سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


می‌خواهد زنده بماند؛ به هر قیمتی!


می‌خواهد زنده بماند؛ به هر قیمتی!
● ورود به چهارراه حوادث
قادری ۲۰ ساله بود که برای نخستین‌بار آن هم از دریچه بازیگری وارد دنیای رنگارنگ سینما شد. او که خواسته یا ناخواسته با آغاز تحصیل در رشته داروسازی، آینده‌اش را به سمت ‌و سویی دیگر ترسیم کرده بود، یکباره لقای طبابت جسم را به عطای آن می‌بخشد و چشم در چشم جذابیت‌های پیدا و پنهان سینما، در سودای طبابت روح (!!!) آینده‌ای این‌بار خودخواسته را برمی‌گزیند و در «چهارراه حوادث» با جریان سینمای ایران هم‌داستان می‌شود. «چهارراه حوادث» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان در سال ۱۳۳۴ نخستین تجربه بازی قادری جوان در یک فیلم سینمایی بود؛ تجربه‌ای که تا به امروز با کمترین فراز و فرود و در خطی یکنواخت، ۶۹ بار دیگر هم تکرار شد. از میان این فهرست بلند، هشت فیلم هم محصول سینمای پس از انقلاب است و داوری آنها فارغ از تغییرات بنیادی به وجود آمده در عرصه سینما، باز هم موید همین یکنواختی و ثبات‌قدم(!) است. قادری اما دل در گرو «سینما» داشت و نه «بازیگری» و شاید به همین دلیل در همان سال‌های نخست برای ورود به عرصه کارگردانی دورخیز کرد تا اینکه ۱۰ سال پس از «چهارراه حوادث» با «داغ ننگ» (۱۳۴۴) فعالیت خود در زمینه کارگردانی را کلید زد. او پس از «داغ ننگ» تا مقطع انقلاب تجربه کارگردانی ۳۹ فیلم را به نام خود ثبت کرد و پس از انقلاب نیز با کارگردانی ۱۳ فیلم، استمراری مثال‌زدنی (با احتساب ممنوعیت ۱۰ ساله) را برای خود رقم زده ‌است.
● در امتداد «داغ ننگ»
«دادا» با فیلمنامه‌ای از سعید مطلبی، نخستین فیلم سینمایی ایرج قادری پس از انقلاب و در جایگاه کارگردانی است. این فیلم که محصول سال ۶۱ است، تقابل آشنای آن روزگار بین ارباب و رعیت را روایت می‌کند. البته با عبور از فیلتر نگاه شخصی قادری، این تقابل به نقد نگاه مالکانه اربابان بر نوعروسان روستا تقلیل یافته است. قادری که پیش از انقلاب تجربه بازی در پنج فیلم سعید مطلبی را در کارنامه داشت، پس از انقلاب نیز همراهی با این یار قدیمی را برگزید و پس از «دادا»، فیلم «برزخی‌ها» وسال‌ها بعدتر «محاکمه» را به روایت و قلم او به تصویر کشید. اگرچه نخستین فیلم جنگی سینمای ایران را جمشید حیدری با نام «مرز» و در سال۱۳۶۰ساخته بود اما «برزخی‌ها» به‌عنوان یکی از نخستین فیلم‌های سینمای ایران و نخستین فیلم کارنامه قادری با موضوع انقلاب و جنگ هم با فیلمنامه‌ای ازسعید مطلبی در سال ۶۱ ساخته شد؛ فیلمی که مستقیم با انقلاب و حوادث پس از آن ارتباطی موضوعی داشت و داستان فرار گروهی مجرم عادی از زندان در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را روایت می‌کند. آنها که قصد دارند از کشور خارج شوند، در دهکده‌ای مرزی با مردی به نام «سیدیعقوب» آشنا می‌شوند که می‌کوشد با اعمال و گفتارش زندانیان را از فرار بازدارد. آنها ابتدا موعظه‌های سیدیعقوب را به ریشخند می‌گیرند اما به مرور پس از تجاوز ارتش بیگانه به خاک میهن، تحت‌تأثیر فداکاری سید‌یعقوب و اهالی دهکده قرار گرفته و از روستا دفاع می‌کنند و جان خود را از دست می‌دهند. نکته جالب در داستان این فیلم به ظاهرمتفاوت در کارنامه قادری محور قرار گرفتن گروهی مجرم از زندان گریخته و تحول نهایی آنها در مواجهه با خوبی‌های خالص است که یادآور همان آدم‌های آشنای قادری است؛ کاراکترهایی که اتفاقاً این‌بار و به یکباره با انقلاب و حوادث برخاسته از آن مواجه شده‌ و در بستری متفاوت طعم تحول را می‌چشند.
● تاراج؛ مرگ قهرمانان
پس از «برزخی‌ها» و در سومین گام حضور در مقام کارگردان، قادری «تاراج» را با فیلمنامه‌ای از علیرضا داوودنژاد در سال ۶۳ مقابل دوربین برد. فیلمی که تا به امروز هم جزو معدود آثار به یادمانده از کارنامه او محسوب می‌شود. «تاراج» در میانه دهه ۶۰ و همزمان با اوج‌گیری فیلم‌های قهرمان‌محوری که در مبارزات نفسگیر با قاچاقچیان، داستانی حماسی و در بیشتر موارد شعاری را رقم می‌زدند، فیلمی متعادل بود و با حضور تأثیرگذار «جمشید هاشم‌پور» در همان هیبت دیرآشنای خود (در قالب قهرمان پیروز)، تصویری ماندگار از آن سال‌های سینمای ایران را ثبت کرد. فیلم، داستان دستگیری «زینال بندری» قاچاقچی سابقه‌دار تریاک (با بازی هاشم‌پور)، توسط «ستوان احمد»، رئیس اداره مبارزه با مواد مخدر است که با پرداخت رشوه محکومیت خود را به حبس تقلیل می‌دهد و پس از یک‌سال به دلیل خوشرفتاری آزاد می‌شود. زینال اما بار دوم که به زندان می‌افتد تصمیم می‌گیرد ستوان احمد را در دستگیری قاچاقچیان یاری دهد. دوستی گرمی بین احمد و زینال برقرار می‌شود. احمد درمی‌یابد که پسر زینال نیز معتاد به هروئین است. زینال پسرش را در زیرزمین خانه حبس می‌کند تا او را ترک دهد. در پایان فیلم هم زینال و احمد سردمداران توزیع هروئین را از پا در می‌آوردند و خود نیز کشته می‌شوند و این پایان درام قهرمانان، از مهم‌ترین نوآوری‌ها و نقاط تمایز «تاراج» میان فیلم‌های کلیشه شده با قهرمان تا همیشه زنده آن سال‌های سینمای ایران بود.
● بازگشت با «می‌خواهم زنده بمانم»
پس از «تاراج» ایرج قادری به مدت ۱۰ سال از دنیای سینما به دور افتاد. اما این غیبت بلند ‌گویی بهترین فرصت برای نفس تازه‌کردن این کارگردان دیگر پیشکسوت سینما بود. بازگشت قادری پس از ۱۰ سال با فیلم «می‌خواهم زنده بمانم» (۱۳۷۳) بسیاری را امیدوار کرد؛ فیلمی که امتیاز اصلی آن فیلمنامه‌ای از رسول صدرعاملی بود و اجرای آن توسط ایرج قادری که دیگر تسلطش بر خلق تعلیق با تصویر بر پرده سینما را ثابت کرده ‌بود، به تولد فیلمی ماندگار در سینمای دهه ۷۰ ایران انجامید. کیفیت داستان فیلم که ایده اولیه شکل‌گیری آن به یکی از پرونده‌های جنجالی - جنایی دهه ۶۰ با سرانجامی غیرقابل پیش‌بینی و برای مخاطبان نامعلوم باز‌می‌گشت، به ‌راحتی مخاطبان بسیاری را برای دیدن این حادثه درام و تلخ در قالب تخیلی بر پرده سینما، متقاعد کرد؛ پرونده قتل نوجوانی به نام «پدرام تجریشی» که همه شواهد حکایت از قتل او به دست نامادری‌اش، «مریم شهمیرزادی» داشت. دادگاه‌های علنی این پرونده و نوعی فراگیری آن در جامعه، صدرعاملی و چند نفر دیگر را واداشت این پرونده را پیگیری کنند. فیلمنامه اولیه «می‌خواهم زنده بمانم» را قرار بود خود صدرعاملی کارگردانی کند که به جهت نزدیکی به متن ماجرا و تحقیقات میدانی گزینه‌ای مناسب هم بود، اما به دلیل برخی مسائل کار متوقف ماند و چندی بعد قادری شروع به ساخت آن کرد. اگرچه شاید جنبه مستند و مطابق با اصل پرونده در فیلم با این تغییر کمرنگ شد (تا جایی که در ابتدای فیلم جمله «داستان این فیلم واقعی نیست» درج شد) اما تخیل قادری و نیز توانایی مثال‌زدنی‌اش در خلق تعلیق در لحظه‌های حساس فیلم، بشدت مخاطب ایرانی را در آن سال‌ها تحت‌تأثیر قرار داد و با فیلم همراه کرد.
‌● فرار از موفقیت
«می‌خواهم زنده بمانم» بسیاری را به قادری تازه‌نفس امیدوار کرد اما گویی این توفیق چندان به دل خود قادری ننشسته بود که بار دیگر بر سر قواعد و اصول خودتعریف خود بازگشت و «نابخشوده» را با فیلمنامه‌ای از محمدحسین لطیفی در سال ۷۵ ساخت؛ فیلمی که بازهم با محوریت قهرمانی زخم‌خورده، ماجرای درگیری و مشغله‌های متعدد یک سرهنگ نیروی انتظامی که یک قاچاقچی مواد مخدر قصد دارد از او انتقام بگیرد را به تصویر می‌کشید. پس از ناکامی «نابخشوده» قادری این‌بار دست به قلم شد و ۳۱ سال پس از تجربه نگارش «لیلاج»، فیلمنامه «پنجه در خاک» را نوشت و خود مقابل دوربین برد. فیلم بر محور درگیری اهالی یک روستای مرزی برای اثبات هویت و ریشه‌های ایرانی خود حرکت می‌کند؛ «سربازان عراقی درصدد هستند تا مردان یک روستای مرزی را به جبهه ببرند، اما آنها ریشه خود را ایرانی می‌دانند به همین دلیل شبانه تصمیم به فراری دادن جوانان می‌گیرند. قضیه لو می‌رود و عراقی‌ها دستور دستگیری همه مردان جوان روستا را می‌دهند. سرهنگ عراقی اویاق‌خان، بزرگ روستا را مجبور می‌کند که یا تسلیم شود یا بپذیرد مردم روستایش مانند مردم حلبچه در یک بمباران شیمیایی کشته شوند. اویاق‌خان بدون اینکه مردم روستا قبول کنند تسلیم می‌شود، اما مردم می‌فهمند و با سربازان عراقی درگیر می‌شوند و در انتها پرچم خونین ایران را به اهتزاز درمی‌آوردند». قادری اگرچه برای دومین بار سراغ «جنگ» رفته بود اما «پنجه در خاک» هم تکراری بر همان فرمول‌های دیرپای سینمای او بودکه نه فقط به مذاق منتقدان که به نگاه مخاطبان هم خوش نیامد.
● سام هم می‌خواست زنده بماند!
سال ۷۱ قادری شاید به امید تکرار توفیق «تاراج» فیلمنامه‌ای از علیرضا داوودنژاد را به‌دست گرفت. «طوطیا» ملودرامی سطحی از درگیری‌های خاص یک خانواده سه نفره که هر کدام سازی برای خود می‌زنند را روایت می‌کرد که با مرور خلاصه داستان درج شده از این فیلم، با جمله پایانی «زندگی شیرین می‌شود» (!) تصور فضا و کیفیت آن چندان دشوار نیست. «شهرت» با فیلمنامه‌ای از محمدهادی کریمی در سال ۷۹ تجربه ناکام دیگری در کارنامه قادری را رقم زد؛ فیلمی که به دلیل پرداختن به موضوع رحم اجاره‌ای در آن سال توقیف شد. قادری اما بعد از ناکامی‌ها به یاد خاطره «می‌خواهم زنده بمانم» خود قلم به دست گرفت تا داستان پرتعلیق دیگری در فضای دادگاهی- جنایی را به تصویر بکشد.
«سام و نرگس» در همان سال توقیف «شهرت» به نگارش درآمد و مقابل دوربین رفت. داستان این فیلم به رابطه سه دوست می‌پرداخت که علاقه به خواهر یکی از آنها بینشان تفرقه می‌اندازد. این فیلم که مخاطبان را با خاطره «می‌خواهم زنده بمانم» و با توقعی بسیار بالا به سالن سینما کشید، هیچگاه نتوانست تکرار توفیق پیشین باشد و تنها نام ثبت شده از آن در مرور سینمای ایران محدود شد به نخستین فیلم سینمایی محمدرضا گلزار؛ نابازیگر خوش‌سیمای آن سال‌ها و سوپراستار سال‌های بعد سینمای ایران!
● قهرمان زخم‌خورده و «محاکمه»
دهه ۸۰ برای قادری با «چشمان سیاه» آغاز شد. فیلمنامه‌ای از محمدهادی کریمی که اثری بشدت سطحی و ملودرام‌زده بود که گفته شد متاثر از شخصیت یک دختر شاعر نابینا ساخته شده است اما این‌بار هم توفیق یار قادری نشد تا بار دیگر خود قلم به‌دست بگیرد و «آکواریوم» را با فیلمنامه‌ای از خود در سال ۸۴ مقابل دوربین ببرد. فیلم داستان یک قهرمان اتومبیلرانی است که برای رفتن به آمریکا به ترکیه سفر می‌کند و در آنجا با مشکلاتی مواجه می‌شود. خلق لحظه‌هایی بشدت قرین با خاطرات «فیلمفارسی» و نیز حضور قادری برای نخستین‌بار در مقابل دوربین پس از نزدیک به دو دهه غیبت، از بارزترین ویژگی‌های «آکواریوم» محسوب می‌شود. یک سال پس از این فیلم، قادری بار دیگر فیلمنامه‌ای از یار قدیمی خود در سینمای ایران، سعید مطلبی را برای کارگردانی در دست گرفت. «محاکمه» ملودرامی پرتعلیق بود که در قالب داستانی اجتماعی بخشی از مشکلات نسل جوان جامعه را مورد بررسی قرار می‌دهد. در این فیلم قادری، خود نقش اول را ایفا می‌کند تا خاطره حضور در هیبت قهرمان زخم‌خورده اما هنوز مبارز را با تمام وجود حس کند و به‌تصویر بکشد.
● هنوز در چهار‌راه حوادث!
این‌ روزها آخرین ساخته سینمایی ایرج قادری با فیلمنامه‌ای از سیروس تسلیمی روی پرده سینماهاست؛ فیلمی که از همان ابتدای اعلام نامش به‌عنوان گزینه اکران، اعتراضاتی را پیشاپیش مبنی بر زنده شدن دوباره «فیلمفارسی» در رسانه‌ها به‌همراه داشت، اما بررسی و مرور ۳۹ فیلم پیشین قادری زبان اعتراض به آن پیش‌داوری‌ها را بسته نگاه داشت. قادری گویی در تمام این سال‌ها تنها به بودن و ماندن بر پرده سینما اندیشیده است و کمتر پتانسیل سینما به‌عنوان ابزاری برای دغدغه‌مندی و دغدغه‌انگیزی را مورد توجه داشته است. همین هم پاشنه آشیل و البته امروز شیرازه کارنامه نیم‌قرن حضور یکنواخت ایرج قادری در سینمای ایران است؛ کارگردانی که در میانه دهه هفتم زندگی هنوز سودای قهرمانی ویکه‌بزنی در سر دارد و ثابت‌قدم بر قواعد و فرمول‌های صرفا بصری خود ایستاده است. قادری همان جوان پرشور ایستاده در «چهارراه حوادث» است، با این تفاوت که امروز تجربه آزمون و خطای ۷۰ بازی، ۴۰ کارگردانی، ۷ تهیه‌کنند‌گی و ۴ نویسندگی را در کارنامه خود دارد. آقای قادری خسته نباشید!
منبع : روزنامه وطن امروز


همچنین مشاهده کنید