پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت تغییر نظام ارزشیابی تولید علم


ضرورت تغییر نظام ارزشیابی تولید علم
آنچه در کشور تحت عنوان توسعه مبتنی بر دانایی مطرح است بحثی است که پس ازجنگ جهانی دوم نظر دنیا را به خود معطوف داشته و همگان در این اندیشه بودند که چگونه می‌توان خلق ثروت و پیشرفت را از منابع طبیعی به سمت دانش برد. در علوم اجتماعی تلاش‌های بسیاری برای توضیح رفتار افراد مختلف نسبت به تولید و بهره‌برداری از دانش صورت گرفت و در نتیجه مدل‌های مختلفی بر این اساس طراحی شد...
وایس (Weis) یکی از چارچوب‌های نظری برای تحلیل بهره‌برداری از دانش را پیشنهاد داده که بر اساس این چهار‌‌چوب چند مدل برای انتقال دانش وجود دارد. نخست- مدل مبتنی بر دانش (Knowledge Driven Model) است که در آن دانش به خودی خود واجد ارزش بوده و اعتبارش بر اساس کیفیت علمی سنجیده می‌شود. همچنین ملاک ارزیابی دانش میزان مرور آن توسط گروه همتایان(Peer Group) است و در این خاستگاه دانش یا دانشمندی که مقالات بیشتری را در مجلات منتشر کند از اعتبار بیشتری برخوردار است.
در مقابل این مدل، مدل دیگری به نام مدل حل مساله وجود دارد Problem) Solving Model) که در آن دانشی از اهمیت برخوردار است که بتواند در راستای حل مساله (به عنوان مثال بالا بردن سطح سلامت مردم و یا مشکلات روزمره) باشد. در این وضعیت، ملاک برتری دانش، خواست سازمان‌های اجرایی است و محققین باید پیرو خواست‌های آنها باشند.
مدل سوم مدل روشنگرانه( Enlightment Model) است که در آن دانش از آنجایی دارای ارزش است که می‌تواند فرهنگ اجتماعی را ارتقا دهد. در این مدل، جامعه‌ای تعالی بیشتر دارد که بیشتر می‌داند و از این طریق به توسعه نائل می شود.
به عبارت دیگر دانش با تأثیر غیرمستقیم می‌تواند موجب تعالی جامعه شود. در حقیقت، تفاوت این مدل با مدل اول (Knowledge- Driven Model) از لحاظ عملکرد نبوده، بلکه به لحاظ خاستگاه‌ است. در مدل اول، علم به دلیل ارزشمند بودن مورد توجه قرار می‌گیرد و در مدل سوم به دلیل بالا بردن سطح سواد و فرهنگ اجتماعی از اهمیت برخوردار است.
مدل چهارم در این چهار‌چوب نظری، مدل راهبردی (Strategic Model) است که بر اساس آن برای ایجاد تغییر در جامعه منابع متعددی وجود دارد. دانش، خواست تصمیم‌گیرندگان منابع و سایر عوامل همگی از اهمیت برخوردارند و باید در کنار یکدیگر منجر به تغییر شوند و تنها موضوع، موردنظر دانش نیست.
آخرین مدل در این چهار‌چوب فکری مدل تعاملی (Interactive Model) است. در این مدل، دانش یک سازه اجتماعی است و هنگامی از اهمیت برخوردار است که با تعامل اجتماعی و اتفاق نظر تولید شود و این امر می‌تواند استفاده بهینه از دانش تولید شده را تضمین نماید.
لازم به ذکر است افراد پیرامون ما و تمامی کسانی که به تولید نشرو بهره‌برداری از دانش پراخته‌اند را می‌توان در یک یا چند مدل جایگزاری کرد و هیچ‌‌کدام از این مدل‌ها فی‌‌النفسه غلط یا صحیح نمی‌باشد، بلکه لازم است تا تعادل مناسبی از این مدل‌ها فراهم نماییم. به عنوان مثال در بحث علوم پایه، مدل مبتنی بر دانش از اهمیت بیشتری برخوردار است.
مهمترین مشکلی که گریبانگیر نهاد‌های علمی دنیا و از جمله ایران است، طراحی این مؤسسات بر اساس مدل مبتنی بر دانش انجام گرفته و ملاک اصلی و ارزش‌گذاری افراد، بر اساس ارزیابی مقالات آنها در مجلات علمی- پژوهشی است. در این شیوه استخدام افراد جدید و ارتقاء شغلی با ملاک مقالات آنها انجام می‌گیرد. در حالی که تغییر در ارایه خدمات جامعه و یا درک مشکلات به وجود آمده، نادیده گرفته می‌شود.
ضمن آنکه موضوع انتشار علم به خصوص از طریق مقالات علمی- پژوهشی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، باید توجه داشت که هدف از تمامی فعالیت‌ها تغییر است. تغییردر ارائه خدمات بالینی، تغییر در شیوه تصمیم‌گیری، تغییر در ارائه خدمات درمانی و یا دارویی مقام‌هایی در این زمینه هستند. بنابراین بایستی نظام ارزش‌گذاری را از نگاه صرف به تولید مقاله به سمت بهره‌برداری از دانش تغییر دهیم.
در همین راستا بحث نوآوری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. نوآوری به معنی ارائه یک خدمت یا محصول جدید به مردم است که در نتیجه آن، ماحصل تلاش‌های علمی باید به تغییر منجر شود. اقداماتی که متعاقب تولید دانش صورت می‌گیرند به چند دسته تقسیم می‌شود. Dissemination که انتشار مقاله، تولید گزارش ،چاپ مقاله در مجلات و فعالیت‌های اینگونه جز آن تلقی می‌شوند و در اصطلاح، راهبرد‌های غیرفعال انتقال دانش هستند. هدف از انجام آنها حداکثر تغییر در آگاهی است. در مقابل اگر هدف تغییر نگرش و تغییر رفتار باشد مجموعه‌ فعالیت‌هایی صورت خواهد گرفت که از آنها به عنوان Implementation نام برده می‌شود و راهبرد‌هایی کاملاً فعال برای انتقال دانش‌اند.
از جمله این اقدامات می‌توان به برگزاری جلسات با افراد تصمیم‌گیرنده، تعامل با آنها در فرایند انجام پژوهش و یا ارسال یادآور نام برد. به نظر می‌رسد یکی از مشکلات تولید علم در کشور، اهمیت ندادن به مقوله نوآوری به گونه تعریف شده در قالب یک نظام است. از این رو نمی‌توان همة اجزای آن را با تعامل مناسب در کنار یکدیگر قرار داد. هم‌اکنون اجزای نظام نوآوری همچون مراکز رشد، پارک‌ها و یا مراکز ثبت Patent در کشور مطرح هستند، اما هنوز تعامل مناسب میان آنها همانند یک نظام ملی نوآوری برقرار نشده است.
در نتیجه همانگونه که مشکل ارزش گذاری به فعالیت‌های علمی به دلیل عدم وجود توازن و تقارن به شدت به سمت تولید مقاله معطوف است، نبود کلیه عناصر نظام نوآوری در سطح کلان نیز موجب بروز مشکلات و عدم بهره‌برداری صحیح از دانش شده است.
دکتر سیدرضا مجدزاده - استاد اپیدمیولوژی، گروه مطالعاتی ترجمه دانش دانشگاه علوم پزشکی تهران
منبع : هفته نامه سپید