سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گاندی؛ پیام‌آور عهد مدرن


گاندی؛ پیام‌آور عهد مدرن
اینک که متاسفانه مخاصمات و مبارزات دولت ها، جوامع، برخی از ملل و ابعادی از فرهنگهای مختلف به راه هایی خشونت آمیز و بعضاٌ جنون آمیز کشیده شده است و هر روزه نیز بر سبعیت و ددمنشی آن افزوده می شود، بی ارتباط ندیدیم که راه های دیگری را که در تاریخ بشری برای ابراز مخالفت ها گزیده شده و بسیار انسانی تر و کم تاوان ترند، معرفی کنیم. جایی که کشتار کودکان و غیرنظامیان حتی بدون گذاشتن چشمها بر روی هم (در کمال وقاحت) ادامه می یابد و جانیان، انسانهایی را که اصلاٌ نمی شناسند، یا امدادرسانهایی را که تنها برای کمک به مردم داوطلب شده اند، مورد حمله قرار داده و تحت عنوان عملیات انتحاری یا هر برچسب دیگری، کشته یا سر می برند (!؟)، ضروری است تا ساکت ننشینیم و راهی انسانی را برای این جنایات غیر انسانی جستجو کنیم. راه حلی که به نام مبارزه منفی مدنی شناخته شده و به مناسبت صدمین سالروز بیانیه ضد خشونت و مبارزه منفی مدنی گاندی در ۱۱ سپتامبر در این مقاله معرفی می شود.
انسان‌های‌ خیرخواه‌ در بدو زندگی‌، میل‌ به‌ خواسته‌هایی‌ دارند که‌ تا حد ممکن‌ به‌ قیمت‌ آزار، تحقیر و قربانی‌ کردن‌ دیگران‌ تمام‌ نشود .ولی‌ چنین‌ اشخاصی‌ معمولا وضعیت‌ تدافعی‌شان‌ به‌ انفعالی‌ شدن‌ می‌کشد و کمتر قادر به‌ تأثیرگذاری‌ بر محیط خویش‌ و احقاق‌ حق ‌خود و دیگران‌اند . اما همه‌ این‌ گونه‌ نیستند; هستند کسانی‌ که‌ تنها با اذیت‌، تمسخر و خراب‌ کردن‌ و سوار شدن‌ بر سایرین‌ متلذذ می‌شوند. این‌ هم‌ راه‌ آسان‌تری‌ است‌ و هم‌ پیشگیرانه‌ است‌. دیگران‌ را آن‌ چنان‌ سر جای‌شان‌ نشانده‌ و در صورت‌ لزوم‌ منکوب‌ می‌کند، که‌ کمتر سختی‌ هماوردی‌ با یورش‌های‌ ما را به‌ جان‌ می‌خرند. عده‌ای‌ نیز ترجیح‌ می‌دهند تا خود را با هر تغییری‌ همرنگ‌ سازند. اگر به‌اصولی‌ پایبند نباشیم‌، آن‌ چرخشی‌ با ریکسی‌ کمترست‌. بسیاری‌ نیز ترجیح‌ می‌دهند تا نقش‌ آسانتری‌ را برگزینند که‌ آن‌ تماشاچی‌ بودن‌است‌. راه‌ دیگری‌ هست‌ که‌ بتوان‌ این‌ کنش‌های‌ اجتماعی‌ تکرار شونده‌ را به‌ روی‌ شیوه‌ی‌ جدیدی‌ از زندگی‌ باز کرد؟ گاندی‌ پاسخ‌ این‌پرسش‌ و زندگی‌اش‌، راه‌ حل‌ خروج‌ از کرانه‌های‌ آن‌ چند انتهاست‌.
گاندی‌ را کتک‌ می‌زنند تا از سر جایش‌ بلند کنند، ولی‌ او نه‌ بی‌اعتناست‌ و نه‌ متقابلا طرف‌ مقابلش‌ را می‌زند. او تنها دو دستی‌ به‌ جایی‌ که ‌نشسته‌ می‌چسبد تا هم‌ خواست‌ تجاوزگرانه‌ی‌ کسی‌ که‌ حقوقش‌ را ضایع‌ می‌کند، ناکام‌ گذارد، هم‌ خود آبستن‌ آن‌ آلودگی‌ نشود که‌، طرف‌ مهاجم‌ به‌ سوی‌ او می‌پراکند. زیرا، پیروزی‌ بر دشمن‌ تنها به‌ معنای‌ آن‌ نیست‌ که‌ بر او چیره‌ شویم‌، که‌ مهمتر از همه‌، به‌ مفهوم‌ آن‌ست‌ که‌گزینش‌ها و کنش‌های‌ او را خود "ندانسته"‌ عمل‌ نکرده‌ و نخواسته‌ "بازآفرینی" نکنیم‌. پس‌ مبارزه‌ی‌ منفی‌، پاسخ‌ گاندی‌ به‌ تجاوزات ‌نسبت‌ به‌ حقوق‌ انسانی‌ و مدنی‌ست‌، بدون‌ این‌ که‌ مبارزان‌، "خود"، دستان‌شان‌ به‌ "جنایت‌ها"و "تبعیض‌ها" آلوده‌ شود. اگر پیامبران‌ عهدجدید (دوره‌ی‌ پس‌ از عهد باستان‌) منادیان‌ "اخلاق‌ فردی‌" انسان‌ها در جوامع‌ سنتی‌ بودند، گاندی‌ پیام‌آور "اخلاق‌ اجتماعی" درجوامع‌ مدرن‌ و امروزی‌ست‌. او عملا می‌آموزد که‌ چگونه‌، نه‌ بی‌تفاوت‌ بمانیم‌، نه‌ در حین‌ دفاع‌ از حقوق‌ خویشتن‌ و دیگران‌، به‌ حقوق‌سایرین‌ تجاوز کرده‌ و دستان‌ خویش‌ را آلوده‌ی‌ آن‌ چیزی‌ سازیم‌ که‌ در حال‌ مبارزه‌ و به‌ دور انداختن‌ آنیم‌.
او که‌ یک‌ حقوقدان‌ و وکیل‌ است‌، با حقوق‌ انسانی‌ و مدنی‌ به‌ خوبی‌ آشناست‌. ولی‌ همچو هر فرد فارغ‌ از تحصیل‌ شده‌ای‌ به‌ زودی‌ درمی‌یابد، که‌ آن‌ چه‌ را در کتب‌ دانشگاهی‌ خوانده‌ نمی‌توان‌ در دنیای‌ واقعی‌ یافت‌. او باید خوانده‌های‌ خویش‌ را با واقعیات‌ اجتماعی‌ درهم‌ آمیزد تا راه‌ حل‌هایی‌ عملی‌ را برای‌ احقاق‌ حقوق‌ انسان‌ها در روابط اجتماعی‌ و طی‌ زندگی‌ با مردم‌ یاد گرفته‌ و پرورش‌ دهد. "او نخست‌ خود یاد می‌گیرد که‌ باید چگونه‌ عمل‌ کند، آن‌ گاه‌ می‌کوشد تا یاد دهد، چه‌ بکنند". در حالی‌ که‌ بسیاری‌ از مردم‌ پیش‌ از این‌ که ‌خود بیاموزند، درصدد نصیحت‌ و راهنمایی‌ دیگران‌ بر می‌آیند و کمتر به‌ آن‌ چه‌ می‌گویند، عمل‌ می‌کنند. او خود و خانواده‌اش‌ را برتر از دیگران‌ نمی‌داند، اما باید این‌ ارزش‌ را برای‌ خویش‌ به‌ ثبوت‌ برساند که‌ با گذران‌ اصل‌ مساوات‌ حقوق‌ انسان‌ها در سر، و عمل‌ به‌ طریق ‌عکس‌ آن‌، خود را فریب‌ نمی‌دهد (کاری‌ که‌ بسیاری‌ از معترضان‌ به‌ بی‌عدالتی‌ها می‌کنند)، بلکه‌ با کنش‌ در دنیای‌ اجتماعی‌ تبعیض‌آمیز با آن‌ مسأله‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ می‌کند. از همسرش‌ می‌خواهد تا همچون‌ بسیاری‌ از زنان‌ هندی‌، مستراح‌شان‌ را خود تمیز کند. اما همسرش‌ زیر بار نمی‌رود. پس‌ گاندی‌ عصبانی‌ شده‌ و با او جر و بحث‌ و دعوا می‌کند. ولی‌ خیلی‌ زود در می‌یابد که‌ بی‌صبری‌ وخشونت‌، راه‌ حل‌ آن‌ نیست‌ و باید با طمأنینه‌ و متانت‌، ولی‌ بی‌وقفه‌ و بدون‌ دل‌سردی‌، اصولی‌ را که‌ محترم‌ می‌شمارد، دنبال‌ کند. او با عطوفت‌ و متانت‌ با مردم‌ رفتار می‌کند، از این‌ روی‌ به‌ سرعت‌ دل‌ها را تصاحب‌ می‌کند.
اما همواره‌ کسانی‌ هستند که‌ نه‌ تنها با کمال‌ وقاحت‌ برکرده‌های‌ گستاخانه‌ و غیرانسانی‌ خویش‌ استمرار می‌ورزند، که‌ آن‌ را به‌ دیگران‌صادر نیز می‌کنند. پس‌ گاندی‌ با این‌ نمونه‌ از انسان‌ها، نه‌ راه‌ گذشت‌، که‌ راه‌ مبارزه‌ را بر می‌گزیند. اما مبارزه‌ای‌ عاری‌ از خشونت‌ وسبعیت‌. نبردی‌ آرام‌ و انسانی‌، ولی‌ مستمر و گسترده‌.
مسیح‌ به‌ روایت‌ پولس‌، راه‌ گذشت‌ را آفرید. اگر یک‌ سوی‌ صورت‌تان‌ را سیلی‌ زدند، سوی‌ دیگر آن‌ را نیز نگه‌ دارید. چنین‌ گذشتی ‌بسیاری‌ از بدبینی‌ها و کدورت‌ها را پاک‌ می‌کند و مانع‌ از پدید آمدن‌ شرایطی‌ می‌شود که‌ مخاطبان‌ به‌ درگیری‌ و تنش‌ تصاعدی‌ و نزولی‌ بایکدیگر دامن‌ می‌زنند و دستاوردی‌ بیش‌ از آن‌ دارد که‌ کسی‌ پیش‌ از تجربه‌ی‌ گذشت‌، برآورد می‌کند. اما برای‌ بی‌شرمان‌ و گستاخان ‌کارساز نیست‌ و اینان‌ به‌ کنش‌های‌ پیشین‌شان‌ با تاون‌هایی‌ افزون‌تر برای‌ بخشندگان‌ در این‌ جهان‌ و بهره‌مندی‌ بیشتر در آن‌ جهان‌، تداوم‌ خواهند بخشید. کنفوسیوس‌ راهی‌ زمینی‌تر در اخلاقیات‌ نقب‌ زد. او بخشایش‌ را در تعامل‌ با نیک‌ سیرتان‌ و عدالت‌ را در تقابل‌با بدجویان‌ و گستاخان‌ توصیه‌ نمود. چنین‌ گزینشی‌، علاوه‌ بر این‌ که‌ موجب‌ می‌شود، خوش‌ سیرتی‌ در این‌ جهان‌ تداوم‌ یابد، بی‌شرمان‌و گستاخان‌ را نیز با تاوان‌ اعمال‌شان‌ در این‌ دنیا تنبیه‌ می‌سازد. اما باید مواظب‌ بود که‌ آن‌ تنبیهات‌ به‌ حقوق‌ انسانی‌ و طبیعی‌ هیچ‌ انسانی‌تجاوز نکند و مجازات‌ها به‌ عدم‌ مساوات‌ها در حقوق‌ انسان‌ها منتهی‌ نشود و تنها در حد عدالت‌، تنبیه‌ تجویز شود. با وجود این‌، برای ‌واکنش‌ مناسب‌ نسبت‌ به‌ وقیحان‌ هنوز راه‌گشا نیست‌ و آن‌ها از تمامی‌ ابزارهای‌ زشت‌ و غیراخلاقی‌ برای‌ ویران‌ کردن‌ نظام‌ پاداش‌ وتنبیه‌ کنفوسیوسی‌ سود می‌برند و در مواردی‌ نیز موفق‌ می‌شوند. گاندی‌ از آن‌ هم‌، گامی‌ پیشتر می‌رود و برای‌ وقاحت‌ نیز پاسخی‌ درخور دارد و آن‌ را با مبارزه‌ی‌ منفی‌، ولی‌ عاری‌ از خشونت‌، شکست‌ می‌دهد. چنین‌ کنشی‌، یکی‌ از زمینی‌ترین‌، موثرترین‌ و در عین‌ حال‌، انسانی‌ترین‌ گزینشی‌هایی‌ است‌ که‌ تاکنون‌ برای‌ کسب‌ حقوق‌ انسانی‌ و اجرای‌ عدالت‌ آفریده‌ شده‌ است‌.
در چنین‌ شرایطی‌ حقوق ‌بازندگان‌، متخلفان‌ و حتی‌ وقیحان‌ مراعات‌ شده‌ و همین‌ طور حقوق‌ نیک‌سیرتان‌ نیز حفظ می‌گردد، در عین‌ حالی‌ که‌ نظامی‌ عدالت‌پرور بر پا می‌ماند و ضامن‌ حفظ حقوق‌ انسانی‌ همگان‌ باقی‌ می‌ماند. البته‌ پیش‌ از گاندی‌، انسان‌ها در تعاملات‌ اجتماعی‌شان‌، قوانینی‌را وضع‌ کرده‌ بودند که‌ برای‌ حفظ حقوق‌ انسانی‌ و شهروندی‌ به‌ کار می‌رفت‌، اما گاندی‌ آن‌ها را از صورت‌ قانون‌ به‌ روح‌ اخلاق‌ و به‌ ویژه‌ "اخلاقی‌ مدنی"‌ تغییر داد. قوانین‌ در جوامع‌ عقب‌ افتاده‌ یا فاسد عمدتاٌ در دفاتر بایگانی‌ها و بخشنامه‌ها پیدا می‌شوند و نه‌ تنها مردم‌ که‌حتی‌ قانونگذاران‌ آن‌ را رعایت‌ نمی‌کنند و نهادهای‌ حکومتی‌ و مجریان‌ قانون‌ برای‌ تسلط بر محیط اجتماعی‌ سر تا پا مجرم‌ وفاسدشان‌، خود در کارهای‌ خلاف‌ و غیرقانونی‌ نه‌ تنها دست‌ دارند که‌ نظارت‌ می‌کنند و از آن‌ طریق‌ ریش‌ متخلفان‌ بدون‌ کمک‌ قانون ‌همواره‌ در دست‌ آن‌هاست‌. در چنین‌ جوامعی‌ که‌ قانون‌ جایگاهی‌ ندارد، اخلاقیات‌ گاندی‌، از بن‌ در روابط اجتماعی‌ ریشه‌ گرفته‌ و به‌تدریج‌ مفاسد و بی‌قانونی‌ها و تبعیض‌ها را می‌زداید. به‌ همین‌ سبب‌، در این‌ راه‌ با مشکلات‌ و تاوان‌های‌ بسیاری‌ دست‌ به‌ گریبان‌خواهد بود. ترور امثال‌ گاندی‌ صورتی‌ مشهود و بیرونی‌ از آن‌ تاوان‌های‌ مبارزه‌ی‌ منفی‌ است‌. علاوه‌ بر جوامع‌ عقب‌ مانده‌ یا فاسد، اخلاقیات‌ گاندی‌ در روابط اجتماعی‌ جوامع‌ مدرن‌ و مدنی‌ قادر به‌ راه‌ حلی‌ انسانی‌، عاری‌ از خشونت‌، ولی‌ توأم‌ با مبارزه‌ بود. چرا که‌ درمدنیت‌ نیز نیاز به‌ مبارزه‌ است‌، ولی‌ با قواعد و اخلاقی‌ مدنی‌.
در جامعه‌ای‌ که‌ تمامی‌ ساختارهای‌ اجتماعی‌ و آمیزه‌های‌ قدرت‌ آن‌، تبعیض‌آمیز رشد یافته‌ و شکل‌ گرفته‌ است‌، هنگامی‌ که‌ شخصی‌ سعی ‌می‌کند، با زیردستان‌ به‌ شیوه‌ای‌ مساوی‌ رفتار کند، با مسأله‌ی‌ دیگری‌ نیز مواجه‌ می‌شود. اکثر افراد پرورش‌ یافته‌ در چنین‌ جوامعی‌، عدم‌ اعمال‌ قدرت‌ و زور را نوعی‌ نقطه‌ ضعف‌ می‌بینند و آن‌ را به‌ جای‌ این‌ که‌ به‌حساب‌ عدالت‌ شخص‌ مراعات‌ کننده‌ بنویسند، به‌ قیمت‌ عدم‌ توان‌ وی ‌تمام‌ می‌کنند. و در بسیاری‌ از موارد، عقده‌های‌ ارضاء نشده‌ و نیازهای ‌سرکوب‌ شده‌ی‌ بالادستی‌ها را روی‌ سر شخصی‌ که‌ با مساوات‌ و عدالت‌ باایشان‌ رفتار می‌کند، خالی‌ می‌کنند; به‌ خصوص‌ در جوامعی‌ که‌ تبعیض‌ واختلافات‌ طبقاتی‌ در آن‌ها (مثل‌ هندوستان‌) ریشه‌ و تاریخی‌ دیرینه‌ دارد .در این‌ هنگام‌ است‌ که‌ شخص‌ باید طمأنینه‌، متانت‌ و گذشت‌ بسیاری‌ ازخود نشان‌ دهد تا از کرده‌ی‌ خویش‌ پشیمان‌ نشود تا عملا به‌ گاندی‌ بدل‌شود.
اما گاندی‌ پس‌ از تجاربی‌، درک‌ می‌کند که‌ او همزمان‌ باید یک‌ مبارزه‌ی ‌درون‌ گروهی‌ را نیز طی‌ مبارزه‌ی‌ منفی‌ برون‌ گروهی‌ در پیش‌ گیرد. مبارزه‌با افراطی‌گری‌هایی‌ که‌ انسان‌های‌ قرار گرفته‌ زیر پرچم‌ او به‌ خرج‌ می‌دهند .بسیاری‌ از آن‌ها نمی‌دانند که‌ راه‌ چاره‌ی‌ خشونت‌، خشونت‌ متقابل‌ نیست ‌و آن‌ بدین‌ طریق‌ تنها از بین‌ نمی‌رود، که‌ بازآفرینی‌ می‌گردد و روش‌ نهادینه‌کردن‌ حقوق‌شان‌، دشوارتر از اعمال‌ متقابل‌ تهاجم‌ است‌.
گاندی‌ در تمام‌طول‌ مدت‌ مبارزه‌اش‌، این‌ نبرد دوگانه‌ و به‌ دور از سنگدلی‌ و اجحاف‌ را در چند جبهه‌ تداوم‌ می‌بخشد. با این‌ همه‌ بد نیست‌ که‌ بدانیم‌ خشونت‌های ‌درون‌ گروهی‌ نیز که‌ به‌ خشونت‌های‌ برون‌ گروهی‌ پاسخ‌ می‌دهد (نه‌ آن‌ که‌در خشونت‌ پیش‌دستی‌ شود، بلکه‌ تنها آن‌ هنگام‌ که‌ پاسخ‌ به‌ تجاوز باشدو واکنشی‌ اجتماعی‌ باشد، نه‌ کنشی‌ اجتماعی‌) بدون‌ کارکرد و همواره‌ غلط نیستند، و ضروری‌ست‌ تا بعضی‌ اوقات‌ تندروی‌های‌ وقیحانه‌، در مقام‌قصاص‌، متقابلاٌ ضرباتی‌ را به‌ ایشان‌ وارد سازد، تا هم‌ آنان‌ کمی‌ حساب‌کار خود را بدانند و بر وقاحت‌ خویش‌ نیافزایند و مهمتر از آن‌ها، کسانی‌که‌ متضرر شده‌اند و قادر نیستند تا ضایع‌ کنندگان‌ حقوق‌شان‌ را ببخشایند، از آن‌ طریق‌ آرام‌ گردند و به‌ حقوق‌شان‌ برسند. چرا که‌ در عفو وبخشش‌ اجبار نیست‌ و حقی‌ را که‌ از انسانی‌ قربانی‌ شده‌، هیچ‌ کسی‌ حتی ‌خداوند نیز نمی‌تواند بدون‌ رضایت‌ وی‌، بیامرزد، چه‌ رسد به‌ گاندی‌ یا هرشخص‌ دیگری‌. گاندی‌ تنها می‌تواند مدافع‌ حقوق‌ اجتماعی‌شان‌ به‌نمایندگی‌ از آنان‌ باشد; همان‌ چیزی‌ که‌ برایش‌ از آن‌ها دفاع‌ و مبارزه‌ کرده‌است‌.
از سویی‌ دیگر، گاندی‌ از مبارزاتش‌ با تبعیض‌ و بی‌عدالتی‌، بهانه‌ای ‌نمی‌سازد تا نقش‌ افرادی‌ را بازی‌ کند که‌ از هم‌ کس‌ و همه‌ چیز شاکی‌ ومدام‌ طلبکارند یا از زیر بار مسؤولیت‌ شانه‌ خالی‌ می‌کنند (بیماری‌ مزمنی‌که‌ دامنگیر بسیاری‌ از کسانی‌ می‌شود که‌ راه‌ مبارزه‌ را در پیش‌ می‌گیرند). بدین‌ روی‌، گاندی‌ هنگام‌ جنگ‌ سعی‌ می‌کند در کمک‌ رسانی‌ به‌ مصدومان ‌مشارکت‌ کند (دقت‌ کنید او با چه‌ ظرافت‌ و درایتی‌، بهترین‌ و انسانی‌ترین‌راه‌ ممکن‌ برای‌ مشارکت‌ در جنگ‌ را بر می‌گزیند) و نیت‌ خویش‌ را نیز درعلل‌ چنین‌ گزینشی‌ اعلام‌ می‌کند; تا میزبانان‌ و صاحبان‌ قدرت‌، تصور نکنند که‌ آنان‌ فرصت‌ طلبانی‌ هستند که‌ از هر چیز به‌ نفع‌ خود بهره‌ می‌برند و هنگامی‌ که‌ به‌ ایشان‌ نیاز هست‌، کنار کشیده‌، شانه‌ خالی‌ کرده‌ یاغیب‌شان‌ می‌زند و وقتی‌ که‌ بحران‌ها گذشتند، طلبکاران‌ مبارزه‌ با تبعیض ‌دوباره‌ وارد میدان‌ می‌شوند! او با چنین‌ گزینشی‌، فرصت‌ طلبی‌ (در اینجا منظور نوع‌ غیراخلاقی‌ آن‌ است‌) را کنار می‌گذارد و حس‌ مسؤولیت‌پذیری‌ و تعهدات‌ اخلاقی‌اش‌ را به‌ ثبوت‌ می‌رساند.
چنین‌ تجاربی‌ ارزش‌ دیگری‌ نیز دارد. آنان‌ را از آرمانگرایی‌ وافراطی‌گری‌ها به‌ دور می‌سازد، زیرا هنگام‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ کردن‌ با مشکلات‌ و برخورد مسؤولانه‌ با آن‌هاست‌ که‌ راه‌ حل‌های‌ واقعی‌ یافت ‌می‌شوند و علل‌ بسیاری‌ از معضلات‌ کشف‌ شده‌ و راه‌ حل‌های‌ شدنی‌، "باانعطاف‌ پذیری‌" جانشین‌ پیش‌ داوری‌های‌ اولی‌ می‌گردد. اما تفاوت‌ آنان‌ با عملگرایان‌ صرف‌ آن‌ است‌، که‌ ایشان‌ به‌ اصول‌ و ارزش‌هایی‌ انسانی‌ و معنوی‌ پایبند هستند که‌ هر راه‌ چاره‌ای‌ را با در نظر گرفتن‌ آن‌ها پیشنهاد واعمال‌ می‌کنند، و تمایزشان‌ با اصولگرایان‌ صرف‌ نیز آن‌ است‌ که‌ از انعطاف‌ پذیری‌ بالایی‌ برخوردارند و مدام‌ قواعد، اهداف‌، دستاوردها و راه‌های‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ را مورد تجدیدنظر و بازتعریف‌ قرار می‌دهند و با آموخته‌های‌ جدید تغییرات‌ لازمه‌ را پدید می‌آورند. این‌ چنین‌ مبارزه‌ی ‌منفی‌ شکل‌ گرفته‌ و راه‌ مبارزه‌ی‌ مدنی‌ را می‌آفریند که‌ منجی‌ انسان‌ها درمبارزات‌ اجتماعی‌ در اقصاء نقاط دنیا در عهد مدرن‌ می‌شود; استقلال ‌شبه‌ قاره‌ی‌ هندوستان‌، مبارزات‌ آفریقای‌ جنوبی‌ و جنبش‌ سیاهپوستان ‌آمریکا (رهبر سیاهپوستان‌ آمریکا، مارتین‌ لوتر کینگ‌ بارها به‌ صراحت‌گفته‌ بود که‌ از مبارزه‌ی‌ منفی‌ گاندی‌ برای‌ مبارزات‌ آزادیبخش ‌سیاهپوستان‌ درس‌ گرفته‌ است‌) تنها سرآغاز این‌ جنبش‌ اجتماعی‌ قرن‌ رانشان‌ می‌دادند.
پس‌ از آن‌، مشکلات‌ پیچیده‌تر بعدی‌ سر می‌رسند. هنگامی‌ که‌ حقوق ‌اجحاف‌ شوندگان‌ گرفته‌ شد، تازه‌ مشکل‌ از سمت‌ پخودی‌پ ظهور می‌کند.بسیاری‌ از خودی‌ها به‌ احقاق‌ حق‌شان‌ اکتفا نکرده‌ و می‌خواهند از فرصت‌ پیش‌ آمده‌ برای‌ ضربه‌ زدن‌ و ضایع‌ کردن‌ حقوق‌ اجحاف‌ کنندگان ‌پیشین‌ بهره‌ برده‌ و تسویه‌ حساب‌شان‌ را به‌ قیمت‌ ضایع‌ کردن‌ حقوق‌ آنان ‌عملی‌ سازند. اینجاست‌ که‌ شخصی‌ چون‌ گاندی‌ در می‌یابد که‌ تنها ظالمان ‌یک‌ جامعه‌ مقصر نبوده‌اند، بلکه‌ بسیاری‌ از مظلومان‌ نیز چنین‌ بوده‌اند وتنها واقعیات‌ و شرایط زندگی‌، این‌ امکان‌ و فرصت‌ را به‌ ایشان‌ نداده‌ بودکه‌ حقوق‌ دیگران‌ را پایمال‌ کنند و اینک‌ که‌ فرصت‌ یافته‌اند، همچون‌بالادستی‌ها در مقام‌ ستمگران‌، کنش‌های‌ تبعیض‌آمیز انجام‌ می‌دهند. اگررهبری‌ موج‌سوار باشد، بر این‌ اریکه‌ی‌ خشونت‌ جهت‌ یافته‌ و بیرونی‌شده‌ی‌ زیردستان‌ جامعه‌ی‌ خویش‌ سوار می‌شود، اما گاندی‌ از آن‌ دسته ‌پیشوایان‌ نیست‌. تمایز و ارزش‌ وی‌ نیز در آن‌ است‌ که‌ آن‌ هنگام‌ نیز درمقابل‌ چنان‌ مردمی‌ که‌ خودی‌ تعریف‌ شده‌اند، می‌ایستد و برابری‌ ومساوات‌ را برای‌ همه‌ی‌ نژادها، ادیان‌، گروه‌ها و اقشار اجتماعی‌ با سلایق‌و تفاوت‌های‌شان‌ دنبال‌ می‌کند. و مهمتر از همه‌ این‌ که‌، نه‌ تنها زمانی‌ که‌فاقد قدرت‌ است‌، بر اصول‌ خود پا برجاست‌ و به‌ مساوات‌ و عدالت‌ ایمان‌دارد، بل‌ حتی‌ زمانی‌ که‌ قدرت‌ را بدست‌ می‌گیرد، به‌ ارزش‌های‌ انسانی‌ وآنچه‌ پیش‌ از به‌ قدرت‌ رسیدن‌ باور داشت‌، پایبند است‌ و نه‌ تنها از قدرت‌سوء استفاده‌ نمی‌برد، که‌ تا جای‌ ممکن‌ "می‌بخشد".*
از این‌ روی‌، وقتی‌ که ‌مسلمانان‌ هندوستان‌ با جدایی‌ از هندوها، کشور جدید پاکستان‌ را تأسیس ‌می‌کنند، درگیری‌های‌ بین‌ آنان‌ شکل‌ گرفته‌ و تشدید می‌گردد. ملی‌گراها وتندروها به‌ دنبال‌ مجوزی‌ از گاندی‌ هستند تا مبارزه‌ با استقلال‌ یافتگان‌ راابعادی‌ جدید بخشند. گاندی‌ در پاسخ‌ می‌گوید: من‌ یک‌ نفر مسلمان‌، یک‌هندو، یک‌ مسیحی‌، یک‌ بودایی‌ و... هستم‌.** هنگامی‌ که‌ مطلع‌ می‌شود، مسلمانان‌ از اوضاع‌ تبعیض‌ آمیز رنج‌ می‌برند)که‌ آن‌ در بسیاری‌ ازکشورها، واکنشی‌ طبیعی‌ نسبت‌ به‌ جدایی‌ طلبی‌ شمرده‌ می‌شود و بسیاری‌از تجزیه‌ طلبان‌ پس‌ از سال‌ها مبارزه‌ و دادن‌ هزاران‌ کشته‌ و زخمی‌، نه ‌استقلال‌ خویش‌ را بدست‌ می‌آورند و نه‌ از میزان‌ تبعیض‌ نسبت‌ به‌ ایشان‌ کاسته‌ می‌شود(، دست‌ به‌ اعتصاب‌ غذا می‌زند . در حالی‌ که‌ او رهبر بزرگ ‌شبه‌ قاره‌ی‌ هندوستان‌ است‌، هندوهای‌ تندرو به‌ نشانه‌ی‌ اعتراض‌، با سنگ‌ به‌ در منزل‌ محقرانه‌ی‌ او می‌کوبند، اما گاندی‌ بدون‌ این‌ که‌ از قدرتش ‌سوء استفاده‌ برد، حتی‌ اجازه‌ی‌ آن‌ را به‌ اطرافیان‌ و سایر طرفدارانش ‌نمی‌دهد، که‌ جلوی‌ مخالفانش‌ را بگیرند و آن‌ قدر به‌ اعتصاب‌ غذایش ‌ادامه‌ می‌دهد تا عاقبت‌ در واکنش‌ها نسبت‌ به‌ اقلیت‌ مسلمان‌ تغییر رویه ‌داده‌ شده‌ و او را متقاعد می‌سازند که‌ تغییر واکنش‌ داده‌اند و به‌ روال‌ گذشته ‌باز نخواهند گشت‌. او این‌ چنین‌ از دروازه‌هایی‌ می‌گذرد و شهرهایی‌ را تسخیر می‌کند که‌ هیچ‌ یک‌ از فاتحان‌ بزرگ‌ که‌ راه‌های‌ خشونت‌ آمیز وتعصب‌ آمیز را طی‌ کردند، بدان‌ دست‌ نیافتند. گاندی‌ به‌ ثبوت‌ می‌رساند تنها این‌ پیروزی‌ست‌ که‌ اعجاب‌ انگیز است‌ و مهمتر از تاریخ‌، در دنیای ‌معنوی‌ "جاودانه" می‌ماند.
دکتر کاوه احمدی علی آبادی
دکترای فلسفه و ادیان از تگزاس آمریکا
دکترای جامعه شناسی از تگزاس آمریکا
پی نوشت:
*- نمونه بارز ایستادن در مقابل خودی ها و گذشت هنگام پیروزی را در صدر اسلام می توان در فتح مکه دید. بسیاری که بدنبال حجتی برای صلح طلبی دین اسلام می گردند، صلح حدیبیه را مدرکی دال بر آن می دانند و آنانی که اسلام را با نگاهی خشونت طلب می بینند، جهادهای پیامبر و آیات مربوط به آن را معرفی می کنند. اما هیچ یک از آنها راهگشای پرسش پشت آن پاسخها نیستند. زیرا جهادهای مسلمین و پیامبر می توانست به سبب دفاع از خود و حق خود باشد و صلح حدیبیه نیز در زمانی صورت گرفت که مسلمانان در نقطه ضعف بودند، و جنگ طلبان بسیاری هستند که در موضع ضعف، راغب به صلح می شوند و هنگام برتری بر دیگران، شیفته جنگ. اما در فتح مکه، پیامبر و مسلمانان در موضع قدرت بودند. برای تمامی کسانی که حقیقتاٌ در درون خود (نه برای پاسخهای مصلحت جویانه) بدنبال کشف این پرسش اند که آیا اسلام دینی صلح طلب است یا جنگ طلب و شأن نزول هر یک از آنها کدام است، فتح مکه آزمونی راهگشاست (آن دم خروسی است که نیاز به هیچ قسم حضرت عباسی ندارد). چرا که پیامبر با قشونی مسلح و برتر از دشمن، آماده فتح مکه است و قریشی که از هیچ جنایتی در حق مسلمانان فروگذار نبودند، هنگامه قصاص شان فرا رسیده است تا از آن طریق عدالت اجرا شود. از این روی، بسیاری از مسلمانان گفتند: «امروز روز پاره پاره کردن است»! «امروز روز در هم شکستن حرمت است»! اما پیامبر در میان تعجب همگان می گوید: «امروز روز رحمت است». پیامبر حتی می توانست به عنوان اجرای عدالت، کسانی که حقوق شان را ضایع کرده بودند، مجازات سازد و نه احکام اسلام و نه حتی قوانین مدنی امروزین (در حال حاضر، جوامعی که در آنها دیکتاتوری ها ساقط می شوند و حکوت های مبتنی بر دموکراسی به قدرت می رسند، پس از دستگیری جنایتکاران پیشین، آنان را محاکمه و مجازات می سازند) می توانست پیامبر را منع کنند، اما او راه رحمت را با تمامی دشواری اش بر می گزیند. برای این که در یابیم پیامبر برای پذیرش این بخشش تا چه حد بر خواست های انتقام جویانه پا می گذارد، باید درخواستش را از قاتل عمویش مورد تأمل قرار دهیم. او قاتل عموی خود را می بخشد، ولی از او می خواهد تا جلوی دیدگان وی نباشد. آن به خوبی نشان می دهد، محمد (ص) تا چه حد بر احساسات درون خویش لجام زده است و کسی را می بخشد و قصاص نمی کند که حتی دیدارش او را آزار می دهد، و نه قانون و نه دین جلوی او را می گیرد، ولی با این همه راه گذشت نسبت به وی را بر می گزیند. آن هنگام بود که نگارنده دریافت که دین اسلام و پیامبرش حقیقتاً (نه برای این که صلح طلبی در دنیای امروز از واژگان مردم پسندی است که هر از گاهی مد روز نیز می شود) صلح طلب اند، گرچه، همان گونه که قرآن می گوید، همواره کسانی که میل به شر داشته باشند، می توانند موافق میل خود نیز در آن یافته و از پی "متشابه" آن تأویل و عمل کنند.
**- این پاسخ گاندی چقدر به مضمونی نزدیک است که قرآن در آیات ۶۵ تا ۶۷ از سوره آل عمران در شأن نزولی به کار می برد که مشابه آن را در زمان حضرت محمد (ص) پیروان سایر ادیان الهی از او سوال می کردند و پاسخ قرآن این بود: «ای اهل کتاب نبود ابراهیم یهودی و مسیحی، بلکه حنیف (دین فطری) و تسلیم بود...». سوره آل عمران، بخشی از آیه ۶۷. واژه مسلماً برخلاف تصور بسیاری در اینجا اسم خاص و به معنی مسلمان نیست، بلکه مسلماً ، به روح معنای آن واژه نظر دارد که به مفهوم تسلیم بودن است و واژه های مسلمان و اسلام نیز از آن گرفته شده اند؛ به بیان واضح تر، مسلمان یک اسم برای تفکیک باورمندان به محمد (ص) و قرآن و وحی از سایر ادیان (یهودی، مسیحی و غیره) نیست، بلکه به معنای کسی است که گزینش و منشی توأم با تسلیم شدن در برابر خداوند و حکم حق داشته باشد. از این روی، برخلاف تصور رایج اکنون، مسلمان واقعی، کسی نیست که شهادتین را گفته باشد یا پدر و مادرش مسلمان باشند، بلکه کسی است که تسلیم حق باشد. و اگر واژه مسلماً را در آیات مذکور غیر از آن تأویل کنیم، هم با کلمه حنیف که به معنی دین فطری است، جور در نمی آید(زیرا قرآن واژه حنیف را به عنوان دین فطری در مقابل دین شرعی که متوسلین به شریعت های یهودی، مسیحی و مسلمان ملاک قرار می دهند، به کار می برد) و هم نقض غرض آن آیات است؛ چرا که آن آیات درصددند تا به ما بگویند با واژگان و هر ملاک قراردادی و ظاهری دیگر نباید به حقایق نگریست و انسانها را برحسب آنها به ناباوران و باورمندان حقیقی تفکیک کرد؛ به مانند اسامی مسیحی، هندو، بودایی،...و حتی مسلمان؛ و روح دین و ماهیت متدینان حقیقی فراتر از آنهاست. این ملاکی است که ما امروزه در خصوص انسانهای آزاده و حق طلب که به دور از تعلقات قومی و جغرافیایی و غیره، بدنبال کشف حقیقت و تسلیم شدن نسبت به آن و استقامت در این گزینش خویش هستند، به کار می بریم.


همچنین مشاهده کنید