سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


عشق خواندن


عشق خواندن
در این دیرگاه تاریخ جهان، کتاب ها در تمامی اتـاق های خانه ها دیده می شوند - در اتـاق بچه ها، اتاق مهمانخانه، اتاق غذاخوری، آشپزخانه. و در تعدادی از خانه ها آنقدر غکتاب هاف روی هم جمع شده اند که باید در اتاقی مختص خودشان جای داده شوند. رمان، شعر، تاریخ، زندگینامه، کتاب های گرانبها با جلد چرمی، کتاب های ارزان قیمت با جلد مقوایی - گاهـی وقت ها آدم جلوی کتاب ها می ایسـتد و با حیرتی زودگذر می پرسد این چه لذتی است که از بالا و پایین رفتن چشمان روی خطوط چاپی بی شمار می برم یا این چه کالایی است که من خلق می کنم؟ خواندن هنری بسیار پیچیده است - بررسی سریع احساس هایمان به عنوان یک خواننده این کمیت را به ما نشان خواهد داد. و وظایف ما به عنوان خواننده بسیار و گوناگون هستند. با این حال شاید گفته شود نخستین وظیفه ما در قبال یک کتاب این است که آدم باید آن را در اولین مرتبه به گونه یی بخواند که انگاری در حال نگارش آن بوده است.
آدم باید با نشستن روی نیمکت همراه با تبهکاران شروع کند، نه اینکه از سکوی مسند قضاوت بالا رود تا در میان قضات بنشیند. آدم باید با نویسنده در عمل آفرینش اثرش - خواه خوب باشد یا بد - همدست و شریک جرم باشد. چون هر یک از این کتاب ها که ممکن است در نوع و کیفیت متفاوت باشند، تلاشی است برای ساختن چیزی و نخستین وظیفه ما به عـنوان خوانندگان تلاش و فهـم آن چیزی است که نویسـنده از نخستین کلمـه با آن اولین جمله اش را می سازد تا انتها که با آن کتابش را پایان می بخشد. ما نباید طرح خود را به او تحمیل کنیم ؛ نباید بکوشیم او را واداریم خواسته اش را با خواست ما تطبیق دهد. باید اجازه دهیم «دفو» دفو و «جین اوستین» جین اوستین باشد، درست به همان آسانی که می پذیریم ببر پوست و لاک پشت لاکش را داشته باشد. و این بسیار دشوار است. چون این یکی از خصوصیت های بزرگی و عظمت است که عرش و دنیای فانی و طبیعت انسان را مطابق با بینش خود می کند.
نویسندگان بزرگ به این نحو غالب اوقات ما را مجبور می کنند تلاش هایی قهرمانانه بکنیم غآثارشانف را به طور صحیح بخوانیم. ما را می پیچانند و می شکنند. حرکت از دفو به جین اوستین، «هاردی» به «پیکاک»، «ترولوپ» به «مردیت»، «ریچاردسن» به «رودیارد کیپلینگ» پیچیده و فاقد شکل طبیعی است، این راه و آن راه را به شدت به سوی خود می کشد. و این هم برای نویسندگان کمتری است. هر یک استثنایی هستند؛ هر کدام دیدگاهی، خلق و خویی و تجربه یی از آن خود دارند که ممکن است با دیدگاه، خلق و خو و تجربه های ما ناسازگار باشد اما اگر قرار است نسبت به نویسنده با عدالت رفتار کنیم باید این امکان را داشته باشد که خود را به طور کامل نشان دهد. و نویسندگانی که بیشترین چیز را برای ارائه به ما دارند غالـب اوقات بیش از همه بر ضد پیشـداوری ها و تعصب های ما عمل می کنند؛ به خصوص اگر قرار باشد ما بیشترین چیزی را که می توانند به ما بدهند به دست آوریم. اما همان گونه که اشاره کردیم خواندن هنری پیچیده است. تنها شامل همدردی و فهم نیست. نقد و قضاوت کردن را هم شامل می شود.
خواننده باید جایگاه متهم در دادگاه را ترک کرده و از مسند قضاوت هم بالا رود. باید دست از طرفدار بودن بردارد؛ باید قاضی شود. و این مرحله دوم است که می توان آن را مرحله بعد از خواندن نامید، چون خیلی وقت ها این مرحله بدون آنکه کتابی در پیش روی ما باشد به انجام می رسد و حتی لذتی بالاتر از آن چیزی به همراه دارد که در واقع به هنگام تورق کتاب می بریم. هنگام خواندن واقعی، تاثیرها و حس های جدید بیش از اندازه تاثیرگذاری های قبلی را حذف یا کامل می کنند. همان طور که می خوانیم خوشی، خشم، ملال، خنده مدام جای یکدیگر را می گیرند. قضاوت به طور موقت کنار گذاشته می شود چون نمی توانیم بفهمیم بعد ممکن است چه پیش آید. اما اکنون کتاب کامل شده است. شکلی قطعی یافته است. و اکنون این کتاب به طور کلی متفاوت از آن کتابی است که به تازگی در چندین بخش مختلف غدرون ذهنف پذیرفته شده است. این کتاب دارای قالـبی است، دارای موجودیتی است. و این قالب، این موجودیـت می توانـد در ذهن جـا داده شـده و با قالب های نگارشی دیگر کتاب ها مورد مقایسه قرار گیرد و از طریق مقایسه با آنها اندازه و کوچکی خود را به معرض نمایش بگذارد.
با این حال درست است که این فرآیند قضاوت و تصمیم گیری انباشته از لذت است اما انباشته از دشواری هم هست. نمی توان منتظر کمک زیادی از بیرون بود. منتقدان و نقدها حدود را تعیین می کنند اما این کمک زیادی به ما نمی کند تا در زمانی که قضاوت مان از کتابی که به تازگی خوانده ایم داغ است، قضاوت دیگر ذهن ها را بخوانیم. بعد از آنکه عقیده کسی شکل گرفت عقاید دیگران بسیار روشنگر می شود. در آن موقع اسـت کـه می توانیم از قضـاوت مان دفـاع کنیم و اینکه بیشـترین استفاده را از قضـاوت منتقدان بزرگ - جانسـون ها، درایدن ها و آرنولدها - ببریم.
برای شکل دهی ذهن هـایمان می توانیم ابتدا با تشخیص کامل و تا سر حد امکان سـریع تاثیرهایی که کتاب غروی ذهن مانف بر جای گذاشته است و پس از آن با مقایسه این تاثیرها با آن تاثیراتی که در گذشته غذهنف ما را طرح ریزی کرده اند بهترین کمک را به خودمان بکنیم. این تاثیرات در گنجه ذهن مان آویخته شده است - اشکال کتاب هایی که خوانده ایم، همانند لباس هایی هستند که درآورده و در انتظار فصل شان آویخته ایم. بنابراین اگر به تازگی برای مثال غاثری ازف «کلاریسا هارلو» را برای نخستین مرتبه خوانده ایم آن را پذیرفته و اجازه می دهیم تا خود را در برابر اشکالی که پس از خواندن «آنا کارنینا» در ذهن ما مانده اند، نشان دهد. آنها را در کنـار هم قرار می دهیم و بی درنگ چکیده دو کتاب را در برابر یکدیگر حک می کنیم. درست همان گونه که فرشتگان غتزیینیف خانه یی (برای تغییر تصویر) در برابر ماه کامل شب چهارده کنده می شوند. ما خصوصیت های برجسته «ریچاردسون» را با «تولستوی» مقایسه می کنیم. غیرمستقیم نویسی و لفاظی او را با ایجاز و صراحت تولستوی مقایسه می کنیم. از خودمان می پرسیم چرا هر یک از این نویسنـده ها چنین زاویه نگـرش متفـاوتی را انتخاب کرده اند. احساسـاتی را مقایسـه می کنیم که در بحـران های مختلف کتاب هایشان حس کرده ایم. درباره تفاوت های میان قرن ۱۸ در انگلستان و قرن ۱۹ در روسیه تفکر می کنیم اما پرسش هایی که هنگام قرار گرفتن دو کتاب در کنار هم بی درنگ به فکر خطور می کنند، پایانی ندارند. به همین خاطر به تدریج با طرح سوال ها و پاسخ به آنها متوجه می شویم که به این تصمیم رسیده ایم کتابی که تازه خوانده ایم این یا آن گونه است، این میزان یا آنقدر ارزش دارد و در کل این یا آن جایگاه را در ادبیات کسب می کند. و بدین سان اگر خوانندگانی خوب باشیم نه تنها ادبیات باستان و شاهکارهای درگذشتگان را مورد قضاوت قرار داده بلکه نویسندگان زنده را مورد ستایش و مقایسه قرار می دهیم چون که آنها باید با الگوی کتاب های مشهور زمان های گذشته مقایسه شوند.
پس به همین دلیل زمانی که معلم های اخلاق از ما می پرسند با حرکت دادن چشم هایمان روی این صفحه های چاپی فراوان چه کار خوبی انجام می دهیم، می توانیم پاسخ دهیم که داریم نقش مان به عنوان خواننده را به انجام می رسانیم تا به این شاهکارها در دنیا کمک کنیم. داریم سهم کار خلاقه مان را انجام می دهیم - تهییج می شویم، تشویق می کنیم، نمی پذیریم، تایید و عدم تاییدمان را احساس می کنیم و به همین دلیل اینها برای نویسنـده همانند بازدارنده و محرک عمـل می کنند. این یک دلیل برای خوانـدن کتاب هاست. - ما داریـم کمک می کنیم تا کتاب های خوب به دنیا بیایند و کتاب های بد را غیرقابل پذیرش می کنیم. اما این دلیل واقعی نیست. دلیل واقعی ناشناخته باقی می ماند. - ما از خواندن لذت می بریم. این لذتی پیچیده و دشوار است؛ از سنی به سنی و از کتابی به کتاب دیگر تغییر می کند. اما این لذتی کافی است. در واقع این لذت به قدری عظیم است که کسی نمی تواند تردید کند دنیا بدون آن مکانی به مراتب متفاوت تر و پست تر از آنی می شد که هست. خواندن دنیا را تغییر داده و به تغییر آن ادامه می دهد. بنابراین زمانی که روز قضاوت فرا می رسد و تمامی حقایق عیان می شوند، از فهم دلیل این امر متعجب نخواهیم شد که چرا از میمون به انسان ارتقا یافتیم و غارهایمان را ترک کرده، کمان و تیرهایمان را رهاکردیم و دور آتش نشستیم و حرف زدیم و به فقرا بخشیدیم و به بیماران کمک کردیم - در واقع این دلیل است که چرا سرپناه و جامعه را از زمین های بی حاصل و توده درهم برهم جنگل ها ساختیم - ما خواندن را دوست داشته ایم.
ترجمه؛ توفان راه چمنی
منبع؛ گاردین ۱۷ ژانویه ۲۰۰۹
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید