یکشنبه, ۱۱ آذر, ۱۴۰۳ / 1 December, 2024
مجله ویستا
نگاهی به تئاتر " آهو به وقت انفجار"
این قوانین هر چند درظاهر امر باعث ایجاد محدودیتهایی در آفرینش خلاقانه میشوند اما خود به وجود آورنده امکاناتی جدید برای اجرا هستند و از همه مهمتر آنکه باعث میشوند اثر چهارچوبی مستحکم داشته باشد و شیرازه آن از هم نپاشد.
یکی از قواعد مهمی که متاسفانه توسط برخی از کارگردانهای ما نادیده گرفته میشود یک دستی ژنریک اجرا و یا به تعبیر دیگر پیروی از قواعد سبکی است. اگر قرار است کارگردان شیوه اجرایی خاصی را برگزیند باید از منطق و قوانین آن شیوه سود جوید تا قراردادی که میان خود و تماشاگر مینهد قراردادی استوار و مبتنی بر منطق خاص آن اثر باشد و همین امر باعث پذیرش آن قرارداد از سوی مخاطب میشود.
در اجرای "آهو به وقت انفجار" این قراردادها و قوانین نادیده گرفته میشود و شاهد یک چندپارگی سراسری در تمام اثرهستیم.
از یک سو کارگردان سعی دارد از اصول و شیوه نمایش آیینی و به طور خاص تعزیه در اجرایش استفاده کند و از سوی دیگر سعی در خلق فضایی مدرن با شیوه اجرایی مدرن دارد. از سویی از لباسی رئالیستی مانند چادر سود میجوید بدون هیچگونه تغییردر آن و یا آشنایی زدایی از آن و از دیگر سو از لباسهایی کارگاهی و بعضا نمادین استفاده میکند. از یک سو طراحی صحنه سعی در خلق فضایی مدرن دارد و از داربستها و خطوط هندسی و ابزارهایی همچون تایر ماشین و کلاههای ایمنی و چراغ بالای آن و ... بهره میبرد و از دیگر سو تلاش دارد تا با تمام اینها فضای معنوی و سنتی حرم را به ما یادآوری کند. از یک سو از سازهای اصیل موسیقی ایرانی همچون سهتار و دف استفاده میکند و از دیگر سو شاهد حضور سازهایی چون گیتار و ویولون هستیم. از یک سو حرکات و حالات گروتسک بهره میبرد و سعی در استفاده از امکانات بدنی بازیگر دارد و از دیگر سو شاهد آوازخوانی به شیوه تعزیه از سوی کاراکتری دیگرهستیم.
از یک سو از تصاویر فیگوراتیو و استیلیزه بهره میگیرد و از سوی دیگر از بازیگری با حرکات اضافی فراوان که تنها بر صحنه قدم میزند. از یک سو شاهد طراحی حرکت مبتنی بر نشانه شناسی هستیم و از دیگر سو مصور سازیهای بیهدف به چشم میخورد.
بر این لیست تقریبا بلند بالا میتوان چندین و چند عنوان دیگر را نیز افزود که خود نشانگر شکافهای عمیقی است که در دل اجرا وجود دارد و آن را از هماهنگی و یکدستی خارج میسازد.
البته ما منکر نیستیم که میتوان دو فضای نامانوس را به هم پیوند داد حتی اگر این پیوند نتیجه تلفیق دو عنصر متضاد چون سنت و مدرنیته و نمایش آئینی و تئاتر مدرن باشد چرا که در تئاتر مدرن به لطف نبوغ کسانی چون آرتو، گروتوفسکی، باربا و بروک در برخی از کارهایش به شکل خلاقانهای شاهد این ترکیب هستیم. بلکه معتقدیم این امر تنها زمانی میتواند صورت گیرد که شرایطی چند فراهم آید که به اختصار به آنها اشاره میکنیم. و البته اهمیت بحث نیز از آن روست که امروز و بنا به شرایط خاص تئاتر کشور شاهد رویکرده گسترده هنرمندان تئاتر به سوی این ترکیب خلاقانه و در عین حال این وادی پرخطر هستیم.
۱) هرگونه ترکیب در شیوههای اجرایی به طور عام و آیین و تئاتر مدرن به شکل خاص مستلزم شناخت و غور عمیق در هر دو شیوه است. کارگردان باید با آگاهی و مطالعه دقیق هر دو شیوه، تکنیکهای آن و روح موجود در آن، اشتراکات ما بین آنها را بشناسد تا بتواند پلی میان این دو دنیا ببند.
۲) استفاده از آئین در تئاتر و بالاخص تئاتر مدرن به معنی تکرار این آئین در تئاتر نیست چنانکه هنگامی که آرتو از دیدن رقص بالی اندونزی به وجد آمد هرگز آن را در آثارش تکرار نکرد، گروتوفسکی با مطالعه در کاتاکالی و بروک با تامل در تعزیه هرگز درصدد برنیامدند تا این آئینها را به اجراهای خود منتقل سازند و آن را بازسازی کنند. بلکه آنان سعی داشتند روح این آئینها را درک کنند و آن را در اثر خود ساری و جاری سازند و یا حداقل از برخی از تکنیکهای آن سود جویند.
۳) هنگامی که منطق محکم یک شیوه اجرایی را که در طی سالیان دراز و تجربههای فراوان به دست آمده است میشکنیم، باید منطق محکمتری را جایگزین آن کنیم تا مخاطب با خلاء باورپذیری در اثر مواجه نشود.
این عدم انسجام که ذکر آن رفت در اجرای "آهو به وقت انفجار" باعث سرگشتگی مخاطب در دریافت اجرا میشد و تماشاگر نمیداند با چگونه اجرایی روبروست. چه بسا اگر تماشاگر با اجرایی کاملا آئینی (در شکل تعزیه) و یا اجرایی کاملا مدرن روبرو میگشت لذت بیشتری از اثر میبرد چرا که کارگردان نمیتواند به تلفیقی مناسب از این دو دست یابد و ذهن تماشاگر خود را در چندپارگی نگاه میدارد.
از دیگر عناصری که این عدم انسجام را در اجرای "آهو به وقت انفجار" تشدید میکرد نحوه چینش تماشاگران است. چنانکه میدانیم سالنهای بلکباکس black box)) جزء صحنههای آزاد ((flexible محسوب میشوند، بدین معنی که دست کارگردان را در نحوه قرار گرفتن تماشاگر باز میگذارند و او میتواند با توجه به شیوه اجرایی و اهدافی که در نظر دارد از این امکان به شیوههای متنوعی سود جوید تا تجربه حسی و بصری متفاوتی را به تماشاگر منتقل نماید.
اما آنچه در این بین از اهمیت فراوانی برخوردار است جدا از هماهنگی شیوا اجرا با نحوه چینش تماشاگر، تطابق طراحیهای کارگردان با زاویه دید تماشاگر است. نحوه طراحی کارگردان برای صحنه قاب عکس به گونهای است برای صحنهای دو سویه به گونهای دیگر و برای سکوی گرد به گونهای متفاوت.
در اجرای "آهو به وقت انفجار" بخش عمده طراحیهای کارگردان براساس زاویه دید از روبرو انجام گرفته بود و این در حالی است که جایگاه تماشاگران به شیوه سه سویه چیده شده است، در این شکل تماشاگرانی که موفق نمیشدند از روبرو اجرا را ببینند لذت بسیاری از تصاویر را که اتفاقا تصاویر زیبایی محسوب میشوند از دست میدهند.
از دیگر عوامل عدم انسجام این اجرا میتوان به حضور دو صحنه یار روی صحنه در طول اجرا اشاره کرد که در فضای تنگ بازی در مقابل دید تماشاگر قرار میگیرند و اقدام به جابهجایی دکورها و کمک به برخی از حرکات بازیگران میکنند. حضور این صحنه یارها در اجرایی که بیشترین تلاش را داشت تا ارتباط حسی با مخاطب برقرار نماید و این به خصوص دربازی بازیگران مشهود است بسیار ناهمگون و اجازه درگیری حسی مخاطب با اجرا را نمیدهد.
از دیگر عواملی که باعث ناهمگونی و چندپارگی اثر میشود، وجود صحنه افزارهای فراوان روی صحنه است که تمرکز تماشاگر را از اجرا روی خود معطوف میسازد. یکی از تئوریهایی که در تئاتر مدرن و به خصوص نزد پیتر بروک و در کتاب فضای خالی بر آن تاکید میشود و گروتوفسکی نیز از منظری دیگر بر آن تاکید دارد، رهایی از قید ابزارها و دکورهای گوناگون است.
هر چه بیشتر یک اثر به سمت فضای خالی برود باعث بروز خلاقیت و مشارکت فکری چه نزد بازیگر و چه تماشاگر میشود و این دقیقا یکی از اشتراکاتی است که تئاتر مدرن با نمایش آئینی ایران یعنی تعزیه دارد، که در این اجرا بر آن تاکید شده است . چرا که در تعزیه نیز ابزارهای صحنهای به حداقل تقلیل مییابد و وجود یک ظرف آب بر دجله دلالت میکند و ... اما کارگردان به راحتی از این زمینه مشترک میگذرد و با پرکردن صحنه کوچکش از ابزارهای نا سودمندی که تنها برای یک لحظه استفاده میشوند عملا راه را بر خلاقیت میبندد و باعث آشفتگی و عدم تمرکز تماشاگر نیز میگردد. وجود برخی از ابزارها مانند تایرماشین آن هم در نقطه طلایی صحنه بسیار نامانوس و بیدلیل به نظر میرسد.
و تمام این دلایل موید این نکته میگردند که در این اجرا هر چند شاهد رویکرد خلاقانهای هستیم اما به دلیل ناهمگونی عناصر آن و عدم آگاهی نسبت به ترکیب آنان ما با اجرایی چندپاره روبرو میشویم. حتی به تعبیری میتوانیم بگوییم انفجار در این نمایش در ذهن تماشاگر است که رخ میدهد و باعث چندپاره شدن آن میشود.
رحیم عبدالرحیم زاده
منبع : سایت سیمرغ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست