بسیاری ازكتاب های این حوزه، برتری و مهتری دارد.
برای كتاب دوم (چرندیات پست مدرن) اما به زحمت می توان قرینه ای در زبان پارسی جست وجو كرد. شاید تنها كتابی كه با این كتاب قابل قیاس باشد، «گذار به پست مدرن» تألیف شاهرخ حقیقی باشد كه چهار پنج سال پیش نشر آگه منتشر كرد و در زمانه خود ، محل قبول و استقبال قرارگرفت. هر دو مؤلف «چرندیات پست مدرن»، خود را دانشمندانی معرفی كرده اند كه در حوزه علوم محض و پایه (ریاضیات و فیزیك) صاحب تخصص اند. كتاب، به غایت خواندنی است. وجه خواندنی بودن آن، شیرین زبانی مؤلفان است به گونه ای كه لحن آن میان هزل و جدیت در نوسان است.
استواری ادله و احتجاجات مؤلفان به همراه احاطه و اطلاع آنها بر موضوع موردبحث، به ایشان شهامتی شگفت بخشیده تا بی لكنت و تعلل و تعارف، به نقد «سوءاستفاده روشنفكران پست مدرن از علم» بنشینند. حسن كتاب آنجاست كه مؤلفان از دایره دانایی و تخصص خود پا فراتر نگذاشته اند و در حصار خود خواسته موضوعی كه برگزیده اند، بیتوته كرده اند. عیب آن را اما در آنجا باید دانست كه تقریباً هیچ اشاره و ارجاعی به سپیدی های پست مدرنیسم نكرده اند و در مجموع، گویا كیفر خواستی فراهم آورده اند علیه تفكر پست مدرن.
گلن وارد مؤلف «پست مدرنیسم» از آغاز تكلیف خود را هم با كتاب و هم با كتابخوان روشن می كند. او در مقدمه كوتاهی كه بر كتاب خود نگاشته، آشكارا تصریح می كند كه قصد آن نداشته تا كتابی بنویسد كه هم جامع باشد هم قطعی (ص۸). نمی خواسته دایرهٔ المعارفی برای پست مدرن تدوین كند بلكه تنها در پی عرضه یك «راهنما» (همان) بوده است تا پس ازورود به سرزمین رازآلود پست مدرنیسم، حكم یك «جهت یاب» را داشته باشد.
این وظیفه كوچك و فروتنانه او را بر آن داشته تا «گزینشی» عمل كند و از پاره ای جنبه های پست مدرنیسم چشم بپوشد و پاره ای دیگر را عمیق تر به مطالعه بگیرد.
به لحاظ متدولوژی، گلن وارد به روشی ملتزم است كه از محدوده تنگ یك رشته واحد و خاص علمی فراتر می رود و به اقرار خودش، «رهیافتی فرارشته ای» (ص۸) اتخاذ كرده است، رهیافتی كه یك چشمش به فلسفه است، چشم دیگرش به سیاست. یك پایش درزندگی روزمره است، پای دیگرش در تاریخ. هم به معماری نظر دارد، هم به ادبیات. هم از پدیده تلویزیون سخن می گوید، هم از مقوله زبان. نه از دریدای فیلسوف غفلت می كند، نه از اندی وارهول (كه مترجم به غلط، او را «وارول» نوشته است) خواننده پاپ. نه از جامعه شناسی چشم می پوشد نه از روانشناسی. به هر تقدیر، گلن وارد به تبعیت از سرشت پست مدرنیسم كه ذاتاً نامتجانس است، آگاهانه رهیافتی فرارشته ای را برگزیده است كه بی شك از قوت های كتاب است.
مؤلف آنقدر صاحب فراست هست كه برای تعریف پست مدرنیسم در دام رویكردهای ذات گرایانه در نغلتد. او یاد گرفته است كه سپهر پست مدرن، سپهر بی ثباتی معناست و در چنین معركه ای، عرضه یك نظام معنایی واحد و یكه كه بتواند متضمن تعریف پست مدرنیسم باشد، تلاشی بی فرجام است. به قول مؤلف «بزرگترین فضیلت پست مدرنیسم، روشن و دقیق نبودن آن است» (ص۳۳۲). به حكم این سرشت ناروشن، چاره ای جز آن نیست كه به جای پست مدرنیسم، از «پست مدرنیسم ها» سخن بگوییم. (ص۱۵). این ماجرا در سیالیت و بی انتهایی این جریان ریشه دارد. گلن وارد حتی تا آنجا پیش می رود كه این را نقطه قوت پست مدرنیسم می شمارد كه این مكتب، «در برابر خلاصه شدن در چند واژه مقاومت می ورزد» (ص۷). با این همه در مقام تعیین موقعیت پست مدرنیسم می توان گفت كه این جریان «می تواند یك وضعیت، یك سبك هنری، مجموعه ای از ایده ها یا حتی یك واژه» باشد. (ص۱۶). تبیین نسبت پست مدرنیسم با مدرنیسم ازدغدغه های شایع ایده شناسان است. گلن وارد در فصل اول كتاب خود به این تبیین نسبت همت می كند. ربط مدرنیته با روشنگری و نوسازی را می كاود و حضور این دو مقوله را در پست مدرنیته بازیابی می كند. نگاه او در این مقام، صرفاً نگاهی تاریخی نیست بلكه در عین حال به رهیافتی واژه شناسانه هم عطف توجه می كند. اوج تحلیل مؤلف در این زمینه آنجاست كه با توضیحات مفصل و مقنع می گوید: «پست مدرنیسم، گفت و گویی انتقادی با مدرنیسم است» (ص۸۷) این موضع بدیع، وی را درحد فاصل كسانی قرارمی دهد كه یا به معارضه این دو حكم می كنند یا به عینیت و همانندی آنها. درواقع گلن وارد با اتخاذ این رأی، گامی فراتر از یورگن هابرماس می گذارد چرا كه هابرماس، مدرنیته را «پروژه ناتمام» و پست مدرنیته را «بسط ظرفیت های پنهانی و تحقق امكان های مدرنیته» به شمار می آورد. فصل دوم و سوم را مؤلف به مقوله هنر و پست مدرنیسم اختصاص می دهد و در این مسیر از معماری، ادبیات و هنرهای دیداری سخن می گوید.
فصل چهارم، شاهكار مؤلف است، آنجا كه درباب تلویزیون به تأمل ژرف می نشیند و تناسب آن را با فضای پست مدرن می كاود. گلن وارد با الهام از اندیشه های ژان بودریار، تلویزیون را در شكستن رابطه واقعیت و انگاره (ایماژها) عامل اصلی می داند و تفاوت های مدرنیسم هنری با تلویزیون پست مدرن را برمی شمارد (ص ۹۵-۹۸).
پس از آنكه در فصل پنجم، به ساختارگرایان (دریدا _ كریستوا _ سوسور) پرداخته می شود، دو فصل ششم و هفتم را به مقوله «هویت» اختصاص می دهد. دراین فصول او از دو قهرمان بحث هویت در جهان پست مدرن یعنی میشل فوكو و ژاك لاكان یاد می كند.
گلن وارد به تأسی از این دو متفكر، براسطوره هویت به روایت مدرنیته رقم بطلان می كشد و می گوید: «پست مدرنیسم به انحای مختلف بیان می كند كه هویت، خود چیزی است كه «ازبیرون» ساخته می شود.» (ص۲۲۱). مددرسان مؤلف در این بحث به غایت مهم، نظرات فوكو در باب «تئوری گفتمان» است كه گفته بود: «گفتمان ها، نظام های مستثنی سازی و مقوله بندی ای هستند كه جامعه به آنها وابسته است. ما همگی در این نظام ها مشاركت می جوییم» (ص۲۳۸).در فصل هشتم، سیاست پست مدرن برحسب آرای لیوتار، دوسرتو و هابرماس محل بحث قرارمی گیرد و در ضمن ، بحث كوتاه اما جذابی در باب نسبیت گرایی فرهنگی مطرح می شود. ابتكار گلن وارد، گنجاندن یك واژ نامه و یك روزشمار برای پست مدرنیسم است، روزشماری كه اگر تماماً درست و دقیق هم نباشد عجالتاً نكته آموز است. مؤلف در مؤخره كتاب گفته است: «پست مدرنیسم ممكن است دیگر مدروزترین نام زمانه ما نباشد ولی هنوز هیچ چیز برجای آن ننشسته است. (ص۳۳۳).
علی مرشدی زاد كه تاكنون چندكتاب در حوزه های جامعه شناسی سیاسی ترجمه كرده است در ترجمه كتاب حاضر، در مجموع همتی سزاوار آفرین به خرج داده و غیر از برخی برابر نهادهای پرسش برانگیز و برخی ضبط اسامی ناصحیح، قلمی موردقبول به نمایش گذارده است.
آلن سوكال و ژان بریكمون هیچیك فیلسوف نیستند، جامعه شناس نیستند، هنرمند و سیاستمدار هم نیستند. دانشمند علوم دقیقه اند. خودشان گفته اند «ما دو نفر ازجمله فیزیكدانان میانمایه هستیم» (ص۱۲). به همین دلیل جدیت و دقت دانشمندان را در عالی ترین سطح به كار می گیرند تا «علیه شارلاتان بازی های پست مدرن ها» (ص۳۰) اقامه دعوی كنند.
آنها اگرچه اهل شوخی و شیطنت هستند اما دراین كتاب شیرین نشان داده اند كه با هیچكسی شوخی ندارند! نه از نام بودریار، لاكان و كریستوا هراس دارند و نه شهرت دلوز، گوتاری، ایریگاری و ویریلیو، مرعوبشان می كند.
این دو دانشمند اگرچه تازیانه نقد را دردست گرفته اند اما احتیاط علمی ایشان را تا آنجا محتاط كرده است كه كلیت و تمامیت پست مدرنیسم را به نقد نگیرند. تنها در میدانی تركتازی كرده اند كه تخصص آن را دارند. به قول ایشان «ما نه دشمن علم هستیم، نه دشمن فلسفه و علوم اجتماعی، تنها درپی كشف و تقبیح شیادی ها هستیم» (ص۱۱). به این اعتبار هدف مؤلفان هدفی جزئی است نه كلی: «استفاده ناموجه از مفاهیم رایج در فیزیك و ریاضیات درحوزه عام تفكر» (ص۲۸). به گمان سوكال و بریكمون آنچه دل آزار است و نادرست، شكل افراطی پست مدرنیسم است (ص۲۴۹) چرا كه این شكل افراطی، كهكشان مبهمی از ایده ها (همان) می آفریند و افسوس آنكه این ابهام فراگیر، اینك به روح زمانه بدل شده است (ص۲۸).
اگرچه مؤلفان می كوشند دامنه و دایره نقد خود را بر «سوءاستفاده های پست مدرن ها» متمركز و منحصر كنند اما در پاره ای موارد، گویا دلشان رضا نمی دهد كه نقدی بر كلیت پست مدرنیسم هم وارد نكنند، چنانكه درجایی می گویند: «پست مدرنیسم سه تأثیر منفی اصلی دارد: اتلاف وقت در علوم انسانی، آشفتگی فرهنگی ای كه از تاریك اندیشی حمایت می كند و تضعیف جناح چپ سیاسی»
(ص ۲۷۵). نتیجه نگاه پست مدرن به گمان این دو دانشمند بن بستی است كه در علوم ایجاد شده است چرا كه «هیچ پژوهشی ، خواه در جهان طبیعی، خواه درجهان اجتماعی، نمی تواند بر مبنای پایه و اساسی پیشرفت كند كه هم از لحاظ مفهومی مغشوش است و هم فاقد هرگونه پیوندی با شواهد تجربی است» (ص۲۷۶). به این اعتبار كانون توجه خود را به نقد جریان فكری ای متمركز می كنند كه بنا به پندار پست مدرن ها جایگزین تفكر عقل گرایان مدرن شده است: «كانون توجه ما به جنبه های فكری معینی از پست مدرنیسم محدود است كه بر علوم انسانی و علوم اجتماعی تأثیر گذاشته است: شیفتگی نسبت به گفتمان های مبهم. نوعی نسبیت گرایی معرفت شناختی مرتبط با شكاكیتی كلی نسبت به علم مدرن، علاقه شدید به باورهای شخصی یا سوبژكتیو فارغ از صدق و كذب آنها و تأكید بر گفتمان و زبان درتقابل با امور واقعی كه گفتمان ها به آنها اشاره می كنند» (ص۲۴۹). با این همه به نظرمی رسد منصفانه تر آن است كه آماج حملات كتاب را نه تمامیت پست مدرنیسم بلكه دو چیز بدانیم: «الف _ سوءاستفاده از مفاهیم علمی توسط كسانی چون لاكان و كریستوا ب- رواج نسبیت گرایی معرفت شناختی» (ص۱۸).
كتاب، دو پیشگفتار، یك مقدمه، دوازده فصل، سه ضمیمه، یك كتابنامه و یك نمایه دارد. پیشگفتارها و مقدمه كتاب، به غایت خواندنی و درخشان است چرا كه در همان جاست كه روحیه شیطنت و شوخ طبعی عالمانه مؤلفان بارز است. آنها شیطنت را تا به آنجا می رسانند كه اقرارمی كنند دلیل اصلی نگارش كتاب، یك «حقه بازی» (ص۲۵) بوده است. این حقه بازی، آنقدر خوب طراحی، اجرا و نوشته شده است كه شخصاً خوش ندارم با نقل ناقص آن، از شیرینی اش بكاهم. خودتان بخوانید! فصل دوم به لاكان اختصاص دارد. مؤلفان گرته برداری های لاكان از علوم فیزیكی در علوم روانشناسی را شرح می كنند، خطاهای فاحش آنها را برمی شمارند و صراحتاً آثار این متفكر پست مدرن را «لفاظی محض» (ص۴۷) می خوانند.
فصل سوم به ژولیا كریستوا می پردازد، فیلسوفی كه به گمان سوكال و بریكمون «بدترین زیاده روی های ساختار گرایی» (ص۷۱) را مرتكب شده است. در فصل چهارم یك «میان پرده» اجرا می شود و بحث نسبیت گرایی معرفت شناختی در فلسفه علم مطرح می شود.
در فصل پنجم، آرای لوس ایریگاری را یك «عرفان بازی» (ص۱۷۲) می خوانند. در فصل ششم از برونو لاتور سخن می گویند و فصل هفتم را باز هم به یك «میان پرده» درباره نظریه «آشوب» اختصاص می دهند.
مؤلفان دانشمند، در فصل هشتم، «توسل بودریار به مفاهیم علمی را آشكارا استعماری» (ص۲۰۵) می خوانند. فصل نهم در باب دلوز و گوتاری سخن می گوید و آرای این دو را «چیزی بین چرندیات و توضیح واضحات» (ص۲۱۶) معرفی می كند، پل ویریلیو را در فصل دهم به «اسهال قلمی» (ص۲۳۷) متهم می كنند و در فصل یازدهم به قضیه گودل و نظریه مجموعه ها می پردازند.
سخنان تند سوكال و بریكمون از جنس فحاشی نیست، بگذارید به حساب جسارت و بی رحمی علم. در این نوشته موجز جای نقل ادله و احتجاجات مؤلفان نیست. آنها انبوهی از شواهد علمی و قرائن و یافته های علوم دقیقه را عرضه می كنند و پس از واكاوی و وارسی دقیق به این احكام و عبارات می رسند.
«چرندیات پست مدرن» می تواند در فضای فرهنگی ایران كه درمعرض تهدید تفكرات پست مدرن است، هشدار و انذاری اثرگذار باشد.
مؤلفان خود بر دامنه تأثیر این كتاب درعرصه جهان سوم هم اقرار كرده اند (ص۱۴۰). به این اعتبار خواندن دقیق این كتاب، از فرائض فرهنگی برای ایرانیان است.
امیر یوسفی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید