شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روانشناسی و احساسات بشری عوامل کلیدی در جنگ و صلح


روانشناسی و احساسات بشری عوامل کلیدی در جنگ و صلح
نوع اطلاعاتی كه معمولاً برای انجام عملیات روانی یا «جنگ نرم»‌ نیاز داریم، معمولاً به روانشناسی انسانی و احساسات انسان مرتبط هستند. برای مثال در روانشناسی اعتقاد بر این است كه قربانیانِ سوءرفتار خود در آینده به انجام اعمال مشابه دست می‌زنند. كودكی كه از نظر جنسی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، خود در آینده به آزار جنسی كودكان خواهد پرداخت. برای درك تروریسم، جنگ عراق و نحوه برخورد با آن مطالعه روانشناسی انسان نقطه شروع مناسبی می‌تواند باشد. روش‌های زیادی برای تفسیر رفتارهای انسان و روانشناسی آنها وجود دارد. نوع اطلاعاتی كه معمولاً برای انجام عملیات روانی یا «جنگ نرم»‌ نیاز داریم، معمولاً به روانشناسی انسانی و احساسات انسان مرتبط هستند. برای مثال در روانشناسی اعتقاد بر این است كه قربانیانِ سوءرفتار خود در آینده به انجام اعمال مشابه دست می‌زنند. كودكی كه از نظر جنسی مورد آزار و اذیت قرار گرفته است، خود در آینده به آزار جنسی كودكان خواهد پرداخت. شخصی كه قربانی رفتارهای خشونت‌آمیز بوده است، ممكن است با دیگران با خشونت رفتار كند. به تعبیری «قربانی» سرانجام «جنایتكار» می‌شود. این موضوع شایسته بررسی در سطوح مختلفی است از جمله روابط فردی بین افراد و نیز روابط بین گروه‌های بزرگ‌تر. آیا این دیدگاه در تمامی سازمان‌ها، جوامع، انسان‌ها یا حتا ملل مختلف قابل تعمیم می‌باشد؟ آیا این مسأله با امور بین‌المللی، كشتارها و جنگ جهانی علیه تروریسم در ارتباط است؟ پس از جنگ جهانی اول و شكست آلمان، متفقین مجازات‌های سنگینی را علیه آلمان وضع نمودند. نتیجه این مجازات‌ها، رنج‌های اجتماعی، روانی و اقتصادی بود كه مردم آلمان متحمل شدند. عقیده عمومی بر این است كه آن شرایط دشوار در به وجود آمدن نازیسم در این كشور نقش بسزایی داشت. ملت آلمان كه پس از جنگ جهانی اول قربانی مجازات‌ها شدند، خود بعداً به تجاوز و تعدّی به سایر ملل روی آوردند. در واقع قربانی تبدیل به متجاوز شد. پس از آن برای قربانیان نازیسم و روان آنها چه اتفاقی افتاد؟ این رویداد نتیجه طبیعی این الگوی احساسی و روانشناختی می‌باشد. چرخه قربانی و انتقام‌گیرنده در سراسر جهان مشهود است: قبایل هوتو و توتسی، صربها و بوسنیایی‌ها، كاتولیك‌های ایرلند و پروتستان‌ها. سندروم «قربانی جنایتكار می‌شود» تقریباً شبیه انتقام می‌باشد ولی همیشه دقیقاً با انتقام‌گیری یكسان نیست(البته انتقام از دیدگاه یك انسان، عدالت از دیدگاه انسانی دیگر می‌باشد). انتقام معمولاً عملی است كه آگاهانه علیه افراد یا گروه هایی انجام می‌پذیرد كه مرتكب جرم و خلافی بر ضد گروه انتقام‌جو شده‌اند. در الگوی «قربانی جنایتكار می‌شود» قربانی ممكن است دست به هر كاری بزند. البته انتقام‌گیری نیز، ممكن است تعمیم پیدا كند و تنها محدود به هدف انتقام نگردد. برای مثال یك عراقی ممكن است اعتقاد داشته باشد كه در صورت حملهٔ هوایی نیروهای آمریكایی زخمی یا كشته شدن تصادفی افراد بی‌گناه خانواده‌اش باید انتقام بگیرد یا از دیدگاه خودش عدالت را به جا آورد. این عراقی برای گرفتن انتقام ممكن است هر سرباز آمریكایی را بكشد، حتی اگر آن سرباز دخالتی در زخمی و یا كشته شدن اعضاء خانوادهٔ وی نداشته باشد. این الگوی روانی ممكن است آنقدر شدید باشد كه مجرمان، قربانیان خود را نه تنها موجوداتی متفاوت و پست در نظر گیرند بلكه اصلاً آنها را انسان به شمار نیاورند. این احساس باعث می‌شود كه انتقام گیرنده ناتوان از احساس همدردی با دیگران باشد و حتی از آزار آنان لذت ببرد.
آمریكا و یازده سپتامبر
نمونهٔ بارز دیگری از این مسأله در آمریكا اتفاق افتاد. در یازده سپتامبر این كشور مورد حمله واقع شد (حمله‌ای كه هنوز شبهات زیادی دربارهٔ آن وجود دارد). آمریكایی ها در واقع قربانی جنایتی وحشتناك شدند و احساسات عمومی به شدت برانگیخته شد. در واكنش اجتماعی و نظامی آمریكاییان به این اتفاق تلافی‌جویی بخشی مشهود از سناریوی آنها را تشكیل داد. این واكنش را می‌توان واكنش استراتژیك و غیره نامید اما در هر حال انتقام‌گیری و مقابله به مثل مسلماً عاملی مهم بود. در هفته‌ها و ماه‌های اخیر مباحث بسیاری پیرامون این سوال مطرح شده است كه آیا واكنش‌ احساسی و روانشناختی آمریكا به حملات ۱۱ سپتامبر بر نیروهای نظامی این كشور اثر سوء داشته است یا خیر. آیا آنها در خود حس انتقام‌جویی، تلافی یا احقاق حق را احساس می‌كردند؟ آیا این مسأله بر شیوه‌های بازجویی و رفتار با متهمان و زندانی‌ها تاثیر گذاشته است؟ رفتار با زندانیان، استفاده از روش های مختلف شكنجه یا آزار زندانیان مستقیماً با حس انتقام‌گیری و مقابله به مثل ارتباط دارد. این مسأله مباحث زیادی را پیرامون رفتار با زندانیان در قوانین آمریكا، قانون عدالت نظامی آمریكا، قوانین بین‌الملل، معاهدات بین‌المللی و كنوانسیون ژنو بوجود آورد و توسط حقوقدانان دولت آمریكا و دادستانان ارتش مورد بحث و بررسی قرار گرفتند. طبق گزارش‌ها تفاوت فراوانی بین تفاسیر مذكور وجود داشت. نیروهای اطلاعاتی ارتش، سایر سازمان‌های دولتی و پیمانكاران خصوصی در افغانستان و عراق چگونه از این تفسیرها استفاده كردند؟ آیا در اینجا نیز الگوی «قربانی جنایتكار می‌شود» و «چرخهٔ انتقام و مقابله به مثل» نقش ایفا نمود؟
قدرت فساد آور است
دیدگاه «قربانی جنایتكار می‌شود» و چرخهٔ «انتقام و مقابله به مثل» به شعار «قدرت فسادآور است» نیز ارتباط دارد. اعمال قدرت علیه افرادی كه هدف بدرفتاری و بی‌عدالتی قرار گرفته‌اند، جنبهٔ دیگری از احساس رضایت و خرسندی است كه در این الگوی احساسی، روانی و رفتاری نهفته است. كسب قدرت بیشتر و سلب قدرت از دیگران تاثیر مخربی در روابط انسانی دارد. مسلماً قدرت فردی بخشی از نیروی محركه روانی اجتماعی در ازدواج، خانواده، جوامع، سازمانها، اجتماعات، ملل و نظم جهانی می‌باشد. قدرت در واقع بخشی از ساختار روابط سالم و ناسالم انسانی است. قدرت همچنین بخشی از جوامع دموكراتیك و نیز استبدادی و فاشیستی می‌باشد. پژوهش مشهور «زندان استانفورد» كه به پژوهش «زیمباردو» نیز معروف است مثال خوبی در تایید این مسأله می‌باشد. در سال ۱۹۷۱ فیلیپ زیمباردو، استاد دانشگاه استانفورد با كمك دانشجویان خود تحقیقی را اجرا نمود. او دانشجویان را واداشت تا نقش زندانی و نگهبان را در یك زندان موقت بازی كنند.در مدت كوتاهی نگهبانان رفتارهای سادیستی از خود نشان داده و به آزار زندانیان پرداختند. زندانیان نیز به شدت افسرده شده و دچار اضطراب شدید شده بودند. اِعمال قدرت ویرانگر و ضدانسانی یك گروه علیه گروه دیگر اثری بسیار مخرب و ویرانگر بر هر دو گروه گذاشته بود. از بین بردن چنین الگوهایی در افراد، گروه‌ها و ملل مختلف امری دشوار می‌باشد. الگوهای رفتاری بسیار پیچیده و غیرقابل تغییر است. به هر حال، قدم اول شناخت و آگاهی ما از این ضعف بزرگ انسانی می‌باشد یعنی تمایل به چرخه «خشونت، انتقام» و «قربانی جنایتكار می‌شود». همه انسانها اعم از خوب و بد، ممكن است در دام این خصوصیات منفی انسانی گرفتار شوند. متأسفانه تمامی انسانها یك دشمن مشترك دارند و آن بخش تاریك طبیعت انسانی‌شان است. بنابراین ما باید خطرهای جدی این گونه الگوهای رفتاری احساسی روانی را در نظر بگیریم. در دوران جنگ سرد، آمریكا و شوروی به آستانه نابود كردن نسل بشر و كره زمین رسیده بودند. و امروزه «جنگ جهانی علیه تروریسم»، برخورد تمدن‌ها و جنگ جهانی غیرعلنی سوم ممكن است منجر به نابودی كامل كره زمین گردد. سلاح‌های هسته‌ای و اتمی خطری غیرقابل تصور را نوید می‌دهند. پس از شناخت درك این خطرات می‌توان به خوبی فهمید كه آنها موانعی جدی بر سر راه تكامل نسل آیندهٔ بشر می‌باشند. در صورت فائق آمدن بر این مشكلات آینده‌ای روشن پیش روی انسان و كره زمین قرار دارد.برای رسیدن به این آیندهٔ روشن و برای رهایی از تبعات تلخ انتقام، نفرت، جنایت و ظلم و ستم راهكارهای مناسبی وجود دارد. برای یافتن راهكارهای مذكور می‌توان از آثار نوشتاری مختلف، موسیقی، نقاشی، ورزش، طبیعت، زیبایی‌های خلق شده توسط انسان و از چهرهٔ معصوم و قلب‌های مهربان كودكان الهام گرفت.
منبع:سایت عملیات روانی
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید