شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


راهنمای دزدیدن جسد


راهنمای دزدیدن جسد
▪ محسن حکیم معانی
▪ در رویای بابل
▪ نوشته ریچارد براتیگان
▪ ترجمه؛ پیام یزدانجو
▪ چاپ اول؛ ۱۳۸۶
▪ نشر چشمه
اگر از ریچارد براتیگان فقط «صید قزل آلا در امریکا» را خوانده باشید، احتمالاً به هیچ وجه نمی توانید تصور کنید که او بتواند قصه گوی خوبی هم باشد چرا که واقعیت این است که «صید قزل آلا در امریکا» از خواننده دعوت نمی کند تا بنشیند و گوش به قصه یی از زبان براتیگان بسپارد. اما وقتی رمان «در رویای بابل» او را دست می گیری، ماجرا به کلی چیز دیگری می شود. انگار با یک براتیگان دیگر سر و کار داری؛ براتیگانی که اگرچه مانند اولی پسامدرنیست است، اما مثل یک پدربزرگ خواننده را روی زانوانش می نشاند و برایش قصه می گوید.
«در رویای بابل» در وهله نخست یک رمان کارآگاهی است. اما به رغم حضور عناصر این ژانر- چنان که همتایان دیگر خود- به سرمنزل مقصود (یا به نوعی مقصد معهود) که خواننده انتظارش را دارد، نمی رسد. مثلث کارآگاه، قتل و قاتل هر سه در اثر حضور دارند، حتی رازی هم در میان است، اما گویی بنا نیست گرهی از کار باز شود. در عوض موقعیتی ایجاد می شود که بی شباهت به موقعیت های چخوفی نیست. کارآگاهی که شدیداً محتاج پول است در ازای مبلغی قابل توجه باید جسدی را از پزشکی قانونی بدزدد، اما در پایان جسد روی دستش می ماند و نمی داند با آن چه کند و این در حالی است که هنوز راز این جنایت چون اتاقی دربسته نامکشوف مانده است. براتیگان در این رمان پیش از آنکه دغدغه نوشتن اثری کارآگاهی داشته باشد، به نظر می رسد قصد دست انداختن این ژانر را داشته است. رازها و گره های مهیبی را در داستان مطرح می کند بدون آنکه به هیچ کدام پاسخی بدهد.
نه تنها قتل و انگیزه ها و علل آن روشن نمی شود، بلکه معلوم نیست چرا قاتل یا قاتلان درصدد دزدیدن جسد مقتول از پزشکی قانونی برآمده اند، از سوی دیگر معلوم نیست چرا به جز راوی (همان کارآگاه مفلس) چند نفر دیگر هم برای دزدیدن جسد مامور شده اند و در قدم بعدی اینکه چرا برای دزدیدن جسد از راوی هم نقشه یی طراحی شده و به عده یی پول داده شده است؟، اینها سوال هایی است که برای راوی هم مطرح است ولی نه او و نه مخاطب رمان بنا نیست به جوابی دست پیدا کنند. ظاهراً قرار است خواننده فقط سیر وقایع را دنبال کند و پابه پای راوی جلو برود، اما همچون او به نتیجه یی نرسد. سوال اینجا است که وقتی چنین رمانی به سرانجام نمی رسد آیا باز هم می توان نام «کارآگاهی» را بر آن نهاد؟ اگر «بله» پس گره گشایی ها چه می شوند؟ آیا خواننده نباید انتظار داشته باشد سرانجام پرده از راز جنایت کنار رود و...،
و اگر «نه» پس این همه مقدمه چینی و فراهم آوردن زمینه های یک رمان پلیسی برای چیست؟ اینجا است که تنها فرض باقی مانده را باید بپذیریم و آن اینکه براتیگان قصد داشته با استفاده از زمینه های کارآگاهی رمانی ضدکارآگاهی خلق کند. شاید از همین روست که براتیگان دست به تجربه دیگری هم می زند و دو ژانر دیگر را نیز با رمان کارآگاهی خلط می کند. «در رویای بابل» از سویی و با کمی اغماض رمانی علمی - تخیلی نیز هست. ظاهراً راوی بیماری روانی دارد که باعث می شود گاه خود را در سرزمینی دیگر و با اشخاص دیگری ببیند؛ شاید نوعی شیزوفرنی. راوی در حالی که کاملاً بیدار و هوشیار است، ناگهان خود را در بابل باستانی می یابد و کارهای غریبی از او سر می زند. این وجه رمان تا اندازه یی خواننده را به یاد رمان «سلاخ خانه شماره پنج» اثر کورت ونه گات می اندازد. گو اینکه در این میان یک مرز بسیار حساس نیز وجود دارد. در اثر ونه گات، کمپل با تمام وجود خود را در کره دیگری می یابد و اذعان دارد که از لحاظ فیزیکی نیز در زمان به حرکت درمی آید در حالی که راوی رمان براتیگان همواره تاکید دارد که سفرش سفری رویاگونه است و او در عین حضور فیزیکی اش در زمان و مکان تعریف شده در رمان، تنها در رویا به بابل سفر می کند و برمی گردد. اما آنچه از این مهم تر است اینکه براتیگان با گنجاندن چنین تمهیدی در رمانش باعث می شود اثرش هرچه بیشتر از یک رمان کارآگاهی صرف فاصله بگیرد و با ترکیب ژانرها در محدوده یک ژانر خلاصه نشود. «در رویای بابل» از سویی رمانی حادثه یی است. صحنه های زد و خورد در پزشکی قانونی و تعقیب و گریز راوی و افرادی که اجیر شده اند تا جسد را از او بربایند، شواهدی بر این مدعاست. اگرچه یک رمان پلیسی و کارآگاهی نیز می تواند حادثه یی باشد، اما این کار نویسنده نشان از آن دارد که او کوشیده است ذهن خواننده را از محور اصلی داستان به سوی دیگری پرتاب کند و این هم در راستای همان هدف غایی است که پیش از این درباره اش بحث شد.با خصوصیاتی که برای «در رویای بابل» برشمردیم، چندان بعید به نظر نمی آید که اثری طنازانه باشد. به واقع هم این گونه است. طنز مهم ترین ابزار نویسنده در این رمان است. سختی ها و مشقات زندگی در دوره رکود اقتصادی، بیکاری و وضعیت افتضاح راوی و دردسرهایی که او برای انجام ماموریت اش با آنها دست به گریبان است لاجرم محملی جز طنز نمی تواند بیابد. اما طنز براتیگان در این رمان فقط در محدوده زبان خلاصه نمی شود، اگرچه از طنز زبانی نیز بهره کافی برده است. از سویی موقعیت کلی رمان طنز است. کارآگاه مفلسی که ماه هاست بیکار است، حالا به او پیشنهاد عجیبی می شود و او باید جسدی را از پزشکی قانونی بدزدد. این همان موقعیت طنزآلودی است که به آن اشاره شد.
دزدیدن جسد قاعدتاً باید کار قاتلان باشد نه کارآگاهان. و این همان اساس طنز و نقطه تعریف آن است، یعنی دیدن اشخاص و اشیا در محلی که نباید باشند. موقعیت پایانی رمان هم مضحک است. راوی جسد را دزدیده و سرانجام مجبور است آن را در یخچال خانه اش پنهان کند و معلوم نیست با جسدی که روی دستش مانده باید چه کند. جدای از طنز موقعیت، در رمان «در رویای بابل» با طنز شخصیت هم مواجهیم. راوی مفلس رمان اصلاً کارآگاه نیست، بیچاره یی است که در امتحان استخدام پلیس مردود شده، از همه جا رانده و مانده به کارآگاهی خصوصی روی آورده و در این زمینه هم موفق نبوده. به سبب ناکارآمدی اش در این شغل هم بی پول و مقروض است و هم منفور مادرش. مادر راوی او را به خاطر شغلش از خود می راند و تحقیر می کند. وجود چنین شخصیتی به عنوان راوی باعث ایجاد طنز شخصیت نیز در رمان شده است.
مطلب دیگری که هنگام بحث درباره رمان «در رویای بابل» نباید فراموش کرد، اهمیت زمان در این داستان است. داستان حدود نیمی از یک روز کامل را روایت می کند؛ از ساعت دو بعدازظهر تا نیمه شب دوم ژانویه ۱۹۴۲.
در مورد زمان به دو نکته اصلی و چند نکته فرعی باید اشاره کرد؛ نخست اینکه وقتی داستانی در زمانی چنین اندک روایت می شود، شاید ابتدا تصور شود که باید آن را نه رمان که داستان بلند خواند. اما مساله اینجا است که درهم آمیزی زمان در ذهن راوی (رجعت ها به بابل باستان) و از سویی فلاش بک های داستان - که هر کدام به نوبه خود نقش تعیین کننده یی در تعریف و تبیین جایگاه شخصیت اصلی یا شخصیت های فرعی داستان دارند - باعث می شود زمان در عرض روایت بسط پیدا کند و اثر را به مرز رمان برساند.
از طرف دیگر زمان بندی طولی رمان (نیمی از یک روز) باعث شده خواننده پابه پای راوی و دوش به دوش او حرکت کند و خود را در بطن ماجرا ببیند. به خصوص که فصل بندی مقطع این رمان به اضافه زمان، ضرباهنگی ایجاد کرده است که مخاطب را به حرکت وامی دارد و اجازه نمی دهد رمان را زمین بگذارد چون می داند با قطع ریتم رمان حتماً چیزی را از دست خواهد داد. با این تعریف شاید بتوان گفت که «در رویای بابل» را حتماً باید یک نفس خواند.
تاکید بر سال ۱۹۴۲ در رمان «در رویای بابل» نکته دیگری است که صرف نظر از آن بی مبالاتی است. رمان در سال های رکود اقتصادی در امریکا و در بحبوحه جنگ جهانی دوم روایت می شود. این امر جدای از آنکه بازتاب وضعیت نابسامان امریکا در آن سال ها است، وجهی استعاری نیز به رمان می دهد. در میان بزرگ ترین دستاورد انسان مدرن یعنی جنگ های ویرانگر و ظهور فاشیسم، تنها ملجا و پناهگاه انسان هایی مانند راوی «در رویای بابل» است؛ سرزمینی که ساعتی در آن بیاسایند بدون آنکه دغدغه جنگ، فقر و بیکاری و ناتوانی از پا درآوردشان. هنگامی که راوی رمان براتیگان همه چیز را از دست رفته می بیند فقط دلش به همین خوش است؛ «خدا را شکر که هنوز دفتری اعجاب انگیز با حمامی از مرمر... و یک ارابه طلایی در بابل داشتم.» (ص ۲۳۵)
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید