یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


ستایش‌ نه‌، نفرت‌ از فقر


ستایش‌ نه‌، نفرت‌ از فقر
مسیری‌ كه‌ اصغر فرهادی‌، در راه‌ پیشرفت‌ پیموده‌، چنان‌ سرعتی‌ دارد كه‌ شاید در باورها نگنجد. او، كارگردانی‌ است‌ كه‌ تاكنون‌ فقط‌ سه‌ فیلم‌ سینمایی‌ ساخته‌، اما حاصل‌ كارش‌ چنان‌ بوده‌ است‌ كه‌ هر تماشاگر علاقه‌مند به‌ سینما، پس‌ از تماشای‌ همان‌ دومین‌ فیلمش‌ در پی‌ این‌ بود كه‌ ببیند ساخته‌ بعدی‌ او چگونه‌ خواهد بود و پس‌ از دیدن‌ «چهارشنبه‌ سوری‌» این‌ كنجكاوی‌ها و علاقه‌مندی‌ها بیشتر و بیشتر خواهد شد.
«چهارشنبه‌ سوری‌» بی‌گمان‌ بهترین‌ فیلم‌ جشنواره‌ بیست‌ و چهارم‌ و یكی‌ از بهترین‌ آثاری‌ است‌ كه‌ در چند سال‌ اخیر در سینمای‌ ایران‌ ساخته‌ شده‌ است‌. فیلمی‌ عمیق‌ و تلخ‌ درباره‌ یك‌ رابطه‌ دو نفره‌، كه‌ به‌ نوعی‌، تراژدی‌ زندگی‌ امروز طبقه‌ متوسط‌ را تداعی‌ می‌كند. فیلم‌ از این‌ نظر، ارزش‌ جامعه‌نگارانه‌ هم‌ دارد.
اصغر فرهادی‌ سازنده‌ «چهارشنبه‌ سوری‌» پیش‌ از این‌ تعلقات‌ اجتماعی‌ خود را در دو اثر قبلی‌اش‌، «رقص در غبار» و «شهر زیبا» و البته‌ قبل‌ از آن‌ در دو سری‌ مجموعه‌ «داستان‌ یك‌ شهر» نشان‌ داده‌ است‌. نگاه‌ تلخ‌ او، از حیث‌ گزنده‌ بودن‌ میان‌ سینماگران‌ هم‌ نسل‌ خودش‌ كم‌ همتا است‌ و البته‌ تسلط‌ او به‌ زبان‌ سینما هم‌ قابل‌ تحسین‌ است‌.
حالا به‌ نظر می‌رسد موفق‌ترین‌ كارگردان‌ نسل‌ سوم‌ سینمای‌ ایران‌ بعد از این‌ راه‌ دشواری‌ را پیش‌ رو خواهد داشت‌ او حالا توقع‌ ما و اصغر فرهادی‌ را از خودش‌ بالاتر برده‌ است‌ و شاید به‌ همین‌ دلیل‌ تصمیم‌ گرفته‌ تمام‌ سال‌ ۸۵ را صرف‌ مطالعه‌ و نوشتن‌ فیلمنامه‌ كار بعدی‌اش‌ كند تا چنته‌اش‌ برای‌ فیلم‌ چهارم‌ پربارتر باشد. امیدواریم‌ كه‌ او با چنته‌ پر باز گردد.وقتی‌ اصغر فرهادی‌ را با آن‌ چهره‌ آرام‌ و آن‌ كلاه‌ بره‌ معروفش‌ می‌بینم‌ اصلا باورم‌ نمی‌شود صاحب‌ این‌ ظاهر ساده‌ و آرام‌ همان‌ كسی‌ است‌ كه‌ تلخ‌ترین‌ و صریح‌ترین‌ روایت‌ها و تصویرها از حاشیه‌نشینان‌ جامعه‌ و آدم‌های‌ امروز را در مجموعه‌های‌ «داستان‌ یك‌ شهر» و فیلم‌های‌ «رقص در غبار»، «شهر زیبا» و «چهارشنبه‌ سوری‌» به‌ نمایش‌ گذاشته‌ است‌. هر چه‌ باشد او بچه‌ دهه‌ انقلاب‌، نوجوان‌ دهه‌ جنگ‌ و جوان‌ دهه‌ اصلاحات‌ است‌ و همه‌ این‌ وقایع‌ در ذهن‌ كنجكاو و مستعد او تاثیر گذاشته‌ و حالا در نوشته‌ها و فیلم‌هایش‌ تاثیرات‌ اجتماعی‌ آن‌ را می‌بینیم‌.
آقای‌ فرهادی‌ قبل‌ از اینكه‌ سوالات‌ مربوط‌ به‌ كارنامه‌ حرفه‌یی‌ و فیلم‌ «چهارشنبه‌سوری‌» را مطرح‌ كنم‌ دوست‌ دارم‌ به‌ این‌ سوال‌ جواب‌ بدهید كه‌ اصغر فرهادی‌ دوران‌ كودكی‌ و نوجوانی‌اش‌ را در چه‌ محیطی‌ گذرانده‌ و با چه‌ نوع‌ شرایطی‌ روبرو بوده‌ است‌؟
من‌ متولد ۱۳۵۱ در خانواده‌یی‌ از طبقه‌ متوسط‌ هستم‌، ولی‌ با این‌ تفاوت‌ كه‌ هم‌ پدر و هم‌ برادرانم‌ خیلی‌ نسبت‌ به‌ اطراف‌ حساس‌ بودند و این‌ حساسیت‌ها به‌ من‌ هم‌ منتقل‌ شد. یكی‌ از اتفاق‌هایی‌ كه‌ همیشه‌ در خانواده‌ ما رخ‌ می‌داد دور هم‌ نشستن‌ها و حرف‌زدن‌ها بود كه‌ غالبا این‌ حرف‌ها یك‌ جوری‌ تحلیل‌ اتفاقاتی‌ بود كه‌ در طی‌ روز افتاده‌ بود و همه‌ شنیده‌ بودند.
شما فرزند چندم‌ خانواده‌ هستید؟
من‌ فرزند دوم‌ خانواده‌یی‌ هستم‌ كه‌ در واقع‌ چهار تا برادر هستیم‌ و این‌ ارتباطی‌ كه‌ بین‌ ما چهار برادر و پدر و مادرمان‌ وجود داشت‌ یعنی‌ همین‌ دور هم‌ نشستن‌ و صحبت‌ كردن‌ درباره‌ مسائل‌ روز محیطی‌ را ایجاد كرد كه‌ باعث‌ شد من‌ از همان‌ دوران‌ كودكی‌ و نوجوانی‌ام‌ نسبت‌ به‌ اتفاقاتی‌ كه‌ در اطرافم‌ رخ‌ می‌داد بیگانه‌ نباشم‌ و احساس‌ كنم‌ كه‌ باید نسبت‌ به‌ آنها واكنش‌ نشان‌ بدهم‌ و این‌ واكنش‌ها در شكل‌های‌ مختلفی‌ بروز پیدا می‌كرد كه‌ بارزترین‌ شكل‌ آن‌ فیلمسازی‌ بود، یعنی‌ یكی‌ از راه‌های‌ واكنش‌ نشان‌ دادن‌ من‌ در واقع‌ فیلم‌ ساختن‌ بود.
شما در آن‌ دور هم‌ نشستن‌های‌ خانوادگی‌ بیشتر درباره‌ چه‌ مسائلی‌ صحبت‌ می‌كردید؟
معمولا كمتر پیش‌ می‌آید كه‌ افراد یك‌ خانواده‌ دور هم‌ جمع‌ شوند و مفصل‌ صحبت‌ كنند ولی‌ این‌ اتفاق‌ هر شب‌ در خانواده‌ ما می‌افتاد و هركس‌ درباره‌ اتفاقات‌ و آدم‌هایی‌ كه‌ در طول‌ روز دیده‌ بود حرف‌ می‌زد و بقیه‌ تحلیل‌ می‌كردند و نظر خود را درباره‌ این‌ صحبت‌ها و اتفاقات‌ مطرح‌ می‌كردیم‌. البته‌ اتفاقات‌ دیگری‌ هم‌ در این‌ میان‌ دخیل‌ بود، مثلا اینكه‌ پدر من‌ در اوایل‌ انقلاب‌ همانند اكثر مردم‌ خیلی‌ به‌ اتفاقاتی‌ كه‌ در جامعه‌ می‌افتاد حساس‌ بود و خیلی‌ پیگیر مسائل‌ سیاسی‌ بود و بالطبع‌ من‌ هم‌ شنونده‌ آن‌ بحث‌ها بودم‌. وقتی‌ هم‌ كه‌ جنگ‌ شروع‌ شد برادر من‌ به‌ جبهه‌ رفت‌ و از این‌ طریق‌ خانواده‌ ما درگیر جنگ‌ و مسائل‌ آن‌ شد. البته‌ خانواده‌ ما خیلی‌ هم‌ خاص‌ و متفاوت‌ نبود و تقریبا مثل‌ بقیه‌ مردم‌ زندگی‌ می‌كردیم‌ ولی‌ الان‌ كه‌ به‌ گذشته‌ فكر می‌كنم‌ متوجه‌ می‌شوم‌ كه‌ همه‌ ما (افراد خانواده) یك‌ جور حساسیت‌ نسبت‌ به‌ شرایط‌ پیرامونی‌مان‌ داشتیم‌ و از ابتدا اینگونه‌ رشد كردیم‌ كه‌ برایمان‌ مهم‌ باشد چه‌ اتفاقاتی‌ در بیرون‌ از خانه‌مان‌ و در كل‌ مملكت‌مان‌ رخ‌ می‌دهد و این‌ روحیه‌ همچنان‌ درون‌ ما حفظ‌ شده‌ و با اینكه‌ الان‌ كمتر پیش‌ می‌آید كه‌ همه‌ افراد خانواده‌ دور هم‌ جمع‌ شویم‌ ولی‌ در مواقعی‌ كه‌ همه‌ در كنار یكدیگر هستیم‌ تمام‌ صحبت‌هایمان‌ حول‌ و حوش‌ اتفاقاتی‌ است‌ كه‌ در اطرافمان‌ رخ‌ داده‌ یا قرار است‌ بیفتد.
شما در اوایل‌ گفت‌وگو اشاره‌ كردید كه‌ با پدر و برادرانتان‌ دور هم‌ جمع‌ می‌شدید، نقش‌ مادرتان‌ در این‌ میان‌ چه‌ بود، آیا او هم‌ در بحث‌های‌ شما شركت‌ می‌كرد؟
مادرم‌ از اینكه‌ ما دور هم‌ بودیم‌ خیلی‌ لذت‌ می‌برد و هنوز هم‌ دوست‌ دارد كه‌ مانند گذشته‌ دور هم‌ جمع‌ شویم‌. او الان‌ پنجاه‌ و دو سال‌ دارد و آن‌ موقع‌ كه‌ من‌ نوجوان‌ بودم‌ مادرم‌ هم‌ در بحث‌های‌ ما شركت‌ می‌كرد ولی‌ مثل‌ همه‌ مادرها نگران‌ این‌ بود كه‌ این‌ واكنش‌هایی‌ كه‌ نسبت‌ به‌ محیط‌ در ما وجود دارد رشد پیدا كند و دردسرساز شود. حاصل‌ یكی‌ از این‌ واكنش‌ها هم‌ این‌ بود كه‌ برادر من‌ در سن‌ خیلی‌ پایین‌ به‌ جبهه‌ رفت‌ و مدتی‌ در جبهه‌ ماند و وقتی‌ آمد به‌ دلایلی‌ دیگر تصمیم‌ به‌ بازگشت‌ نگرفت‌. در واقع‌ او حدود یك‌ سال‌ و نیم‌ در جبهه‌ ماند و وقتی‌ آمد دیگر هیچ‌ وقت‌ به‌ جبهه‌ بازنگشت‌. به‌ هرحال‌ من‌ خیلی‌ نكته‌ خاصی‌ در این‌ بخش‌ از ماجراها نمی‌بینیم‌ كه‌ بخواهم‌ توضیح‌ مفصلی‌ درباره‌اش‌ بدهم‌.
به‌ هرحال‌ اینگونه‌ كنجكاوی‌ها درباره‌ زندگی‌ هنرمندان‌ و بخصوص‌ گذشته‌ آنها همیشه‌ وجود داشته‌...
از آنجایی‌ كه‌ من‌ در فیلم‌ها و سریال‌هایی‌ كه‌ كار كرده‌ام‌ به‌ طبقه‌ محروم‌ جامعه‌ پرداخته‌ام‌ این‌ تصور به‌ وجود آمد كه‌ من‌ رشد یافته‌ همان‌ طبقه‌ هستم‌ در حالی‌ كه‌ اینگونه‌ نبود و همانطور كه‌ گفتم‌ من‌ رشد یافته‌ طبقه‌ متوسط‌ هستم‌ ولی‌ به‌ دلیل‌ نفرتم‌ از فقری‌ كه‌ در بین‌ یكسری‌ آدم‌های‌ طبقه‌ محروم‌ وجود داشت‌ و من‌ آن‌ را می‌دیدم‌، آن‌ آدم‌ها برایم‌ مهم‌ شدند و به‌ دلیل‌ جنس‌ قصه‌هایی‌ كه‌ آن‌ سال‌ها می‌خواندم‌ و تاثیری‌ كه‌ آن‌ قصه‌ها بر ذهن‌ من‌ می‌گذاشت‌، آن‌ نگاه‌ و سمپاتی‌ نسبت‌ به‌ طبقه‌ محروم‌ در من‌ به‌ وجود آمد.
اگرچه‌ خودم‌ از آن‌ طبقه‌ نبودم‌ ولی‌ از همان‌ دوره‌ نوجوانی‌ كه‌ احساس‌ كردم‌ می‌توانم‌ بنویسم‌ و باید بنویسم‌ و تمرین‌ نوشتن‌ می‌كردم‌ قسمت‌ اعظم‌ حساسیتم‌ نسبت‌ به‌ محیط‌ طرف‌ طبقه‌ محروم‌ شد و دغدغه‌ها و مشكلات‌ این‌ طبقه‌ برایم‌ مهم‌ شد ولی‌ این‌ حساسیت‌ بدین‌ معنا نبود كه‌ دوست‌ دارم‌ فقر را ستایش‌ كنم‌، اتفاقا برعكس‌ به‌ دلیل‌ نفرت‌ زیادم‌ از فقر بود.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید