یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


سروش - عبدالکریم


سروش - عبدالکریم
عبدالكریم سروش (حسین حاج فرج دباغ) متولد ۱۳۲۴ در تهران
اخذ دكترای داروسازی از دانشكده داروسازی دانشگاه تهران
اخذ مهندسی شیمی آنالیتیك (تحلیلی) از لندن
تحصیل در حوزه های علمیه برای آشنایی با مبانی فقه و اصول و فلسفه اسلامی
وی در حال حاضر در آمریكا به تدریس در خصوص ادبیات عرفانی ایران و عرفان شناسی مشغول است.در میان همه آنهایی كه در آغاز دهه۴۰ در مدرسه علوی تهران كسب علم می كردند و سالیان بعد به زبده ترین رجال سیاسی و مذهبی ایران تبدیل شدند، دانش آموزی بود كه وزیر و وكیل و چریك و مبارز نشد. نه مثل حداد عادل رئیس مجلس شد، نه مثل كمال خرازی وزیر امورخارجه شد ونه مثل علی اكبر ولایتی مشاور سیاسی عالی ترین مقام جمهوری اسلامی. گرچه تمام این نامها از همان مدرسه قد برافراشتند اما در میان دانش آموزان آن روزگار مدرسه علوی، شاگردی بود به نام «حسین حاج فرج دباغ» كه بعدها به «عبدالكریم سروش» مشهور شد و طرحی نو در عالم حكمت ایرانی انداخت.او متولد ۲۵آذرماه سال۱۳۲۴ شمسی یا به قول محمد قوچانی شانزدهم دسامبر۱۹۴۵ میلادی است. سالروز تولد او مصادف است با سالمرگ مولانا جلال الدین بلخی. عالم عاملی كه بعدها دفتر مثنوی اش توسط «سروش» تصحیح و منتشر شد.«سروش در دبیرستان علوی، ریاضی خواند و در دانشكده داروسازی دكترا گرفت. در لندن شیمی آنالیتیك (تحلیلی) آموخت و در همان جا فلسفه و تاریخ علم را هم فرا گرفت. در ایران نیز چندی طلبگی كرد و فقه و اصول و فلسفه اسلامی را در حوزه های علمیه سنتی ایران بر علم و فلسفه غربی دانشگاههای مدرن انگلستان افزود.»(۱)او برخلاف دیگر متفكران معاصر ایران كه هر یك از شهری به تهران مهاجرت كرده اند، زاده تهران، میدان خراسان است. هم پدرش و مادرش وهم پدر و مادر پدر و مادرش تهرانی بوده اند. پدرش كاسبی شریف و باسواد بود كه هر چند تحصیلات اندك داشت اما شعر بسیار می دانست و شعر هم می گفت. كاسب شاعر ما البته عطار هم بود و به كنار درد، درمان و در بر سیگار، دوا هم می فروخت: داروهای قدیمی كه بر دردهای جدید كارساز باشند. سروش پدر شاید نمی دانست كه سیگار به مثابه افیون جهان جدیدی كه پس از كشف قاره آمریكا به جان ریه بشر افتاده است، مصداق عینی معایب تجدد است اما می كوشید با فروش داروهای سنتی اندكی از رنج انسان سرگردان ایرانی كه درمیان سنت و تجدد حیران افتاده است، بكاهد. رسالتی كه از پدر به پسر ارث رسید و همه عمر كیمیاگرایانه در این راه گام برداشت. پدر سروش اما آنقدر مدرن بود كه فرزندش را از مدرسه علوی به دانشكده انگلیسی بفرستد.» (۲)عبدالكریم سروش پس از اتمام تحصیلات در دانشكده داروسازی در اسفندماه سال۱۳۵۱ برای ادامه تحصیل به انگلستان هجرت می كند و همراه خود به قول خودش چهار كتاب سرنوشت ساز را می برد: اسفار اربعه عقلیه صدرالدین شیرازی، المحجه البیضاءمحسن فیض كاشانی، دیوان خواجه شمس الدین حافظ و مثنوی مولانا جلال الدین بلخی.درباره تأثیر مولانا و ارادتش به آن حضرت می گوید: «كمتر شب و روزی بوده است كه به دل یا به زبان، آشكار یا پنهان، سخنی از او یا با او نگویم و ضمیر خود و دیگران را با نام و كلام او مطرا و مطهر و معطر و منور نكنم. طی این سالیان دراز كه در هم صحبتی با او به نیم نفسی می مانست، تعلیم و تعلم آثار مولانا، بویژه مثنوی شریف و مداقه در زوایا و مضامین و اسرار كلام او مراجعه به آرای شارحان و مصححان كتاب او و بهره جستن ازعالمان و آموزگاران پیام او، شیوه وپیشه من بود.»
سروش در باب ملاصدرا هم می نویسد: «كاخ بلند فلسفه وی از آن روزگاران تاكنون در چشم من چهره های گوناگون یافته است و در قیاس با مولوی بی نظیر و بی قیاس، وی را رقیبان و مدعیان فحل و فخیم بسیار پدیدار شده اند و چندان بانگ و رنگ به میهمانی سامعه و باصره من درآمده اند و طاووسان وعندلیبان معنا چندان با هم درآویخته اند كه بر شهسواری و یكه تازی طاعر فكرت وی رنگ تأمل افشانده اند.»و اینگونه بود كه سروش نخستین عشق فلسفی بزرگ زندگی خویش را فرو گذارد و به جانب عشق های دیگر رفت. سرپوپر جانشین ملاصدرا شد. با وجود این «نهاد ناآرام جهان» در شرح و طرح نظریه حركت جوهری ملاصدرا از اولین رساله های سروش است. سروش در این كتاب نظریه حركت جوهری صدرا را با كشف قانون جاذبه توسط نیوتن و تئوری نسبیت انیشتین مقایسه می كند و براهین ملاصدرا را یك به یك تشریح می كند. مؤلف «نهاد ناآرام جهان» در مقدمه نشر دوم كتاب خویش یاد مرتضی مطهری و مهدی حائری را گرامی می دارد كه تذكارها و توصیه ها به سروش داشتند و از غلامعلی حداد عادل نیز یاد می كند كه مؤلف را «مدد بسیار رساند و اگر همكاریهای مشفقانه او نبود این دفتر چنانكه اینك هست نمی بود. » سروش در همین مقدمه تعلق خاطر مطهری به حكمت متعالیه یا همان حكمت فلسفی دینی ساخته شده توسط ملاصدرا را می ستاید و ذره ای از مهر خود به او را می نمایاند.» (۳)و در آن سالها عامل پیوند شهید مرتضی مطهری و عبدالكریم سروش نام ملاصدرا بود و حكمت متعالیه و «همین رابطه بود كه مطهری را وا می داردكه به امام خمینی (ره) رهبر انقلاب اسلامی ایران توصیه كند تا «نهاد ناآرام جهان» را بخواند و او هم می خواند و سروش را تحسین كرده بود و تحسین وی سروش را مسرور و مفتخر كرده بود.» (۴)سروش در كتاب «قصه ارباب معرفت» هم زبان تحسین از امام خمینی می گشاید و می نویسد: امام خمینی را پیش از شریعتی شناختم. وقتی دانش آموز دبیرستان بودم، پس از رهایی امام از زندان درخیل مشتاقان و هواداران بسیار او به حتم به خانه او رفتم و این نخستین بار بود كه او را از نزدیك می دیدم. سالیان بعد در دوران دانشجویی كتاب مخفی حكومت اسلامی او را خواندم و در سلك مقلدان او درآمدم. در فرنگ او را بهتر و بیشتر شناختم. در بحبوحه انقلاب كه امام به پاریس آمد مرا توفیق بیشتر دیدار وی دست داد. یك بار كه در پاریس به ملاقات خصوصی رخصت فرمود از او در باب آزادی پرسیدم و پاسخ او همان بود كه بعدها از او شنیدم: «آزادی آری، توطئه نه و بر آزادی فكر و بیان تأكید و تصریح كرد و گفت: این ماركسیست ها نمی دانند فلسفه را با ف می نویسند یا با ضاد مع الوصف آثارشان را در فلسفه و خصوصاً در اقتصاد باید خواند.»«سروش پس از بازگشت به ایران به هنگام پیروزی انقلاب اسلامی سعی بسیار كرد كه توصیه های امام را درباره ماركسیسم جدی بگیرد. در واقع از یكسو این امام (مدرس سابق فلسفه اسلامی و صدرایی) بودكه او را به نقد ماركسیسم فرا می خواند و از سوی دیگر تأثیرات آشكار سروش از فلسفه علم و فلسفه سیاسی كارل پوپر از انگلستان سبب می شد به عنوان چیره دست ترین منتقد مسلمان ماركسیسم در ایران پس از ۱۳۵۷ جلوه گر شود. در این هنگام رژیم پهلوی سقوط كرده بود وماركسیست ها مهمترین رقیب مسلمانانی به شمار می آمدند كه پس از انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی به حكومت رسیده بودند». (۵)یكی ازچهره های پرجاذبه آن روزگار دكتر علی شریعتی بود كه البته در معرض تهمت گروه های ماركسیستی اسلامی آن دوران هم قرار داشت. سروش درباره او می نویسد: شریعتی را من ابتدا در آینه مخالفانش مشاهده كردم.مخالفانی كه نیم پاره از هزار پاره كمالات او را نداشتند و از اختلافات شدیدی كه بر سر او می رفت، پی بردم كه باید عظمتی در كار او باشد و بیهوده سخن بدین درازی نبود... سرنوشت چنان خواست كه در فرنگ شاهد مرگ او و از شویندگان جسد او باشم».در واقع سروش به همراه مجتهد شبستری بر جسد شریعتی حاضر شد و در شست وشوی جنازه او شركت كرد و بارها برای كسانی كه شریعتی را شهید خوانده اند این روایت را تكرار كرد كه كالبد شكافی شریعتی نه نشانی از شهادت داشت و نه نشانه ای از جنایت.یكی از كتابهای مهم عبدالكریم سروش كتاب «علم چیست؟ فلسفه چیست؟» اوست كه پیش از انقلاب نوشته است و در اوایل سال ۱۳۵۷ بارها تجدید چاپ شد و خود سروش در مقدمه این كتاب هدف از انتشار آن را توضیح معنای علم راستین در نظام اسلام معرفی می كند تا متفكران مسلمان فیلسوفانه در علوم مغرب زمین نظاره كنند و «غث و ثمین استنباطات آنان را بازشناسی كنند».«علم چیست؟ فلسفه چیست؟» از آن رو مهم است كه سروش برای نخستین بار در ایران فلسفه علم كارل پوپر را وارد متون آموزشی نه فقط دانشگاه ها كه بسیاری از محافل علمی نیروهای مذهبی می كند. دراین كتاب قاعده «ابطال پذیری » معیار معرفت می شود. گزاره ای علمی است كه دلیلی بر خلاف آن اقامه نشده باشد... در واقع این اتفاق كه سروش مجرای شناخت انقلابیان مسلمان از اندیشه های جدید غربی در سال های پس از ۱۳۵۷ شد می تواند گویای اهمیت وی از تحولات سیاسی آتی ایران باشد.(۶)سروش علاوه بر ترجمه متون بسیار مهم فلسفی كه ناشی از تسلط كافی و وافی اش به زبان انگلیسی بود و رهاورد آن ترجمه كتاب ارزنده در فلسفه علم بود، نقش مهمی در احیای »علوم انسانی» در سالهای انقلاب فرهنگی داشت و شرح تلاش هایش را در كتاب »تفرج صنع» آورده است. در واقع این كتاب گفتارهایی در اخلاق و صنعت و علوم انسانی است كه در سال ۱۳۶۶ منتشر شد و درآن سروش مجموعه دیدگاه هایش را در دفاع از علم جدید گردآورده است و درجایی از این كتاب می نویسد: «هفته ها و ماه هایی كه این مصاحبه ها در آن انجام می شد و تحریر می یافت ایامی توفانی و پر التهاب بود و نام علوم انسانی در مخاطب ناآشنا نفرت و وحشت را با هم بر می انگیخت».
یكی دیگر از كتابهای سروش «قبض و بسط تئوریك شریعت» نام دارد كه در واقع مجموعه مقالاتی است كه او از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۷ درماهنامه كیهان فرهنگی به صورت منظم به رشته تحریر درآورد كه گرچه نظریه ای فلسفی و كلامی بود اما به زودی فضای سیاسی و اجتماعی ایران را دگرگون كرد. «سروش در این مقالات كوشید با جداسازی مفهوم دین از معرفت دینی، بحث و بررسی اندیشه دینی را از حوزه تكفیر و تنسیق خارج و آزاد و رها سازد و با رابطه برقرار كردن میان معرفت دینی و معرفت بشری (علم و فلسفه) اثراث عقل در فهم وحی را مستقل از عقل دینی بررسی كند.» (۷)یكی از مهمترین كتاب های عبدالكریم سروش كتاب «بسط تجربه نبوی» اوست. »كتابی كه از نظر اهمیت فلسفی ۱۱ سال بعد از قبض و بسط مهمترین كتاب سروش به شمار می رود. مدعای سروش شگرف بود: «در قبض و بسط تئوریك شریعت سخن از بشری بودن و تاریخی بودن و زمینی بودن معرفت دینی می رفت واینك در بسط تجربه نبوی سخن از بشریت و تاریخیت خود دین و تجربه دینی می رود. به عبارت دیگر این كتاب رویه بشری و تاریخی و زمینی وحی و دیانت را بدون تعرض به رویه فرا تاریخی و فرا طبیعی آن بل با قبول و تصدیق آن می كاود و باز می نماید.» بدین ترتیب سروش گامی بلند به پیش می گذارد و با تقسیم دین به ذاتیات و غرضیات از فربهی آن می كاهد و با رجعت به مفاهیم عرفانی از نو كردن ایمان سخن می گوید. (۸)او در كتاب دیگر خود تحت عنوان «راز دانی، روشنفكری و دینداری » روشنفكران را قدرتمندان بی مسند خواند، با این همه او درباره روشنفكری دینی می گوید:«امروز ما در وضعیتی به سر می بریم كه شاید در كشاكش میان دو فكر ایمانی و یونانی قرار گرفته ایم. از یكسو كسانی ما را به ایمان می خوانند و از سوی دیگر كسانی ما را به خردورزی دعوت می كنند. برای كسانی چنین فكری پیش آمده كه شاید این دو با یكدیگر تعارض یا تناقض دارند». حال آنكه از نظر او این هر دو با هم امكان پذیر و منافاتی با یكدیگر ندارند.سروش در سالیان اخیر در آمریكا بوده و مانده و آنجا «نه درس دین و دموكراسی كه درس شمس و مولوی می دهد». (۹) با این همه این كه او با نفوذترین فیلسوف ایران امروز است سخنی به گزاف نیست و «در این زمانه بحران تئوری و عمل روشنفكران دینی» شاید نگاه دوباره و دیگر بار به استاد اعظم و مدرس اعلم اصلاح طلبان ۸ سال گذشته راه برون رفت را به آنان نشان دهد.و در این بازگشت دوباره شاید این نصیحت استاد بیش از پیش به كارشان بیاید «كه یونانیان درمقام حكمت چه كرده اند و چرا دوره ای می رسد كه اشخاص و شخصیت هایی در جهان اسلام دعوت به روگرداندن از حكمت یونانی می كنند و ما را به نوع دیگری از حكمت فرا می خوانند؟آن نوع دیگر از حكمت كدام است و حكمت یونانی چه نقصانی داشته است؟ پاسخ این سؤالات البته می تواند چراغ روشنفكری دینی و هژمونی آنان باشد و آنان را در این پیچ سرنوشت ساز تاریخی همچنان سرپا و زنده نگهدارد.
آثار منتشر شده :
برخی از آثار تألیفی او عبارتنداز: نهاد ناآرام جهان، قصه ارباب معرفت، قبض و بسط تئوریك شریعت، تفرج صنع، رازدانی ، روشنفكری و دینداری ، حدیث بندگی و دلبردگی و...
تصحیح مثنوی معنوی مولوی
منبع : آی کتاب


همچنین مشاهده کنید