شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سیاست آمریکا در خلیج فارس


سیاست آمریکا در خلیج فارس
پیامدهای تهاجم و اشغال عراق توسط آمریكا تا چند دهه دیگر در خاورمیانه احساس خواهد شد. از یك سو، تهاجم عراق تأیید آشكار وجود نگرشی نظامی گرایانه تر در آمریكا در پی ۱۱ سپتامبر بود. از سوی دیگر گسیل این همه سرباز باعث شده است تا به قول ریچارد نیكسون كه در مورد جنگ ویتنام گفته بود، آمریكا به غولی بیچاره و ترحم برانگیز تبدیل شود. این مطلب را در صفحه ۸ پی می گیریم.
نیویورك تایمز نوشت، عراق به آمریكا خواهد آموخت كه دیگر نمی تواند هزینه ارتشی جهان گستر را تأمین كند. جنگ در عراق فشار زیادی بر نیروهای آمریكا وارد كرده است. در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ كه تئوریسین های پنتاگون از جنگ در دو جبهه صحبت می كردند، منظورشان مثلاً جنگیدن همزمان در كره و آلمان بود؛ولی حالا منظورشان فلوجه و موصل است. آمریكا اكنون تعهدات قابل توجه و چشمگیری از نظر ثروت ملی و نیروی انسانی نسبت به عراق دارد اما پیامدهای این تعهد نامعلوم است.نتایج انتخابات نوامبر ۲۰۰۴(عراق) ظاهراً سیاست جاری را در خلیج فارس به قول آمریكایی ها تأیید كرد. راهبرد اشغال و سلطه بلندمدت بر عراق به رغم تغییرات جدی در شرایط مناقشه دست نخورده باقی مانده است. اما چه بسا بسیاری از مقامات دولت آمریكا به مرور علی رغم میل باطنی ناچار شوند نسبت به تغییر واقعیت ها در اطرافشان واكنش نشان دهند. مبادله مقاله در مورد سقوط حكومت ها از ونزوئلا تا كره شمالی شاید سرگرمی مفرحی در مؤسسه امریكن انترپرایز و در لابه لای صفحات ویكلی استاندارد باشد. اما همان گونه كه جنگ جاری در عراق به روشنی نشان می دهد، طراحی پشتیبانی، یافتن مانع و مهمتر از همه نیروی انسانی برای تحقق این خیال پردازی ها كاملاً موضوعی دیگر است.با رفتن كالین پاول آخرین جایگاه عمل گرایی سیاست خارجی در دولت آمریكا، اكنون ویژگی دوره دوم ریاست جمهوری بوش نو محافظه كاری تمام عیار است. كاندولیزا رایس كه به هیچ مكتب ایدئولوژیك مشخصی تعلق ندارد، صرفاً با مماشات با نومحافظه كاران دوام آورد. در واقع رایس دقیقاً به این علت به ساختمان وزارت خارجه راه یافت كه تهدیدی برای نومحافظه كاران به خصوص حلقه قدرت شامل دیك چنی معاون رئیس جمهوری، دونالد رامسفلد و وزیر دفاع و مشاوران نومحافظه كاران غیر نظامی در مناصب قدرت در اطرافشان به شمار نمی رفت.
سابقه تاریخی؛ از منشور آتلانتیك
تا اركان دوگانه
به هنگام ارزیابی سابقه آمریكا در منطقه خلیج فارس، می توان از علاقه فزاینده روزولت به ایران در خلال جنگ جهانی دوم آغاز كرد. در سپتامبر ،۱۹۴۱ ایران مورد تهاجم قرار گرفت و به مناطق زیر نفوذ تقسیم شد. این امر بر خلاف اعلامیه اگوست ۱۹۴۱ منشور آتلانتیك صورت گرفت كه بر حقوق كشورهای كوچك تصریح می كرد. اشغال گری انگلیس و شوروی بسیار بیرحمانه تر و تعیین كننده تر از آنی است كه تا مدتی پیش تصور می رفت. در منطقه زیر نفوذ انگلیسی ها، دیپلمات های آمریكایی به واشنگتن هشدار دادند كه انگلیسی ها تعمداً می كوشیدند از طریق قحطی برنامه ریزی و هماهنگ شده، ایرانیان را به انقیاد وادارند. انگلیسی ها خواربار را نگه می داشتند و آن دسته از سیاستمداران و افسران نظامی ایرانی را كه مانع پیگیری منافع انگلیس در ایران می دانستند، خودسرانه بازداشت می كردند.
اهمیت ایران برای آمریكا در اوایل سال ۱۹۴۲ مورد تأكید قرار گرفت كه روزولت اعلام كرد: «بدین وسیله اعلام می كنم كه دفاع از دولت ایران نقش حیاتی در دفاع از آمریكا دارد.» با تشویق لوئیس دریفوس وزیر مختار آمریكا در تهران و ژنرال پاتریك هرلی نماینده ویژه رئیس جمهوری، روزولت كوشید ایران را به آزمون نمونه منشور آتلانتیك تبدیل كند. به رغم بیرحمی تهاجم انگلیس و شوروی، قرار بود ایران نمونه رفتار با كشورهای كوچك در جهان شود. حالا ظرف یك سال ایران با تهاجمی دیگر روبه رو می شد، تهاجم مستشاران آمریكایی به همراه ۳۰۰۰۰ سرباز آمریكایی. روزولت در نامه ای به كوردل هال وزیر خارجه خود نوشت: «از فكر استفاده از ایران به عنوان نمونه آنچه می توانیم با سیاست غیرخودخواهانه آمریكا انجام دهیم، تقریباً به وجد آمدم. نمی شد كشوری دشوارتر از ایران را در نظر بگیریم. اما مایل هستم امتحان كنیم.» در خلال جنگ جهانی دوم، دریافت واشنگتن درباره ایران عمیقاً تغییر كرد. منشأ اولیه آنچه بعداً رویكرد «اركان دوگانه» به منطقه خلیج فارس نامیده شد، در اینجا شكل گرفت كه شامل رابطه نزدیك با عربستان سعودی بود. اما آمریكا خلیج فارس را به صورت «دریاچه ای در آمریكا» می دید و رویكردی از این دست شاید قهراً با آرزوها و منافع خود كشورهای منطقه تعارض پیدا می كرد.
جنگ سرد اهمیت بیشتری به ایران نزد سیاست گزاران آمریكایی داد و تأثیر عمده ای در ایران داشت. نه فقط نخستین دعوای بین آمریكا و اتحاد شوروی در شورای امنیت سازمان ملل در سال ۱۹۴۶ و بر سر ایران رخ داد، بلكه ایران در سال ۱۹۵۳ آماج سیاست تغییر حكومت در دوره آیزنهاور قرار گرفت. ناآرامی در عراق كه كودتای افسران ملی گرا در سال ۱۹۵۸ طرح های انگلیسی ها را در این كشور ناكام گذاشت، باعث تقویت توجه واشنگتن به ایران در اواخر زمامداری آیزنهاور و كندی شد. تصمیم انگلیس برای خروج از عراق در سال های آخر دهه ۱۹۶۰ ایران را در موقعیت راهبردی مهمی در ارتباط با منافع آمریكا در خلیج فارس قرار داد. آمریكا می خواست ایران خلأ ناشی از تصمیم انگلیسی ها را برای ترك منطقه خلیج فارس پر كند. از این رو، ایران به كانون توجه سه رئیس جمهوری بعدی آمریكا تبدیل شد. نیكسون ایران را جزء اصلی دكترین خود می دانست و حتی در مقطعی از شاه خواست از او محافظت كند. در ایران، جیمی كارتر نه فقط استثنائات عمده ای برای سیاست معروف حقوق بشری خود قائل شد، بلكه وی به طور فزاینده ای رابطه آمریكا را با شاه به عنوان یكی از مهمترین روابط از این دست از منظر منافع آمریكا می دانست. كارتر همچنین میراث «دكترین كارتر» را از خود باقی گذاشت كه بر اساس آن كنترل خلیج فارس برای منافع آمریكا حیاتی بود. اما بحران گروگانگیری سال ۸۰-۱۹۷۹ عملاً كارتر و زمامداری اش را دربرگرفت و دولت رونالد ریگان نیز توجه خاصی به ایران پیدا كرد. چیزی نمانده بود رسوایی به اصطلاح ایران- كنترا در سالهای ۸۷-،۱۹۸۶ ریاست جمهوری وی را نیز نابود كند.
مهار دوگانه
آمریكا بارها در خلیج فارس به زور متوسل شده یا به اعمال پنهان دست زده است و این نشان دهنده شكست سیاست مارپیچی و ارتجاعی آن در این منطقه است. ایران را در نظر بگیرید. در خلال شصت سال، آمریكا ابتدا ایران را شالوده تلاش خود برای تحقق منشور آتلانتیك می دانست و بر این اساس سیلی از مستشاران را راهی این كشور كرد كه می خواستند جامعه ایران را اصلاح و متحول و ایران را از نظر آمریكا بازسازی كنند. ایران در خلال بحران ۱۹۴۶ بر سر خروج نیروهای شوروی از شمال ایران، به نقطه كانونی جنگ سرد تبدیل شد. در سال ،۱۹۵۳ ایران شاهد تغییر حكومت با طراحی آمریكا و انگلیس شد(دومین مورد دخالت انگلیس در براندازی حكومت ایران ظرف ۱۲ سال).ایران سپس كانون فشارهای اصلاح جویانه دولت كندی شد. بعد به شالوده دكترین نیكسون و طرح نیكسون- كیسینجر برای تبدیل ایران به پلیس منطقه برای اجرای اهداف آمریكا در خاورمیانه تبدیل شد. بعد نوبت دكترین كارتر بود(آیا منطقه ای در دنیا است كه این قدر شامل دكترین های مختلف بوده باشد، از جمله دكترین بوش؟) پس از انقلاب در ایران، آمریكا به سمت عراق گرایش پیدا كرد، اما تهاجم عراق به كویت، باعث شكل گیری مفهوم مهار دوگانه در آمریكا شد كه نشان دهنده ناكامی های آمریكا در منطقه است و حالا هم با مفهوم محور شرارت روبه رو هستیم.
سابقه آمریكا در عراق خیلی درخشان تر نیست. در نظر سیاست گزاران آمریكایی، صدام حسین در سال های دهه ۱۹۷۰ به علت خاستگاه بعثی و روابط با اتحاد شوروی یك عرب بد بود كه پس از حمله به ایران در سال ۱۹۸۰(در اوج بحران در روابط آمریكا و ایران) به یك عرب خوب تبدیل شد؛ اما پس از تهاجم به كویت در یك چشم به هم زدن دوباره یك عرب بد شد. تهاجم وی به ایران(۱۹۸۰) و تهاجم به كویت(۱۹۹۰) شباهت های چشم گیری داشت اما واكنش واشنگتن به آنها بسیار متفاوت بود. جالب است به یاد داشته باشیم كه رویكرد آمریكا در قبال عراق در سالهای دهه ۱۹۸۰ به شدت متأثر از تغییر شرایط روابط آن با ایران بود. تغییر رابطه آمریكا با ایران باعث شد واشنگتن به سمت عراق زیر زمامداری صدام حسین گرایش پیدا كند و در خلال جنگ هشت ساله عراق با ایران از بغداد حمایت كند. با به پایان رسیدن جنگ سرد، این امكان پدید آمد كه عراق به سرسپرده آمریكا در خاورمیانه تبدیل شود. به نظر می رسد این امر مسلماً سیاست سالهای پایانی دولت های ریگان و بوش پدر در خلال سالهای پس از جنگ ایران و عراق و تهاجم عراق به كویت بود.
تهاجم عراق به كویت در اگوست ۱۹۹۰ به امیدهای واشنگتن برای تبدیل صدام حسین به محور حمایت از منافع آمریكا در خلیج فارس نقطه پایان گذاشت. اما رابطه با ایران اصلاً بهبود نیافت یا ترمیم نشد. حالا آمریكا با هر دو كشور ساحل شمالی خلیج فارس رابطه مخاصمت آمیز داشت. اركان دوگانه به صندلی یك پایه ای تبدیل شد كه شامل عربستان سعودی لرزان بود. از اینجا بود كه راهبرد مهار دوگانه پدیدآمد. این كه آمریكا این را راهبرد مهار دوگانه نامید، نشان دهنده شكست اساسی سیاست آمریكا در خلیج فارس بود كه سابقه آن به سال ۱۹۴۱ می رسید.
محور شرارت؛ شعاری در جستجوی سیاست
مهار دوگانه خوشایند نومحافظه كاران بی قراری كه پس از انتخابات مورد مناقشه سال ۲۰۰۰ بر دولت آ مریكا مسلط شدند، نبود. ارتباطات گوناگون آنان با پیمانكاران نظامی و مؤسسات تحقیقاتی محافظه كار، عقایدشان در مورد برتری نظامی آمریكا و بی اعتنایی شان به هر گونه حقوق و نهادهای بین المللی حتی بدون بهره برداری فرصت طلبانه از واقعه ۱۱ سپتامبر باعث چرخشی عمده در سیاست آمریكا در قبال خاورمیانه می شد. استفاده از شعار محور شرارت ناشی از محاسبات انتخاباتی بود و هدف از آن بزرگ كردن رئیس جمهور به اندازه بزرگتر از واقعیت با تكرار عبارت رئیس جمهوری دوره جنگ بود.
از شعارهایی مانند محور شرارت برای بسیج مردم در آمریكا و انداختن ترس در دل آنان برای پذیرش این عقیده شده است كه خاك آمریكا را سیاست خارجی مداخله جویانه و حتی پیش دستانه حفظ می كند. در دكترین امنیت ملی دولت بوش كه سپتامبر ۲۰۰۲ اعلام شد، جنگ پیش دستانه محور قرار گرفته است.
با وجودی كه اعلام محور شرارت شاید برخی از نیازهای روانی نومحافظه كاران را تخفیف داده باشد، مشكلات كمتری را سر راه سیاست گزاران ایدئولوژیك بنیاد قرار خواهد داد. در حالی كه این نوع شعار شاید دولت آمریكا را در انداختن ترس در دل مردم موفق كرده باشد، باعث می شود سیاست خارجی در آینده با محدودیت بیشتری روبه رو و راه برای هر گونه گفت وگو بسته شود.
رویاهای نومحافظه كاران؛ كابوس های جهان
تفوق نومحافظه كاران پدیده ای مربوط به پایان جنگ سرد، از بین رفتن اتحاد شوروی و ظهور آمریكایی است كه در جهان تك قطبی در پی سیطره است. به نظر می رسد بسیاری از آنان معتقدند آمریكا اكنون به قدری قدرقدرت است كه می تواند از قدرت نظامی خود برای تحقق اهدافی استفاده كند كه زمانی تحقق آن با استفاده از گزینه های آسان تر مانند دیپلماسی و قدرت اقتصادی همراه بود. با این حال، نومحافظه كاران پدیده جدیدی در تاریخ آمریكا محسوب نمی شوند. بررسی های علمی زیادی اخیراً در مورد خاستگاه و فعالیت حرفه ای آنها صورت گرفته است.
در دوره های قبل، نومحافظه كاران زیردست عمل گرایان فعالیت می كردند. افرادی مانند ولفوویتز، پرل، و دیگران در دوره ریاست جمهوری ریگان و بوش پدر ناچار بودند با چهره هایی همچون شولتز، بیكر، پاول، اسكوكرافت و بوش پدر كار كنند. در دوره بوش پدر، دیك چنی یكه تاز نبود. اما حالا در دوره بوش پسر، وی یكه تازی می كند و به همراه رامسفلد وزیر دفاع از نسل نومحافظه كار دفاع می كند.
نومحافظه كاران طرفداران پروپا قرص نواستعماری هستند اما ظهورشان علامت فروپاشی اجتماع پیشین در مورد سیاست خارجی است. افرادی مانند جان بولتون، دیوید وومسر، مایكل روبین، مایكل لدین و همكارانشان در بنیادها و نشریات نومحافظه كار متعهد به استفاده از نیروی نظامی آمریكا هستند. برخی می گویند عقاید آنان دكترین بوش را تشكیل می دهد، اما روی هم رفته این عقاید را نمی توان دكترین خواند. دكترین باید رابطه بسیار نزدیك تری بین اهداف ذكر شده دكترین و احتمال تحقق آنها در نظر بگیرد. به عبارت دیگر، باید نوعی رابطه بین مفهوم سازی و كاربرد وجود داشته باشد. نگاهی به عراق كافی است تا نابرابری بین رویاهای نومحافظه كاران و واقعیت های تلخ را نشان دهد.
در مورد تأثیر لئواشتراوس بر نومحافظه كاران زیاد بحث شده است. اما به نظر می رسد این كار تلاشی برای منتسب كردن آنان به نوعی پیشینه فكری و نوعی پیشینه فكری اصیل است. آنچه آن را به هم پیوند می دهد، سوءتفاهم های پیش پا افتاده در مورد قدرت نظامی آمریكا است، نه پای بندی آنان به یك انسجام فكری اصیل؛ از این رو شاید بهتر باشد دیك چنی را پدرخوانده آنان دانست، نه لئواستراوس.
گمانه زنی درباره پیامدهای جنگ در عراق
تحولات عراق همچنان پیامدهایی برای سیاست آمریكا در خلیج فارس و فراتر از آن خواهد داشت. اشغالگری آمریكا با دشواری ها و چالش های بسیار بیشتر از آنی روبه رو شده است كه طرفداران جنگ پیش بینی می كردند. تنها آشوب و مقاومت جاری نیست كه اهداف آمریكا را در عراق مختل می كند. یك مشكل عمده كه آمریكا در عراق با آن روبه رو شده است، ناتوانی آن برای فهم محوریت مسئله مشروعیت است. آمریكا با بدبینی به عراقی هایی می نگرد كه می توانند ظاهر حمایت عمومی را به آن بدهند. آمریكا ترجیح می دهد با عراقی های انقیاد پذیرتر كار كند. اما مشكل این قبیل عراقی ها این است كه حمایت عمومی زیادی از آنان نمی شود. در واقع، به نظر می رسد آمریكا قصد دارد نوعی سندرم سایگون در عراق ایجاد كند، یعنی حكومتی ایجاد كند كه تا سالها متكی به آمریكا باشد و در نتیجه دلیل مداخله نظامی آمریكا را در منطقه تا سالها بعد فراهم كند.
دوره اول زمامداری بوش پر از مناقشه بین نومحافظه كاران و عمل گرایان سنتی تر بود. به این علت بسیاری از ابتكارهای بوش فاقد انسجام بود. از یك طرف در پاییز ،۲۰۰۲ مسئله عراق را به شورای امنیت سازمان ملل كشاندند و از سوی دیگر با اخضر ابراهیمی نماینده سازمان ملل همكاری كردند اما پس از مدتی از وی دوری گرفتند.
عباراتی مانند محور شرارت را با سر و صدای زیادی اعلام كردند، اما بعداً درباره آن توضیح ندادند، نومحافظه كاران همچنان درباره فتوحات نظامی و تغییر نقشه جهان بر اساس تلقی خود از نظم و قدرت سخن می گویند، اما پیچیدگی جهان بیش از آنی است كه مفاهیمی از این دست اجازه می دهد.

كریستوفر اُ. سالیوان، استاد دانشگاه اردن
مترجم: رضا محتشم
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید