جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
کاوشی در مفردات سورهٔ حمد
نگارنده در ابتدا لغات و واژههای متعدد دربارهٔ اسم را بر میشمارد، سپس از مبدأ اشتقاق اسم یاد میکند. در این باره به دو احتمال اشاره مینماید: ۱- سمّو یا سِمْوْ ۲- وَسْم یا سِمَهٔ. ادلّهٔ متعددی را که واژهشناسان در بطلان اشتقاق اسم از وسم یا سمه اقامه کردهاند مطرح نموده و نتیجه میگیرد که احتمال نخست صحیح است.
در ادامه نکاتی دربارهٔ عینیّت یا تغایر اسم با مسمّی ذکر شده و در پایان شبهات قائلان عینیّت اسم و مسمّی بر طرفداران تغایر آنها مطرح میگردد.
●اسم
لغات و واژههای متعدد دربارهٔ اسم:
در مورد واژهٔ "اسم" لغات متعدد و گوناگونی یاد کردهاند که یکی از علمای لغت, شمار آنها را به هیجده واژه رسانده, و در دوبیتی که آنها را یاد میکنیم به گونهای فشرده ذکر کرده است (آلوسی, بیتا, ج۱,ص ۱۰۸):
الاسْمِ عَشْرُ لْغاتٍ مَعْ ثَمانَیّهٍ بِنَقْلِ جَدِّیَ شَیْخِ النّاسِ أکْمِلُها
سمٌ سماتٌ, سما, واسمٌ, وَزِدْسمهً کَذا سَماءً بِتَثْلیثٍ لأَ وَّ لِها
- برای واژهٔ اسم, دَهْ- به اضافهٔ هشت- ]یعنی هیجده[ لغت وجود دارد, و این سخن را از جدم که استاد و شخصیتی بزرگ درمیان مردم بوده این واژه را به گونهای کامل بازگو میکنم:
۱-سم ۲- سمات ۳- اسماء ۴- اسم ۵- سمه را بر اینها بیفزای ۶- بدینسان "سما" را اضافه کن ، که اولِ هر یک از آنها را میتوان به سه وجه فتح و ضم کسر بخوانی ]و مجموعاً شش لغت[
- و هر یک به سه وجه در آغاز و آنها بروی هم به هیجده لغت میرسد.
یکی از شعرا, "سُم" را به عنوان یکی از واژههای "اسم" و به معنای آن به کار برده و گفته است: بِاسْمِ الَّذی فی کُلِّ سُورَهٍٔ سُمُهُ (رازی, بیتا, ج۱, ص ۱۰۸):
●به نام آنکه در هر سورهای اسم و نام او آمده است
این سیده میگوید: اسم واژهای است که در مقام اطلاق بر جوهر و عرض, وضع شده تا پارهای از آنها از پارهای دیگر جدا و باز شناخته شوند, چنان که – به عنوان مثال- ارتجالاً میگوییم:
"إسم هذا کذا" : (اسم و نام این, چنین است). و اسم را به کسر همزه به کار میبریم؛ و نیز میتوانیم بگوییم "أُسْمُ هذا کذا" و همزهٔ آن را به ضم بخوانیم. لحیانی گفته است: اسمه فلان" به کسر همزه کلام و سخن عرب است؛ لکن از قبیلهٔ بنی عمر وبن تمیم آوردهاند که آنان "اُسمه فلان" را به ضمِّ همزهٔ "اسم" میخواندند. لحیانی یادآور میشود قرائتِ "اسم" به ضم همزه در میان قبیلهٔ قضاعه رایج و دارای کاربرد فراوانی بوده است. اما "سِمٌ" طبق استعمال اهل لهجه است که "اسم" را به کسر همزه به کار میبرند, و الف ]یعنی همزه[ را حذف کرده و حرکت آن را که کسره است بر سین میافکنند و در آن, جابه جا میسازند.
کسائی, مصرع "بِاسْمِ الَّذی فی کُلِّ سورهٔ سمهٔ را در نقل و روایت بنی قضاعه, به ضمن سین "سمه" بازگو کرده, در حالی که همین مصرع را از قبایل دیگر به کسر سین "سمه" انشاء نموده و سرودن آن را برگزار کرده است (ابن منظور, بیتا, ج۲, ص۲۱۲). ابوزید و دانشمندانی دیگر همین نکته را یادآور شدهاند.
هر چند اصل و ریشهٔ "سُمُوّ" عبارت از " سِمْو " است و به قول ابوالفتوح رازی: "فأما اسم" اصل این کلمه, "سِمْو" ]به کسر سین و سکون میم[ است علی وزن "فِعْل" از آنکه جمعش "اَسْماء" کردند کَقِنْو۲ و أَقْناء, و حِنو۳ و أحْناء, لام الفعل از آخرش بیفکندند؛ پس حرکت واو با میم دادند, ابتدا کردنِ به ساکن متعذر شد, همزهٔ وصل در آوردند تا نطق, ممکن بُوْد, "اسم" گشت (رازی, ۱۳۲۴-۱۳۲۵, ج۱, ص۵۳۱؛ راغب اصفهانی, بیتا, ص ۲۴۴).
●مبدأ اشتقاق "اسم"
۱- سُمُوّ, یاسِمْو:
اکثر علما برآنند کلمهٔ "اسم" از ریشه "سُمُوّ "- که مصدر "سَما, یَسْمُو" است اشتقاق شده است, و "سُمُوّ" به معنای رفعت و بلندی و افراشتگی است؛ از آن جهت که مسمی از رهگذرِ اسم, بلند آوازه و بدان شناخته میشود" (راغب اصفهانی, بیتا, ص ۲۴۴) در روض الجنان آمده است: "اگر گویند: اسم را- چون اشتقاق از سُمُوّباشد- چه معنا دارد که معنا, سِمَت بر اسم مخیل است که اسم, مسمی را علامت باشد؟ گوییم: معنای "سُمُوّ " ظاهرتر است و آن, آن است که ]مسمایی[ که اسم ندارد حامل و پوشید و مُتَّضِع ]و پست و فروهشته[ بود, چون اسم بر او نهند پنداری که"رُفِِّع وَ نُوِّهَ بِذِکْرِه" : رفعتی دارد آن را و تنویه ذکری؛ پس معنای "سُمُوّ " در او ظاهرتر است" (رازی, ۱۳۳۴-۱۳۳۵, ج۱, ص۳۱؛ آلوسی, بیتا, ج۱, ص ۵۲) و نیز فخررازی گوید: "بصریون گفتهاند: اسم از "سَما, یَسْمُو" اشتقاق شده, و معنای آن بلند شدن و پدیدار گشتن است. بنابراین اسم و نام هر چیز, برافراشته و بلند است به گونهای که آن چیز به وسیلهٔ اسم و نامش پدیدار میشود. وین بر این مطلب میافزایم که لفظ, مُعَرِّفِ معنا است, و مُعَرِّفِ هر چیزی از نظر معلومیت بر مُعَرِّف تقدم دارد؛ بنابراین اسم دارای بلندی بر معنا و مسمّی و مقدم بر آن است" (رازی, بیتا, ج۱, ص ۱۰۸).
۲- وَسْم, یا سمهٔ:
برخی را عقیده بر آن است که "اسم" از و " سم " یا "سمه" اشتقاق یافته به این معنا که واو از آغاز آن حذف, و همزه به جای آنها نهاده شده است، کوفیون به چنین اشتقاقی دربارهٔ اسم قائل بوده و میگفتند: وَسْم به معنای داغ نهادن, و "سمهٔ" به معنای علامت و نشانه است: اسم نیز به سان داغ و علامت و نشانهای است که به مسمّی رهنمون است.
طبق این نظریه, اسم دارای مبدأ اشتقاقی است که از باب مثال واوی به شمار میآید, و مثال واوی نیز دارای دو ساختمان مصدری است مانند" وعِد, یعد ، وَعْداً, عِدهًٔ " و "وصل, یصل, وصلاً, صِلَهًٔ " اسم نیز مشتق از: "وَسَم, یَسِمُ, وَسْماً, سِمَهٔ میباشد.
●نادرستی اشتقاق اسم از وَسْم و یا سِمَهٔ
اکثر قریب به تمام علمای لغت و واژه گزاران زبان عربی و مفسران, رأی کوفیین را- که قائل به اشتقاق اسم از "وسم" و یا "سمهٔ" بودهاند- با ادلهٔ متعددی نادرست اعلام کردهاند و ترجیح دادهاند که بگویند: "اسم" از "سُمُوّ"- که در اصل "سِمْو" بوده- اشتقاق شده است. ادلههایی که ز این پس یاد میشود چنینی ترجیحی را تأیید مینماید.
۱- اگر یگوییم: اسم از "وسم, سمهٔ" اشتقاق یافته از باب مثال واوی خواهد بود, و در مثال واوی از قبیل: "صِلَهٔ, وَصْل" , عِدَهٔ, وَعْد" و امثال آنها که در "صِلَهٔ" وعِدهٔ"- به عنوان مصدر "وَصَلَ" و وَحَدَ" –به جای "وَصْلاً" ."وَعْداً" به کار میروند, فاءالفعل یعنی واو "وَصْلاً " و "وَعْداً" را حذف میکنند, و به جای آنها میگویند "صِلَهًٔ" و عِدَهًٔ." و در چنین مواردی به جای واو, نمیتوان همزهٔ وصل را جایگزین آن ساخت. به عبارت دیگر: نمیتوانیم با حذف واو "وَصْل" و "وَعْد" به جای آن بگوئیم "إصْل" و إعْد" ,و همزه را در مصدر آنها جایگزین "واو" سازیم۴.
۲- دلیل دیگر در اشتقاق "اسم" از "سُمُوّ" و نادرستی اشتقاق آن از "وسم یا سمه" این است که اگر اسم , مشتق از "وسم" یا "سَمِهٔ" میبود باید جمع اسم, <اَوْسام>؛ و مَصَغِّر آن, <وِسْیْم> باشد؛ چنان که مَصَغَّر <صلهٔ وعدهٔ> به صورت <وَصَیْلَهٔ و وُعَیْدُهٔ> است, در حالی که مَصَغَّرِ اسم نمیتواند <وُسیْم> باشد؛ همان گونه که در مصادر و مآخذ لُغَوی میبینیم, مصغر آن, سُمَیّ> است (طبرسی, بیتا, ص ۱۹).
ابن منظور را در این باره گفتاری است که ابوالفتوح رازی, مفسر بزرگوار شیعی- پیش از او- جامعتر و رساتر دلیل اخیر را در اشتقاق اسم از <سُمُوّ> بیان کرده و میگوید:
وقول آن کس- که گفت: اشتقاق او: ]اسم[ از وَسْم باشد, وَسْم, علامت بُوَد- درست نیست؛ برای آنکه اگر چنین بودی در جمعش <اَوسام> گفتی, و در تصغرش, <وَسَیْم>؛ و الف وصل حاجت نبودی آوردن (رازی, ۱۳۳۴-۱۳۳۵, ج۱, ص۳۱؛ طبرسی, بیتا, ج۱ص۱۹؛ ابن منظور, بی,تا, ج۲, ص۲۱۲) ]و با توجه به قاعدهٔ <الجمع و التصغیر یَرُدّانِ الأسماَء إلی أصولها> یعنی جمع و تصغیر, اسما را به ریشههای آنها بر میگرداند و جمع اسم, اسماء, و مصغّر آن <سمی> است, باید گفت اشتقاق اسم از <وسم> نادست میباشد[
۳- راغب اصفهانی در ذیل <سَما> که مصدر آن <سمو> است از کلمهٔ <سماء> سخن به میان میآورد و شواهدی از آیات و کلام عرب را یاد میکند مبنی بر اینکه از این مادّه باید مفهوم علو و ارتقاع را جستجو کرد؛ و علو و ارتفاع هیچ ارتباط و پیوندی با مفهوم <وسم> ندارد. آن گاه همو در ذیل <سما>, از اسم و أسماء یاد میکند و با توجه به آیاتی که کلمهٔ <اسماء> در آنها آمده است, به گونهای نسبتاً مبسوط به گفتگو میپردازد (راغب اصفهانی, بیتا, صص ۲۳۴, ۲۴۴).
●نکاتی سودمند دربارهٔ عینیت یا مغایرت اسم با مسمّی
در این مقام ابوالفتوح رازی نکاتی جالب و مفیدی دارد که ما برای اینکه بیانش گسترده و طولانی و در قالب نثر فارسی سدهٔ ششم هجری است, و برای فارسی زبانان امروز ثقیل مینماید محتوای آن را گزارش میکنیم.
وی میگوید:
<اسم و مسمّی مغایر با یکدیگر هستند. و این شبهه را- که اسم, عین مسمّی است- باید سست و بی وزن برشمرد؛ زیرا صُوَر مختلفی دربارهٔ اسم و مسمّی قابل تصور میباشند که عبارتاند از اینکه: ۱- اسم بدون مسمّی ۲- مسمّی بدون اسم ۳- یک مسمی و چند اسم ۴- یک اسم و چند مسمّی میباشد.۵>
- مثال برای نخست یعنی اسم بدون مسمّی, آیهٔ <اِنّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ اُسْمُهُ یَحْیی> (مریم,۷) است که ] ای زکریا[, ما تو را به زادن نوجوانی از همسرت مژده میدهیم که نام او <یحیی> است .بشارت پیش از آنکه کسی به نام یحیی زاده شود و پا به عرصهٔ وجود نهد, انجام گرفته, و این اسم فقط در عالم لفظ و تعبیر تحقق یافته, و مسمّایی به هنگام بشارت وجود نداشته است.
- مثال و نمونه برای صورت دوم, یعنی یک <مسمّی و بدون اسم> عبارت از آن بخش از پدیدههای وجودی است که هنوز نام و عنوانی برای خود احراز نکردهاند.-مثال برای صورت سوم, یعنی یک مسمّی و چند اسم, خداوند متعال است؛چرا که خدای تعالی را در قرآن و اخبار, هزار و یک نام است. اگر اسم و مسمّی عین یکدیگر باشند, یا هر اسمی, مسمایی باشد باید که هزار و یک خدا باشد!.
در اینجا دلیل دیگری برای اثبات تغایر اسم و مسمّی سزای ذکر میباشد, و آن این است که اسم قابل شنیدن و نوشتن و خواندن است؛لکن مسمّی به هیچ وجه این چنین نیست. و نیز مسمّی- با وجود اینکه میتواند در یک جا باشد- اسم و نام آن در جایهای مختلف و متعدد و منتشر و پراکنده است. علاوه بر اینها اگر اسم عین مسمّی باشد باید با تلفظ آتش زبان و دستگاه صوتی و ابزار سخن گفتن بسوزد, و <با گفتن عسل, کام آدمی شیرین گردد!>.
و اما مثال برای صورت چهارم یعنی یک اسم و چند مسمّی عبارت از اسمای مشترک است؛ از قبیل عین ]که گویند دارای هفتاد و دو معنا است[۶ و <جَوْن» ]که دارای معانی: گیاه سبز مایل به سیاهی و سرخ و سفید و سیاه و روز, و نام چندین نوع اسب است (ناظم الاطباء, ۱۳۴۳, ج۲, ص۱۱۴۱)) و شفق (که به معانی: سرخی افق پس از غروب, تباه از هر چیزی, روز, بیم, مهربانی, ناحیه, سرخ و جز آنها میباشد (ناظم الاطباء, ج۳, ص ۲۰۵۵)[.
●شبهات قائلان به عینیت اسم و مسمّی بر طرفداران رأی به تغایر آنها
یکی از شبههایی که حامیان نظریهٔ عینیت اسم و مسمّی یاد کردهاند آیهٔ <ما تعبدون من دونه إلا سمیتموها...> (یوسف, ۴۰) است, مبنی براینکه بت پرستان اسمی از اسمای خدا را نمیپرستیدند, بلکه مسمیات را که بتها بودهاند پرستش میکردند, خداوند از این مسمیات به <اسماء> تعبیر کرده است!
باید در رفع و پاسخ این شبهه گفت: سخن اینان ناشی از عدم برداشت صحیح از آیهٔ یاد شده است؛ خداوند متعال در مقام سرزنش بت پرستان و خرده گیری از آنان میفرماید: <شما روی بتها نام <إله> و معبود نهادید, بدون آنکه از مفهوم <اِلهیت و الوهیت> چیزی از قبیل: قدرت بر اصول نعمتها, و استحقاق عبادت و بندگی و پرستش را سراغ و دریافت کرده باشید. پس بنابراین در چنین وضعی که شما بدان دچار هستید جز اسم و نامی بی محتوی چیزی در اختیار ندارد, یعنی مسمّیاتی را پرستش میکنید که نام دروغین <إله و آلهه> را بر آنها نهادید, و در این رهگذر جز دعوی اسمهایی بدون معنا چیزی را دارا نیستند. خداوند متعال در این آیه فرمود: <اسُماء سمیتموها>: (نامهایی که شما نهادید و آنها را ساختید). اگر اسم عین مسمّی باشد باید میفرمود: <مسمیاتی که شما آنها را آفریدید و به وضع آنها دست یازیدید> در حالی که میدانیم آنها این مسمیات و بتها را نیافریدهاند؛ بلکه خداوند متعال خالق اجسام و کالبد آنها بوده است (رازی, ۱۳۳۴-۱۳۳۸, ج۱, صص ۳۲،۳۱). مسئله عینیت یا مغایرت اسم و مسمّی از مسائل بحث انگیز میان فرقههای مختلف اسلامی بوده است:
- حشویه۷, کرامیه۸, واشعریه۹ اسم را عین مسمّی میدانستند.
- معتزله۱۰ میگفتند: اسم غیر مسمّی, و صرفاً نام و عنوان است.
- فخرالدین رازی مانند ابوالفتوح رازی قائل به مغایرت اسم و مسمّی از یکدیگر است, و ادلّهای قریب به مضمون ادلهٔ ابوالفتوح را اقامه میکند.
- آلوسی پس از آنکه متذکر میشود: فضلای کارآمد در این مسئله نتوانستند راه به جایی برده و مادّهٔ نزاع و مشاجره را از میان برده و برکنند, امام فخرالدین رازی- که بحث و مشاجره در این مسئله را عبث و بیهوده قلمداد کرده است- ادلهای در اثبات مغایرت اسم و مسمّی اقامه کرده که خود معتقد و مدعی لطافت و دقت آنهاست. لکن شهاب, این ادله را مردود اعلام کرده, و سهیلی را در این مسئله گفتاری است که طی آن ادعا میکند سخنی به حق آورده است؛ ولی ابن السید رسالهٔ مستقلی در رد گفتار سهیلی نگاشته است. اما شهاب میگوید: تاکنون مسئله مورد بحث تنقیح و نقد و بررسی نشده... و حتی در حاشیهای که بر تفسیر بیضاوی: (انوار التنزیل) نوشته سخنی را- که اشکال را برطرف سازد- به میان نیاورده است. آلوسی پس از بیان این مطلب میگوید: من به فضل الهی راه حلی را یاد میکنم که اگر مورد قبول واقع گردد, منتهای آرزویم به شمار است که بدان دست یافتهام (آلوسی, بیتا, ج۱, صص ۵۲-۵۳).
فخرالدین رازی طی چند مسئله از مباحث: عینیت یا مغایرت اسم و مسمی با ذکر ادلهٔ مخالف و موافق, اسبق بودن اسم بر فعل از نظر وضع, تقدم اسم جنس بر مشتق در وضع, تقدیم اسماء صفات بر اسماء ذات, اقسام اسما و مسمیات, و اینکه خداوند متعال از نظر ذات خاص خود, دارای نام و عنوانی میباشد, بحث و گفتگو کرده است (رازی, بیتا, ج۱, صص۱۰۸-۱۱۲).
یادداشت:
۱- مقالهای که مطالعه میکنید، یادداشتهایی است که سال ۱۳۶۵ ضمن تدریس درس" مفردات قران کریم" برای دانشجویان دورهٔ کارشناسی ارشد گروه علوم قرآن و حدبث د ردانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران فراهم آوردم.
۲- خوشهٔ خرما، ناظم الاطباء ۱۳۴۳، ج۴، ص ۲۷۱۶، ابن منظور، بی تا ، مادهٔ «قنو»
۳- کژی و جانب ، نام گیاهی و موضعی ، ناظم الاطباء ۱۳۴۳، ج۲، ص ۱۲۹۰، این منظور ، بی تا ، ج۱،ص ۷۴۴
۴- چنانچه در فعل مضارع آنها و او که فاءالفعل است، حذف میشود.
۵- ابوالفتوح رازی با ترتیبی دیگر ، این صور را شرح میدهد، و ما آن را به خاطر رعایت ارقام این صور، دگرگونه گزارش میکنیم.
۶- شمار و ارقامی از معانی هفتاد و دوگانه،عین را بنگرید د رناظم الاطباء ۱۳۴۳، ج۴،ص ۲۴۳۹
۷- حشویه، در کلام و مقالات اسلامبین، لقبی طعن آمیز دربارهٔ کسانی از اهل حدیث است که مثل ظاهریه و بعضی غلات، آیات و اخباری را که متضمن تشبیه و تجسیم است- معتبر و مقبول میشناسند، و از تأویل آنها و عدول از ظاهر مفهوم اجتناب دارند. نام بعضی از حشویه را شهرستانی در کتاب «الملل و النحل» خویش آورده است .و معتزله عموم اصحاب حدیث را – به طعنه- «حشویه میخواندهاند» ( مصاحب، ۱۳۴۵-۱۳۵۶،ج ۱،ص ۸۵۴)
۸- یکی از فرق اسلامی، منسوب به نام پدر مؤسس آن، ابو عبدالله محمد بن کرّام ( متوفی ۲۵۵ هـ .ق) که مذهب او پیراون زیادی در خراسان داشته که شهرستانی آنان را دوازده فرقه دانسته که از آن جملهاند : عابدیه ، اسحاقیه، احدیه، هیصمیه، که قائل به جسمّیت و تشبیه خدواند بودهاند؛ و لذا اهل سنت، آنها را تکفیر کردهاند و اینان منافقان را مؤمن میدانند و میگویند:خدا جسم است و بر عرش جلوس کرده که پارهای از فرق کرامیه میگویند که خدواند از آن قسمت که با عرش تماس دارد متناهی است و از سایر جهات نامتناهی میباشد، و برخی دیگر میگویند که خدا از هر شش جهت متناهی است محمد بن کرّام خدا را جوهر میدانست، ولی پیروان او از اطلاق جوهر بر خدواند خودداری میکردند. دربارهٔ حسن و قبح، عقیدهای به سان معتزله دارند که عقلی است و امامت را به اجماع امت میدانند نه با نص، لکن براین اعتقادند که می تواند در دو مملکت با دو شهر دو امام واقعی وجود داشته و هر دو بر حق باشند و از این رهگذر خواستهاند که هم امامت علی (ع) و هم خلافت معاویه را حق وانمود سازند.
اختلاف و دشمنی کرامیّه با امام فخر رازی منجر به تبعید او از بلاد «غور» گشت. از سدهٔ هفتم هجری به بعد، ذکری از کرامیه در میان نیست، و شاید در حملهٔ مغول از بین رفتهاند( بنگرید به مصاحب ۱۳۴۵-۱۳۵۶، ج۲، ص ۲۱۸۸)
۹- با اشاعره، پیروان ابولحسن علی بن اسماعیل بصری، معروف به «اشعری» ( متوفی ۳۲۴ هـ . ق) در نقطهٔ مقابل معتزلیان که با مساعی دانشمندانی چون ابوبکر باقلانی، ابن فورک، جوینی، غزالی، فخررازی، جرجانی و دیگران – با وجود مخالفت حنابله و ما تریدیه و دیگر فرق اسلامی- به صورت مذهب مختار اکثر اهل سنت درآمد. اینان قائل به قدم قرآن و تغابر ذات و صفات خدا، و ضرورت رؤیت خدواند در نشئه عقبی، کفر مرتکبان معاصی کبیره و جز آنها میباشند. (بنگرید به مصاحب ۱۳۴۵-۱۳۵۶، ج ۱ ، ص ۱۵۴و۱۵۶)
۱۰- بنیانگذار آن واصل بن عطاء ، شاگرد حسن بصری است که روزی در مسجد میگفت: مرتکب کبیره نه مؤمن است و نه کافر، و اثبات «منزلهٔ بین المنزلتین» میکرد که حسن بصری گفت « اعتزل واصل عنا» و بدین روی پیروان واصل را « معتزله» مینامند. هر چند وجوه دیگری را در این نامگذاری یاد کردهاند. با وجود اینکه معتزله به حدود بیست فرقه در آمدند در پنج اصل با هم توافق دارند: ۱- اعتقاد به «منزله بین المنزلتین» مبنی بر اینکه مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است و نه کافر ، بلکه فاسق است. ۲- توحید ذات و صفات و عدم امکان رؤیت خداوند ۳- اعتقاد به عدل الهی، که از این رو آنها را «عدلیه» نیز می نامند؛ و آزادی و اختیار انسان در افعال خود. ۴- صدق و عدو وعید خداوند در قیامت و تحقق آنها . ۵- استقلال عقل در تشخیص حسن وقبح.(بنگرید به دهخدا ۱۳۳۷-۱۳۴۵، صص ۶۸۸، ۶۸۹ ، حرف میم)
کتابنامه:
آلوسی، ابولفضل شهاب الدین سید محمد آلوسی بغدادی: ( م.۱۲۷۰ هـ . ق ) روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج۱، بیروت دارااحیاء التراث العربی، بی تا
ابن منظور، محمد بن مکرم بن علی بن احمد انصاری، ( م ۷۱۱ هـ . ق) ، لسان العرب، ج۲، ( ۴ جلدی)بیروت، دارلسان العرب، بی تا.
دهخدا، علی اکبر، ( م.۱۳۳۴ هـ . ق) ، لغتنامه، ( حرف م) ، تهران ، دانشگاه تهران، ۱۳۳۷ – ۱۳۴۵ هـ . ش.
رازی ، ابوالفتوح حسن بن علی بن محمد ، (م . سدهٔ ۶ هـ ق)، روض الجنان ، و روح الجنان ، ج ۱، ط. دوم، تصحیح الهی قمشهای ، تهران، اسلامیه، ۱۳۳۴ – ۱۳۳۵ هـ ش
رازی ، فخر الدین محمد بن عمر، ( م ۶۰۶ هـ ق) ، التفسیر الکبیر ( مفاتیح الغیب) ، ج ۱.
راغب اصفهانی، ابولقاسم حسین بن محمد ( م. ۵۰۲ هـ ق)، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق محمد سید گیلانی، بیروت، دارالمعرفهٔ، بی تا
طبرسی، امین الاسلام ابو علی فضل بن حسن طبرسی، ( م. ۵۴۸ هـ ق) ، مجمع البیان لعلوم القرآن، ج ۱، تهران ، کتابفروشی اسلامیه، (۱۳۷۳-۱۳۷۴ هـ ق)
قرآن کریم
مصاحب، غلامحسن دائره المعارف فارسی ، ج۱ و ج۲، تهران مؤسسه فرانکلین ، ۱۳۴۵-۱۳۵۶ ش.
ناظم الاطباء ،علی اکبر نفیسی ، ( م ۱۳۰۳ هـ .ش) ، فرهنگ نفیسی« فرنوساد» ، تهران، افست مروی، ۱۳۴۳ ش.
سید محمد باقر حجتی
استاد ممتاز دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، استاد مدعو دانشگاه امام صادق(ع)، صاحبنظر و دارای تألیفات متعدد در زمینه علوم قرآنی .
منبع : دانشگاه امام صادق (ع)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست