یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

روشنفکری دینی رندی در مسجد و خامی در میخانه


روشنفکری دینی رندی در مسجد و خامی در میخانه
روشنفکری دینی با دو «نه» آغاز می شود و هرچه می کشد از همین نه است. «نه» قرائت سنتی و تاریخی از دین را می پذیرد و «نه» حاضر است از دین دل بکند. از این روست که با روشنفکری دینی، هر چه کرد آن آشنا کرد. این حکایت همیشگی روشنفکری دینی است. چه آن زمان که شریعتی می گفت؛ من در بین جماعتی متهمم به شیعه گری افراطی (شیعه غالی) و در بین عده یی محکومم به بی اعتقادی و لاییک بودن. و چه امروز که کدیور می گوید؛«اسلام نواندیش با دو گونه انتقاد مواجه است؛ یکی از سوی مسلمانان سنتی که اسلام را معادل فهم خود از کتاب و سنت می دانند؛ و دیگری پیروان مدرنیته که هر نوع ایمان و دین ورزی را متعلق به دوران پیشامدرن می دانند.» (حق الناس، ص۱۵۶) این همه نامهربانی دقیقاً از زمانی آغاز می شود که روشنفکری دینی سعی می کند دین را با دنیای جدید جمع کند. این جمع گرچه در آغاز آسان می نماید اما مشکل هاست که می افتد. از هر سویی یکی می آید و سد راه می شود. یکی در مقام دفاع از مدرنیته می گوید چه جای دفاع از پیام سالیانی دور، که پیام آور آن هم تنها نام و نشانی در تاریخ دارد و دیگری در کسوت دفاع از دین، در برابر نوآوری و نواندیشی قد علم می کند. بدین سان است که روشنفکری دینی نه رویی در مدرن ها دارد و نه در میان سنتی ها، دلشاد است.
از این منظر روشن می شود تالیف جدید محسن کدیور (حق الناس) اتهامات او را دوچندان کرده است. او در این فقره، که از سال ها پیش آغاز شده، متهم است که می خواهد اسلام را با حقوق بشر جمع کند. اتهامی پرجزا و پربلا که یکی از نتایجش، آوارگی اوست. همین اتهام کافی بود تا کدیور نیز به خیل روشنفکران آواره بپیوندد. در واقع اتهام روشنفکری دینی، همچون اتهام آن متهمانی است که در خطاب به کشیشان و واعظان نوشته بودندPlease be patient God is not finished with me yet لطفاً صبر داشته باشید هنوز کار خدا با من تمام نشده است یا به تعبیری دیگر (تعبیر مصطفی ملکیان) واعظ، صبور باش که ما را هنوز با خدای دین و مذهب تو افت و خیزهاست. (مهر ماندگار، ص۴۱۲) این جرم کمی نیست. روشنفکری دینی کار دین و مذهب را تمام شده نمی داند و بر آن است که هنوز هم با خدا افت و خیزهاست. چنین است که انگشت اتهام سنتی ها و عرفی ها همواره به سوی روشنفکری دینی است که گاه با تیغ سنت قصد جانش می شود و گاه به اسم «تقلیل اصول و مبانی فرهنگ و تمدن غربی» با آن می ستیزند. بدین ترتیب وقتی مولف «حق الناس» داعیه جمع اسلام و حقوق بشر را دارد، از جانب برخی سریع متهم می شود به خلوص زدایی از دین و مذهب مردم و در مقابل گروهی جرمش را تخفیف و تنزیل مفهوم حقوق بشر و سایر مفاهیم جدید می دانند. لذا بیراه نگفته ایم اگر ادعا کنیم روشنفکری دینی همواره در «غار دموستنس» به سر می برد. غاری که تا بخواهی چیزی بگویی نشتری از جایی می خوری. البته این تلاش ها از نظر عده یی همان آب در هاون کوبیدن است که فرجامش از همان نخست معلوم است.
چرا که اسلام راه خود را می رود و حقوق بشر هم مسیری دیگر. مشخص است و قطعی که این دو چون از دو آبشخور متفاوت سیراب می شوند، طبیعی است بار و ثمر هر یک نیز شکل و رنگی دگرگون یا شاید هم متناقض دارد. اینجاست که مجبوریم یکی را برگزینیم و دیگری را زمین بگذاریم یا رومی روم شویم یا زنگی زنگ، و بی تفاوت به همه تغییرات، یا صرفاً جانب اسلام را بگیریم یا فقط تکلیف حقوق بشر را مشق کنیم. در هر دو حالت پاسخ روشن است و خوشا به حال کسی که می تواند دست به یکی از این دو انتخاب بزند. اما امان از روزی که سماجت کنی و حاضر نباشی یکی را فراموش کنی و دیگری را برگیری. در این صورت مدام باید این راه را آمد و رفت. راهی که یک سر آن اعتقادات و باورهاست و طرف دیگر آن دستاوردهای دنیای جدید، از جمله آنان و شاید مهم ترین آن، حقوق بشر. این راه را سلامت رفتن، بسیار سخت است. مسیری صعب العبور و بلاخیز که رهرو خود را می طلبد. گاه آهسته و پیوسته رفتن می باید و گاه تند و خسته پیمودن. این نیز جور هندوستان است برای کسانی که حاضر نشدند از خیر یکی بگذرند. اما با کدام توشه این راه را می توان رفت؟ پاسخ نگارنده متوجه روشنفکری دینی است. تنها با توشه روشنفکری دینی است که کورسویی از امید را در دل رهروان روشن نگه می دارد، چرا که در انبان خود هم آذوقه های امروزین دارد و هم آموزه های دین. ولی موانع کماکان راه را دشوار می نماید به طوری که معلوم نیست رو به شهر و باغ و آبادی داشته و راه نوش و راحت و شادی باشد.
اما از پس توصیف همه این مشکلات در ذهن مخاطب آگاه این سوال شکل می گیرد که این همه سختی و رنج و تعب، از برای چه؟ تمام این «هزینه» ها که شرح مختصری از آن رفت برای چه «فایده»یی؟ روشنفکری دینی کجا و کی قرار است به کار آید و چه دردی را درمانگر است؟غرض صرفاً حفظ و نگاهداری دین است یا هدفی دیگر در میان است؟ سوالاتی از این دست، استعداد گرفتن پاسخ های متفاوتی را دارد که در این خصوص کم نگفته اند و شنیدن هر یک خالی از لطف نیست. اما در این فرصت نگارنده سعی دارد در حد برداشت خود و با وام گرفتن از نمونه های مشابه در سطح دنیا پاسخی متواضعانه در برابر آن پرسش های متهورانه ارائه کند. بدیهی است پاسخی که در ادامه می آید متکفل تبیین تمامی وجوه نیست و بیشتر صبغه جامعه شناختی دارد.
ضرورت روشنفکری دینی از ضرورت کاری که قرار است انجام دهد منتج می شود. مهم ترین رسالتی که روشنفکری دینی بر عهده دارد، نزدیک ساختن فرآورده های جدید با روح مذهب است. همان طور که مطرح شد بررسی فواید و آثار تلاش برای همگرایی این دو مقوله می تواند در حوزه های مختلف نظری مورد بررسی قرار گیرد اما کوشش نگارنده در این بخش بر این تعلق می گیرد تا نشان دهد فارغ از مسائل صرفاً تئوریک، روشنفکری دینی در جامعه و در عمل چه دستاوردهایی داشته و خواهد داشت. پیش از ورود مستقیم به این بخش نکته یی را تاکید می کنم و آن اینکه روشنفکری دینی را یک فرآیند بدانید نه یک فرآورده. روشنفکری دینی، جریانی است که هنوز ادامه دارد و همچنان در مسیر خود پیش می رود و به پایان نرسیده است. لذا آن چه می گوییم مربوط است به آنچه که تا به حال پیش آمده و جلو آمده است، در ادامه چه پیش می آید، الله اعلم بالصواب.
مقایسه فرهنگ آنگلوساکسونی و فرهنگ اروپایی، از حیث سازگاری روح مذهب با مدرنیته و نگاهی که توکویل از این منظر دارد همان پاسخی است که وعده آن داده شد. توکویل معتقد است فرهنگ آنگلوساکسونی چون توانسته است روح دین و مذهب را با روح آزادی و دستاوردهای دنیای جدید تلفیق کند، این شانس را دارد که در استفاده از دستاوردهای مدرنیته با چالش های کمتری روبه رو باشد و از آزادی پایدارتری نیز برخوردار باشد. به عقیده توکویل اگر قرار باشد یگانه علتی که بقای آزادی در فرهنگ آنگلوساکسونی را محتمل و آینده آزادی را در فرهنگ اروپایی (با تاکید بر جامعه فرانسه) ناپایدار می سازد، بجوییم به این نتیجه خواهیم رسید که جامعه امریکایی به سبب تلفیق روح دین و مذهب با روح دنیای جدید، به حفظ دستاوردهای این دنیا توفیق یافته است و حال آنکه در جامعه اروپایی و فرانسوی کلیسا با دموکراسی، دین و مذهب با آزادی در مخالفت است و تمامی جامعه از این امر دچار نفاق. در فرهنگ اروپایی تنازع روح تجدد با روح کلیساست که علت نهایی دشواری هایی است که دموکراسی را از لیبرال شدن باز می دارند و در فرهنگ آنگلوساکسونی برعکس، پیوند نزدیک روح مذهب و روح آزادی است که بنیاد نهایی جوامع دارای این فرهنگ را تشکیل می دهد. توکویل چنین می نویسد؛ «این فرهنگ (فرهنگ آنگلوساکسونی) و این تمدن محصول دو عنصر کاملاً متمایز است و این نقطه شروع را همواره باید به خاطر داشت که غالباً در جوامع دیگر در نزاع بوده اند ولی در این فرهنگ موفق شده اند آنها را به اصطلاح در یکدیگر ادغام و به نحوی شگفت انگیز با هم ترکیب کنند. منظور من از این دو عنصر متمایز، روح مذهب و روح آزادی است.» یا او در جای دیگری (نظام قدیم و انقلاب، ص۲۰۵) می گوید؛ «من گریبان نخستین امریکایی را که در کشورش یا در جای دیگر می بینم گرفته و از او می پرسم آیا به فایده مذهب برای ثبات قوانین و نظم نیکوی جامعه معتقد است. او بی درنگ جواب می دهد یک جامعه متمدن، به ویژه اگر جامعه یی آزاد باشد، بدون مذهب قادر به ادامه حیات نیست. احترام به مذهب در چنین جامعه یی، به نظر وی بزرگ ترین تضمین ثبات دولت و امنیت اشخاص است.»
به نظر نگارنده همین مقایسه در سطح جهانی، در سطح داخلی نیز کاملاً معتبر است. یعنی اگر بزرگان فکری و نخبگان ما نتوانند روح اسلام را با روح تجدد تلفیق کنند، باید به نوعی از دستاوردهای مدرنیته هم صرف نظر کنند. زیرا طبق آنچه که آمد، پایداری فرآورده های دنیای جدید در گرو تلفیق آنان با روح اسلام است. حال اگر یک بار دیگر آن سوالات را از این منظر ببینیم، درمی یابیم حتی آنانی که اعتقادی هم به دین و مذهب ندارند، نمی توانند و نباید تلاش دیگرانی که سعی در نزدیک ساختن اسلام و تجدد دارند را نادیده بگیرند. از این رو کوشش بلیغ و سعی وافر روشنفکری دینی می تواند مورد احترام همگان باشد، چه به آن معتقد باشیم و چه آن را ضرورت بدانیم. سعی محسن کدیور در اثر اخیرش نیز در این راستا قابل ستایش است. زیرا حقوق بشر مادامی که با روح اسلام تلفیق نشود، امیدی به تحقق آن نمی رود. البته قطعاً این اقدام او با انتقاداتی چه به لحاظ محتوایی و چه از حیث روشی، مواجه خواهد بود (که در مجموعه پیش رو نیز، بخشی از این انتقادات آمده است) اما اصل این کار لازم بود و ضروری که امید پیگیری آن چه از جانب کدیور و چه از سوی سایر روشنفکران دینی می رود.
با این توضیحات در پایان می توان نتیجه گرفت که روشنفکری دینی را هی مزنیدش. او اگرچه متصف به صفت دینی است اما به همان مقدار که برای متدینین مفید است برای غیرمتدینین نیز کارآمد است. باید تلاشی عمومی از جانب تمام نخبگان و روشنفکران صورت گیرد تا روشنفکری دینی در جایگاه خود بنشیند؛ چرا که او را نه اجازتی است در مسجد و نه راهی است به میخانه.
ره میخانه و مسـجد کـدام است
که هر دو بر من مسکـین حـرام است
نه در مسـجد گـذارنـدم که رندم
نه در میخانه کیـن خمار خام اسـت
میان مسجد و میخانه راهی است
بجویید ای عزیزان کاین کدام است
(عطار، دیوان اشعار، غزلیات)
حسین سخنور
منبع : روزنامه اعتماد