یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نویـد بخشـایش


نویـد بخشـایش
مناجات ابوحمزه ثمالی ترنمی است زمینی که راه به آسمان ها دارد، ترجمان عشق است ودلدادگی، ونمادی است شکوهمند از عجز و لابه ی بنده ای گنه کار در پیشگاه ارحم الراحمین وخیر الغافرین. هنگامی که انسان این مناجات را در خلوت گاه سحر زمزمه می کند، روح او به ملکوت اعلا عروج می کند و برای مدتی از هیاهو وزرق وبرق دنیا می آساید ودر فضایی آکنده از نوید بخشایش ورحمت سیر می کند.
مناجات های جانبخش امام سجده گران وزینت بخش عابدان، در فضای تاریک مدینه، بارقه ای از رحمت وامید می افکند.
شمیم دعاهای جانسوز آن امام همام، آسمان حجاز را عطرآگین نموده وگریه های طولانی تنها یادگار کربلا، مصائب نینوا را در برابر چشمان حکام جور همچنان مجسم می ساخت.
او را زین العابدین وسجاد وبکّاء لقب داده اند ومجموعه ای گرانسنگ به نام «صحیفه سجادیه» از او به یادگار مانده است که هنوز حلاوت آن کاستی نیافته و طراوت آن در گذار زمان زدوده نشده است. این نوشتار نورانی که به «زبور آل محمد» مشهور است مجموعه ای است از آموزه های مکتب اهل بیت که زین العابدین با تمسک به «سلاح دعا» در دوران سیاه اموی برای پیروان خود به یادگار گذارده است. گاه نیز آن حضرت به شاگردان خود ادعیه ای گرانبار می آموخت که از آن جمله است مناجات «ابوحمزه ثمالی» که قرائت آن در اسحار ماه مبارک رمضان سفارش شده است.
این مناجات با ادبیاتی بلیغ وزیبا، آکنده از مضامین عالی توحیدی وعرفانی است. این ترنم زمینی که راه به آسمان ها دارد، ترجمان عشق است ودلدادگی، ونمادی است شکوهمند از عجز و لابه ی بنده ای گنه کار در پیشگاه ارحم الراحمین وخیر الغافرین. هنگامی که انسان این مناجات را در خلوت گاه سحر زمزمه می کند، روح او به ملکوت اعلا عروج می کند و برای مدتی از هیاهو وزرق وبرق دنیا می آساید ودر فضایی آکنده از نوید بخشایش ورحمت سیر می کند. با هم گردانیده ی فرازهایی از این مناجات جان فزا را مرور می کنیم:
سپاس خدای را که چون بخوانمش اجابتم کند، هر چند من در اجابت دعوت او کندی کنم! سپاس خدایی را که چون از او چیزی بخواهم عطا کند، هر چند اگر او از من چیزی طلبد، بخل ورزم! سپاس او را که هر گاه اراده کنم برای قضای حاجاتم ندایش کنم وبی هیچ واسطه ای، هر گاه بخواهم با او خلوت نمایم!
بارالها، راه های وصول به تو هموار است وآبشخور امید به تو سرشار! ابواب دعا برای فریادگران گشاده است وآن که قصد کوی تو کند، مسافتی اندک پیش رو دارد. تو از خلایق محجوب نیستی، بلکه این اعمال زشت است که حجاب میان آنان با تو شده است!
تو فرموده ای وچه راست وعده فرمودی که از فضلم طلب کنید که خدایتان به شما مهربان است. مولای من، این در شان تو نباشد که به طلب فرمان دهی وآن گاه دریغ ورزی! تو منان وعطابخشی وهمه کائنات ریزه خوار خوان رحمت تواند. تو آنی که در دنیا مرا پروراندی ودر آخرتم نوید عفو وکرم دادی! عشق خود را به تو، شفیع درگاهت قرار می دهم وبه این شفاعت نیک اعتماد دارم!
مولای من، به زبانی خوانمت که گنه گنگش نموده وبه قلبی نجوایت کنم که معصیت تباهش ساخته است... چون به معاصی خود بنگرم زاری کنم وچون کرم تو را مشاهده نمایم، به طمع افتم، پس گر ببخشایی بهترین رحم آورانی واگر عذابم کنی بهترین عدالت پیشگانی...
نیکی ات به سوی ما فرو افتاده وبدی ما سوی تو فرا آمده است، اعمال زشت ما تو را ازبخشش وکرم باز ندارد، تو پاک ومنزهی، اوه چه حلم وعظمتی! اوه چه عفو و کرمی!
بارالها، فضل وشکیبایی تو برتر از آن است که با گناهان من سنجیده شود، پس مرا بیامرز واز عذاب آتشم نگاه دار...
هر گاه اراده مناجات تو کردم وبرای نماز ودعا مهیا گشتم، خواب را بر من غالب ساختی و توفیق مناجاتم سلب نمودی. چه بسیار با خود گفتم درون خود بپیرایم ودر محفل توّابین درآیم، اما هر بار بلیه ای این توفیق گران از من سلب نمود.
گویی مرا از درت رانده ای واز بندگیت دور ساخته ای، یا این که مرا اهل دروغ یافته ای وبه شنیدن دعایم رغبت نداری، ویا مرا نسبت به نعمت های خود ناسپاس یافتی ومحرومم نمودی، ویا خواسته ای مرا به گناهانم عقوبت نمایی. ولیکن مولای من، گر ببخشایی، جلال وکرمت چنین ایجاب می کند، وچه بسیار گنه کارانی بوده اند که بر آنان ترحم کرده ومعاصی آنان بخشوده ای...
پروردگارا، من آن گنهکاری هستم که در خلوت از تو حیا نکرده ودرعیان حرمتت پاس نداشتم. من صاحب مصائب گران هستم، من آن بنده ام که بر مولای خود جسارت کرده است، من آن گنه کارم که جبار آسمان ها را معصیت نموده ومرتکب گناهان کبیره شده است. من آن تبه کارم که مهلتم بخشیدی لیک آزرم روا نداشتم. با حلم خود گناهانم پوشاندی، گویی مرا غافل نموده واز مجازات خود دور داشتی. با این همه، گویی این تو بودی که از من حیا می کردی!!
بارالها، آن گه که معصیتت می کردم، نه منکر ربوبیتت بودم ونه امر تو خوار می داشتم ونه از تهدید تو غافل بودم، بلکه نفس اماره وهواها مرا فریفت وبدبختیم مرا به گناه افکند وستاریت تو، بر معصیتم جری ساخت... اکنون چه کسی مرا از عذاب خواهد رهانید؟واگر حبل تو را از کف بدهم، به کدامین ریسمان چنگ زنم؟! وای از آن گناهانی که کتاب غیب تو برای من شمارش نموده است! اگر جود ورحمتت نبود واگر از نومیدی نهی نکرده بودی، مرا چه می شد؟!
یاریم بخش تا بر حال خود بگریم که روزگار به آمال وتسویف گذرانده ام، به مرحله ای رسیده ام که امید به هیچ خیری در خود ندارم. اگر در چنین حالی در گور در آیم، آیا کسی حالی بدتر از من خواهد داشت؟ واپسین خانه خود را به توشه ای مهیا نساخته وفرشی از کردار نیک برای خوابگاه ابدیم نپرداخته ام!
چرا نگریم، در حالی که عاقبت کار خود ندانم ونفس اماره و روزگار هر دو مرا می فریبند. کرکس مرگ پیوسته بر سرم بال وپر می زند. از نزع روح خود می گریم واز تاریکی گور وتنگی لحد مویه می کنم. از سوال نکیر ومنکر، از آن هنگام که با خواری وبا بدنی برهنه از گور بدر آیم، با باری از گناه وپشتی خمیده از سنگینی معاصی. گاه به راست وگه به چپ خود می نگرم، خلایق همه درگیر کار خود هستند. عده ای با سیمای شاداب ومتبسم وگروهی با چهره های تیره وذلیل در آن محشر کبری گام به عرصه قیامت می نهند...
معبودا، در این دنیا بر غربتم ودر هنگام مرگ بر کُربتم رحم آور. بر تنهایی ووحشتم در گور وبر خواریم در هنگام حساب ترحم آور. آن گاه که در بستر مرگ بر خود می پیچم وآن هنگام که در غسالخانه پیکرم را می غلتانند وآن زمان که خویشان وآشنایان جنازه ام را به گورستان می برند، وآن گه که به تنهایی در حفره گورم می نهند، بر من رحم آور ودر خانه جدید مونس من باش!
بارالها در خور آن چه از تو می طلبم نیستم، لیک تو اهل تقوی وآمرزشی. تو آن کسی هستی که باران فیوضاتت را برکسانی جاری می کنی که از تو طلب رحمت نکرده اند وبر کسانی می بخشی که ربوبیت تو را انکار می کنند! پس چگونه است حال آن که از تو مسألت می کند وبر این باور است که خلق وامر از آن توست!؟
به عزت وجلالت سوگند، اگر از درم برانی، این آستانه را ترک نخواهم کرد ودست از تملقت برنخواهم داشت، چرا که جود وکرمت را بسیار دیده ام! حتی اگر مرا در غل وزنجیر افکنی ورحمتت از من دریغ نمایی ووزشتی هایم بر خلایق آشکار گردانی وآن گاه فرمان دهی به آتشم دراندازند ومیان من ونیکانم جدایی افکنی، هرگز از تو قطع امید نخواهم کرد!
مولای من، گر بر گناهانم مواخذه کنی، من نیز بر بخشایشت مواخذه کنم! اگر به دوزخم بیفکنی، فریاد برآورم واهل آتش را به دوستیم با تو آگه سازم!
الهی اگر بخشایشت ویژه اولیا ودوستانت است واگر اکرامت منحصر به اهل طاعت است، پس گنه کاران به کجا رو کنند وبدکاران کدامین در را بکوبند!؟
بارالها اگر به آتشم دراندازی دشمنت یعنی ابلیس خشنود می شود، واگر به بهشتم درآوری پیامبرت خوشحال می شود ومن نیک می دانم که سرور حبیبت نزد تو برتر از خوشحالی دشمنت است!
بار الها، دلم مالامال از عشق خود گردان وخشیت خود بر آن هموار نما، لقایت محبوب من گردان ولقای مرا نیز دوست بدار وآن را قرین راحت وگشایش وکرامت قرار ده، در شمار صالحانم از گذشتگان وآیندگان درآور وگام هایم در طریقت آنان استوار فرما....
تو در کتابت از ما خواسته ای از ستم ولغزش خلق درگذریم، اکنون ما بر خود ستم کرده ایم، آیا تو سزواراتر از همگان نسبت به بخشایش ما نیستی؟
تو نیز ما را فرمان داده ای که سائل را از در خود نرانیم، اینک من سائل درگاه توام، آیا حاجت مرا روا نخواهی ساخت؟
در جای دیگر ما را امر نمودی که به نزدیکان وفرودستان خود احسان کنیم، اکنون ما بندگان وبردگان توایم، آیا به احسانت ما را از آتش دوزخ رهایی خواهی بخشید؟...
نویسنده: فرزان - شهیدی
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید