سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
خطای اخلاقیات، نه کاپیتالیسم
«اقتصاد افسونگری که در باور به جادوی کاهش مالیاتها تجلی مییابد، از گفتمان مدرن، اخراج شده است. فرقه طرف عرضه به حدی کوچک شده که تنها آدمهای متقلب، شارلاتان و جمهوریخواهان را دربر میگیرد».
حدس بزنید که جملات فوق متعلق به چه کسی است. حق دارید که فکر کنید این جملات را یکی از کامنتگذاران گمنام دیلی کاس نوشته است، اما این جملاتی است که پل کروگمن در تاریخ نوزدهم ژانویه در نیویورک تایمز آورده است.
در این اقتصاد بحرانزده، بسیاری از مردم فرض کروگمن مبنیبر آنکه کاپیتالیسم طرف عرضه کاملا از بین رفته و تنها شارلاتانها و انسانهای بیصفت طرفدار آن هستند را میپذیرند، اما واقعیت این است که کاپیتالیسم طرف عرضه حول ایدهای شکل گرفته که بسیار ساده و خیرخواهانه است و آن ایده این است که تنها عرضهکنندگان هستند که میتوانند به ما کالا و خدمت عرضه کنند. طرف عرضه هرچه قدر هم که تلاش کند نمیتواند کالا و خدمات را فراهم کند، بنابراین زمانی که مالیات کاهش یابد و موانع قانونی خلق کالاها و خدمات حذف شوند، وضعیت اقتصادی جامعه بهبود مییابد.
نمیتوان این ایدهها را باورهای فرقهای دانست. این ایده ساده را میتوان در کتابها و مقالات زیادی مشاهده کرد. اعتبار اقتصاددانانی چون آدام اسمیت، ژان باپتسیت سی، ژوزف شوهپیتر و فردریش هایک از شهرت اقتصاددان بدخلق نیویورک تایمز (کروگمن) بسیار فراتر است.
تنها کروگمن نیست که چنین طرز تفکری دارد. بسیاری از مردم کاپیتالیسم را به خاطر گرفتاریهای اقتصادی فعلی سرزنش میکنند. اما آنهایی که چنین تفکری دارند تا چه حد محقند؟
اگر کاپیتالیسم به صورتی که آنها تعریف میکنند، از اخلاقیات عاری باشد، میتوان به آنها حق داد. میتوان گفت که با توجه به وضعیت وخیم فعلی که در نتیجه بدهیهای کاذب، بانکهای سایه، سیاستمداران ریاکار، طراحان وامگیری پونزی و تنظیمکنندههای مقررات که منافع خود را در والاستریت دنبال میکنند، ایجاد شده است، پیدا کردن ردی از اخلاقیات غیرممکن به نظر میرسد.
چندی قبل من به برنامهای در رادیو بیبیسی که به رکود در بازارهای مالی لندن میپرداخت گوش میدادم. در این برنامه از بسیاری از بانکداران انگلیسی که معتقد بودند، اخلاقیات مانعی جهت رسیدن به موفقیت به شمار میرود و برای میلیاردر شدن بهتر است که یک شخصیت ضداجتماعی داشت، نقل قول شده بود.
بنابراین من به جرات میگویم آنچه که ما شاهد هستیم، شکست اخلاقیات است و نه کاپیتالیسم.
سوالی که پیش میآید این است که چگونه میتوانیم به ایدههای آدام اسمیت و بنجامین فرانکلین در مورد کسبوکار آزاد و مبتنی بر بنیانهای اخلاقی بازگردیم. پاسخ به این سوال آسان نیست، اما فکر میکنم پیشنهادهای زیر راهحلهای بدی نباشد.
- افراد بدنهاد را مجازات کنید. از آن جا که در آمریکا همه افراد با هم برابرند باید همه افراد بدنهاد از همه طبقات اجتماعی مجازات شوند. کسی که یک خانه ۷۵۰.۰۰۰دلاری را با یک درآمد ۱۴.۰۰۰دلاری خریداری میکند باید به جامعه معرفی شود. مدیر اجرایی بانک سرمایهگذاری که چنین وامهای زهرآگینی را خریده، فروخته و نگهداری کرده نیز باید تنبیه شود.
- قانون مالیات باید به شدت ساده و سرراست شود. نرخ تعیین شده- که من رقم ۱۵درصد را پیشنهاد میکنم- باید به عنوان نرخی برای هر گونه مالیات فدرال- اعم از مالیات بردرآمد، مالیات شرکتی، مالیات بر سود تقسیم شده، مالیات بر حقوق و مالیات بر ارث – اعمال شود. از این راه میتوان وسوسه دور زدن قانون مالیاتی و تقلب را از بین برد.
- تاثیرات لابیها را شفاف کنید، اگر مثلا رییس کمیسیون خدمات مالی کنگره با یکی از کارکنان فانی میارتباط دارد و بنابراین رعایت نشدن استانداردهای قرض دادن را نادیده میگیرد، همه مردم باید اطلاع پیدا کنند.
- دلار ایالات متحده باید به عنوان منبعی مطمئن از ارزش حفظ شود. زمانی که ارزشهای سکولار روشنگری به ضرر سنتهای مذهبی رواج پیدا میکرد، بنیانگذاران آمریکا پیر شده بودند. برخی از بنیانگذاران آمریکا مذهبی و برخی دیگر غیرمذهبی بودند، اما همه آنها دوگانگی طبیعت بشری را در نظر میگرفتند. آنها انسان را دارای دو وجه الهی و حیوانی میدانستند، طبق این بینش، بهترین دولت، دولتی است که وجه الهی انسان را تقویت کند و مضرات ناشی از وجه حیوانی انسان را کاهش دهد.
این دید باید دوباره مورد توجه قرار بگیرد. هر جانشین دیگری که بخواهید در نظر بگیرید باعث وخامت اوضاع میشود.
بر این مبانی من سعی میکنم با توجه به این استانداردها به دولت بوش نمره بدهم.
تا قبل از سقوط بازارها در ماه سپتامبر، میتوان برای جورج دبلیو بوش امتیاز «B» قایل شد. یکی از اقدامات ستودنی بوش، این است که او پس از ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۳ مالیاتها را کاهش داد و این به بهبود اوضاع اقتصادی انجامید، اما در کارنامه او اقدامات اشتباه زیادی نیز به چشم میخورد. کسانی که بوش به کار گماشته بود (مثلا سونالا رامسفلد، مایکل براون و هریت میرز) و مهارت پاییناش در سخنرانی که حتی طرفدارانش را هم آزرده میکرد را میتوان از جمله مواردی دانست که باعث میشود امتیاز او به B تنزل یابد.
از طرف دیگر اشتباهات دولت بوش در جریان بحران مالی ۲۰۰۸ باعث میشود که امتیاز بوش به C کاهش یابد.
اقدامات تیم بوش پس از سقوط بازارهای مالی باعث شد که حجم دولت به شدت افزایش یابد. میتوان گفت ۴ انتخاب بوش به نزول شدید عملکرد او در دوره سوم ریاست جمهوریاش منجر شد. انتخاب آلن گرینسپن به عنوان رییس بانک مرکزی، انتخاب بن برنانکی به عنوان جایگزین گرینسپن، انتخاب هنری پائولسون به عنوان وزیر خزانهداری و انتخاب کریستوفرکاکس به عنوان رییس کمیسیون ارز و اوراق بهادار را میتواند انتخابهای فاجعه بار بوش نام نهاد.
بنابراین فرق بوش و ریگان بیشتر از هر چیز دیگر در انتخابهایشان بود.
ریچ کارلگارد
مترجمان: پریسا آقاکثیری، محمد مظفرینژاد
مترجمان: پریسا آقاکثیری، محمد مظفرینژاد
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست