یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


جیب برها به بهشت نمی روند!


جیب برها به بهشت نمی روند!
برخلاف همیشه که منتقدان در حواشی کم نامی خود، نقد می نویسند، در این چند هفته ای که گذشت خبر ساز شدند. آن ها هیچ قابلیتی برای ستاره شدن ندارند و چون کم تر کسی از نقد خوشش می آید، منتقدان هم آدم های چندان محبوبی نیستند؛ به خصوص برای اهل سینما و نقد شوندگان. به هر حال در چند هفته گذشته، اتفاقاتی افتاد که می توان جدی تر از اتفاق نگاه شان کرد.
شلیک اول را سیروس الوند و در گفت و گو با ماهنامه صنعت سینما مرتکب شد. در این هفده سالی که نقد نوشته ام، مدال مشهورترین فیلمساز در تصور توطئه علیه خود، بر گردن او آویخته شده است. او مدعی شد که منتقدان فیلم های او متقاضی بازیگری یا دستیاری برای او بوده اند و چون مورد موافقت ایشان قرار نگرفته، کمر به قتل ( یا در واقع نقد! ) فیلم های او بسته اند. دست اندرکاران سینما می دانند که این ادعای جدیدی نیست و الوند حدود دو دهه است که همین قصه تکراری را در باره همه منتقدان خود بازگو کرده است. قضیه به شوخی با مزه ای تبدیل شده و بیش تر همکاران خودش در حیطه فیلم سازی با نقل این قصه، برخورد طرب انگیز و دلسوزانه ای می کنند.
جالب این جاست که او برای باور پذیری قصه اش، زمان و مکان هم برای تقاضای آنان عنوان می کند و کاری به این نکته ندارد که خیلی از متهمان، اصلا با او برخوردی نداشته اند، چه برسد به این جور تقاضاها. به قول یکی از دوستان روان پزشک، تکرار قصه های دروغ و توهم ها به تدریج به باور فرد نفوذ می کند و او کم کم مطمئن می شود که واقعا چنین اتفاقی افتاده.
جالب است که او جسارت نام بردن از فرد خاصی را هم نداشته، چون در این صورت مجبور به ارائه مدرک می شد و کارش با شکایت فرد مورد نظر سخت می شد. الوند فیلمساز زیر متوسطی ست و منطقا دستیاری او برای کسی اعتبار آفرین نیست و این اتهام می تواند از این منظر هم توهین محسوب شود. چندی بعد، الوند به صورت همکاران فیلمساز خود چنگ کشید، به چهره ی آنانی که نقد مثبت دریافت کرده اند.
او مدعی شد که آن ها برای منتقدان سینما، مهمانی شام بر پا می کنند و این جماعت نمک گیر شده هم در پاسخ، تصمیم می گیرند که به صورت هماهنگ در ستایش از آن فیلم بنویسند.
تحلیل روانی چنین اتهاماتی را به همکاران روان پزشک خود وا می گذارم و البته به عنوان یک پزشک، مراجعه به یک روان پزشک حاذق را به سیروس الوند توصیه می کنم. درست است که هر دو دروغ از آن دور هم می لنگند، اما در هر صورت توهین آمیزند. شاید خیلی ها، از جمله انجمن منتقدان که باید حافظ شان اعضای خود باشد، قضیه را به حساب توهم یک فیلمساز میان سال ناکام بگذارند و بگذرند، اما این جور تهمت پراکنی ها می تواند در صورت تکرار و رویه شدن، به حوصله نقد نویسی لطمه بزند. در واقع خیلی یاد بگیرند که با تهمت و توهین به منتقدان، آن ها را از نزدیکی به آثار خود باز بدارند. طبیعی ست که خیلی ها دوست ندارند سر بی درد را دستمال ببنند.
درست شبیه راه اتهام زنی های غیر اخلاقی میان سیاسیون دنیای غرب برای این که رفبا را از حیطه بیرون کنند یا اصلا حوصله ورود را از آن ها بگیرند. معمولا رفع اتهام دشوارتر از خود آن است و در هر صورت باعث لکه دار شدن اذهان می شود. فکر کنید کسی بیاید و از سر کینه یا حسادت به فلان فیلمساز تهمت بزند که تو به بازیگرهای خانم خود نظر بد داری. آن آدم اگر پاک ترین فیلمساز هم که باشد، دچار خسارت می شود و ترجیح می دهد که کم ترین برخورد را با آن فرد تهمت زن داشته باشد. خبر دارم که برخی همکاران به دلیل همین رفتار هتاکانه الوند، از خیر نقد او گذشته اند. آخرین آن ها هوشنگ گلمکانی بود که به دلیل نقد کاملا ملایم و البته کاملا منفی در باره فیلم نازل زن دوم باعث خشم الوند شد و به قول دوستان رفت تو لیست سیاه دستیاران جواب رد شنیده ی استاد!
□□□
انجمن منتقدان برای نخستین بار، جشن منتقدان برگذار کرد و از برگزیدگانی تقدیر کرد. این حرکت که پس از سال ها بلاخره آغاز شد، شایسته تقدیر است و باید بکوشیم که استمرار داشته باشد. به ویژه که انجمن منتقدان در خانه سینما، مغضوب سایر صنوف نقد شده نیز هست و در همه این سال ها کوشیده شده تا کم کارکرد و در حاشیه بماند. آن قدر که به دلیل فقدان کارامدی موثر، از سوی اعضا نیز جدی گرفته نمی شد. خوشبختانه دوستان جوان ما در مدیریت جدید انجمن، عزم و همت جزم کرده اند که موثرتر باشند و البته حتما می دانند که نباید به برپایی جشن اکتفا کنند و گرفتار معضلات باندی و رفیق بازانه شوند. حتما حواس شان هست که به چاهی نیفتند که بسیاری صنوف دیگر خانه سینما افتاده اند. طبیعی ست که دوستان منتقد به برخی حواشی این جشن هم نقد داشته اند که قابل بررسی ست. مهم ترین ضرورت هر صنفی، بهره مندی از بدنه کارشناسی قوی و متنوع از یک سو و حمایت از همه اعضا در همه سطوح از سوی دیگر است.
مثلا دو اشکال عمده جشن در مقوله انتخاب هاست. اول این که موضوعی و محدود کردن انتخاب آثار و افراد باعث نابسنده شدن و غیر قابل ارجاع شدن آن ها می شود. همان گونه که همکارمان مهرزاد دانش هم نوشت، بسیاری اسامی و فیلم های معتبر را نمی شد در این محدوده جای داد. شاید بررسی کارشناسی بیش تر، به نتایج بهتری در تنظیم قالب اولیه می شد. شگفتی بزرگ تر ماجرا در اعلام منتقدان برتر سی سال اخیر است. عدم حضور برخی نام های معتبر و چهار پنج نام شگفت انگیزی که در این لیست هست و در هر زمینه که معتبر باشند، شایسته عنوان منتقد برتر نیستند، اعتبار نظرخواهی و کل انجمن را زیر سوال برده است. ممکن است که گفته شود این ها انتخاب دویست منتقد است و دموکراتیک رفتار شده است، پس بدیهی ترین حق دموکراتیک دانستن انتخاب هاست.
انجمن صاحب وبلاگ است و بسیاری مطبوعات نیز مشتاق اند تا انتخاب های منتقدان را بدانند. حتی دو نفر از برگزیدگان نیز نوشتند که انتخاب های این دویست نفر را اعلام کنید، اما متاسفانه تاکنون چنین نشده است. همین باعث تقویت این شایعه ویران گر شده که در انتخاب ها دست برده شده و برخی دوستان جوان در آن گنجانده شده اند. یادمان باشد که حرمت امامزاده را متولی نگاه می دارد. وقتی خودمان کاری می کنیم که اعتبار و حیثیت انجمن و جشن منتقدان و انتخاب هایش زیر سوال رود، از امثال الوند چه توقعی داریم که حرمت شکنی نکنند.خبر دارم که خوشبختانه دوستان عزیز و فعال ما در مدیریت انجمن سخت در تلاشند تا دوران نوینی را در این صنف مهجور مانده آغاز کنند.
حیف است که به چنین دلیلی و در همین ابتدای راه، این شایعه ی قوی شده همچون داغی بر پیشانی باقی بماند. حتی اگر اعلام انتخاب های دویست نفر و نتایج نهایی آن منجر به لیستی غیر از آن چه اعلام شده شود، پذیرش این خطای سهوی در شمارش آرا و تصحیح نتایج نهایی، شجاعانه تر و آبرومندتر از اتهام پنهان کاری تعمدی و خودخواهانه یا رفیق خواهانه است. با دوستم مهرزاد دانش صحبت می کردم که نامش را جزء برگزیدگان اعلام کرده اند. می گفت به دلیل همین شایعه و اصرار شبهه برانگیز دست اندرکاران در عدم اعلام انتخاب ها، برخورد دیگران با ایشان و انتخاب شدن شان بیش تر شوخ طبعانه شده تا احیانا جدی.
چرا باید چنین شود؟!...اگر انتخاب ها اعلام شود، هم با سطح سلیقه دوستان در نقد نویسی آشنا می شویم و هم اگر بر همین اسامی اعلام شده منطبق باشد، امکان آسیب شناسی جدی نقد نویسی در سینمای ایران فراهم می شود. رسیدن به این پاسخ که چنین انتخاب هایی _ اگر صحت داشته باشد _ نتیجه چه فرایندی ست و از کجا به کجا رسیده ایم. هوشنگ گلمکانی می تواند هم صحبت خوبی برای این بررسی باشد. منتقد معتبر و توانمندی که در مجله فیلم، مهم ترین حامی نقد جدی بود و لاقل دو نسل منتقد در کنار او رشد کردند. کسی که برخی نقدهایش هم چنان بر صدر می نشیند و البته نامش به عنوان منتقد برتر اعلام نشد!...به رغم این شائبه ی تلخ که امیدوارم به زودی رفع شود، کوشش همکاران عزیزمان شایسته تقدیر است و دست مریزاد دارد. همه بکوشیم که انجمن منتقدان با توان و اعتبار افزون تر به جایگاه موثرتری برسد.
□□□
یکی از برگزیدگان همین جشن، مجید مجیدی بود. وقتی رفت تا تندیس و سکه اش را از منتقدان بگیرد، موضعی بالا و توصیه گر به خود گرفت و از منتقدان خواست تا سودای فیلمسازی نداشته باشند. واقعا چرا مجیدی گمان برد که حق دارد برای منتقدان _ یا هر گروه هنری دیگر _ تعیین تکلیف کند؟ نگاه توهین آمیزی ست که به ویژه در جشن منتقدان، ناسپاسی هم به آن اضافه می شود. چه کسی حق دارد که کسی یا کسانی را از ورود به حیطه های هنری بازدارد و مگر وقتی ایشان در کسوت بازیگری فعال بودند، کسی به او گفت که فیلمساز نشود.
متاسفانه سال هاست که این دمل چرکین مافیایی در سینمای ایران – به ویژه میان برخی کارگردانان وجود دارد که این حق در را در انحصار خود می دانند. تاریخ سینمای ایران از یاد نخواهد برد که کانون کارگردانان با برخی اختیارات اهدایی ارشاد دولت های قبل، همه کار کردند تا جلوی نسل جوان و پر جنب و جوش و خلاق را بگیرند. چرا که حضور این استعدادها منجر به حذف تدریجی آن ها می شد. ظاهرا این نگاه متوقع بیمار در میان خیلی ها نهادینه شده است. این که دیگران سودای فیلمسازی نداشته باشند تا آن ها بتوانند هم چنان راحت و آسوده به سینمای متوسط خود ادامه دهند. توصیه توام با تبختر مجیدی، در ادامه همان نگاه تحدیدی نسبت به منتقدان است.
همان گونه که سرخپوست خوب سرخپوست مرده است، منتقد خوب هم منتقدی ست که هیچ کاری جز نقد سازنده (!) برای فیلمساز نکند. نکته با مزه این جاست که وقتی تهیه کنندگان سینما با آن ها رفتار مشابه خودشان را می کنند، فریادشان به آسمان می رود. آن ها هم به فیلمسازان توصیه می کنند که سودای تهیه کنندگی در سر نپرورانند و فقط فیلم بسازنند. تازه این جا بحث پول و سود است و نگاه محدودگر مجیدی، هنر و آفرینش منتقد را نشانه رفته است. یادمان باشد که هنر واقعی، روح و ذهن را تلطیف می کند و آدم های بخیل و حسود به بهشت نمی روند!
مصطفی جلالی فخر
وبلاگ شخصی دکتر مصطفی جلالی فخر: www.jalalifakhr.blogfa.com
منبع : ماهنامه آدم برفی‌ها