چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


هجویه ای تلخ پشت یک لبخند


هجویه ای تلخ پشت یک لبخند
● به انگیزه تجلیل از ماریو مونیچلی در جشنواره فیلم فجر
ماریو مونیچلی كه امسال مجموعه ای از كارهایش در جشنواره فیلم فجر به قصد تجلیل از وی پخش می شود از استادان سینمای اجتماعی- كمدی در كشورش (ایتالیا) و كل اروپا شناخته می شود و در دهه هایی متوالی كارهایی مطرح و موفق را در این زمینه ارائه كرده و فروش زیاد آثارش نشان از محبوبیت مردمی وی و جایگاه بالای او در این ژانر سینمایی دارد. مهم تر از همه، در ازای حضور وتوفیق او در صحنه های سینمایی است.
وی توانسته است در دهه های مختلف خود را با طبایع همان زمانها وفق بدهد و تصاویر مناسب و ایده های همان دوران را ارائه بدهد.
ماریو مونیچلی متولد سال ۱۹۱۵ در شهر ویارجیو در ایالت توسكانی ایتالیا است. پدر او توماسو مونیچلی، یك روزنامه نگار اهل ایالت مانتوان ایتالیا بود. برادر بزرگش جورجیو هم نویسنده و مترجم بود. ماریو به یادگیری درس هنر در توسكانی پرداخت و به وسیله دوستش جاكومو فورتزانو كه پسر یك نمایشنامه نویس موفق به نام جو واچینو فورتزانو بود، وارد كار سینما شد.
جاكومو فورتزانو از سوی موسولینی دیكتاتور و رئیس حكومت فاشیستی ایتالیا، در تعقیب قرار گرفته بود. زیرا بدون اجازه دولت، استودیویی سینمایی در منطقه تیره نیا را راه اندازی كرده بود. اگر «فورتزانو» ها تا حدی جدی بودند، ماریو مونیچلی یك شوخی پرداز و اهل استعاره ها و اشارات بود و طبع اش برای ساخت كارهای كمدی جان می داد. بیشتر شوخی هایی كه در فیلم های مونیچلی مطرح شده، از تجربه های شخصی او برخاسته و مواردی بوده كه خود وی از زندگی اجتماعی اش برگرفته است و فیلم «Amici Miei» نمونه روشن و خوبی در این باره است.
مونیچلی مانند بسیاری از سینماگران كارش را با ساخت فیلم های كوتاه شروع كرد.
نخستین فیلم كوتاه او در سال ۱۹۳۴ و با مشاركت وی با دوستش آلبرتو موندادوری ساخته شد و در پی آن مونیچلی یك فیلم صامت به نام «پسران خیابان پال» را هم عرضه كرد. این فیلم در جشنواره معتبر ونیز برنده یك جایزه شد. نخستین فیلم بلند سینمایی مونیچلی به نام «باران تابستانی» در سال ۱۹۳۷ اكران شد. او در سال ۱۹۳۹ تا ۴۲ كه ۴ سال اول جنگ جهانی دوم را در بر می گرفت، اقدام به نوشتن سناریو های متعدد ( تا ۴۰ مورد) كرد و به عنوان دستیار كارگردان هم به كار پرداخت.
با این اوصاف تا ۱۹۴۹ طول كشید تا مونیچلی به طور رسمی به عنوان كارگردان و سازنده یك فیلم بلند و آزاد دوباره وارد صحنه شود و آن، زمانی بود كه جنگ جهانی دوم پایان یافته و ایتالیا و دیگر نقاط اروپا رو به آرامش نسبی می رفتند و شرایط به وضع عادی برمی گشت.
فیلمی كه او در سال ۴۹ عرضه كرد، «toto cerca casa» نام داشت و در ساخت آن «استنو» هم با مونیچلی همكاری داشت.
از همان آغاز شكل و روال قصه گویی مونیچلی آرام و راحت بود و به نظر می رسید كه هیچ فشاری به وی وارد نمی شود و یك نوع حس روان و جذاب در فیلم های او جاری و ساری بود كه تنها در كار بزرگان می توان آن را سراغ گرفت. شوخی هایی كه او در فیلم هایش مطرح و به تصویر می كشید، از همین خصلت و راحتی و در زندگی اجتماعی اش و جوشش وی در جامعه شكل می گرفت و به همان نسبت نیز سبب می شد كه این شوخی ها دلنشین باشد و مردم با آن احساس نزدیكی كنند.
مونیچلی و استنو در ۵ سال بعد ۸ فیلم مشترك دیگر ساختند كه فروش زیادی داشت و مردم ایتالیا با آنها احساس یكی بودن می كردند و به واقع مونیچلی را از خودشان و یكی از اعضای عادی جامعه می شمردند و نه فیلمسازی كه بخواهد از موضع بالا با آنها و زندگی عادی آنها برخورد كند. باید دلیل اصلی دیر پایی وی را در همین مسأله جویا شد.
جامعه شناسی برجسته مونیچلی و احساس قوی او در این زمینه چیزی است كه در بیشتر كارهای او نمایان بوده است. گمان مبرید كه این خصلت در سال های میانی یا آخر دوران كار او شكل گرفته، بلكه از همان آغاز در وجود وی خانه داشته است. در این زمینه و به عنوان نمونه می توان به دو فیلم ویژه اشاره كرد. یكی فیلم «Guardie e leadei» كه محصول ۱۹۵۱ است و دیگری «ToTo a colori» كه یك سال بعد از آن عرضه شد.
هر دو، نتیجه كار مشترك مونیچلی و استنو بودند. با این كه به نخستین سال های دهه ،۱۹۵۰ یعنی سال های پس از محو شدن آثار تلخ جنگ دوم جهانی اختصاص و تعلق دارند، اما نوعی تازگی خاص در آنها دیده می شود و به همین سبب به نسل های بعد در ایتالیا و كسانی كه می خواستند دور از غوغای آن جنگ زندگی تازه و با طراوتی داشته باشند، امید و نوید می بخشیدند و این بدون تردید از ویژگی های مثبت و عالی این فیلمساز خوش ذوق ایتالیایی بوده است كه در دهه ها و سال های بعدی همچنان استمرار و وسعت و تنوع اجرا یافته است.
با این وجود مونیچلی از ۱۹۵۳ از استنو جدا شد و به تنهایی به كار پرداخت و ارباب مطلق فیلم هایش شد و معمولاً سناریوی كارهایش را هم شخصاً می نوشت یا به طور حتم در این كار مشاركت می كرد، زیرا امكان نداشت در كار های كمدی اش، شوخی های ویژه او از درون مغز دیگری سر بر آورد و یا از جهان بینی شخصی وی سرچشمه و نشأت نگیرد.
تردیدی نیست كه شماری از شاهكارهای سینمای كمدی- اجتماع و حتی كمدی- رمانتیك ایتالیا محصول همان فكر و نتیجه كار مونیچلی است و امروز- در سال ۲۰۰۷ بیشتر كارشناسان در ایتالیا بر این باورند كه تكرار تجربیات او در حال حاضر نا ممكن است، زیرا هم آن فیلم ها از تجربه ها و نوع نگاه شخصی آن فیلمساز ریشه و بار و بر گرفته اند و هم خصوصیات بومی و اجتماعی زندگی در ایتالیا اینك بسیار تغییر یافته و معیارها و موازین تازه ای حاكم شده اند كه ساخت كارهایی مانند فیلم های قبلی مونیچلی و تكرار آن رویدادها را ناممكن یا دست نیافتنی می سازد. از شاهكارهای مونیچلی در این ارتباط و در آن مقطع زمانی خاص می توان به «I soliti ignoti» (۱۹۵۸) اشاره كرد كه یك بار دیگر از بازی توتو در رل اصلی بهره می گرفت و این توتو كسی بود كه چهره تلخ اش در تضاد كامل با هجو و طنزی بود كه كاراكتر و كارهایش در دل فیلم هایش می آفریدند و مونیچلی استاد مسلم در به تصویر كشیدن آن بود. مونیچلی استعدادهای ویتوریو كاسمن و مارچلو ماسترویانی را نیز در سینما كمدی- اجتماعی ایتالیا بارور ساخت.
و از نخستین كسانی بود كه این خصلت را در وجود آنها نشان و سراغ گرفت و به تماشا نهاد. یكی از شناخته شده ترین فیلم های او در آن ایام «معامله بزرگ در خیابان مادونا» است كه در سال ۱۹۵۸ اكران شد.
یك سال بعد از آن بود كه مونیچلی «جنگ بزرگ» را ساخت كه به باور عده ای بهترین فیلم زندگی او بوده است. همین فیلم، جایزه شیر طلایی یعنی عنوان برترین فیلم جشنواره و نیز ایتالیا را به او بخشید و كاندیدای جایزه اسكار برترین فیلم «خارجی» (غیر آمریكایی) سال نیز شد. در آن فیلم، هم ویتوریو كاسمن بازی می كرد و هم البرتو سوردی كه دیگر ستاره سینمای كمدی ایتالیا بود. مونیچلی به خوبی توانسته بود با ارزش هایی كه در سال های پس از جنگ جهانی دوم در كشورش پا گرفته بود و عادت ها و ارزش های قبلی را نفی می كرد شوخی و بازی كند و لهجه های متفاوت شخصیت های قصه اش را كه هر كدام از یك شهر و روستای متفاوت در ایتالیا می آمدند، دستمایه و وسیله ای قوی در این راه قرار دهد.
مونیچلی در سال های بعدی دوبار دیگر هم كاندیدای جایزه اسكار برترین فیلم خارجی سال شد و این، برای فیلم های «سازمان دهنده» در ۱۹۶۳ و « La ragazza Conla La pistola» (۱۹۶۸) بود. همچنین باید از فیلم «برای عشق و طلا» (۱۹۶۶) نام برد، زیرا از دیگر فیلم های شاخص سینمای ایتالیا است. در این فیلم با یك مرد میانسال مواجه می شویم كه پیشتر شوالیه بوده و حالا باید با یك زندگی معمولی خو بگیرد. ایفای رل او با ویتوریو كاسمن بود كه در این نقش ها استادی داشت. مهم این بود كه مونیچلی طنز خاص خود را به این ماجرا می بخشید و بدین وسیله زندگی این شوالیه رو به فراموشی را مسخره تر و جذاب تر می ساخت.
البته مونیچلی در این راه تنها نبود واز سناریویی كه زوج ایج و اسكارپلی هنرمندانه نوشته بودند، به بهترین نحو سود می برد و آن را پشتوانه خود داشت. معروف است كه دیالوگ های نگاشته شده توسط این زوج هنری به طرز موفق و غریبی، گفتارها و گویش ایتالیایی ها با اهالی سایر كشورهای لاتین را ادغام می كرد. مونیچلی فیلم بعدی اش را كه «Berancaleone alle crociate» نام داشت و نمونه روشن دیگری از كمدی های جامعه شناسانه همراه با تمركز بر ایده های لاتن بود، در سال ۱۹۷۰ رو كرد.
سپس نوبت به «دوستان من» رسید كه مربوط به سال ۱۹۷۵ می شد واز بازی اوگوتونازی و فیلیپ نواره در رل های اصلی بهره می گرفت و یك كمدی تلخ با دربرداشتن انواع استعاره ها و اشارات انتقاد آمیز از شرایط زندگی جدید در ایتالیا و در سطح اروپا بود. مونیچلی در این فیلم به خوبی توانسته بود احساسات تلخ و سر خوردگی های اجتماعی موجود در كشورش را با حس تنوع طلبی و شوخی های روز ادغام كند و كاری را بجا بگذارد كه با انبوه مردم ارتباط برقرار می كرد.
«یك مرد بسیار كوچك» (۱۹۷۸) و «IL Marchese del grillo» (۱۹۸۱) كارهای مشابه و موفق دیگری بودند كه مونیچلی در این زمینه اكران كرد و جشنواره ای از لهجه ها و گویش های مختلف بود.
مونیچلی از آنها برای شوخی كردن با تاریخ بهره گرفته بود. او آلبرتو سوردی معروف را هم در این دو فیلم در خدمت داشت كه به تنهایی سلاحی برنده برای توصیف و انتقال احساس های آن بر شمرده می شد و حتی سیمایش نیز به تنهایی برای ترسیم آن چه مونیچلی می خواست، كفایت می كرد. از آخرین كارهای مونیچلی و بهتر بگوییم از فیلم های عصر پایانی كار او در عرصه سینما می توان به «Speriamo che sia Femmina» (۱۹۸۵)، «Parenti serpenti» (۹۲) و «Cari fo ttvtissimi amici» (۹۴) اشاره كرد كه آخری پائولو هندل را به عنوان بازیگر اصلی در خدمت داشت.
یك تخصص و رویداد رجعت كننده در بیشتر كارهای مونیچلی به تصویر كشیدن آدم های طبقه متوسط است كه پیوسته رؤیاهای بزرگ و خواب تبدیل شدن به آدم های ثروتمند و بزرگ و كسب شهرت را می بیند، اما به انواع گرفتاری ها كشیده می شوند یا دزدی می كنند یا سلاح های سیاسی و اجتماعی غلطی را در دست می گیرند و بازیچه اجتماع خود می شوند و این تم را در بسیاری از فیلم های مونیچلی می بینیم. با این حال او در جزء جزء قصه و در تمام طول مسیر از چاشنی شوخی و تمسخر هم برای توصیف این قضیه استفاده و كاری می كند كه بیننده حتی برای لحظه ای هم متوجه هجویه تلخی نشود كه در ورای آن چهره ای خندان قرار دارد و گاه روی بر می تابد و پشت یك لبخند گم می شود.
مونیچلی همچنین استاد درنشان دادن آدم هایی بوده است كه پای دوستی می ایستند و شكست می خورند ولی هرگز به رفقا و اصالت ها و ایده های خود پشت نمی كنند. او كه یك نمایشنامه نویس خوب هم هست و با تلویزیون نیز همكاری كرد و حتی در تئاتر هم به بازی پرداخت، با بیشتر بازیگران مطرح سینمای ایتالیا از ۱۹۴۰ به بعد كار كرده و بهتر بگوییم كشف كننده و به حركت درآورنده آنها بوده است و بجز نام هایی كه برده شد، باید از این ها نیز یاد كنیم: مونیكا ویتی، جان كارلو جیانینی، استفانیا ساندرلی، ویتوریو دسیكا، انریكو مونته سانو، جان ماریا وولونته، پائولو ویلاجیو، لئوناردو پیركاچیونی و همچنین نینو مانفردی.
در سال ،۱۹۹۱ زمانی كه در فستیوال فیلم ونیز جایزه خدمات تمام عمر را به مونیچلی اهدا كردند، او به جای تقدیر از خود گفت: «سینما چیزی است كه متولد شده و هرگز نخواهد مرد. بنابر این برای من مهم نیست كه برسر دیگران و منجمله خودم چه خواهد رفت.»
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید